قبض روح

پرسشپاسخ
آیا قبض روح همگان به دست عزرائیل است؟قرآن گرفتن روح را، در یک جا به خدا نسبت داده، می فرماید: «اللَّه یَتَوفّی الأنفس حین مَوْتِها(1)؛ خداوند به هنگام مرگ جانها را می گیرد.»
و در جای دیگر جان گرفتن را کار ملک الموت(=عزرائیل) دانسته، می فرماید: «قل یَتوفّیکم مَلَکُ الموت الذی وکّل بِکُم(2)؛به مردم بگو، جان شما را ملک الموت می گیرد؛ همان فرشته ای که مأمور و موکّل به شما است.» و در جایی دیگر نیز آن را به فرشتگان نسبت می دهد و می فرماید: «تَوَفَّته رُسُلُنا(3)؛ فرشتگان فرستاده ما جانها را می گیرند.»
این سه آیه با یکدیگر ناسازگار نیستند؛ زیرا ملک الموت نیز مأمور خداست که در قرآن با جمله «وکُلِّ بِکُم(4).» به این مأموریّت اشاره شده است؛ همان گونه که فرشتگان نیز مأمور خدایند و با کلمه «رُسُلُنا» به این حقیقت اشاره شده است.
بنابراین، گیرنده اصلی جانها خداست و ملک الموت و فرشتگان از سوی خداوند مأمور این کارند و بنابر فرموده امام صادق«علیه السلام»: «ملک الموت یارانی از فرشتگان دارد که در اطراف عالم جانها را می گیرند و بدو می سپارند و او همه را به خداوند تقدیم می کند.(5)»
پس، نسبت جان گرفتن هم به خدا و هم به ملک الموت و هم به فرشتگان درست است؛ چنان که نوشتن را می توان هم به انسان و هم به دست و هم به قلم نسبت داد. در چنین جایی می توانیم بگوییم قلم نوشت یا دست نوشت یا انسان نوشت؛ زیرا قلم در اختیار دست و دست در اختیار انسان است. فرشتگان نیز در اختیار ملک الموت و ملک الموت در اختیار خداست و به هر حال منافاتی در میان نیست.

« بخش پاسخ به سؤالات »

