کبر

پرسشپاسخ
تفاوت عجب با تکبر چیست؟1. در مورد صفت عجب گفته اند:« عجب عبارت است از صفت یا نعمتی که شخصی داشته باشد و آن را بزرگ بشمارد و نعمت دهنده و بخشنده آن را فراموش کند. در واقع عجب این است که انسان خود را به جهت کمالی که در خود می بیند، بزرگ شمارد؛ خواه آن کمال واقعاً در او باشد، و خواه نباشد. در عرف ما از عجب به« خود بالیدن» تعبیر می کنند.
و فرق عجب با تکبر این است که متکبر خود را بالاتر و بزرگتر از دیگران به حساب آورد و بر دیگران فخر و بزرگی بفروشد؛ اما شخصی دارای عجب فقط به خود می بالد و به جهت داشتن نعمتی احساس بزرگی و غرور می کند، بدون این که بر دیگران فخر فروشی کند، بنابراین عجب در درون شخص و تکبر نسبت به اشخاص دیگر و در بیرون از خویش است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
تعریف تکبر و نشانه آن چیست؟تکبر آن است که انسان خود را از دیگران بزرگتر بشمارد و انتظار داشته باشد دیگران نسبت به وی احترام بیشتری کرده و در برابر او کوچکی نمایند، که این امر نیز مورد نکوهش و از صفات رذیله است.
از نشانه های تکبر حقیر شمردن دیگران، مضایقه از همنشینی و هم غذایی و رفاقت با همنوعان، انتظار اسلام از دیگران، تقدیم در راه رفتن و نشستن، بی توجهی به سخن گفتن افراد و نپذیرفتن موعظه از فرد ناصح است.
در حدیث آمده است که کبر یا و بزرگی مخصوص خداست و متکبران در قیامت به صورت مورچه های کوچک خواهند بود و پایمال همه مردم خواهند شد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا عده ای خود را برتر از دیگران می پندارند؟نیاز به رشد و کسب مراتب برتر یک احساس طبیعی است و چنین غریزه ای زمینه ساز ترقی و تکامل جوامع انسانی است؛ اما خود بر تربیتی که ریشه در تکبر و خود محوری و سلطه بر دیگران و نادیده گرفتن حق آنان دارد، باعث تحقیر همنوعان می شود و خصلتی کاملاً منفی است. اما این ویژگی زشت در بعضی ملت ها و یا افراد از تحلیلهای غلط مایه می گیرد. مثلاً آمریکاییها خود را مستحق استفاده بیشتر از امکانات جهان می دانند؛ چرا که اعتقاد دارند از ویژگیهای برتر نژادی، جغرافیایی، علمی و نظامی برخوردارند یهودیان صهیونیست، به مدارک موهوم تاریخی و دینی که بر برتری نژادشان صحه می گذارد، استدلال می کنند و داعیه سروری بر جهان دارند.
بهرحال چه در برتری طلبی نژادی و چه در برتری طلبی فردی یک بینش غلط نسبت به انسان وجود دارد. این قرآن است که پدر و مادر همه انسانها را یکی معرفی کرده و خلقت همه را از خاک دانسته است از همین رو وقتی کسی به علی«علیه السلام» می گوید.« چرا بین من و غلام من تفاوت نگذاشتی و به طور مساوی حقوق دادی». می فرماید:« در کتاب خدا تفاوتی بین شما ندیدم!». همچنین امام علی«علیه السلام» در نهج البلاغه به مالک اشتر می فرماید:« به مردم رحمت و محبت داشته باش؛ چون آنها از دو دسته خارج نیستند: «اما اخ لک فی الدین، او نظیر لک فی الخلق؛ یا برادر دینی توست، یا نظیر تو در آفرینش است». این بینش، معیار را در تقوی، آن هم نزد خدا قرار داده و از خصلت زشت خود بر تربیتی برحذر داشته است.
به این آیه تکان دهنده و سازنده توجه کنید:«تلک الدار الاخره تجعلها للذین لایریدون علواً فی الارض؛این خانه آخرت(بهشت) را نصیب کسانی که اراده برتری طلبی و فساد نکرده اند، قرار دادیم».(1)

« بخش پاسخ به سؤالات »

