امام علی علیه السلام و خلافت

پرسشپاسخ
آیا اهل تسنن فقط حضرت علی«علیه السلام» را خلیفه ی چهارم می دانند؟اهل تسنن به خلافت و جانشینی بلافصل علی«علیه السلام» معتقد نمی باشند. آنان پس از درگذشت پیامبر«صلی الله علیه وآله» ابوبکر را خلیفه و جانشین آن حضرت می دانند و پس از وی عمر و پس از عمر عثمان را خلیفه می دانند. و پس از سه خلیفه علی«علیه السلام» را خلیفه می دانند؛ ولی شیعه براساس آیات قرآن کریم و احادیث نبوی معتقد است که خداوند حضرت علی«علیه السلام» را جانشین پیامبر«صلی الله علیه وآله» قرار داده و پیامبر«صلی الله علیه وآله» آن حضرت را به دستور خداوند در غدیر خمّ و در موارد دیگر جانشین خویش معرّفی نموده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا حضرت علی«علیه السلام» در زمان خلفای راشدین در مورد غصب حق خویش عکس العملی از خود نشان داد یا نه؟از آنجا که حضرت علی«علیه السلام» خلافت را حق خویش می دانست، در برابر آنان که بر استحقاق و شایستگی خویش در مورد خلافت این دلیل را آورده بودند، که ما به پیامبر نزدیک تریم و به قرابت استدلال کرده بودند، آن گرامی همین دلیل را در برابر آنان عرضه کرد به قرابت خویش با پیامبر استدلال نمود. ایشان از بیعت کردن امتناع کرد و نتیجه آن شد، که از طرف دستگاه خلافت به در خانه وی آمدند و تهدید کردند که خانه را آتش می زنند(1).
علی«علیه السلام» شبانه با فاطمه«علیها السلام» به در خانه انصار رفتند و از آنها یاری خواستند. آنان اظهار داشتند که اگر پیش از آنکه خلافت در ابوبکر مستقر شود می آمد، وی را یاری می کردند(2).
آن حضرت در صحنه های مختلف و شرایط مناسب، حق خویش را خاطر نشان می ساخت و از جریان غدیر خم و نصب خود به عنوان خلافت سخن می گفت؛ از جمله: در زمانی که عمر تعیین خلیفه را به شورای 6 نفره که علی«علیه السلام» یکی از آنان بود، سپرد به ماجرای غدیر و استحقاق خویش برای خلافت اشاره کرد. و نیز در دوران خلافت عثمان و در جنگهای جمل و صفین این مطلب را خاطر نشان ساخت. در هر مورد افرادی و گاه گروهی گفته وی را تصدیق می کردند(3).
همچنانکه می دانید، علی«علیه السلام» به خاطر اینکه اختلافات داخلی در میان مسلمانان گسترش نیابد، از قیام برای گرفتن حق خویش و نزاع و کشمکش با آنان خودداری فرمود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
1) و 2 - الامامه و السیاسة، ج 1، ص 12.
2)
3) الغدیر، ج 1، صص 159 تا 196.
شورای اهل حلّ و عقد چیست؟منظور از اهل حلّ و عقد - که اصطلاح اهل سنّت است - شخصیّتهایی هستند که در مسایل سیاسی و اجتماعی از آگاهی برخوردار هستند. به تبادل فکری چنین افرادی شورای اهل حلّ و عقد می گویند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا در قرآن آیاتی مبنی بر تعیین جانشین بعد از حضرت محمّد«صلی الله علیه وآله» وجود دارد؟آیات متعددی بر جانشینی حضرت علی«علیه السلام» دلالت دارد، لیکن به صراحت از حضرت علی«علیه السلام» در قرآن نام برده شده است، که این امر براساس مصالحی بوده است.
برای نمونه دو آیه از آیات که دلالت بر جانشینی علی«علیه السلام» می نماید ذکر می شود.
1. «یا ایها الرسول بلّغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته والله یعصمک من الناس ان الله لایهدی القوم الکافرین؛(4) ای فرستاده ما آنچه از پروردگارت به تو نازل شده، تبلیغ کن، که اگر نکنی، تبلیغ رسالت او را نکرده ای. و خدا تو را از [شر]مردم نگه می دارد. همانا خداوند گروه کافران را هدایت نمی کند».
تمام مفسران شیعه و گروه بسیاری از مفسران اهل سنت روایاتی را که دلالت دارد این آیه در مورد خلافت علی«علیه السلام» و تبلیغ آن به مردم نازل گشته است، در کتابهای خویش آورده اند.
2. «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا؛(5) امروز برای شما دین تان را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام کردم و پسندیدم که اسلام دین شما باشد». این آیه نیز به اعتراف بسیاری از اهل سنت در غدیر پس از ابلاغ جانشینی علی«علیه السلام» نازل گشته است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
4) سوره مائده، آیه 67.
5) سوره مائده، آیه 3.
اهمیّت واقعه غدیر خم از چه روست؟اهمیّت غدیر خم از این جهت است که در آن خلافت و جانشینی مولای متقیان و امیر مؤمنان، علی«علیه السلام» به دستور خداوند توسط پیامبر گرامی اسلام برای امّت اسلامی بیان شد. مسلمانانی که همراه پیامبر به حج آمده بودند - حجی که آخرین حج پیامبر بود و آنرا حجةالوداع گفتند - پس از مراجعت از حج هنوز پراکنده نشده بودند، که جبرئیل آیه «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک»(6) را نازل کرد. بدین ترتیب، منبری از جهاز شتر ساخته شد و پیامبر بر فراز منبر بالا رفته، خطبه ای خواند و زیر بغل علی«علیه السلام» را گرفته، بلند کرد و فرمود: «من کنت مولا فعلی مولاه؛ هرکه من مولای اویم علی مولای اوست».
آنگاه در باره دوستان علی دعا کرد و درباره کسانی که او را یاری نکنند، نفرین فرمود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
6) سوره مائده، آیه 67.
درباره ی حدیث دعوت عشیره و حدیث سفینه و حدیث حق و حدیث منزلت توضیح فرمایید؟1. حدیث دعوت عشیره از موضوعات مسّلم تاریخی است که شیعه و سنی به تفصیل در کتابهای تاریخ و تفسیر آن را آورده اند. و شرح اجمالی ماجرا این است که هنگامی که آیه ی شریف «و انذر عشیرتک الاقربین؛(7) خویشاوندان نزدیک خود را از عذاب الهی بترسان». نازل شد، پیامبر گرامی اسلام «صلی الله علیه وآله» برای انجام این امر خویشان و سران فامیل خود را جمع کرد و پس از حمد و ثنای خداوند، طی سخنانی دعوت خویش را به آنها ابلاغ کرد و فرمود. «خدایم به من فرمان داده که شما را به جانب او بخوانم کدام یک از شما پشتیبان من خواهد بود، تا برادر و وصی و جانشین من میان شما باشد؟» در اینجا همه ساکت شدند و هیچکس جواب نداد. حضرت علی«علیه السلام» که آن روز سنش از پانزده سال تجاوز نکرده بود برخواست و گفت: «ای پیامبر خدا من آماده ی پشتیبانی از شما هستم». رسول خدا«صلی الله علیه وآله» دستور داد تا بنشیند و گفتار خود را تا سه بار تکرار نمود. جز علی«علیه السلام» کسی پرسش آن حضرت را پاسخ نگفت. در این هنگام رسول خدا«صلی الله علیه وآله» رو به خویشاوندان نمود و فرمود: «ان هذا اخی وصیی و خلیفتی علیکم فاسمعوا له و اطیعو؛ مردم این جوان برادر و وصی و جانشین من در میان شما است به سخنان او گوش دهید و از او پیروی کنید».
2. حدیث سفینه نیز چون حدیث دعوت عشیره از احادیث معتبر و مسلم بین شیعه و سنی است. براساس این حدیث رسول خدا«صلی الله علیه وآله» فرمود: «انما مثل اهل بیتی فیکم کمثل سفینه نوح، من رکبها، نجا و من تخلف عنها، غرق؛ مثل اهل بیت من در میان شما همچون کشتی نوح است، که هرکس بر آن کشتی سوار شد، نجات پیدا کرد و هرکس به جای ماند، غرق شد».
3. حدیث حق نیز همچون دو حدیث بالا از احادیث مسّلم است، که در کتابهای شیعه و سنی با تعبیرهای مختلف نقل شده است. براساس این حدیث رسول خدا«صلی الله علیه وآله» فرمود: «علی مع الحق و الحق مع علی...علی«علیه السلام» با حق است و حق با علی«علیه السلام» است. علی«علیه السلام» هیچگاه از حق جدا نیست و حق همیشه با اوست».
4. حدیث منزلت نیز در کتابهای شیعه و سنی با تعبیرهای گوناگون نقل شده است. و آن اینکه آن حضرت فرمود:«انت منی به منزله هارون من موسی ، الاّ انه لانبی بعدی؛ ای علی! تو نسبت به من، به منزله هارون نسبت به موسی«علیه السلام» هستی.[همانطور که هارون خلیفه و وصی بلافصل حضرت موسی «علیه السلام» بود تو نیز خلیفه و وصی بلافصل من هستی.] جز اینکه بعد از من پیامبری نخواهد آمد».