1) سوره زمر، آیه 43.
2) سوره الم سجده، آیه 11.
3) سوره انعام، آیه 61.
4) سوره سجده، آیه 11.
5) بحارالانوار، ج 6، ص 144.
لحظه مرگ و کیفیّت قبض روح آدمی چگونه است؟لحظه مرگ، هنگامی است بسیار مهم و بزرگ که آیات و روایاتی بسیار از آن سخن گفته اند؛ هنگامی است که حتّی خوبان از آن می هراسند و در همین حال در شوق لقاءاللَّه اند؛ مانند غوّاصی که در پی یافتن مروارید است، ولی از غرق شدن در دریا نیز بیم دارد.
از این رو، قرآن می فرماید: «وجاءَتْ سَکْرَةُ الموتِ بالحَقِّ ذلِکَ ماکنتَ منه تَحیدُ(6)؛ و سکرات مرگ، به راستی در رسید؛ این همان است که از آن می گریختی.» آری، همانگونه که انسانِ مست نمی فهمد که چه می گوید و نمی داند که مردم درباره اش چه می گویند، در آن لحظه، حضور مرگ و دلهره ها از یک سو و جدایی از زن و فرزند و مال و مقام از سوی دیگر، برای او هوشی نمی گذارد و چنان گیج و مبهوت می شود که در قرآن و حدیث از حال او با لفظ سکوة(=مستی) یاد شده است. این تعبیر درباره زلزله قیامت نیز آمده که می فرماید: «و تری الناس سُکاری و ما هم بِسُکاری ولکنّ عذابَ اللَّه شَدیدٌ(7)؛ و مردم را همچون مستان می بینی، ولی آنان مست نیستند، بلکه عذاب خدا سخت است.»
چنانکه امام علی«علیه السلام» در این باره می فرماید: «فغیر مَوصُوفٍ مانزَل بِهم؛ آنچه بر انسان در لحظه مرگ وارد می شود، وصف ناپذیر است.» ...به گونه ای که بدن سست می شود، رنگ می پرد، مرگ می آید، زبان می گردد؛ ولی انسان هنوز می بیند و می شنود. فکرش کار می کند، ولی در این که با عمرش چه کرده است، می اندیشد: «یُفَکِّر فیما اَفْنی عُمْرَه و فیمَ اَذْهَبَ دَهَرَه؛با خود می اندیشد که عمرش را در چه راهی صرف کرده و روزگارش را در چه گذرانده است.»
امام«علیه السلام» می فرماید: «در آن لحظه، از اموال و ثروتهایی که در طول عمرش گرد آورده است، یاد می کند و با خود می گوید: این اموال را از چه راهی به دست آوردم. فکر حلال و حرام آن نبودم. اکنون گناه و حسابش با من و لذّت و بهره اش با دیگران است؛ ولی مأمور مرگ همچنان روح او را از اعضایش برمی کَند تا زبان و گوش نیز از کار می افتد و فقط چشمانش می بیند. به اطراف خود می نگرد و تلاش و وحشت و حرکات اطرافیان را می بیند، ولی نمی شنود و سخن نمی گوید. در لحظه آخر روح از چشم نیز برون می رود و او در میان دوستان و بستگان همچون مرداری می افتد و همه از او می ترسند و از پیرامونش می گریزد و پس از اندکی او را به خاک و عملش می سپارند و دور می شوند.(8)»
در سوره قیامت آیه 29 - 26 آمده است که دنیا را بر آخرت ترجیح ندهید و در اندیشه مردن باشید؛ همان دم که چون جان از بدن خارج می شود و به گردن می رسد، می گویند: «کیست که این انسان در حال مرگ را نجات دهد؟! کدام پزشک و انسانی را برای رهایی اش از مرگ بیاوریم؟!» ولی خود می داند که هر لحظه از دنیا و تمام چیزهایی که عمری در پی شان دویده و بر هم انباشته و به آنها دلبسته است، جدا می شود و از دوستان و فرزندان و همسر دور می گردد. با بیرون آمدن روح از بدن، ساق پاهایش به هم می چسبند و سختی جدایی از دنیا و ورود به عالم دیگر،او را در هم می فشارد.

« بخش پاسخ به سؤالات »

6) سوره ق، آیه 19.
7) سوره حج، آیه 2.
8) نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، ص 333، اواسط خطبه 108 ترجمه بعض جمله ها.
چگونه حضرت عزرائیل جان افراد را می گیرد، در حالی که انسان با آنهمه بی رحمی حاضر نیست جان دادن انسان را یا حیوانی را ببینید؟فرشتگان معصومند و بر اساس عقل کار می کنند، می دانند خداوند به هیچ کس ظلم نمی کند؛ از این رو مأموریت خود که قبض روح انساهاست. هیچگونه سستی از خود نشان نمی دهند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا برخی از مشرکین و کفار به آسانی جان می دهند؟آسان جان دادن برخی کافران در دنیا، ممکن است به خاطر کارهای خوبی باشد که آنان در دنیا انجام داده اند. این گونه جان دادن، می تواند پاداش کارهای آنان باشد، در نتیجه در جهان دیگر به خاطر کفرشان، عقوبت خواهند شد. علاوه بر اینکه ملاک آسمانی یا سختی جان دادن، آسان یا سخت مردن در عرف معمول نیست. چه بسا فردی را در هنگام مرگ در آرامش ملاحظه کنیم اما او در دریایی از رنج و عذاب غوطه ور باشد؛ چون نحوه قبض روح با چشم قابل مشاهده نیست.
در حدیثی از پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله»چنین آمده: سوگند به آن قدرتی که جان محمد در دست اوست، اگر مردم جایگاه مرده را مشاهده می کردند و گفتارش را می شنیدند، او را رها و به حال خود اشک ها می ریختند(9).

