وسوسه ها، کمرویی، اعتیاد، مد پرستی، خیالبافی، اعتماد به نفس

پرسشپاسخ
آیا وجود ترس و خجالت نشانه کمبود شخصیّت است؟ترس و خجالت در صورتی که بجا باشد، امری پسندیده است؛ مثلاً خجالت و شرم در مورد زنان و دختران نامحرم مطلوب و دلیل عفت و پاکدامنی آنها است و نداشتن شرم در این گونه موارد سبب تجرّی به گناه می شود.
از این رو، در حدیثی پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله» حیا را به دو گونه تقسیم کرده است.
1. حیایی برگرفته از عقل؛
2. حیایی برگرفته از حماقت.
بر همین اساس، علی«علیه السلام» نیز فرموده اند: کسی که از گفتن حق شرم کند، از حماقت اوست. در مقابل، حیا نمودن از مردم به سبب زشتی کاری شایسته و بایسته است(1).

« بخش پاسخ به سؤالات »
1) میزان الحکمه، چاپ جدید، ج 2، ص 718.
آیا می توان خیالبافی را نقص شمرد؟ و در این صورت چگونه باید آن را علاج کرد؟خیالبافی از ضعف های روحی شمرده شده است و این بیماری در هر کسی وجود داشته باشد، موجب رکود و عقب افتادگی انسان می گردد و راه علاج آن این است که انسان مصمّم شود در هر زمینه ای که پیشرفت در آن لازم است، نخست آگاهی لازم را براساس تفکر و تعقل صحیح به دست آورد؛ آن گاه با برنامه ریزی و نظم دقیق و مقاومت و پایداری آن را به انجام برساند.
و فلسفه آن این است که انسان وقتی از اندیشه و تفکّر خویش بهره نبرد، با گذشت زمان تفکّر او به توهّم، وسوسه و خیال تبدیل می شود.
تفکّر چیست؟
قدرت چاره اندیشی و راهیابی را تفکّر می گویند. هنگامی که انسان مطلوبی دارد یا می خواهد از مشکل یا درد سری نجات یابد، تفکّر با ارائه راهکاری - به وسیله خود شخص یا با مشورت دیگران - انسان را از حیرت و سرگردانی می رهاند؛ سپس عقل به ارزیابی چاره ها پرداخته، بهترین را انتخاب می کند. امّا وقتی انسان پیوسته به اندیشه و تفکّر خویش تمسّک نجوید، به خیال و توهّم پناه می برد. و این امر شاید بدان جهت باشد که برای انسان سهل الوصول تر است!
بی شک در پی سهل رفتن رکود و انحطاط روحی را به همراه خواهد آورد؛ چنانکه اقبال می گوید:
سهل را جستن در این دیر کهن
این دلیل آن که جان رفت از بدن
داستان مردی که تنها دارایی او یک کوزه شیره بود و در خیال آن را فروخت و گوسفندی خرید و سپس بر گوسفندانش افزوده گشت تا به گلّه ای رسید و سپس با تصوّر خویش چوب را چرخاند که گلّه را راهی کند که ناگهان چوب دستی به ظرف شیره اصابت کرده، آن را شکست؛ جالب و شنیدنی است.
به هر حال، باید از سرمایه واقعی خود استفاده کرد. تعبیر زیبای قرآن که می فرماید: «لیس بامانیکم(2)... وعده الهی بر وفق آرزوها و خیالهای شما و دیگران نیست»، شاید اشاره به همین باشد. البته این رهنمود برای زمانی است که این بیماری مُزمن نشده باشد و در صورت فراگیری باید با یک روان کار مشورت شود.
بنابراین، قوّه خیال به خودی خود یک استعداد به شمار می رود؛ و آن را یکی از عناصر تشکیل دهنده آثار هنری - به ویژه شعر - می شناسند؛ و تا وقتی که به گونه افراطی جلو نکند، استفاده از آن بی اشکال است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
2) سوره نساء، آیه 123.
چرا بعضی افراد در انجام هر کاری، پیوسته مواظب نظر و قضاوت دیگران هستند؟این امر ممکن است در اثر عدم اعتماد به نفس باشد. چنین کسی باید اعتماد به نفس را در خویش تقویت کند و نیک بیندیشد که دیگرانی که نظرشان برای وی اهمیّت دارد از خود چیزی ندارند؛ آنان نیز بنده ای عاجز، ناتوان و ضعیفند که اگر خدا لحظه ای فیض خود را از آنان قطع کند هیچ چیز ندارند و از بین می روند و بداند همان لطفی که خداوند به آنان داشته، به وی هم مبذول داشته است. البته باید به وظایفی که در رابطه با دیگران دارد، پای بند باشد امّا نباید آنان را در بالا بردن و یا پایین آوردن خود مؤثّر بداند، بلکه باید خود را متوجّه خدا کند و تنها از او بخواهد که نیازهایش را برطرف سازد.
البته توجّه به نظر دیگران، تا حدّی نشان دهنده آن است، که فرد نمی خواهد دیگران او را سرزنش کنند و یکی از راهها مشارکت دادن دیگران و مشورت با آنان است. این کار دو فایده دارد:
1. کار پخته تر و کامل تر می شود؛
2. سرزنش دیگران محدود و بلکه کلاً برطرف می شود، زیرا با مشورت خود آنان انجام گرفته است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چگونه خود کم بینی را از خود دور کنیم؟خود کم بینی و احساس حقارت ریشه های روانی دارد و برای از بین بردن آن باید به آن ریشه ها توجّه و از آن طریق آن را علاج کرد؛ مثلاً یکی از عواملی که این احساس را در انسان ایجاد می کند عامل اقتصادی است. برخی افراد چون در برخورد با افراد ثروتمند با رفتار غرورآمیز آنها برخورد کرده اند، احساس کوچکی به آنها دست داده و به تدریج در وجود ریشه دوانده است؛ برخی افراد که در زندگی شکست خورده اند، این امر باعث شده تا خود را کوچک ببینند و احساس بزرگی و شخصیّت در آنها ضعیف شود؛ بعضی افراد به کمالات و ارزش های دیگران توجّه کرده و کمالات آنها را با آنچه در وجود خویش سراغ دارند مقایسه نموده و حس حقارت در آنها به وجود آمده است.
آنچه بیشتر می تواند در درمان این عارضه سودمند باشد، توجّه معیارهای ارزش انسان و تلاش برای رسیدن به آنهاست. انسان باید بداند که در وجود او استعدادهای فراوانی نهفته است و معلوم نیست دیگران که به درجات بلندی نائل می شوند و شخصیّت و اعتبار پیدا می کنند چیزی از او بیشتر داشته باشند. کلید موفّقیّتها برای انسان، نخست ارتباط با مبدأ قدرت یعنی خداوند و ثانیاً؛ توجّه به استعداد ویژه انسانی اوست. شکست ها و محرومیّت ها نباید یأس را بر انسان غالب کند و آدمی را از توجّه به ارزش ها باز دارد. آنچه دیگران دارند دو صورت بیشتر ندارد: یا ارزش واقعی است که در این صورت انسان می تواند با تلاش به آن برسد و یا ارزش کاذبی است که دلیلی ندارد انسان در برابر بردارنده آن خضوع کند و خویشتن را کوچک ببیند.
رسی به کام دل خویش به شرط سه اصل
امیدواری و جدیّت و شکیبایی