« بخش پاسخ به سؤالات »
7) سوره شعراء، آیه 214.
چرا برای جلوگیری از کارشکنی های غاصبان خلافت در زمان حیات پیامبر اقدامی به عمل نیامد و چرا پیامبر«صلی الله علیه وآله» حضرت علی«علیه السلام» را به طور موقت به جای خود نصب نکرد، تا آن حضرت تمام کارها را به عهده بگیرد و پس از درگذشت پیامبر اختلافی به وجود نیاید؟با تاریخ اسلام به این حقیقت بر می خوریم که پیامبر اسلام«صلی الله علیه وآله» برای تحکیم خلافت و جانشینی علی«علیه السلام» از هر فرصت مناسبی استفاده کرد حتّی از آغاز نشر دعوت خویش مسأله ی جانشینی علی«علیه السلام» را همراه با تبلیغ رسالت یادآوری کرد. در موقعیتهای دیگر نیز هرگاه شرایط و امکانات اجازه می داد، پیامبر اسلام«صلی الله علیه وآله» از فرصت استفاده کرد، مثلاً هنگامی که به جنگ تبوک می رفت، علی«علیه السلام» را در مدینه جانشین خویش قرار داد و فرمود: «اما ترضی ان تکون منّی بمنزلة هارون من موسی الا انه لانبی بعدی؛ آیا نمی خواهی که نسبت به من همچون هارون نسبت به موسی باشی؟ جز آنکه پیامبری پس از من نیست».
پیامبر با این بیان با صراحت کامل جانشینی علی«علیه السلام» را اثبات کرد. و در غدیر خم که مسأله ی خلافت وی را به دستور خدا به طور رسمی اعلام کرد.
و در آخرین لحظات زندگی خویش می خواست با قلم و دوات جانشینی وی را روی کاغذ آورد؛ اما منافقان کارشکنی کردند و مانع این امر شدند؛ اگر چه با وجود این حق روشن گشت و... .
علاوه بر این آنچه بر خداوند لازم است، اقامه ی حجت و بیان تکلیف نصب امام است. وقتی خداوند با بیان روشن به وسیله پیامبرش علی«علیه السلام» را به خلافت برگزید، کسانی که طالب حق باشند، به حق دست می یابند و از آن پیروی می کنند و افراد مغرض و هواپرست و منافق هم که همواره از امر خدا سرپیچی کرده، به کارشکنی می پردازند.
پس از درگذشت پیامبر«صلی الله علیه وآله» نیز علی«علیه السلام» برای حفظ اسلام و به وجود نیامدن اختلاف داخلی و تضعیف نیروها، به مخالفت عملی با غاصبان خلافت نپرداخت و مصلحت را در این دید که سکوت کند؛ امّا در عین حال در موقعیّتهای مناسب به بیان حق و اعتراض به آنان پرداخت.

« بخش پاسخ به سؤالات »
علّت اساسی مخالفت با توصیه های پیامبر«صلی الله علیه وآله» در مورد حضرت امیر«علیه السلام» و علّت خانه نشینی آن حضرت چه بود؟پیامبر اسلام «صلی الله علیه وآله» در دورانی به پیامبری مبعوث شدند که جهان در تاریکی جهل و ستم و دیگر مفاسد اجتماعی فرو رفته بود بشر نداهای عقل و خرد را نشنیده گرفته و در دریایی از تعصبات و تبعیضات و مفاسد اخلاقی غوطه ور بود در چنین شرایطی خداوند بر وظیفه ی هدایت و نجات انسانها را بر عهده ی آن بزرگوار قرار داد و آن حضرت نیز برای ریشه کن کردن مفاسد که در تمام شؤون آن ریشه دوانده بود. دست به انقلابی وسیع و مبارزه ای دامنه دار و جهادی همه جانبه زدند.
با تمام مشکلات و موانعی که در این راه وجود داشت، با عزمی استوار و اراده ای آهنین و با کمک وحی به این راه ادامه دادند و امر هدایت و راهنمایی را از جامعه کوچک مکه آغاز نمودند.
بالاخره آن حضرت بعد از 23 سال کوشش و تلاش و فداکاری توانستند تقریباً تمام شبه جزیره ی عربستان را تحت نفوذ اسلام در آورند؛ ولی اغلب کسانی که در سایه ی حکومت اسلامی زندگی می کردند، هنوز افکار و تعصبات دوران جاهلیت را فراموش نکرده بودند و روح و فکر جاهلی همچنان بر آنها حکومت داشت، تنها عده معدودی بودند که به واقع با روح و فکر اسلامی تربیت یافته بودند و نور اسلام زوایای قلبشان را روشن نموده بود.
برای ریشه کن کردن مفاسد اخلاقی و اجتماعی و هدایت انسانیت به سعادت و تکامل. باید برنامه ای که پیامبر«صلی الله علیه وآله» آن را آغاز نمودند و در راه آن زحمت و مشقت زیادی را متحّمل شده بودند، با همان شدت و نیرومندی و در همان راه صحیح ادامه یابد و سالهای درازی برنامه ی اصلاحی اسلام با دقت کامل و بدون انحراف اجرا شود، تا رفته رفته حقایق اسلام در فکرها نفوذ کند و به دلها راه یابد و اجتماعی به معنای واقعی کلمه، تشکیل شود. برای تحقق این هدف به رهبری نیازمند بود که همانند پیامبر«صلی الله علیه وآله» دارای روحی ملکوتی و دانشی خدایی و بینشی عمیق باشد. کسی که از معارف اسلام آگاهی کامل داشته باشد و در عین حال از هر گونه لغزش و خطا مصون باشد تا بتواند چون خود پیامبر«صلی الله علیه وآله» اسلام به طور دقیق اجرا کند و دچار امیال و هواهای نفسانی نیز نشود واضح است کسی که تمام این امتیازات را دارا باشد، کسی جز امیر مؤمنان، علی «علیه السلام» نبود.
تنها این علی«علیه السلام» بود که از همان کودکی با روح اسلامی تربیت یافته بود و روح و فکرش با حقایق اسلام آمیخته بود.
تنها علی بود که دانش و علم پیامبر«علیه السلام» نزد او بود اسلام آگاهی کامل داست.
و تنها علی بود که تمام عمرش را در راه عظمت و پیشرفت اسلام سپری نمود و اسلام با مجاهدتها و فداکاریهای او نیرومند گشت.
به اعتراف دوست و دشمن، علی«علیه السلام» یگانه شخصیت بارزی بود که می توانست امت را بعد از پیامبر«علیه السلام» در همان راه صحیح و با همان روش پیامبر«صلی الله علیه وآله» رهبری کند، تا رهبری امت اسلامی دچار هیچ گونه انحرافی نشود و به ظلم و ستم نیالاید.
پیامبر«صلی الله علیه وآله» نیز به دستور خداوند از همان آغاز دعوت به اسلام، علی«علیه السلام» را به عنوان جانشین و خلیفه و امام به امّت معرّفی نمود. در همان روزی که مأمور شدند خویشاوندان خود را به اسلام دعوت کنند، فرمودند:«علی برادر و وصی من است و جانشین من در بین شما است ، از او اطاعت کنید».
در طول حیات پیامبر«صلی الله علیه وآله» آن قدر احادیث و سفارشهای بسیاری از آن حضرت درباره ی علی «علیه السلام» و خلافت و جانشینی او نقل شده است، مثل« حدیث منزلت» که در آن فرمودند« علی نسبت به من، چون هارون نسبت به موسی است». و حدیث مواخات که به علی«علیه السلام» فرمودند:«تو برادر من هستی». که حدیث غدیر از مهم ترین این احادیث است و در آن علی«علیه السلام» را به طور رسمی به خلافت و امامت منصوب فرمودند و از مسلمانها برای آن حضرت بیعت گرفتند.
لیکن همان طور که گفتیم غالب افراد جامعه هنوز دارای تعصبات جاهلی بودند. برای همین هر چه پیامبر«علیه السلام» فضایل و مناقب علی«علیه السلام» را بیشتر بیان می کردند، کینه و حسد جمعی از صحابه نسبت به آن حضرت بیشتر می شد، به طوری که گاه ابراز نیز می نمودند پیامبر«صلی الله علیه وآله» نیز آنها را شدیداً توبیخ می فرمودند.
در زمان حیات پیامبر«صلی الله علیه وآله» نمی توانستند با علی«علیه السلام» مخالفت کنند، ولی بعد از رحلت پیامبر«علیه السلام» کینه توزی و حسد ورزی خویش را ظاهر نمودند و با توطئه و نیرنگ، خلافت علی«علیه السلام» را غصب نمودند و در راه رسیدن به این هدف شیطانی از ارتکاب هیچ جنایتی فرو گذاری نکردند. در نتیجه افرادی که صلاحیت زمامداری را نداشتند و دارای افکار و روحیات جاهلی بودند، زمام امور را به دست گرفتند و انحرافات و مفاسد کم کم به جایی رسید که افرادی، چون یزید جانشین«صلی الله علیه وآله» و زمامدار مسلمین شدند و در نهایت کار مسلمانها به جایی رسید که امروز شاهد آن هستیم.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا حدیثی را که در ماجرای فدک از پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله» نقل می کنند که: «ما گروه پیامبران ارثی به جا نمی گذاریم» صحیح است؟اینکه پیامبر هیچ ارثی باقی نگذاشت. براساس حدیث است که ابوبکر در ماجرای فدک جعل کرد که پیامبر فرمود: «نحن معاشر الانبیاء لانورث؛ ما گروه پیامبران ارث برده نمی شویم [ارث بجا نمی گذاریم ]». حضرت فاطمه «علیها السلام» در برابر ابوبکر فرمود که این حدیث با قرآن مخالف است. چرا که در قرآن مجید از قول زکریای پیامبر می گوید: «فهب لی من لدنک ولیا یرثنی و یرث من آل یعقوب؛(8) خداوندا فرزندی به من موهبت کن که از من و از آل یعقوب ارث ببرد». از این آیه فهمیده می شود که زکریا از خودش ارث می گذارد.
گذشته از این حضرت فاطمه«علیها السلام» معصوم از خطاء و اشتباه و یکی از مصادیق آیه تطهیر بود از این رو امکان نداشت در برداشت از آیه و سنت پیامبر اشتباه کند یا نسبت غیرواقعی به پیامبر بدهد. و خداوند در قرآن مجید فرموده که کسانی که خدا و رسول خدا را آزار دهند، مورد لعنت خدا در دنیا و آخرت هستند و برای آنان عذاب خوار کننده ای آماده است و همچنانکه در منابع اهل سنت نیز آمده است، پیامبر فرمود: «فاطمه پاره تن من است، اذیّت کردن او، اذیت رساندن به من است».