« بخش پاسخ به سؤالات »

9) بحارالانوار، جلد6، ص 161 .
کلمه «توفی» و مشتقات آن چند بار در قرآن آمده و به چه معنی است؟کلمه «توفی» یا ضمایر صیغه های مختلف در قرآن مجید آمده است.
1 - مصدر «توفاهم» در سوره نساء آیه 97، (یکبار).
2 - مصدر «توفته» در سوره انعام آیه 61 (1).
3 - مصدر «توفتهم» سوره محمد«صلی الله علیه وآله»آیه 27 (1).
4 - مصدر «توفیتنی» سوره مائده آیه 17 (1).
5 - مصدر «نتوفینک» سوره یونس آیه 46 و سوره رعد آیه 40 و سوره غافر آیه 77(3).
6 - مصدر «تتوفاهم» سوره نحل آیه 28 و آیه 32 (2).
7 - مصدر «یتوفی» سوره نحل آیه 28و آیه 32 (2).
8 - مصدر«یتوفاکم» سورهئ انعام آیه 60 سوره یونس آیه 104 سوره نحل آیه 70(3).
9 - مصدر «یتوفاهن» سوره نساء آیه 15(1).
10 - مصدر «یتوفونهم» سوره اعراف آیه 37 (1).
11 - مصدر «توفنا» سوره آل عمران آیه 193 و سوره اعراف آیه 126 (2).
12 - مصدر «توفنی» سوره یوسف آیه 101 (1).
13 - مصدر «یتوفی» سوره حج آیه 5 و سوره غافر آیه 67(2).
14 - مصدر «یتوفون» سوره بقره آیه 234 و 240 (2).
کلمه «توفی» با صیغه های مختلف 23 بار در قران به معنای مرگ و دریافت روح به کار رفته است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا علم قادر است از مرگ جلوگیری کند؟مرگ امری حتمی برای جهان و جهانیان و لازمه ضروری این دنیاست و علم بشری قادر به جلوگیری آن نیست و معاد امری حتمی است.
جلوگیری از مرگ؛ یعنی در جا زدن و توقف موجودات در این جهان و بستن مسیر رشد و تکامل و این از لوازم ضروری موجودات مادی است که با نظام آفرینش سازگار نیست و جلوگیری از مرگ انسان یعنی محبوس کردن وی در دنیا، را برای زندگی دائم در دنیا نیافریده است به همین جهت، بشر با تکیه بر دانش محدود خود، قادر به جلوگیری از مرگ نیست.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چه چیز از مرگ سخت تر است؟سخت تر از مرگ آن چیزی است که انسان به واسطه مرگ آرزوی خلاص و رهایی از آن دارد.
حضرت علی می فرمایند: «اشد من الموت ماینمنی الخلاص منه بالموت؛ سخت تر از مرگ، آن چیزی که انسان آرزو می کند با مرگ از آن خلاص و رهایی یابد».

