راه های شناخت خدا / انفسی / فطری

پرسشپاسخ
می گویند تمام نیازهای طبیعی انسان در جهان خارج پاسخ مناسبی دراند و بدین ترتیب از فطری بودن خداشناسی وجود خداوند را نتیجه می گیرند. آیا این نتیجه گیری درست است؟منظور از خداشناسی فطری این است که انسان آنچنان آفریده شده که در اعماق قلبش یک رابطه وجودی با خدا دارد. اگر در دل خودش درست کند و کاو کند و به عمق قلب خود توجه کافی بنماید این رابطه را می یابد نه اینکه می داند خدایی هست بلکه رابطه خود را با خدا می یابد و به تعبیر دیگر می بیند و شهود می کند. وجدان می کند این علم حضوری است یافتن است.
و لذا برای شخص درک کننده(به علم حضوری) طی مقدمات و حصول نتیجه مطرح نیست چون طی مقدمات و نتیجه نسبت به علم حصولی به میان می آید.
ولکن اگر بخواهیم این درک حضوری را ترسیم کنیم می توان چنین گفت که این درک معلول حقیقتی است. که آن وجود خداست. با این نیاز طبیعی پاسخی مناسب را در جهان خارج جویا است.
با توجه به روشن شدن فطرت خداشناسی می گوییم:
صادق بودن این فطرت بدان جهت است که اولا: وجودش در انسان دائمی و همیشگی است و اگر کاذب بود دائمی نبود. ثانیا: در همه افراد انسان وجود دارد در صورتی که شئی کاذب نمی تواند در تمام افراد یک نوع وجود پید کند. بنابراین اگر یک امر دائمی شد و در افراد یک نوع با توجه به شرائط مختلف و محیطها و زمان های مختلف وجود داشته باشد امری صادق است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
راه های بشر به سوی خداشناسی کدام است؟به طور کلی راه های بشر به خداشناسی سه نوع است:
الف: راه دل یا راه فطرت.
ب: راه حس و علم یا راه طبیعت.
ج: راه عقل یا راه فلسفه.
هر کدام از راههای مذکور، خود بحث مفصلی می طلبد که در جای خود توضیح داده شده است اما به طور اجمال می توان گفت:
راه فطرت، یعنی انسان به حسب ساختمان خاص روحی خود، متمایل و خواهان خدا آفریده شده است. در انسان خداجویی و خدا خواهی و خداپرستی به صورت یک غریزه نهاده شده است همچنان که غریزه جستجوی مادر در طبیعت کودک نهاده شده است.
راه حس و علم نیز به نوبه خود به راه هایی منشعب می شود که به طور اجمال می توان گفت: مطالعه احوال موجودات نشان می دهد که ساختمان جهان و ساختمان واحدهایی که اجزاء جهان را تشکیل می دهند «حساب شده» است. هر چیزی جایی دارد و منظوری از این قراردادن ها در کار بوده است. قرآن کریم با اصرار بی نظیری افراد بشر را به مطالعه در خلقت و ساختمان موجودات به منظور شناختن خداوند سوق می دهد.
راه سوم: راه عقل است؛ این راه هر چند دشوارترین راه است، اما از یک نظر کامل ترین آن هاست چرا که از طریق تعلیم و تعلم، تمام دریافت های انسان ها به یکدیگر منتقل می گردد که می توان از این راه مانند برهان امکان و وجوب به برهان صدیقین، و حرکت جوهری در این قسمت نام برد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چطور می توان به وجود خداوند متعال یقین کرد؟در این باره یا باید در جهت تزکیه نفس و پاکی باطن کوشش نمود و خود را شناخت که معرفت نفس راهی است برای معرفت پروردگار یا از طریق براهین و استدلالهای عقلی و فلسفی به وجود خداوند یقیین حاصل نمود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا ما انسانها در هنگام ناراحتی آنی مثلاً زلزله تنها که بر زبان می آوریم نام خداست؟توجّه انسان به خدا در موقع برخورد با خطر بواسطه این است که گرایش به خدا و توجّه به او فطری انسان است در مواقع عادی نظر با اینکه انسان تحت تأثیر غرائز و محیط واقع می شود فطرت او تحت الشعاع قرار می گیرد ولی در موقع برخورد با بلا و گرفتاری و خطر فطرت بیدار شده و به خدا توجه می کند و این مطلب در آیاتی از قرآن مجید به چشم می خورد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا اگر هر کس به اندازه وسعت و عقل و قلب خودش خدا را می شناسد دلیل بر آن نیست که هر انسانی خدای محدودی را شناخته و پرستش می کند نه خدای واقعی را؟در مرحله شناخت گرچه شناخت به وجه و عنوان باشد انسان می تواند به خدای حقیقی شناخت پیدا کند به این ترتیب که خداوند را براساس رهنمودهای عقل و رهبران معصومین به تمام کمالات چنان که شایسته ذات مقدس او است موصوف بداند و هر گونه نقص و نیاز و محدودیت و عجز و دیگر صفاتی که زیبنده ذات - متعالی و قدوسی نیست او را از آنها تنزیه نماید و آن ذات مقدس را پرستش نماید در این صورت گرچه شناخت انسان محدود باشد اما لازم نمی آید که خدای محدودی را پرستش کرده باشد چون پرستش خویش را با اشاره این عناوین برای خدایی که دارنده تمام صفات کمال و دور از هر گونه نقص و نیاز است قرار داده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
E
آیا بشر از آغاز پیدایش، خداشناس بوده است؟براساس متون اسلامی، اولین افراد نوع بشر حضرت آدم«علیه السلام» و سپس حضرت حوا بوده اند. و بر اساس همین متون، آدم«علیه السلام» به امر خداوند مسجود ملائک بود و در درجات عالی معرفت خداوند قرار داشت و نیز همسر ایشان، حوا، نیز خداشناس و موحّد بود. این دو، پس از رانده شدن از بهشت، به زمین هبوط کردند و اولین گروه انسانی از نوع فعلی بشر را در این کره خاکی تشکیل دادند.
آنگاه در میان فرزندان آدم، برخی، موحّد و خداشناس ماندند و گروهی، کافر گشتند.
ایمان از همان زمان آغاز گشت و تا امروز نیز ادامه یافت.
بنابراین، خداشناسی، همزاد انسان است و بشر از نخستین روزهای زندگی بر روی ژزمین، توجّه به خداوند یکتا داشته است؛ زیرا این امر فطرتاً در نهاد او نهاده شده است.