« بخش پاسخ به سؤالات »
8) سوره مریم، آیه
معنای این روایت که اکثریت مردم بعد از پیامبر«صلی الله علیه وآله» مرتد شدند، چیست؟این مضمون که گروه اندکی مردم پس از درگذشت پیامبر اسلام مرتدّ شدند، در منابع حدیث ما روایات متعددی از امامان«علیهم السلام» نقل شده است. در منابع اهل تسنّن هم نزدیک به این مضمون به چشم می خورد.
باید توجّه داشت که منظور از ارتداد در این روایات، ارتداد در اعتقاد به خدا و قیامت و پیامبری نیست؛ بلکه ارتداد در یکی از اصول اساسی اسلام، یعنی مسأله ولایت است. آنان پس از اینکه در روز غدیر با بیعت خویش وفاداری خویش را نسبت به این امر اعلام کردند، پس از درگذشت پیامبر این پیمان را شکستند و از آن اعتقاد برگشتند. البته انگیزه افراد در این امر مختلف بود. برخی به خاطر تعصب و برخی به خاطر ترس و برخی به خاطر اینکه آن حضرت کسانی از بستگان آنان را در جنگهای صدر اسلام کشته بود دچار ارتداد شدند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا پیامبر که با دید وسیع خود اوضاع پس از درگذشت خویش را پیش بینی می کرد، نمی توانست با تدابیری از حوادثی که به وجود خواهد آمد، پیشگیری به عمل آورد؟پیامبر اسلام تدابیر مختلفی را درباره تحکیم خلافت و جانشینی علی«علیه السلام» انجام داد. آن حضرت از برای هر فرصتی ابراز این امر استفاده نمود. تاریخ اسلام گویای این امر است که پیامبر بزرگ از زمانی که دعوت خویش را آشکار ساخت و خویشان خود را به اسلام دعوت کرد، جانشینی علی«علیه السلام» را همراه با آن گوشزد و یادآوری نمود. در فرصتهای مناسب با یادآوریهای مکرّر به این حقیقت استحکام بخشید، تا در غدیر خمّ به فرمان خداوند با صراحت کامل علی«علیه السلام» را در برابر دیدگان بیش از صد هزار نفر مسلمان به جانشینی خویش تعیین نمود. لیکن، منافقان در همان زمان حیات رسول اکرم«صلی الله علیه وآله» نقشه طرح می کردند تا مقام را از علی«علیه السلام» غصب کنند و دست آن حضرت را از خلافت کوتاه نمایند. آنان با وجود تمامی تصریحات و نصوصی که از پیامبر درباره علی«علیه السلام» وجود داشت، نگذاشتند آن حضرت به خلافت برسد و امّت اسلامی را با زعامت خویش به سوی عالی ترین مراحل کمال رهنمون شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
یکی از دلایل حقانیّت شیعه را توضیح دهید.رسول اللَّه«صلی الله علیه وآله» در حدیثی که بسیاری از علمای شیعه و اهل سنّت آن را نقل کرده اند، فرمود: «امّت موسی«علیه السلام» پس از وی 71 فرقه شدند که یک فرقه آنان بر حق و باقی آنان اهل هلاکت بودند و امّت حضرت عیسی«علیه السلام» پس از وی 72 فرقه شدند که تنها یک فرقه اهل نجات و 71 فرقه دیگر اهل هلاکت بودند و امّت من پس از من 73 فرقه خواهند شد که یک فرقه آنان سعادت و نجات و دیگر فرقه ها اهل هلاکت می باشند».
این حدیث یکی از دلایل حقانیّت شیعه است؛ زیرا شیعه پیرو اهل بیت پیامبر«علیهم السلام» است.
بنابراین باید پرسید که فرقه ای که اهل نجات هستند کدام فرقه است؟ آیا علی«علیه السلام» و حضرت فاطمه«علیها السلام» و فرزندان گرامی شان حسن و حسین«علیهما السلام» در کدام فرقه هستند؟ بی تردید باید گفت که آنان در فرقه اهل نجاد جای دارند. چون بسیاری از آیات قرآن و احادیث، حتّی به اعراف اهل سنّت بر فضل و بزرگی آنان دلالت دارند؛ مانند حدیث ثقلین که از احادیث مورد اتّفاق میان شیعه و اهل سنّت است و براساس مفاد آن پیامبر مردم را به تمسک به عترت و قرآن امر می کند و می فرماید: «عترت من و قران تا روز قیامت از هم جدا نمی شوند». و نیز اهل سنّت از پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله» نقل کرده اند که فرمود: «الحق مع علیّ و علیّ مع الحق». آیا می توان گفت که شیعه که در مذهب از علی بن ابی طالب«علیه السلام» الهام گرفته اند، اهل هلاکت می باشند؟ مسلّماً خیر.

« بخش پاسخ به سؤالات »
دلائلی که اهل تسنن برای ردّ حدیث غدیر یا به طور کلّی برای ردّ امامت و جانشینی حضرت علی«علیه السلام» می آورند، چیست؟اهل تسنن آیات و احادیثی را که از آنها خلافت بلافصل علی«علیه السلام» استفاده می گردد. توجیه و تأویل می کنند، به عنوان مثال درباره حدیث غدیر که پیامبر فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه؛ هرکه من مولی و سرپرست وی می باشم علی مولا و رهبر اوست» می گویند که مولی در اینجا به معنای دوست است؛ یعنی: هر که من دوست وی هستم، علی هم دوست وی می باشد. ناگفته پیداست اینکه پیامبر اسلام«صلی الله علیه وآله» در آن صحنه خطیر و موقعیت حساس آن جمعیت انبوه را نگه دارد و خطبه ای طولانی برای آنان بخواند و آنان را به قرآن و عترت توصیه و سفارش کند و آنگاه علی«علیه السلام» را روی دست بلند کند و بفرماید: «هر که من دوست وی هستم، علی دوست اوست». آیا امری سست و موهن نیست؟ آیا با این وصف کلمه مولی، جز سرپرستی و رهبری و حق تصرف در شؤون می تواند معنای دیگری داشته باشد؟
اشکال دیگری که آنان درباره علی«علیه السلام» گرفتند، این بود که علی«علیه السلام» در راه اسلام جهاد کرده و بسیاری از پدران و برادران و بستگان مسلمان را در حالی که کافر بودند، کشته بود. می گفتند که اگر علی«علیه السلام» روی کار بیاید، مسلمانان به او گرایش نخواهند یافت، چرا که علی«علیه السلام» پدر یا برادر آنها را کشته است.
روشن است این اشکال تا چه پایه بی ارزش است ؛ زیرا اولاً کسی که واقعاً ایمان دارد، نباید درباره شخصی که خداوند معین کرده چون و چرا کند.
ثانیاً، قتل کافران و مشرکان به دست علی «علیه السلام» به دستور خدا و پیامبر بوده است و در این صورت باید گفت که، نعوذ بالله، خدا هم دست از خدایی اش بردارد و پیامبر«صلی الله علیه وآله» هم دست از پیامبری اش بردارد. تا مردم با او دشمن نشوند. اگر مسلمانان درک صحیحی از اسلام داشته باشند، باید بفهمند که علی«علیه السلام» کفار را به خاطر خدا کشته است و علی«علیه السلام» را به خاطر مجاهدتها و فداکاریهایش دوست بدارند، نه دشمن.

« بخش پاسخ به سؤالات »
محبّت اهل بیت پیامبر«علیهم السلام» چه نقشی در زندگی انسان و کمال او دارد؟امام باقر«علیه السلام» از پیامبر«صلی الله علیه وآله» نقل می کند که فرمود: «اگر مردی شبها به عبادت بایستد و روزها روزه بگیرد و تمام مال خود را در راه خدا بدهد و پیوسته حج بگزارد، اما درباره ولایت ولی خدا شناختی نداشته باشد، تا از او پیروی کند و کردارش با راهنمایی او همراه باشد، نزد خداوند استحقاق ثوابی ندارد و در شمار مؤمنان راستین قرار نمی گیرد»(9).
دوستی رهبران دینی سازنده است؛ چرا که انسان را به آنان نزدیک کرده، به سوی ایشان جلب می کند و از این رهگذر، انسان از سیره و روش آن بزرگواران پیروی می کند و بهره می گیرد.
محبت داری مراتب و درجاتی است و کمترین مرتبه آن نیز بی نتیجه نیست و سرانجام پس از محاسبه اخروی موجب نجات دوستداران اهل بیت«علیهم السلام» می شود. باید توجّه داشت که محبّت، وسیله و عاملی برای تهذیب اخلاق و تنظیم اعمال براساس خواست محبوب است؛ نباید با تکیه بر این پندار که محبت، به تنهایی کافی است پاکی از زشتی ها نداشته باشیم و در مرحله عمل، براساس الگوی محبوب و خواسته او رفتار نکنیم.

« بخش پاسخ به سؤالات »
9) وسایل الشیعه، ج 1، ص 7.
چرا حضرت امیرالمومنین، علی«علیه السلام» در زمان خلافت خلفا در نماز به آنان اقتدا می کرد؟اقتدای علی«علیه السلام» به خلفا در نماز به معنای تأیید خلافت آنان نیست. علی«علیه السلام» در مقام مبارزه ی صریح با خلفای غاصب بر نیامد. آن حضرت در صدد حفظ اسلام و جلوگیری از اختلاف داخلی در میان مسلمانان بود؛ زیرا حکومت اسلامی هنوز نوپا بود و از قدرت ریشه دار و عمیقی برخوردار نبود. از طرف دیگر اگر اندکی قدرت حکومت اسلامی به ضعف می گرایید، این خطر وجود داشت که مورد حمله ی دشمنان خارجی قرار گیرد؛ از این رو علی«علیه السلام» با آنان به مبارزه ی صریح نپرداخت و در جمعه و جماعت آنان شرکت کرد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا در زمان خانه نشینی امام علی«علیه السلام» مقام امامت برای ایشان ثابت بود یا نه؟خداوند متعال به وسیله پیامبر«صلی الله علیه وآله» حضرت علی«علیه السلام» را به مقام امامت منصوب فرموده بود. براساس این انتصاب مردم باید از آن حضرت پیروی می کردند و آن حضرت را در راس خلافت قرار می دادند. آنان باید مجال نمی دادند، شخص دیگری مقام آن گرامی را غصب کند. به هر تقدیر آن حضرت پس از مشاهده غصب حق خویش به اتمام حجت برای مردم پرداخت. و پس از درگذشت عثمان امتناع آن حضرت از پذیرش خلافت به این دلیل بود که حضرت می خواستند اتمام حجت کنند، تا روشن شود مردم به درستی با آن حضرت بیعت می کنند یا خیر.
اما اینکه آن حضرت در یکی از خطبه ها دلیل پذیرفتن خلافت را چند مطلب ذکر کردند: یکی اینکه مردم اجتماع کردند و برای حضرت، حجت تمام شد که آنان وی را یاری می کنند؛ دیگر آنچه خداوند از علما پیمان گرفته که در مقابل سیری ظالم و گرسنگی مظلوم ساکت نباشند، ظاهراً به عنوان شرط تصدی حکومت بوده است، و گرنه اصل حق حکومت را خداوند قبلاً برای وی مقرر کرده بود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
گروه باغی چه گروهی هستند؟گروه باغی(فئه باغیه) گروهی هستند که بر امام زمان خود که پیروی از وی لازم است، خروج نمایند؛ مانند کسانی که جنگ صفین یا جمل یا نهروان را به وجود آوردند و علیه علی«علیه السلام» به جنگ برخاستند.
به فرموده حضرت امیرالمومنین علی«علیه السلام» «القتال قتال الفئة الکافرة، حتی یسلموا و قتال الفئة الباغیة، حتی یفیؤوا(10)؛ جهاد بر دو قسم است: جهاد با کفار، تا اسلام آورند و جهاد با سرکشان علیه امام وقت، تا به دین اسلام بازگردند».