« بخش پاسخ به سؤالات »
تفاوت خواب و مرگ چیست؟روح در این دنیا از بدن جدا نیست، بلکه به آن تعلق دارد و اعضا و جوارح بدن به فرمان روح حرکت و تلاش می کنند وقتی که انسان می خوابد، روح موقتاً از بدن فاصله می گیرد، ولی ارتباطش همچنان محفوظ است؛ ولی با مرگ و در برزخ روح از بدن جدا می شود و به بدن مثالی تعلق می گیرد تا قیامت که مجدداً روح به بدن باز می گردد و انسان ها برای محاسبه و دریافت پاداش و کیفر اعمال خویش در قیامت به پا می خیزند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چگونه می توان از سختی قبض روح کاست؟انسان اگر با تقوا باشد و به او حیات و نوافل عمل و معاصی را ترک کند، راحت قبض روح خواهد شد. سخت جان دادن، معلول و تعلیقاتی است که انسان و به خاطر وابستگی به دنیا، دچار تخلف از قوانین الهی و انحراف از مسیر حق می شود. هر قدر وابستگی ها و گناهان کسی بیشتر باشد قبض روح وی با سختی بیشتری همراه است. در حدیثی آمده است «عن ابی عبدالله«علیه السلام»قال ان امیرالمؤمنین «صلوات الله علیه» اشتکی عینه فعالی النبی«صلی الله علیه وآله»أجزعاً ام و جعاً؟ فقال : یا رسول الله ما وجعت و جعاً قط اشدّ فقال: یاعلی إنّ ملک الموت اذا انزل لقبض روح الکافر نزل معه سفّود من نار فنرع روحه به فتصیح جهنّم فاستونی علی«علیه السلام» جالساً فقال: یا رسول الله اعد علیّ حدیثک فقد أنسانی وجعی ماقلت ثم قال هل یصیب ذلک احداً من امتّک؟ قال : نعم حاکم جائر و آکل مال الیتیم ظلماً و شاهد زود؛ از امام جعفر صادق - که درود بر ایشان باد- روایت شده که فرمودند: حضرت امیرالمؤمنین علی که - درود خدا بر او و خاندانش باد - به چشم درد سختی مبتلا کشت و حضرت رسول (که درود خدا بر آن جناب باد) به عیادت وی آمدند، در حالی که امام علی از شدت درد ناله می کرد. پس حضرت رسول«صلی الله علیه وآله» فرمودند: ای علی وقتی عزرائیل برای گرفتن روح کافر فرود می آید، با خود آهنی گداخته از آتش همراه دارد که روح کافر را به واسطه آن می گیرد که جهنم از شدت آن ناله می کند. پس حضرت امیر از بستر برخاست و نشست و عرضه داشت: ای رسول خدا حدیث را بر من تکرار کن دردم را فراموش کردم؟ سپس عرضه داشت: آیا این عذاب شامل فردی از امت تو هم می گردد،پیامبر«صلی الله علیه وآله» فرمود: آری، حاکم جور و خورانده مال یتیم به ظلم و شهادت دهنده به دروغ(10).

« بخش پاسخ به سؤالات »

10) بحارالانوار، ج 6، باب سکرات الموت و شدائده، حدیث 46، ص 170 .
می گویند عزرائیل یک نفر بیشتر نیست، بنابراین، وی چگونه در یک لحظه جنان هزاران نفر را که در اثر حوادث مختلف با هم می میرند؟حضرت عزرائیل همچون ملائک دیگر از موجودات مجرد است. و چون مانند ما موجودی مادّی نیستند که قدرتشان محدود شد. در شب معراج هنگامی که رسول خدا عزرائیل را دیدند، و از او پرسیدند: «آیا هر کس جان می سپارد، تو روح او را قبض می کنی و خودت بر آنها حاضر می شوی؟» عزرائیل عرض کرد: « بله، به علت قدرتی که خداوند به من عطا فرموده، دنیا برای من مثل درهمی است که کف دست شخصی قرار گرفته و کاملاً در اختیار باشد. و وی تواناست هر کار که بخواهد در مورد آن انجام دهد».(11)

« بخش پاسخ به سؤالات »

11) بحار الانوار، ج 18، باب اثبات معراج حدیث 34، ص 322 من لایحضره الفقیه باب غسل المیت طبع نجف ج 1، ص 80.
چرا خداوند موجودی را که خداوند خلق کرده است (مثل انسان به دست خود نابود می کند؟مرگ، نه نابودی نردبان زندگی ابدی است؛ یعنی انسان با مرگ از زیستن در این جهان محدود، به سرای جاویدانی قدم می گذارد که هیچگونه ناراحتی در آن نیست.
بدیهی است که این امر، خود نسبت به انسان لطف بزرگی است. علاوه بر این، اگر مرگ نبود، مشکلات زیادی به وجود می آمد؛ مثلاً هر شخصی هزاران پدر سالخورده و از کار افتاده داشت که باید زندگی آنان را اداره کند. بدیهی است که این مشکل بزرگ اجتماع را می کرد، به طوری که تمام استعداد و نبوغ افراد صرف حل مسائل و مشکلات شخصی و خانوادگی می شد و مردم دیگر نمی توانستند بیرون از این دایره محدود به ترقیات مادی و معنوی برسند.
خوشا آن که با انجام اعمال نیک در دنیا، خود را برای استفاده از نعمت های بی شمار الهی در سرای جاوید آماده قرآن کریم در این باره می فرماید:
«تَحیَّتُهم یَوم یَلْقَونه سَلامٌ وَاَعَدّلهم أجْراً کَریمَاً؛ احترام نیکوکاران روزی که به لقاء الله می رسند سلام و امنیت و بشارت است و خداوند برای آنان اجر کریم آماده فرموده»(12)