« بخش پاسخ به سؤالات »
با اینکه در عمل پایبند هستیم، امّا افکاری نابجا نسبت به خدا در ذهن می آید، چه باید کرد؟این حالت برای بیشتر کسانی که به دین روی می آورند پیش می آید؛ البته زمان خاصّی دارد و سپس رفع می شود. این خیالات سببهای گوناگونی دارند. اگر در این باره سؤال یا مشکلی وجود دارد باید آن را رفع کرد؛ حذف پرسش ممکن و معقول نیست، تنها باید آن را حلّ کرد. برای مثال وقتی گفته می شود: «خداوند خشم می گیرد یا شاد می شود» اگر بدانیم مقصود از خشم خدا عِقاب و جزاست و مفهوم شادی او ثواب دادن است، دیگر برای انسان هم یا فکر بدی پیش نمی آید.
و ممکن است این حالت، وسوسه هایی باشد که خطرات قلبی یا ذهنی نامیده می شود. در این موارد انتقال ذهن به مطلبی دیگر و اشتغال فکری ساختن برای آن و از همه مهم تر استعاذه به خدا مثل دعای قرآنی «اِعوذ لک من همزات الشیاطین و اعوُذبک رب أنْ یِحْضَرون» نجات دهنده است.
به هر حال، چیزی که در اختیار آدمی نباشد مسئولیّتی ندارد و مؤاخذه آن از مؤمن برداشته شده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا اعتماد به نفس با ایمان به خدا و اتکاء به او تضادی دارد؟اعتماد به نفس اگر به این معنی باشد که انسان منکر ربوبیت خداوند و تأثیر او در انسان باشد، و تنها خودش را اداره کننده زندگی خود بداند، این کفر خواهد بود؛ امّا اگر بر این اساس باشد که با کمک گرفتن خداوند، انسان به خود اعتماد کند و از نیروهایی که در وجود خود اوست استفاده کند و اعتمادش به دیگران نباشد، نه تنها کفر نیست بلکه مقتضای ایمان است؛ زیرا در بینش توحیدی در عین حال که همه حول و قوه به دست خداست و کاری بی اذن او انجام نمی گیرد و مقتضای حضور کامل خداوند هم همین است، اما می بینیم سعی آدمی به او نسبت داده می شود: «لیس للانسان الا ماسعی(3)؛ چیزی برای انسان نیست مگر تلاش او».
لازمه این اقدام و تلاش، پذیرش واقعیت خویش و نیروهایی است که باید به کار گرفته شود. آن چه در دین نهی می شود، اعتماد و تکیه ای است که با آن از یاد قدرت و حاکمیت خدا غافل شویم و فقط خود را منشاء اثر ببینیم.