« بخش پاسخ به سؤالات »
10) بحارالانوار، ج 9، ص 100.
با توجه به اینکه راوی حدیث«دوات و قلم» ابن عباس است که در آن زمان در سنی نبوده که گفته اش معتبر باشد علاوه بر این که در این مطلب ذی نفع هم بوده، آیا می توان به این حدیث تکیه کرد؟حدیث«دوات و قلم» از احادیث مشهور است. به فرض که تنها راوی آن، ابن عباس باشد، ابن عباس به گونه ای نبوده که در موقع رحلت پیامبر نتواند چیزی را روایت کند. ابن عباس در ماجرای شعب ابی طالب، یعنی در حدود 7 سال پس از بعثت به دنیا آمد؛ بنابراین در هنگام وفات پیامبر در حدود سن بلوغ بوده است و نمی توان او را کودک دانست، تا روایتش، از ارزش و اعتبار برخوردار نباشد. بخصوص با توجه به این امر که پیامبر درباره ی وی دعا فرمود که:«خدایا به او حکمت و فقه بیاموز».
همچنین باید توجّه داشت که در حدیث «دوات و قلم» چیزی به نفع وی نبوده، تا او با نقل این ماجرا سودی ببرد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
در حدیثی از پیامبر«صلی الله علیه وآله» آمده است: «علی انت منّی بمنزلة هارون من موسی؛ ای علی! تو برای من به منزله هارون برای موسی هستی». منزلت و مقام هارون چه بوده است؟در حدیث شریف مذکور حضرت علی«علیه السلام» نسبت به پیامبر«صلی الله علیه وآله» به منزله ی هارون نسبت به موسی«علیه السلام» قرار داده شده است. در قرآن مجید منزلتهایی برای هارون نسبت به موسی ذکر شده است؛ از جمله: اینکه او برادر حضرت موسی«علیه السلام» بود. و نیز وقتی حضرت موسی«علیه السلام» به کوه طور رفت هارون را جانشین خویش قرار داد. همچنین در قرآن مجید برای هارون نسبت به موسی تعبیر«وزیر» و «شریک» در امر» آمده است.
در این حدیث، این منزلتها برای حضرت علی«علیه السلام» نیز قرار داده شده است. این بیان به خوبی نشان دهنده خلافت و جانشینی علی«علیه السلام» نسبت به پیامبر است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
حدیث ثقلین چگونه بر حقانیت شیعه دلالت دارد؟حدیث مشهور ثقلین که در آن عترت به عنوان یکی از دو رکن اساسی برای لزوم تمسک به آن معرفی شده، مورد قبول شیعه و اهل سنت است.
این حدیث شریف یکی از دلیلهای قاطع برای حقانیت مذهب تشیع است؛ زیرا در این حدیث آمده است که عترت و قرآن از یکدیگر جدا نمی شوند و این بیان به وضوح دلالت بر مصونیت عترت پیامبر از گناه و اشتباه دارد و اینکه گفته آنان حجت و شایسته اطاعت و پیروی است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چگونه از آیه مباهله برتری حضرت امیرالمؤمنین«علیه السلام» از تمام انبیا - بجز حضرت خاتم الانبیاء - معلوم می گردد؟کلمه «و انفسنا» در آیه مباهله دلالت دارد بر اینکه حضرت علی«علیه السلام» از تمام پیامبران - بجز پیامبر خاتم«صلی الله علیه وآله» - افضل و برتر است ؛ زیرا در این کلمه حضرت امیر«علیه السلام» به منزله نفس پیامبر«صلی الله علیه وآله» قرار داده شده است و معلوم است که آن حضرت حقیقتاً خود پیامبر نیست؛ بلکه به لحاظ این که آن حضرت در تمام ویژگیهای و فضایل و کمالات جز مسئله نبوت مانند آن حضرت است از او و پیامبر تعبیر به «انفسنا»(خودمان) شده است. یکی از ویژگیهای پیامبر این است که آن جناب از تمام پیامبران افضل و برتر است از این رو علی«علیه السلام» هم از همه پیامبران - غیر از رسول اکرم«صلی الله علیه وآله» - افضل و برتر است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
حضرت علی«علیه السلام»، خود فرمود: «خلافت نزد من از یک لنگه کفش کم ارزش تر است». با این وجود شیعه غاصبان خلافت را محکوم می کند؟بی ارزش بودن خلافت در نظر علی«علیه السلام» با اینکه آن را بخواهد، منافات ندارد؛ زیرا در سایه ی حکومت حق می توان حقی را تحکیم کرده، باطلی را کوبید چنانکه در ذیل همین جمله آن حضرت به ابن عباس فرمود: «الاّ ان اقیم حقاً او ادفع باطلاً ؛ مگر اینکه حقی را به پادارم یا باطلی را دفع کنم».