« بخش پاسخ به سؤالات »

12) احزاب، 43 .
فرق قتل و مرگ چیست؟ اگر تفاوتی هست چرا آیه «کل نفس ذائقه الموت»(13) یکسان شامل می گردد؟تردیدی نیست که آیه مذکور شامل همگان است؛ لکن رسیدن به موت راه های گوناگونی دارد. به عبارت دیگر، موت همان «جدا شدن روح از جسد» است و این جدایی با غرق شدن، سوختن، تصادف، امراض گوناگون اعدام، قتل و.... صورت می گیرد به اعتبار آن وسائل، تعبیرات مختلفی راجع به مرگ ( از قبیل مرگ سرخ، مرگ در بستر، قتل و... به کار برده اند.
و اگر بعضی آیات و اخبار بین مرگ و قتل فرق گذاشته اند، به اعتبار پاداش و نصیب آن ها در دنیای دیگر است.

« بخش پاسخ به سؤالات »

13) سوره عمران آیه 185 (هر کسی مرگ را می چشد).
از آیات قرآن استفاده می شود که خداوند یا فرشتگان جان افراد را می گیرند، بنابراین کسی که دیگری را می کشد وسیله ای بیش نیست، با این وصف چرا مجازات می شود؟این که خداوند یا فرشتگان ارواح انسان ها را موقع مرگ قبض می کنند، با این مطلب که اگر انسانی از روی اختیار دیگری را کشت مجرم و گناهکار و شایسته عقوبت و کیفر باشد منافات ندارد؛ زیرا طبق مشیت خداوند انسان ها مختارند و از این رو در مقابل اعمال خود مسئول هستند. در مورد خودکشی هم مطلب بدین گونه است؛ یعنی خودکشی حرام و گناه است و موجب کیفری سهمگین، اما خداوند و فرشتگان جان کسی را که از سر جهل دست به این کار بزند، می گیرد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
مرگ انسان با مرگ حیوان چه تفاوتی دارد؟شخصیت هر انسانی قائم به روح اوست و اعضای بدن وی ابزاری برای فعالیت و اداره زندگی است. از این رو وقتی به عالم دیگر منتقل می شود، مثل تعویض لباسی ابزاری را که در این جهان استخدام کرده بود از دست می دهد. برخلاف حیوانات که هویت آن ها وابسته به جسم آن هاست. از این رو، طبیعی است که مرگ انسان با مرگ حیوان تفاوت اساسی داشته باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
علت سختی جان کندن بعضی از مؤمنین چیست؟از برخی روایات استفاده می شود سختی جان دادن مؤمنانی که قبل از مرگ آمرزیده نشده اند، موجب آمرزش گناهان آنان می شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا آرزوی مرگ کردن کار صحیحی است؟نعمت وجود و هستی و زندگی در این جهان از نعمت های بزرگ الهی است و کسی که آرزوی مرگ می کند گویا این نعمت بزرگ را کفران کرده و آنرا نادیده می انگارد.
با توجّه به اینکه خداوند انسان را به این جهان آورده باید هر چه بیشتر از فرصت استفاده کند و بهترین بهره برداری را از زندگی این جهان داشته باشد. بهره ای که همراه با کمال انسانی و تقرّب به خدا باشد و سبب نجات در آخرت شود.
آری در برخی از مواقع لازم است انسان آرزوی مرگ کند و آن زمانی است که نمی تواند خود را از معصیّت خدا باز دارد و برای ترک گناه راهی جز مرگ ندارد. ولی در غیر این صورت لازم است از خداوند عمری با برکت بخواهد. عمری که سراسر آن در راه عبادت خدا و اطاعت او صرف گردد. البته به یاد مرگ بودن خود عامل بسیار مهمی در جلوگیری از معاصی و گناهان است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