1) سوره قصص، آیه، 83.
نظر اسلام درباره روش برخورد با افراد پر مدعا که در جمع خود را مطرح می کنند، چیست ؟در برخورد با این گونه افراد شایسته تر آن است که انسان آنان را نصیحت کند و زیانهای تکبّر و خود بزرگ بینی را به آنان گوشزد نموده، ارزش تواضع و فروتنی را یادآور شود. این شیوه برخورد معمولاً بهتر مؤثر واقع می شود.
البته انگیزه چنین افرادی در بسیاری از مواقع همان حس مقبولیت است. باید برای فرد روشن کرد که مقبولیت نزد خدا به محبوبیت نزد خلق می انجامد. و گرنه عاقبت بد فرجامی در انتظار او است.
تذکر پنهانی به این موضوع که دیگران متوجّه این حالت او هستند نیز مؤثر واقع می شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
ماهیّت خودخواهی چیست و آدم خودخواه کیست؟یکی از الطاف خداوند در آفرینش انسان این است که آدمی را با خویش مهربان نموده است وگرنه از ضرر و زیان خویش جلوگیری نکرده و به حفظ خویش نمی پرداخت. به زور این احساس به صورت جلب منفعت و دفع ضرر است؛ امّا از آنجا که انسان برآورنده همه نیازهای خویش نیست و ناچار با جامعه پیوند می خورد. این پیوند، رعایت حقوقی را الزامی می کند. او از همان ابتدا به مادر خویش مدیون است که به قول قرآن او را حمل می کند و شیر می دهد، تا به پای ایستد و همین طور به دیگر اعظای خانواده. بنابراین، انسان به طور قهری نمی تواند خودخواه به معنای اوّل نباشد؛ ولی به معنای دوم که همه چیز را برای خود بخواهد و هیچ وظیفه ای را تحمّل نکند، تجسّم انسان خودخواه مذموم است. عجب و تکبّر در چنین مواضعی معنی می یابد. تبلور این شخص در آینه این آیه دیده می شود: «افرایت من اتخذ اله هواه(2)؛ آیا دیدی کسی را که هوس خویش را خدای خویش گرفت؟» چنین موجودی قطعاً مطرود و ذلیل خواهد بود؛ مگر آنکه به حقوق دیگران نیز توجّه داشته باشد و قدمی برای دیگران بردارد.

« بخش پاسخ به سؤالات »

2) سوره جاثیه، آیه 23.
چگونه می توان صفت زشت تکبر را از بین برد؟مبارزه با تکبر و به طور کلّی هر صفت بد اخلاقی، دو مرحله فکری و عملی دارد. مرحله فکری آن بیرون نمودن اندیشه های ناصواب است که منجر به پیدایش آن صفت زشت اخلاقی شده است؛ همچنان که متکبر فراموش می کند، انسان از خود چیزی ندارد و هستی دهنده ما خداست استعدادها و امکانات تمامی از اوست و در اختیار ما قرار گرفته است. غفلت از مبدأ و منتهای انسان نیز او را به تکبر می کشاند. امام علی«علیه السلام» می فرماید: «در شگفتم از متکبر که دیروزش نطفه(آبی بد بو) و نهایتش مرداری گندیده خواهد بود»(3).
در نظر آوردن توانمندیهایی که دیگران هم از آن بهره مندند و نیاز اجتناب ناپذیر همه، از جمله متکبر بدانها، در از بین بردن تکبر مؤثّر است و بالاخره مطالعه آثار سوء رفتار متکبرانه و آثار اخروی آن در درمان تکبر مفید است.
امّا برخی راهکارهای عملی:
1. ابتدا به سلام، به ویژه سلام کردن به کسانی که احساس برتری نسبت به آنان می نماید.
2. در مجالس، جایگاه خاصّی را انتخاب نکند و مثل دیگران یا حتّی در جایی پایین شأن خویش بنشیند.
3. پذیرش حق از دیگران و وادار نمودن نفس به تشکر از آنان.
4. پذیرفتن دعوت زیر دستان، اگر در جایگاهی برتر قرار دارد.
5. وابسته ننمودن خویش به استفاده از لباسها و به طور کلّی امکاناتی که در انسان حس تکبّر را زنده می کند و بسنده نمودن به امکانات معمولی.
6. و راه کلّی تر و سودمندتر، تفکر در عظمت آفرینش و آفریننده هستی است، که در انسان فروتنی را ریشه دار می کند و برخورد بزرگان با همین تحلیل، روشن می شود. هنگامی که شخصی در دیدار با پیامبر«صلی الله علیه وآله» به لکنت زبان دچار شده، آن گرامی می فرماید: «من قیصر و کسری نیستم. من همان یتیم از قبیله قریشم». و به این طریق آرامش را به آن فرد منتقل می کند.

« بخش پاسخ به سؤالات »

3) نهج البلاغه، بخش کلمات قصار.
چه عواملی باعث می شود انسان با اینکه به حقیقت آگاهی یافت از پذیرش آن سرباز زند؟اصولاً حق برای کسانی مورد قبول واقع می شود که زمینه پذیرش آنرا داشته باشند و اگر عواملی مانند تعصب و یا تقلید و یا نادانی در کسانی باشد می تواند مانع پذیرش حق گردد و چنین اشخاصی را به دشواری می توان به حق توجّه داد به گونه ای که آنرا پذیرفته قبول کند.
در قرآن چند عامل آمده که فهرست آن چنین است:
1. پیش داوری و قضاوت قبلی(4).
2. میل به فجور و آزادی برای گناه(5).
3. کبر و غرور و روحیه استکباری(6).
4. آزادی و اختیار انسان(7).
5. تعصّب قبیلگی و بزرگ سالاری(8).
6. دل مردگی و کور باطنی(9).
7. پیروی تولید کورکورانه از گذشتگان(10).
8. کور دل و بسته شدن قوای ادراکی در اثر گناه(11).

« بخش پاسخ به سؤالات »

4) سوره مدثر، آیات 19 - 20.
5) سوره قیامت، آیه 5.
6) سوره اعراف، آیه 76 و... .
7) سوره قصص، آیه 83.
8) سوره احزاب، آیه 67.
9) سوره نمل، آیه 80.
10) سوره زخرف، آیه 22 و... .
11) سوره روم، آیه 30 و سوره بقره، آیه 7.

logo new موسسه در راه حق، نشر و ترویج معارف اسلامی