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا علی«علیه السلام» در زمان خلافت عثمان نزد او از عمر دفاع می کند، مگر در زمان عمر انحراف وجود نداشت؟آن حضرت از عمر نزد عثمان دفاع نکرده است؛ بلکه برخی کارهای عمر را که مراعات ظاهر را می کرد، به عثمان یادآور شد. این امر به معنای دفاع از عمر و بری دانستن وی از نقاط ضعف و انحراف نیست. عثمان به کارهایی دست زد که فضاحت و رسوایی آنها آن چنان ظاهر و روشن بود که به کشته شدن وی به دست مسلمانان منجر شد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا امام علی«علیه السلام» در جنگ صفین شکست خورد؟سپاه حضرت علی«علیه السلام» در جنگ صفین شکست خورد، زیرا معاویه در هنگامه شکست دست به توطئه ای زد. او دستور داد قرآنها را در برابر سپاه علی«علیه السلام» بر سر نیزه کردند. سپاه آن حضرت نیز در اثر ناآگاهی و نداشتن شناخت کافی درباره امام خویش تحت تأثیر قرار گرفتند. هر چه امام علی«علیه السلام» فرمود: «به آنان حمله ببرید» به فرمان آن حضرت توجّه نکردند و گفتند که در برابر قرآن نمی جنگند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا امام علی«علیه السلام» در زمان خلفا در جنگی شرکت داشتند؟درباره ای از جنگها، مانند جنگ با ایران و روم امیرالمؤمنین«علیه السلام» مورد مشورت قرار می گرفت و با صلاح دید آن حضرت اقدام به جنگ می شد، ولی خود حضرت در جنگ حضور نداشتند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا علی«علیه السلام»، مانند ابوذر و عمار یاسر خیلی صریح انتقاد نمی کرد و اعتراضات او علیه عثمان به شیوه ی ابوذر نبود؟ابوذر و عمار یاسر در روش صریح و قاطعی که داشتند، مورد تایید علی«علیه السلام» بودند و برخورد آن حضرت به دلیل ویژگی امامت و رهبری دارای مصلحت بود باید توجه داشت نقشی که یک رهبر به عهده دارد با نقشی که دیگر افراد به عهده دارند، بسیار متفاوت است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا امام علی«علیه السلام» در جنگ صفین برای حفظ جان خود دستور بازگشت به مالک اشتر صادر نمود؟وقتی گروهی از سپاه امام علی«علیه السلام» بروی آن حضرت شمشیر کشیدند، حضرت ناگزیر به مالک دستور بازگشت داد؛ ولی این نه به خاطر ترس از جان خویش بود؛ چرا که آن گرامی کسی نبود که در راه خدا به خاطر حفظ جان خویش از وظیفه تخلف کند. فداکاری ها و جانبازیهای آن حضرت تاریخ اسلام را تبلّور خاصی بخشیده است. در پرتو شجاعت و پایمردیهای وی بود که اسلام پیشرفت کرد.
در نهج البلاغه آمده است که آن حضرت فرمود: «والله لوتظاهرت العرب علیّ لما ولیّت عنها؛ به خدا قسم اگر تمام عرب دست به دست هم بدهند و به جنگ من بیایند، من پشت به جنگ نمی کنم».
بنابراین، علّت دستور آن حضرت در مورد بازگشت مالک این بود که شهادت آن حضرت در آن شرایط خطیر و حساس، آن هم به دست برخی از اصحاب منافق خویش نمی توانست از هیچ جهت به سود اسلام و مسلمانان باشد؛ از این رو آن حضرت در برابر آنان نایستاد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
پیامبر فرمودند: «پس از من مقام ولایت به علی«علیه السلام» تعلّق دارد». ولی ممکن است منظور ایشان جانشین با واسطه بوده باشد؟اولاً، در حدیث غدیر پس از اینکه پیامبر گرامی سؤال کرد: «آیا من از خود شما به شما اولویت ندارم؟» و همه گفتند: «بلی» فرمود: «هر که من ولای او هستم، علی مولای اوست». پیامبر گرامی با همین جمله، مولا بودن و سرپرست و امام بودن علی«علیه السلام» را برای امت ثابت کرد. از همان زمان علی«علیه السلام» امام مردم گردید؛ لیکن از آنجا که علی«علیه السلام» در زمان رسول الله«صلی الله علیه وآله» امامت فعلی نداشت، پس از پیامبر بلافاصله امام مردم بوده است. اساساً در این جمله پیامبر، گفته نشده که علی«علیه السلام» پس از من امام است، تا گفته شود که احتمال دارد با فاصله پس از آن حضرت باشد.
ثانیاً سؤال پیامبر که: «آیا من از شما اولی نیستم؟». و گرفتن اقرار از آنان و اثبات اولویت برای علی«علیه السلام» به این معنا است که علی«علیه السلام» از همه اولی است و با وجود اولی بودن علی از همه، هیچکس پس از آن حضرت ولیّ نخواهد بود.
علاوه بر این، اگر پیامبر می گفت: «علی بعد از من جانشین است». چنانکه در احادیث دیگر این مضمون آمده است، باز ظاهر آن جانشین بودن بلافصل است و اگر قرینه ای نباشد که جانشین بودن با فاصله را مشخص کند، جانشین بودن بلافصل از آن استفاده می شود و در احادیث مذکور چنین قرینه ای وجود ندارد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
در مجلسی که پیامبر«صلی الله علیه وآله» نزد خویشان دعوتش را آشکار ساخت، با اینکه آنان هنوز پیامبری وی را تصدیق نکرده بودند، چگونه علی«علیه السلام» را جانشین قرار داد؟کسی که می خواهد نهضتی را پایه گذاری کند و آیینی را بنیان نهد، نخستین موضوعی که باید به آن توجّه داشته باشد مسأله ی انتخاب معاون و کمک کار است. بدین لحاظ در داستان حضرت موسی«علیه السلام» می خوانیم که وی هنگامی که به تبلیغ فرعون مأمور می شود، می گوید: «واجعل لی وزیرا من اهلی(11)؛ برای من وزیری از اهل من قرار ده». بر این اساس پیامبر اسلام«صلی الله علیه وآله» هم زمانی که می خواهد دعوت خویش را آشکار سازد، به این مسأله مهم توجّه دارد و پس از اعلام پیامبری خویش می فرماید: «فایکم یوازرنی فی هذا الامر؟ کدام یک از شما به من در کار دعوت و تبلیغ این هدف مقدس کمک می کند؟»
از سوی دیگر پیامبر می داند که وزیر و کسی که از هر لحاظ درباره وی فداکاری خواهد کرد و پیشرفت اسلام مرهون تلاشها و فداکاریهای وی خواهد بود، جز علی«علیه السلام» کس دیگری نیست. پیامبر هم برای اینکه وزیری برای خویش برگزیند و هم مسأله ی خلافت و جانشینی علی«علیه السلام» را که از نظر اهمیت در ردیف خود مسأله ی پیامبری است، از همان آغاز بنیان نهد. به صورت سؤال به آنان فرمود: «چه کسی مرا کمک خواهد کرد؟» در حالی که می دانست کسی جز علی«علیه السلام» این دعوت را پاسخ نمی گوید. با این لحن که شایسته ترین تعبیر در چنین موقعیتی است، هم وزیر و معاون و جانشین خویش را تعیین فرمود و هم در ظاهر، موقعیت بزرگان قوم خویش را حفظ نمود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
11) سوره طه، آیه 29.
چرا در قرآن مجید نام حضرت علی«علیه السلام»به صراحت برده نشده است؟اولاً، به حکم عقل بر خداوند لازم است تمام آنچه انسانها در پیمودن طریق عبودیّت - که به خاطر آن آفریده شده اند - لازم دارند، برای آنان بیان کند. که اگر بیان نکند نقض غرض و خلاف لطف است؛ امّا لازم نیست چنانچه مسأله ای در قرآن مجید در رابطه با اشخاص مطرح است، از آنان به طور صریح نام برده شود، بنابراین باید مسأله خلافت علی«علیه السلام» از ناحیه ی خداوند بیان می شد اما لازم نبود که صریحاً نام حضرت علی«علیه السلام» در قرآن برده شود.
امّا اینکه اگر صریحاً نام حضرت علی«علیه السلام» در قرآن برده شده بود، این اختلافات پایان می یافت، باید گفت که سنت پیامبر نیز مانند قرآن است و فرقی با قرآن ندارد. همواره شیوه ی قرآن بر طرح مسائل کلی است و بیان آن به وسیله سنت پیامبر و امام می باشد.
علاوه بر این، اگر نام حضرت علی«علیه السلام» در قرآن به صراحت بیان شده بود، افرادی که با حضرت عناد و دشمنی داشتند، درصدد بر می آمدند که نام آن حضرت را از قرآن بردارند و یا آن را تاویل نمایند. همچنانکه در مورد حدیث معروف پیامبر«صلی الله علیه وآله» که: «انا مدینه العلم و علّی بابها؛ من شهر علم هستم و علی در آن است».
برخی از علمای اهل سنت دست به توجیه بسیار سبک و نامفهومی زده اند و آن اینکه «علیّ» در این حدیث به معنای وصفی آن، یعنی: بلند آمده است و معنای حدیث این است که:«من شهر علم هستم و بلند است در آن شهر».آنان با این توجیه خواسته اند یک از فضایل بزرگ حضرت علی«علیه السلام» که در این حدیث معروف از پیامبر بزرگوار اسلام بازگو شده است، انکار کنند. بر این اساس ممکن بود در مورد قرآن عمل کنند و به خاطر اینکه نمی توانند این مسأله را تحمل کنند، دست به تحریف قرآن بزنند خداوند گرچه قدرتش گسترده است و می تواند قرآن را به هر صورت ، حتی به صورت خارق العاده از تحریف مصون نگه دارد، اما سنت خداوند بر این بوده است که قرآن را از طریق طبیعی و اسباب عادی از توطئه دشمنان اسلام حفظ فرماید.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا حضرت علی«علیه السلام» با خلفای غاصب مدارا نمود؟اولاً، حضرت علی«علیه السلام» معصوم و از هر گونه گناه و اشتباه مصون بوده است. ثانیاً، اگر آن حضرت پس از درگذشت پیامبر قیام می کرد و با خلفای غاصب درگیر می شد، اختلاف داخلی به وجود می آمد و اساس اسلام در معرض مخاطره قرار می گرفت، از این رو امام پس از اتمام حجت از درگیری با خلفا احتراز جست و بدین ترتیب اسلام را از خطر نابودی حفظ کرد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
رمز پیروزی حضرت امیرالمؤمنین«علیه السلام» در جنگ ذات السلاسل چه بود؟رمز پیروی امیرالمؤمنین«علیه السلام» در جنگ ذات السلاسل چند امر بود:
1. دشمن را از حرکت خود آگاه نساخت. به همین منظور مسیر حرکت خود را عوض کرد، تا خبر حرکت سپاه به وسیله اعراب بیابانگرد و قبایل مجاور به دشمن نرسد.
2. او کاملاً به یک اصل مهم نظامی، یعنی اصل استتار عمل نمود. شبها راه می رفت و روزها در نقطه ای پنهان می گردید. هنوز به دهانه دره نرسیده بود که به همه سربازان دستور استراحت داد و برای اینکه دشمن از ورود آنها به نزدیکی دره آگاه نشود، مقرر فرمود که سربازان اسلام دهان اسبان خود را ببندند، تا شیهه آنها دشمن را بیدار و آگاه نسازد. سپیده دم، نماز صبح را با یاران خود خواند و سربازان را از پشت کوه تا بالای آن و از آنجا به داخل دره حرکت داد. سیل سربازان موج زنان با شمشیرهای برهنه به فرماندهی یک افسر دلاور شجاع برق آسا به دشمنان حمله برد. گروهی دستگیر شدند و گروهی پا به فرار گذاشتند.
3. دلاوری و شجاعت بی نظیر امیر مؤمنان«علیه السلام» که هفت تن از دلاوران دشمن را که به مقاومت پرداخته بودند، از پای در آورد و دشمنان سرانجام با ترک غنایم پا به فرار نهادند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا اینکه پیامبر اکرم در بستر قلم و کاغذ خواستند و سخنانی فرمودند که دیگران آن را هذیان تلقی نمودند، بعید به نظر نمی رسد؟خواستن دوات و قلم به طور متعدد در منابع شیعه و اهل سنت نقل شده و بعید به نظر نمی رسد. این مسأله به این معنی نبود که پیامبر خلافت را تا آن موقع مطّرح نکرده باشد. برحسب مدارک بسیاری از شیعه و سنی پیامبر«صلی الله علیه وآله» از نخستین مرحله که بهشت خود را مطّرح کرد و خویشاوندان خویش را برای دعوت به رسالت خود فرا خواند، خلافت را همراه بعثت خود طرح نمود، که در این زمینه می توان به تفسیر آیه«وانذر عشیرتک الاقربین»در منابع تفسیری شیعه و اهل سنت مراجعه کرد. گر چه اخیراً در برخی چاپ هایی کتاب «تاریخ طبری» بخش آخر این واقعه که پیامبر ضیافتی تشکیل داد و خویشان را دعوت کرد و نبوت خود را به آنان عرضه نمود و فرمود:«هر که زودتر به من ایمان آورد جانشین من است». و علی«علیه السلام» بلند شد و به آن حضرت گروید، حذف شده است. و موارد دیگر از جمله در روز غدیر که این مسأله به طور رسمی در حضور دهها هزار نفر مسلمان مطّرح گردید و از آنان بیعت هم گرفته شد. اما مسأله خواستن دوات و قلم، به نظر می رسد علاوه بر اتمام حجتی دیگر موجب شد ماهیت افراد متخلف از دستور پیامبر روشن شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا می توان گفت که پیامبر در غدیر خم، وصی مالی برای خود انتخاب کرد، نه جانشین در حکومت؟کسی که در داستان غدیر مطالعه و تأمل کند و ویژگیهای آن را در نظر بگیرد، تصدیق می کند که معنا ندارد، پیامبر«صلی الله علیه وآله» تنها وصی مالی برای خودش انتخاب کرده باشد. آیا متوقف ساختن و معطل کردن جمعیتی انبوه در هوای گرم و صحرای سوزان به خاطر تعیین وصی مالی بود؟ آیا گفتن این جمله که «هرکه من مولای او هستم علی مولای او است». با وصیت مالی تطبیق می کند؟ آیا بیعت گرفتن از مردم و دعا کردن درباره کسانی که علی«علیه السلام» را یاری کنند و نفرین درباره کسانی که علی «علیه السلام» به خاطر این بود که علی «علیه السلام» وصی مالی پیامبر«صلی الله علیه وآله» شده بود؟ مسلماً خیر؛ بنابراین احتمال اینکه پیامبر در غدیر برای خود وصی مالی تعیین کرده باشد، بکلی منتفی است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا پیامبر«صلی الله علیه وآله» درباره مسأله ولایت و امامت چیزی ننوشت؟یکی از احادیثی که در کتابهای شیعه و اهل سنت از پیامبر نقل شده، حدیث دوات و قلم است. براساس این حدیث پیامبر بزرگوار پیش از رحلت در حالی که در بستر بیماری بود، فرمود: «برای من دوات و قلمی بیاورید، تا برایتان چیزی را بنویسم که هرگز بعد از من گمراه نشوید». یکی از کسانی که در آنجا حضور داشت(عمر) گفت. «کتاب خدا برای ما کافی است». او جمله دیگری هم گفت که اهانت بزرگی به پیامبر بزرگ اسلام«صلی الله علیه وآله» بود و بر این اساس مانع شد که پیامبر درباره مسأله ولایت مطلبی بنویسند.
گذشته از این کسانی که برای منحرف کردن مسیر خلافت از محور اصلی خود مصمّم بودند، ولایت علی«علیه السلام» را که با صراحت در غدیر خم در مقابل جمعیّت انبوه مسلمانان اعلام شد، با وقاحت تمام نادیده گرفتند و روی آن سرپوش گذاشتند، بنابراین اگر پیامبر چیزی هم می نوشت، یا از بین می بردند یا آن را تأویل کرده، بی اثر می ساختند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا تجمل به دستگاه خلافت راه یافت و خانه گلین حضرت محمد«صلی الله علیه وآله» و علی«علیه السلام» به کاخها تبدیل شد؟یکی از عوامل اساسی راه یافتن اشراف و اسراف و تجمل به دستگاه خلافت و بنای کاخهای مجللّ غصب خلافت از سوی نااهلان بود. اگر حاکم جامعه اسلامی براساس معیارهای الهی انتخاب شود، شیوه ی حکومت او همان شیوه رسول الله«صلی الله علیه وآله» خواهد بود و خانه او به گونه خانه پیامبر«صلی الله علیه وآله» و علی«علیه السلام» است؛ ولی هنگامی که کسانی، مانند معاویه و یزید و دیگر خلفای بنی امیه و بنی عبّاس به حکومت برسند و امامان«علیهم السلام» خانه نشین و از حقشان محروم شوند، طبیعی است که ارزشهای اسلامی جای خود را به اسراف و اشراف و تجمل بدهد و کاخها جای خانه گلین را گرفته، بیت المال در غیر مصارفی که شایسته آن است، صرف شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
فرق خلافت و امامت از نظر شیعه و اهل سنت چیست؟خلافت به معنی جانشینی پیامبر و امامت به معنی پیشوایی بر مسلمانها است. شیعه و اهل سنت در مسأله خلافت با یکدیگر اختلاف دارند، به طوری که اختلاف اساسی شیعه و اهل سنت در همین مسأله است. شیعه بر اساس آیات و تصریحات رسول خدا«صلی الله علیه وآله» معتقد است که امامت و جانشینی رسول الله«صلی الله علیه وآله» مسأله ای است که باید از ناحیه ی خداوند مشخص شود؛ بر همین اساس شیعه عقیده دارد که پس از پیامبر گرامی اسلام«صلی الله علیه وآله» خداوند حضرت علی«علیه السلام» را به جانشینی آن حضرت و رهبری مردم معین کرده است. در مقابل، اهل سنت عقیده دارند که خود مردم. می توانند امام را معین کنند.
دیگر اینکه به نظر شیعه امام باید معصوم از گناه و اشتباه باشد؛ امّا اهل سنّت عصمت را شرط نمی دانند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
سارقین، ناکثین و قاسطین به نجود آورنده کدام جنگ ها بودند؟مارقین کسانی بودند که در جنگ نهروان با علی«علیه السلام» جنگیدند. ناکثین افرادی بودند که در جنگ جمل با علی«علیه السلام» به جنگ پرداختند؛ مانند عایشه، طلحه و زبیر. و قاسطین کسانی بودند که جنگ صفین را به وجود آوردند؛ مانند معاویه و پیروانش.