لحظه مرگ و کیفیّت قبض روح آدمی چگونه است؟لحظه مرگ لحظه بسیار حساس و خطرناکی است که آیات و روایات فراوانی در زمینه آن سخن گفته اند. هنگامی است که حتّی خوبان از آن دلهره و وحشت دارند. البته منافاتی ندارد که در عین حال که ترس دارند علاقه هم به لقاءاللَّه داشته باشند مانند غواصی که به یافتن مروارید علاقمند است در عین حال از غرق شدن در دریا نیز بیم دارد. به جای حرف های دیگران به سراغ کلمات خداوند و پیامبر و امامان معصوم می رویم زیرا که آن حالات از عالم ملکوت و غیب است و ما جز از راه وحی راه سالم دیگری برای کشف آن نداریم.
قرآن می فرماید: «وجاءَتْ سَکْوَةُ الموتِ بالحَقِّ ذلِکَ ماکنتَ مند تَحیدُ(14)؛به حق لحظه گیج کننده مرگ فرا رسید همان که از آن فرار می کردی». آری همان گونه که انسان مست نمی فهمد که خودش چه می گوید و نمی فهمد که مردم درباره او چه می گویند در آن لحظه هم حضور مرگ و دلهره ها از یک سو و جدائی از زن و فرزند و مال و مقام از سوی دیگر برای او هوشی نگذاشته و چنان او را گیج و مبهوت کرده که در قرآن و حدیث از آن حالت به لفظ سکوة(مستی) یاد کرده است. این تعبیر درباره قیامت هم آمده که می فرماید: «...وتری الناس سُکاری و ماهم بِسُکاری ولکنّ عذابَ اللَّه شَدیدٌ(15)؛ ای رسول من تو در آن روزی که زلزله برای برپا شدن قیامت می شود مردم را همچون افراد مست می بینی ولی آنان مست نیستند ولکن عذاب خدا سخت است».
امام علی«علیه السلام» در این زمینه می فرماید: «ففیر مَوصُوفٍ ماَنزَل بِهم؛ آنچه بر انسان در لحظه مرگ وارد می شود قابل توصیف نیست».
اطراف بدن شل می شود رنگ می پرد، مرگ می آید زبان می گردد ولی انسان هنوز می بیند و می شنود ولی دیگر قدرت حرف زدن ندارد. فکرش هم کار می کند ولی در این که به عمرش چه کرده است به قول امام «یُفَکِّر فیما اَفْنی عُمْرَه و فیمَ اَذْهَبَ دَهَدَه؛با خود فکر می کند که عمرش را در چه راهی صرف و ایامش را در چه مسیری گذرانده است».
امام می فرماید: در آن لحظه از اموال و ثروت هائی که در طول عمرش جمع کرده یاد می کند و با خود می گوید این اموال از چه راهی بدست آوردم فکر حلال و حرام آن نبودم الان گناه و حسابش با من و لذّت و بهره اش با دیگران است ولی مأمور مرگ همچنان روح او را از اعضاء جدا می کند تا زبان و گوش هم از کار می افتد و فقط چشمانش می بیند و به اطراف خود نگاه می کند و تلاش و وحشت و حرکات اطرافیان را مشاهده کرده ولی نمی شنود و حرفی هم نمی زند و در لحظه آخر روح از چشم هم گرفته و او در میان دوستان و بستگان همچون مرداری می افتد و همه از او می ترسند واز دورش فرار می کنند و پس از اندکی او را به خاک و به عملش سپرده و دور می شوند(16).
در سوره قیامت آیه 26 - 29 چنین می خوانیم «کَلاَّ» این قدر دنیا را بر آخرت ترجیح ندهید و به فکر مردن باشید همان مرگی که «اذا بَلَغَتْ التَّراقی؛ چون جان شما از بدن خارج و به استخوان های گردن می رسد». «و قیل مَن راقٍ؛ گفته می شود کیست که این انسان در حال مردن را نجات بدهد کدام پزشک و انسانی را برای رهایی او از مرگ بیاوریم؟!». «وَظنَّ اَنَّه الفِراقُ؛ ولی خود انسان می داند که هر لحظه و آنی از دنیا و تمام چیزهایی که یک عمر دنبال آنها دویده و جمع کرده و به آنها دل بسته جدا می شود از دوستان و فرزندان و همسر دور می گردد». «والتَفَّتْ السّاقُ بالِسَّاق؛ به خاطر بیرون آمدن روح از بدن ساق پاهای او به هم چسبیده و شدائد جدائی از دنیا و ورود به عالم دیگر در کنار هم او را در فشاری بس شدید قرار داده است».