« بخش پرسش و پاسخ »
چگونه باید به وجود خدا یقین پیدا کرد زیرا استدلال گرچه راه سخن را می بندد امّا همیشه یقین آور نیست؟!ما دو گونه شناخت نسبت به خدا داریم. یکی حصولی که همان شناخت عقلی و استدلالی است. شناخت های عقلانی همیشه شناختی کلّی است نتیجه این شناخت این می شود که:
یکی هست که جهان را آفریده امّا غایب است و دل انسان با او آشنا نیست او را نمی یابد یک موجودی هست که این جهان را آفریده و آن را تدبیر می کند. - البته شناخت عقلی یقینی است. امّا اگر انسان تدریجاً تعلّقات خودش را از غیر خدا قطع بکند و دلبستگی به غیر خدا نداشته باشد. در میان جامعه باشد و در میان مردم امارش فقط با خدا باشد به جایی می رسد که حضرت امیرالمؤمنین علی«علیه السلام» می فرماید: «ماکُنتَ اَعبُدُ رَبّاً لَم اَرَه(1)؛ پروردگاری را که نبینم نمی پرستم».
هنگام پرستش رابطه قلبی خود با خدا را می یابد برای چنین شخصی وجود خدا مسئله نیست. دلیلی برای وجود خدا نمی طلبد آیا هیچ کس برای وجود خود دنبال دلیلی می گردد؟ هرگز. زیرا خود را با علم حضوری می یابد کسی هم که خدا را بیابد رابطه وجودی خود را با خدا با علم حضوری درک می کند.
اینجاست که چنین کسی می گوید: «بِکَ عَرفتُکَ؛ ترا با خودت شناختم». در دعای ابوحمزه می خوانیم که حضرت سجاد«علیه السلام» در پیشگاه خداوند عرض می کند: «...بک عرفتُکَ وَ اَنْتَ رَلَلْتَنی علیک؛خدایا من ترا با خودت شناختم». و این گونه شناخت و موفت شناخت حضوری است که بسیار ارزشمندتر از شناخت حصولی است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
1) اصول کافی، ج 1، ص 98.
آیا ایمان به خدا فطری است یا معلول عوامل دیگر؟شناخت خدا و ایمان به او در هر انسانی ریشه فطری دارد و از اوّل خلقت در وجود او نهفته شده است و این نظیر سایر تمایلات عالی در نهاد هر انسانی خواهی نخواهی ایجاد شده است. ایمان و عقیده به خدا چیزی نیست که به کلّی از انسان جدا باشد، آنگاه بعضی آنرا نپذیرند و بعض دیگر بپذیرند.
به عبارت دیگر شناخت خالق و حسّ خداخواهی کسبی نیست تا قاعده ای آنرا کسب کنند و به دست آورند و عده ای دیگر اهمال کرده و به طور کلّی این حس را فاقد باشند. با مختصر مطالعه ای در کتابهای جامعه شناسی این مطلب خوب روشن می شود که تمام قبایل و جمعیت هایی که در سراسر جهان زندگی می کنند، حتّی همان مردم دور افتاده مربّی ندیده و تبلیغ نشده یک حسّ خداشناسی در خود می یابند و این را درک می کنند که هیچ یک از اجزاء عالم طبیعت منجمله انسان به خودی خود پدید نیامده است و باید در برابر کسی که آنها را آفریده و این همه نعمت در اختیارشان قرار داده کرنش کرد و اظهار خصضوع نمود.
این حس همان فطرت اوّلیه ای است که در نهاد آنها قرار داده شده و این مطلب خیلی احتیاج به دلیل و برهان هم ندارد چون مطلبی است که هر کسی اگر در مقام انکار نباشد، آنرا درک می کند. البته عوامل دیگر، مثل اندیشه و تعقل که در قرآن توصیه شده به تقویّت و شفافیّت این ایمان فطری می پردازد.
اینجا یک سؤال پیش می آید و آن اینکه وقتی شناسایی خدا فطری است پس این همه معبودها و خداها و بت پرستی ها در بین اجتماعات بشری چه معنی دارد؟
جواب این است که بشر در باطن خود عشق به معبودی را حس می کند و می خواهد در برابر او اظهار بندگی کمد. آنگه در خارج ذهنش به دنبال آن خدا می گردد و هر چیزی که در نظرش مقدّس آمد همان را به عنوان خدا برمی گزیند و یا به عنوان اینکه او را به خدا نزدیک کند در برابرش اظهار تذلل می کند و برای همین که بشر اشتباه در مصداق نکند و غیر خدا را به جای خدا نگیرد انبیاء آمدند تا بشر رابه سوی خدای یگانه دعوت کنند و او را از گمراهی و انحرافات نجات بخشند.

« بخش پاسخ به سؤالات »

logo new موسسه در راه حق، نشر و ترویج معارف اسلامی