« بخش پاسخ به سؤالات »
حضرت علی«علیه السلام» در نامه ای به معاویه می نویسد که مسأله ی خلافت به صورت شورا در میان مهاجرین و انصار بود. آیا این بیان خلافت ابوبکر و عمر و عثمان را نأیید نمی کند؟در نهج البلاغه در نامه ای که آن حضرت به معاویه فرستاده، فرموده است: «انما الشوری المهاجرین و الانصار...» این جمله دلالت ندارد که آن حضرت شورا را پذیرفته باشد؛ زیرا معاویه از کسانی است که خلافت ابوبکر و عمر و عثمان را از طریق شورا درست می دانسته است. آن حضرت نیز براساس اعتقاد معاویه که شورای مهاجرین و انصار را راهی برای اثبات خلافت می داند، بر او احتجاج می فرماید و می گوید که همان کسانی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند و معاویه بیعت آنان را پذیرفته، با حضرت بیعت کرده اند. اینگونه استدلال را استدلال جدلی می گویند، که انسان اعتقاد طرف مقابل را - گرچه مورد قبول گوینده نیست - به عنوان دلیلی بر باطل بودن ادّعایش قرار دهد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
کلمه «مولی» در حدیث غدیر به چه معنی است؟کلمه «مولی» که در حدیث غدیر درباره حضرت امیرالمؤمنین علی«علیه السلام» وارد شده، به معنای صاحب اختیار و اولویت در تصرف است. این بیان دلالت بر امامت و خلافت آن حضرت بعد از رسول اکرم«صلی الله علیه وآله» دارد. این معنا دارای شواهد و قرائن بسیاری هم هست، که آن را تأکید می کند.
از جمله بعد از اینکه حضرت پیامبر«صلی الله علیه وآله» در روز غدیر خم در مورد حضرت امیر«علیه السلام» آن سخنان را فرمودند، جناب سلمان از پیامبر«صلی الله علیه وآله» پرسید:«ای رسول خدا! علی بر ما چگونه ولایت دارد؟»
پیامبر فرمودند: «ولایه کولای. من کنت اولی به من نفسه، فعلّی اولی به من نفسه(12)؛ ولایت علی بر شما همانند ولایت من است بر شما. هر کس من بر جان وی اولویت دارم، علی نیز بر جان او اولویت دارد».