« بخش پاسخ به سؤالات »

14) سوره ق، آیه 19.
15) سوره حج، آیه 2.
16) نهج البلاغه فیض، ص 322.
آیا ممکن است روح انسان پس از مرگ به دنیا باز گردد و به کالبد دیگری تعلّق بگیرد؟این مسئله از شبهات قدیمی است که در کتابهای فلسفی و عقاید و مذاهب از آن به تناسخ تعبیر شده است و دانشمندان و مورّخان معتقدند که زادگاه اصلی این عقیده کشور هند و چین بوده و کم کم در میان اقوام و ملل دیگری تا حدّی رسوخ پیدا کرده است. امّا در میان فِرَق اسلامی(جز طایفه تناسخیه که اکنون اثری از آن باقی نمانده است) هیچ یک به تناسخ معتقد نیستند و اصولاً این عقیده از نظر عقل و برهان اشکالات فراوانی دارد که قابل قبول نیست اینک پاره ای از اشکالات این نظر مطرح می گردد.
1. این یک قانون مسلّم است که چیزی که تکامل یافت دیگر به عقب برنمی گردد و تکامل خود را از دست نمی دهد روی همین حساب است که فلاسفه گفته اند موجودی که از قوّه به فعلیّت یعنی از نقص به کمال رسید دیگر به حالت اوّلیه(قوّه) باز نخواهد گشت.
روح در ابتدای آفرینش و حدوث بالقوه هست و رفته رفته به فعلیّت می رسد و همواره از صورتی به صورتی دیگر منتقل می گردد. و وقتی روح به مرحله فعلیّت رسید دیگر محال است به قوّه باز گردد زیرا هر موجودی طبعاً مقتضی حرکت به سوی کمال است و ممکن نیست به جهت مخالف(مراحل قبل) هم متمایل باشد. چون طبع چیزی ممکن نیست مقتضی دو امر متضاد(حرکت به جلو و عقب) باشد.
2. آنچه یک انسان از کودکی تا پایان زندگی می آموزد همه مربوط به روح است نه بدن و جسم. لذا با اینکه هر چند سال یک مرتبه تمام اجزای بدن عوض می شود ولی خاطرات و معلومات او همه محفوظ است و دست نمی خورد.
بنابر اینکه خاطرات و معلومات مربوط به روح است اگر عقیده تناسخ و بازگشت به زندگی جدید درست باشد بایستی معمولاً کودکانی فیلسوف و حیواناتی صنعتگر داشته باشیم زیرا ارواح فیلسوفان و مهندسان و صنعت گران به صورتهای مختلف درآمده اند معلومات و خاطرات خود را همراه دارند و ارتباط ارواح آنها با بدنهای جدید نباید موجب فراموشی و زوال آنها گردد. زیرا پیش از این که بمیرند و در کالبد دیگری درآیند ارواح آنان با بدنهای سابق خود رابطه داشت و معلومات و خاطراتش ثابت بود و نباید با ارتباط جدید همه معلومات خود را از دست بدهند و بی اطّلاع محض گردند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
تیری که به بدن برخورد می کند آیا به روح نیز اصابت می کند؟ پس از مرگ روح انسان به کجا می رود؟وقتی ضربه ای بر بدن وارد می شود، بدن گرفتار اختلال می شود و در صورتی که اختلال شدید باشد - به گونه ای که حیات بدن از بین برود - روح از بدن قطع علاقه می کند و جدا می شود و انسان می میرد. بنابراین تیری که به جسم انسان برخورد می کند، به بدن اصابت می کند نه به روح، ولی از کار افتادن و اختلال بدن باعث قطع علاقه و جدا شدن روح انسان از بدن می شود.