« بخش پاسخ به سؤالات »
3) سوره نجم.
کسی که احساس حقارت می کند و خود را از دیگران کمتر می بیند، چه روشی به بازیافت شخصیّت او می انجامد؟این احساس با تحلیل های گوناگونی به نتیجه می رسد. باید هر کس در هر مورد خود را مطالعه کند و از همان راه، به درمان بپردازد.
1. گاه ریشه خود کم بینی در مقایسه های بی مورد و غلط اطرافیان در دوران کودکی، می باشد یعنی به جای آنکه رقابت صحیح ایجاد کنند و بگویند تو از دیگری کمتر نیستی پس چرا تلاش نمی کنی پیوسته تلقین کرده اند بیچاره! ببین فلانی چه کرد، چه نمره ای گرفت و تو...
اینجا باید گذشته را فراموش نموده و به قابلیّت های خویش فکر کنیم. آن وقت خواهیم دید که چیزی از دیگران کم نداریم!
2. گاهی چشم دوختن به امکان دیگران، ما را از امکان خویش غافل می کند در قرآن می خوانیم «و لاتتمنّوا ما فضّل الله به بعضکم علی بعض؛ هرگز تمنای برتریهایی که خداوند برخی را بر برخی داده است نکنید...». چرا؟ چون دنیای مادّی و نیازهای متفاوت استعدادهای متفاوت می طلبد. همه اجزای یک اتومبیل نمی توانند به اندازه هم باشند. زیرا آنگاه حرکت نخواهد کرد. امّا این تفاوت ها دلیل افتخار و برتری جویی نیست. چون از انسان به اندازه داده ها می خواهند. هر که بامش بیش برفش بیشتر و تازه راه بسته نیست و خداوند در قرآن فرموده است «واسئلوالله من فضله؛ از خداوند و از فضل او درخواست کنید».
3. پس جایی برای حقیر داشتن خویش نیست! چون انسان بنابر مقام انسانی خویش بالقوه دارای استعدادهای عظیمی است که باید آنرا کشف و استخراج کند. و اگر این انسان با ایمان و باور گره بخورد و نام مؤمن را بگیرد آنگاه حرمتی می یابد که پیامبر«صلی الله علیه وآله» فرمودند که حرمت مؤمن از کعبه برتر است. او ظرف عشق و معرفت حق و اتصال با کانون قدرت و علم است. پس قیمتی بس بزرگ می یابد. که به قول پیامبر«صلی الله علیه وآله» قیمت تن شما است پس ارزش روح چقدر است؟
4. در مرحله ای از سلوک مؤمن چه بهتر که آدمی خودش را کسی نبیند! چرا که هر چه دارد از خداست و این تواضع نامیده می شود و بسیار پسندیده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
کسی که اعتماد به نفس ندارد، تا حدّی که حتّی شرایط ازدواج فراهم است ولی دچار ضعف روحی است و اقدام نمی کند، چه باید کرد؟اعتماد به نفس، تا حدّی در ما موجود است ولی تقویّت آن به عهده خود ما و با تمرین به دست می آید. آیا اگر بخواهید به درس مقداری به درس یا سر کار حاضر شوید، حرکت نمی کنید؟ همین که شما این کار را انجام دهید دلیل مقداری اعتماد است. بعضی از کارهای نو در زندگی را قبول کنید و انجام دهید. چه خوب است بدانید در مرحله ای از رشد اخلاقی و تربیتی، لازم است انسان فقط به خداوند اعتماد کند و از علائم کمال ایمان همین است که به آنچه در دست خداست اطمینان بیشتری داشته باشد، تا آنچه در دست خود اوست. و اصولاً توکل در دین همین است. یعنی از وسائل استفاده کند امّا به آنها تکیه و اعتماد نکند زیرا مؤمن به این شناخت رسیده که نیرو و قوّه ای به ثمر نمی رسد مگر به لطف و عنایت حق.
امّا در مورد ازدواج: یکی از بهترین میدان های کسب اعتماد به نفس همین ازدواج است و درمان دردهای روحی شماست چون در ازدواج سه خاصیّت عمده پنهان است:
1. سَکین.
2. تکمیل.
3. تحصیل.
سَکین و آرامش است که ایجاد اُنس الفت می کند.
تکمیل است چون همسر در قانون زندگی و خلقت باعث کمال و معنویّت است و تحصیل است، چون انسان از زندگی محصول بر می دارد و پرونده زندگی اش با مرگ بسته نمی شود و نسل ارائه می یابد.
و چه کسی از این سه بی نیاز است؟

« بخش پاسخ به سؤالات »

logo new موسسه در راه حق، نشر و ترویج معارف اسلامی