« بخش پاسخ به سؤالات »
12) فرائد السمطین، باب 58.
اگر پیامبر جانشین خود را معرّفی کرده بود، آیا هفتاد و دو ملّت در کار بود؟اختلاف مذاهب با یکدیگر دلیل این نیست که درباره یک دین و یا یک مذهب حق دلیل صریح و روشنی نداشته باشیم؛ زیرا انکار دین با مذهب از سوی منکران، تنها در اثر نبودن دلیل روشن نیست، بلکه ممکن است انکار یک مذهب یا یک آیین در اثر عواملی، مانند تعصب، حب جاه، تقلید و عوامل دیگری باشد، که با وجود دلیلهای روشن انگیزه های مذکور موجب امتناع انسانها از پذیرش آیین صحیح بشود؛ بنابراین وجود ادیان و مذاهب مختلفی دلیل نبود نص و دلیل روشن درباره خلافت نیست؛ چنانکه اختلاف انسانها در وجود خدا یا انکار اسلام دلیل نبودن دلیل قاطع در وجود خدا یا حقّانیت اسلام نیست.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا حضرت علی«علیه السلام» در روزی که ابوبکر به خلافت انتخاب می شد در جلسه آنان شرکت نکرد و از حق خود دفاع ننمود؟با توجه به نصب علی«علیه السلام» به امامت از سوی رسول الله«صلی الله علیه وآله» جایی برای بیعت با غیر علی«علیه السلام» نبود در موقع تعیین ابوبکر، علی«علیه السلام» دست اندر کار تجهیز جنازه پیامبر«صلی الله علیه وآله» برای غسل و کفن و دفن بو. آنان نیز از این فرصت سوء استفاده کرده، خلیفه انتخاب کردن، آنان حتّی برای بیعت گرفتن به در خانه علی آمدند. که داستان شکستن در خانه علی«علیه السلام» و آوردن آن حضرت باظلم و ستم به مسجد و اهانت به حضرت صدیقه زهرا«علیها السلام» و سقط جنین آن بانوی گرامی، از عواقب ناگوار این مسأله بود.
آن حضرت در موقعیتهای مختلف از حق خویش سخن می گفت و داستان غدیر را متعرض می شد؛ لیکن برای حفظ نهال نوپای اسلام از مقابله عملی خودداری نمود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
پس از گذشت چهارده قرن چه لزومی دارد درباره مسأله اختلاف برانگیز خلافت بعد از پیامبر را پیش کشید؟اصل مسأله اخلافت به عنوان یک اصل اعتقادی اسلامی اکنون نیز زنده و پایدار است؛ زیرا اسلام دینی جاویدان است و اصول آن هم پاینده و جاوید می باشد؛ از جمله اصولی که دارای اهمّیت بسیاری است، اصل ولایت است و رابطه تنگاتنگ اصل ولایت با اسلام مسأله ای است که هم قرآن و هم سنت بر آن دلالت روشن دارند.
بنابراین، همانگونه که گذشت قرنها اسلام را کهنه نمی کند و تعالیم اسلام همچنان با گذشت زمان زنده و حیات بخش است، اصل ولایت هم که از مهم ترین اصول اسلامی است. باید همواره مورد توجّه باشد.
امّا این که طرح این مسأله ممکن است در شرایط کنونی با وحدت میان تشیع تسنن منافات داشته باشد، باید گفت که طرح این مسائل چنانچه براساس انصاف و تفاهم و دوستی باشد، هیچگاه باعث از بین رفتن وحدت نیست. آنچه به وحدت زیان می رساند، کینه توزی و اختلاف است و بحث علمی براساس انصاف تفاهم هیچگاه باعث اختلاف نمی شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
انگیزه ناکثین(عایشه، طلحه، زبیر و همراهانشان) از به راه انداختن جنگ جمل چه بود؟طلحه و زبیر که از عاملان اصلی به راه انداختن جنگ جمل بودند، از کسانی بودند که زیر بار حکومت عدل علی«علیه السلام» نرفتند. آنان خویشتن را با عدلی که آن حضرت در جامعه اسلامی پیاده کرد، تطبیق ندادند؛ چرا که با شیوه ای که خلفای پیشین - به خصوص عثمان - عمل می کردند، خوگرفته بودند؛ از همین رو وقتی علی«علیه السلام» با آنان مانند دیگر مسلمانان رفتار کرد، به مقابله با آن حضرت برخاستند و با طرح بهانه های واهی جنگ جمل را بر پا کرده، عایشه را هم از خانه به میدان جنگ کشیدند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا علی«علیه السلام» که جانشین و خلیفه ی رسول خدا«صلی الله علیه وآله» بود، هنگامی که مقامش را غصب کردند، سکوت کرد؟علی«علیه السلام» خلافت را از روی جاه طلبی و علاقه ی به ریاست نمی خواست. او خلافت را برای مصالح عالی اسلام و مسلمانان می خواست. او می خواست زمام امور را به دست بگیرد، تا مردم را در راه صحیح هدایت و تکامل رهبری کند.
هنگامی که توطئه گران با دسیسه ها و زد و بندها، ابوبکر را به خلافت نصب کردند و بدین وسیله حق مسلّم امیر مؤمنان«علیه السلام» را غصب نمودند، دو راه در مقابل آن حضرت وجود داشت:
یکی آنکه قیام مسلحانه کند و با زور و قدرت حق خویش را بگیرد. دیگر آنکه از راه استدلال حق خویش را اثبات نماید.
امّا پیمودن راه اول برای آن حضرت ممکن نبود؛ زیرا اوّلاً، آن حضرت بر حسب جریان طبیعی و عادّی امور نیروی کافی برای دست زدن به چنین اقدامی نداشتند. ثانیاً، بر پا کردن چنین جنگی در آن موقع حساس دور از احتیاط بود؛ زیرا بعد از رحلت رسول خدا«صلی الله علیه وآله» دشمنان اسلام از هر سو چشم طمع به مسلمانان دوخته بودند. از سوی دیگر بعضی به ادعای پیامبری برخاسته و گروهی را به دور خود جمع کرده بودند. در چنین شرایطی اگر مسلمانان می خواستند به چنگ داخلی بپردازند، موجودیّت اسلام به نحو جدّی در معرض خطر قرار می گرفت. بدیهی است آن حضرت هیچگاه حاضر نبود اقدام به گرفتن حق خود کند، هر چند که به زیان اسلام و به قیمت از هم پاشیدگی بنیان جامعه ی اسلامی تمام شود؛ بنابراین تنها راه دوم، یعنی احتجاج و استدلال باقی می ماند از این رو آن حضرت در موقعیّتهای مختلف با آنها احتجاج می کردند و برای حقانیّت خویش استدلال و برهان می آورند، که در کتابهای تاریخ ضبط شده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
جانشینی امیر مؤمنان، علی«علیه السلام» از سوی رسول اللَّه«صلی الله علیه وآله» در روز غدیر اعلام گردیده است. آیا امام نمی توانسته برای اثبات حقانیّت خود در طول حیات خویش به این واقعه قطعی استدلال کند؟امام در طول عمر خود در موارد متعدّدی با حدیث غدیر بر حقانیّت خلافت خود استدلال نموده است، ایشان در موقعیّت های مناسب حدیث غدیر را به مخالفان گوشزد می کرد، و از این راه موقعیّت خود را در قلوب مردم تحکیم می نمود.
نه تنها امام«علیه السلام»، بلکه دخت گرامی پیامبر، حضرت فاطمه«علیها السلام» و فرزند گرامی وی، حضرت امام حسن مجتبی«علیه السلام» و سالار شهیدان، حضرت حسین بن علی«علیه السلام» و گروهی از شخصیّت های بزرگ اسلام، مانند عبداللَّه بن جعفر، عمار یاسر، اصبغ بن نباته، قیس بن سعد، عمر بن عبدالعزیز و حتّی برخی از مخالفان آن حضرت، مانند عمر و عاص و... با حدیث غدیر استدلال کرده اند.
بنابراین، استدلال با حدیث غدیر از زمان آن حضرت وجود داشته، و در هر عصری علاقمندان آن حضرت، حدیث غدیر را از دلایل امامت و ولایت امام شمردند. در اینجا به نمونه هایی از این استدلالات اشاره می شود:
1. اسیر مؤمنان«علیه السلام» در روز شورا، که اعضای شورا به دستور خلیفه دوّم تعیین شده بود و و ترکیب اعضا طوری بود که همه افراد می دانستند که خلافت از آن شخصی غیر علی«علیه السلام» خواهد بود. هنگامی که گوی خلافت از طرف عبدالرحمان بن عوف به سوی عثمان پرتاب شد، امام برای ابطال رأی شورا شروع به سخن کرد و گفت: «من با سخنی استدلال می کنم که هیچ کس نمی تواند آن را انکار کند». تا آنجا که فرمود: «شما را بر خدا سوگند می دهم آیا در میان شما کسی هست که پیامبر درباره او گفته باشد: «و کنت مولاه فهذا علی مولاه الهم و آل مولاه، و انصر من نصره لیلغ الشاهد الغایب قالوا الهم، لا(13)؛ من مولای هر کس هستم، علی مولای اوست. پروردگارا! دوست بدار، هر کس را که علی را دوست بدارد و یاری کن هر کس را که علی را یاری کند. این سخن را حاضران به غایبان برسانند».
اعضای شورا تصدیق کردند و گفتند: «این فضیلت را جز تو کسی ندارد». البته استدلال امام به حدیث غدیر منحصر به این مورد نیست، بلکه در موارد دیگری نیز امام به این حدیث استدلال کرده که به آن اشاره می شود.
2. روزی امیر مؤمنان«علیه السلام» در کوفه سخنرانی می نمودند. در ضمن سخنان خود رو به جمعیّت کرد و گفت: «شما را به خدا سوگند می دهم هر کس در غدیر حاضر بود و به گوش خود شنید که پیامبر مرا به جانشینی خود برگزید، بایستد و شهادت بدهد». در این موقع سی نفر از جا برخاستند و به شنیدن حدیث غدیر گواهی دادند.
باید توجّه داشت که آن روز بیش از بیست و پنج سال از واقعه غدیر می گذشت و بعضی از اصحاب پیامبر«صلی الله علیه وآله» نیز در کوفه نبودند یا پیش از آن در گذشته بودند. شاید بعضی هم به عللی از دادن شهادت کوتاهی ورزیدند، وگرنه تعداد گواهان بیش از آن بود. مرحوم علّامه امینی مصادر متعدّد این حدیث را در کتاب نفیس خود آورده است(14).
3. در دوران خلافت عثمان دویست تن از شخصیّت های بزرگ از مهاجر و انصار در مسجد پیامبر دور هم گرد آمده بودند و پیرامون موضوعات مختلفی بحث و گفتگو می کردند، تا آنجا که سخن به فضایل قریش و سوابق و مهاجرت آنان کشیده شد. هر طایفه ای از قریش به شخصیّت های برجسته خود افتخار می نمود.
در طول این جلسه که از نخستین ساعات روز برگزار شده بود و تا ظهر ادامه داشت و شخصیت هایی در آن سخن می گفتند. امیر مؤمنان«علیه السلام» فقط به سخنان مردم گوش می داد و سخنی نمی گفت. ناگهان جمعیّت به حضرت روی آورده، درخواست نمودند که زبان به سخن بگشاید. امام به اصرار مردم برخاست و درباره پیوند خود با پیامبر و سوابق خدمات خود به طور گسترده سخن گفت. تا آنجا که فرمود: «به خاطر دارید که روز غدیر خداوند به پیامبر مأموریت داد که همان طور که نماز و زکات و مراسم حج را برای آنان روشن کرده است، مرا پیشوای مردم قرار دهد و برای انجام همین کار پیامبر خطبه ای به طرح زیر خواند و فرمود: خداوند، انجام کاری را بر عهده من گذارده است، و من از آن می ترسیدم که بعضی از مردم مرا را در ابلاغ پیام الهی تکذیب کنند، ولی خداوند امر فرمود که آن پیام را برسانم و نوید داد که مرا از شر مردم حفظ خواهد کرد.
هان، ای مردم می دانید خداوند مولای من و من مولای مؤمنانم. آیا من از خود آنان به خودشان اولی هستم؟، همگی گفتند: آری، در این موقع پیامبر فرمود: علی برخیز. من برخاستم. سپس آن حضرت رو به جمعیّت کرد و گفت: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه».
در این موقع سلمان از رسول خدا پرسید: علی بر ما چگونه ولایت دارد؟ پیامبر فرمود: «ولاءه کولای. من کنت اولی به من نفسه؛ فعلیّ اولی به من نفسه» ولایت علی بر شما همانند ولایت من بر شما است. هر کس من بر جان وی اولویت دارم، علی نیز بر جان او اولویت دارد»(15).
4. این نه تنها علی است که با حدیث غدیر در برابر مخالفان استدلال نموده است، بلکه دخت گرامی پیامبر نیز در یک روز تاریخی که برای احقاق حق خود سخنرانی می نمود، رو به یاران پیامبر«صلی الله علیه وآله» کرد و گفت: «آیا روز غدیر را فراموش کردید که پیامبر به علی«علیه السلام» «من کنت مولاه فهذا علی مولاه؟»
5. هنگامی که حسن بن علی«علیه السلام» تصمیم گرفت که با معاویه صلح کند برخاست و خطبه ای به شرح زیر ایراد نمود: «خداوند اهل بیت پیامبر را به وسیله اسلام گرامی داشت و ما را برگزید و هر نوع پلیدی را از ما پاک نمود». تا آنجا که فرمود: «همه امّت شنیدند که پیامبر رو به علی کرد و گفت: و تو نسبت به من، بسان هارون نسبت به موسی هستی، همه مردم دیدن و شنیدند که پیامبر دست علی را در غدیر خم گرفت و به مردم گفت: «و من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه»(16).
6. حضرت حسین بن علی نیز هنگام سخنرانی در اجتماع انبوهی در سرزمین مکّه، که در میان آنان صاحبه پیامبر زیاد بودند، چنین فرمود: «شما را به خدا سوگند می دهم، آیا می دانید که پیامبر در غدیر خم، علی را به خلافت و ولایت برگزید و فرمود: و حاضران به غایبان برسانند؟، آن جمع همگی گفتند: گواهی می دهیم».
علاوه بر اینها گروهی از اصحاب پیامبر، مانند عمار یاسر، زید بن ارقم، عبداللَّه بن جعفر، اصبغ بن نباته و افراد دیگر که همگی با این حدیث برخلافت و شایستگی امام استدلال نموده اند(17).