پس از مرگ روح انسان در عالم برزخ است و به قالب مثالی تعلّق می گیرد. و دارای حیات و زندگی برزخی است و ثواب و عقاب در آن عالم مربوط به روح است؛ یعنی کسی که مؤمن و دارای کارهای شایسته بوده در بهشت برزخی است و کسی که کافر و دارای اعمال ناشایسته است در آتشِ برزخی معذب خواهد بود؛ تا قیامت که ارواح به بدن ها تعلّق می گیرد و پس از محاسبه پاداش یا کیفر اساسی در بهشت یا جهنّم به انسان ها می رسد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا قبض روح همگان بدست عزرائیل است؟قرآن گرفتن روح را در یکجا به خدا نسبت داده و می فرماید: «اللَّه یَتَوفّی الانَفْسَ حین مَوْتِها(17)؛ تنها خداوند به هنگام مرگ جانها را بدون کم و کاست می گیرد».
و در جای دیگر جان گرفتن را کار ملک الموت«عزرائیل» دانسته و می فرماید: «قَل یَتوفّیکم مَلَکُ الموت الذی و کُلِّ بِکُم(18)؛به مردم بگو جان شما را ملک الموت می گیرد همان فرشته ای که مأمور این کار و گرفتن روح شما شده است».
و در جای دیگر همین کار را به فرشتگان نسبت داده و می فرماید: «تَوَفَّته رُسُلُنا(19)؛ فرشتگان فرستاده ما جانها را می گیرند».
و این سه آیه با هم منافاتی ندارند زیرا ملک الموت هم مأمور از طرف خداست که در خود قرآن هم با جمله «وکُلِّ بِکُم(20)؛ مأور گرفتن روح شما». به این مأموریّت اشاره شده همانگونه که فرشتگان هم مأمور خدا هستند و با کلمه (رُسُلُنا؛ فرستادگان ما) به این حقیقت اشاره شده است.
بنابراین گیرنده اصلی جانها خداست و ملک الموت و فرشتگان از طرف خداوند مأمور این کارند و طبق فرموده امام صادق«علیه السلام»: ملک الموت یارانی از فرشتگان دارد که در اطراف عالم جانها را می گیرند و به عزرائیل تحویل داده و او همه را به خداوند تقدیم می نماید(21).
بنابراین نسبت جان گرفتن هم به خدا و هم به ملک الموت و هم به فرشتگان صحیح است. همانگونه که نوشتن را می توان هم به انسان و هم به دست و هم به قلم نسبت داد. شما می توانید بگوئید قلم نوشت یا دست نوشت یا انسان نوشت. زیرا قلم در اختیار دست و دست در اختیار انسان است. اینجا هم فرشتگان در اختیار ملک الموت و ملک الموت در اختیار خدا است و به هر حال منافاتی ندارد.

« بخش پاسخ به سؤالات »

17) سوره زمر، آیه 43.
18) سوره سجده، آیه 11.
19) سوره انعام، آیه 61.
20) سوره سجده، آیه 11.
21) بحارالانوار، ج 6، ص 144.
گریه کردن برای مردگان درس است یا نه؟گریه که در اثر تأثّر و حزن و اندوه به انسان دست می دهد کاملاً امری طبیعی است لیکن باید گریه از حدّ اعتدال خارج نشود صبر و شکیبایی و تحمّل نیز لازم است.
و بالاخره گریه برای مردگان و فراق و جدائی عزیزان اگر به اندازه متعارف باشد هیچ اشکالی ندارد.
در حدیث است که پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله وسلم» برای مردن فرزندش ابراهیم گریه کرد(22).

« بخش پاسخ به سؤالات »

22) بحارالانوار، ج 22، ص 151.

logo new موسسه در راه حق، نشر و ترویج معارف اسلامی