« بخش پاسخ به سؤالات »
13) مناقب خوارزمی، ص 2177 و کتابهای دیگر.
14) الغدیر، ج 1، صص 153 تا 171.
15) فرائدالسمطین، باب 58، امیرمؤمنان علاوه بر این سه مورد، در کوفه در روزی به نام «یوم الرجبه» ودر روز جمل و در حادثه ای به نام «حدیث الرکبان» و نیز در جنگ «صفین» با حدیث غدیر بر امامت خویش استدلال نموده است.
16) ینابیع الموده، ص 482.
17) برای آگاهی بیشتر از این احتجاجات و مدارک و منابع آنها به کتاب نفیس «الغدیر»، ج 1، ص 146 تا 195 مراجعه شود. در این کتاب بیست و دو احتجاج با تعیین مدارک نقل شده است.
علّت بیعت حضرت امیرالمومنین علی«علیه السلام» با خلیفه اول چه بوده است؟امّا آنچه در خطبه 37 نهج البلاغه فیض الاسلام، است این است که حضرت از رابطه خویش با اسلام و رسول الله«صلی الله علیه وآله» و مظلومین سخن گفته اند. و در بند سوم می فرماید: هیچ کس نتوانسته از من(در حضور و غیاب) عیب و نقصی بگیرد و در بند هفت می فرمایند: «پس سبب این که با خلفاء مدارا نمودم آنست که در امر خلافت خود اندیشه کرده دیدم اطاعت و پیروی از فرمان رسول(که فرموده است اگر کار به جدال بکشد؛ خودم را از جدال کنار می کشم) بر من واجب است، بیعت کردم و بر طبق عهد و پیمان خود با حضرت«صلی الله علیه وآله» رفتار نمودم.
تهدید حضرت امیرالمومنین«علیه السلام» و آتش زدن خانه آن حضرت(18) مطلبی است که روشن می کند، که حضرت حاضر به بیعت نبوده و تا فاطمه«علیها السلام» زنده بود، بیعت نکرد و این مطلب در صحیح بخاری، ج 5، ص 82(باب غزوه خیبر) و صحیح مسلم، ج 5، ص 153،(کتاب الجهاد، ذکر شده است، و بیان شده که حضرت علی«علیه السلام» تاز زمانی زندگی حضرت فاطمه«علیها السلام» در میان مردم جایگاهی داشت، چون آن بانوی بزرگوار«علیها السلام» شهید شدند، از مردم دلگیر و ناراضی شدند و ناگزیر شد با ابوبکر آشتی و با او بیعت کند، و پیش از آن، در این چند ماه بیعت نکرده بود.
در کتاب بخاری عبارت: «استنکر علی وجوه الناس» را بکار می برد که نشانه روشنی از دشمنی و کینه ای است که امیرالمومنین«علیه السلام» پس از درگذشت حضرت رسول«صلی الله علیه وآله» و همسرش با آن روبرو بود، شاید کار به جایی رسیده بود که چون حضرت علی«علیه السلام» در میان صحابه راه می رفت، او را دشنام می دادند و مسخره می کردند.
و دیگر آنکه حضرت وقتی اقدامات خلاف سنت رسول خدا«صلی الله علیه وآله» و قوانین قرآن را در میان آنها مشاهده می کرد، وظیفه خویش دانست که جلوی آن اقدامات و فتواهای کذایی را بگیرد و برای حفظ کیان اسلام بود که مجبور به بیعت شد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
18) طبق تاریخ طبری، ج 3، ص 202؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 126.
چرا با این که حضرت علی«علیه السلام» مردی شجاع و ظلم ستیز بود در مقابل کسانی که خلافت را از او گرفتند مقاومت نشان نداد؟اولاً معنای شجاع بودن این نیست، که در هر جا و هر زمان به هر گونه ای اعمال و اظهار شود ثانیاً شجاع بودن تابع شرایط موجود است. در برخی موارد شمشیر بدست گرفتن شجاعت است در برخی مواقع صبر و سکوت و مدارا و... نشان دادن شجاعت است. سکوت حضرت علی«علیه السلام» در آن شرایط خاص و صبر بر مصیبتهایی که برای او و همسرش پیش آمد و مدارای آن حضرت«علیه السلام» در مقابل مدعیان خلافت بزرگ ترین شجاعت برای آن بزرگوار است. در خطبه شقشقیه فرمود: «آگاه باش بخدا سوگند که پسر ابی قحافه «ابوبکر» خلافت را مانند پیراهنی پوشید و حال آن که می دانست من برای خلافت از جهت کمالات علمی و عملی) مانند قطب وسط آسیا هستم، چنانکه دوران و گردش آسیا قائم به آن میخ آهنی وسط است و بدون آن خاصیّت آسیایی ندارد همچنین خلافت بدست غیر من زیان دارد) علوم و معارف از سرچشمه فیض من مانند سیل سرازیر می شود، هیچ پرواز کننده در فضای علم و دانش به اوج رفعت من نمی رسید پس(چون پسر ابی قحافه پیراهن خلافت را پوشید و مردم او را مبارکباد گفتند) جامه خلافت را رها و پهلو از آن تهی نمودم و در خود می اندیشیدم که آیا بدون دست(نداشتن سپاه و یاور) حمله کرده(حق خود را مطالبه نمایم) یا آن که بر تاریکی کوری(و توجه نکردن مردم به پیام محمد«صلی الله علیه وآله») صبر کنم و(صبری) که در آن پیران را فرسوده جوانان را پژمرده و پیر ساخته مؤمن(برای دفع ناهنجاریها) رنج می کشد تا بمیرد. دیدم صبر کردن خرمندیست، پس صبر کردم و در حالتی که چشمانم را خاشاک و غبار و گلویم را استخوان گرفته بود، میراث خود را تاراج رفته می دیدم... .
انسان شجاع کسی است که براساس عقل و خرد اظهار وجود کند و اقدام کند، و آن حضرت«علیه السلام» فرمود، صبر(در آن شرایط) را خردمندی دیدم.
سکوت آن حضرت«علیه السلام» در زمانی که دو امپراطور روم و ساسانی اسلام و مسلمین را تهدید می کرد و اختلاف داخلی به آنها فرصت می داد تا دین نوپای حضرت محمد«صلی الله علیه وآله» را نابود کنند به مصلحت اسلام و مسلمین بود و سبب بقای اساسی اسلام و توحید شد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا هم اکنون محل غدیر خم در حجاز باقی است؟زمانی که وهابیها بر عربستان حاکم شدند محلی که به عنوان غدیر خم علامت گذاری شده بود. از بین برده اند. ولی در نظر مردم و مسلمانان آن محل معروف به غدیر است. که رسول خدا«صلی الله علیه وآله» علی بن ابی طالب«علیه السلام» را به امر خدا به جانشینی برگزید.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا با وجود تصریحات حضرت رسول«صلی الله علیه وآله» نسبت به خلافت امام علی«علیه السلام» مسئله خلافت منحرف گشت؟پیامبر بزرگوار اسلام«صلی الله علیه وآله» مسئله خلافت و جانشینی حضرت علی«علیه السلام» را برای خود به دستور خداوند متعال به طور رسمی در غدیر خم بیان داشت پس از این که در موارد و صحنه های بسیار به طور غیر رسمی آن را گوشزد مسلمانان کرده بود و در غدیر خم این مساله به طور رسمی بیان شد و مسلمانان که در آنجا حضور داشتند و جمعیت سنگینی بودند آن را شنیدند و با حضرت علی«علیه السلام» بیعت کردند ولی منافقینی که در میان مسلمانان بودند و از مرحله نخست زمینه را برای روی کار آمدن خود مهیا کرده بودند مسیر خلافت را منحرف ساخته و مردم را با تهدید و تطمیع از گرایش به امامت امام برحق که حضرت علی«علیه السلام» بود منصرف ساختند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
بعضی می گویند حضرت امیر«علیه السلام» هیچ وقت اشاره ای به حدیث غدیر نکرده اند آیا این قول صحیح است؟این که گفته اند حضرت امیرالمؤمنین علی«علیه السلام» اشاره ای به حدیث غدیر نکرده است کاملاً خطا است حضرت علی«علیه السلام» هم در نهج البلاغه و هم در مناسبت های دیگر به قضیه غدیر خم تصریح کرده اند به جلد اول کتاب الغدیر تألیف علّامه امینی«رحمه الله» مراجعه فرمائید.
حضرت زهرا«علیها السلام» نیز به قضیه غدیر خم در خطبه معروفشان تصریح کرده اند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
علّت سکوت امام علی«علیه السلام» در دوران خلافت خلفای سه گانه چه بوده است؟سکوت امیرالمومنین علی«علیه السلام» در دوران خلافت ابوبکر، عمر و عثمان به جهت این بود که پیامبر«صلی الله علیه وآله» وصیت فرمود: ای علی اگر مردم بعد از من به تو مراجعه کردند و تو را برای حکومت پذیرفتند طبق وظیفه عمل کن. و اگر غیر را انتخاب کردند و برگزیدند، به عبادت خدای خود مشغول باش. و طبیعی است در صورتی که مردم به جانب غیر حرکت کنند. یار و یاوری برای گرفتن حق نمی ماند. در خطبه پنج نهج البلاغه فرمودند رستگار می شود کسی که با پرو بال(یار و یاور) قیام کند یا راحت و آسوده است آنکه(چون یار و یاوری ندارد) تسلیم شده در گوشه ای منزوی گردد(پس اکنون که یار و یاوری نیست اگر حق خود را مطالبه نمائیم) مانند کسی است که در زمین غیر زراعت کند(طلب امر خلافت در این هنگام که تنها بوده یاوری ندارم مانند چیدن میوه نارس و زراعت در زمین غیر سودی ندارد، بلکه زیان آور است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
زنی که از شخص فرماندار به حضرت علی«علیه السلام» شکایت کرد چه نام داشت؟زنی که از شخص فرماندار به امیرالمومنین حضرت علی«علیه السلام» شکایت کرد، بنام سوده دختر عماربن اسد بود.
در هنگام حکومت امیرالمومنین علی«علیه السلام» بر بلاد اسلامی شکایت به نزد آن حضرت برده است و حضرت در حال نماز بوده اند، گویا مسجد و محل دارالاماره بوده است. این داستان را سوده برای معاویه نقل کرده است(19).

« بخش پاسخ به سؤالات »
19) به کتاب ریاحین الشریعه، ج 4، ص 355 مراجعه شود.

چاپ

logo new موسسه در راه حق، نشر و ترویج معارف اسلامی