محمد صلی الله علیه و آله / پس از بعثت / شبهات عدم عصمت رسول الله

پرسشپاسخ
در آیه 23 و 24 سوره کهف خداوند به پیامبر امر می کند که هرگاه آن حضرت گفت که کاری را انجام خواهد داد، باید «ان شاءالله» بگوید؛ و اگر فراموش کرد، هر وقت به یاد آورد بگوید. آیا این امر با عصمت رسول الله«صلی الله علیه وآله» منافات ندارد؟در توضیح این آیات دو نظر در میان مفسران وجود دارد:
1. این آیات، گرچه در ظاهر، رسول الله«صلی الله علیه وآله» را مورد خطاب قرار داده اند؛ لیکن در واقع مسلمانان مخاطب بوده، مصداق ضرب المثل«به در گویم تا دیوار بشنود» می باشند. بنابراین توضیح، مورد خطاب قرار دادن رسول الله«صلی الله علیه وآله» تنها برای تعلیم به مسلمانان بوده است.
2. برخی از مفسران پیشین رسول الله«صلی الله علیه وآله» مخاطب حقیقی این آیات است. و فراموشی انبیاء، از جمله رسول الله«صلی الله علیه وآله» آنجا که به شأن هدایت و تبلیغ آسیبی برساند، درباره آنان جایز است. به عبارت دیگر نسیان و فراموشی در احکام در انبیاء جایز نیست به خلاف فراموشی موضوعاتی که ارتباطی با احکام ندارد. چنین نسیانی درباره انبیاء جایز است و باعصمت آنان منافاتی ندارد.(1)

« بخش پاسخ به سؤالات »
1) تفسیر نمونه، ج 5، ص 290و ج 12، ص 390.
از ظاهر آیه اول سوره تحریم چنین بر می آید که رسول الله«صلی الله علیه وآله» حلال خدا را حرام کرده است. این مطلب با عصمت و شأن رسالت آن حضرت که بیان احکام الهی است چگونه می تواند سازگار باشد؟در آیات اول سوره تحریم آمده است«یا ایها النبی لم تحرم ما احلّ الله لک تبتغی مرضات ازواجگ و الله غفور رحیم، قد فرض الله لکم تحله ایمانکم و اله مولیکم و هو العلیم الحکیم؛ ای پیامبر؛ چرا برای خشنودی همسرانت، آنچه را خدا برای تو حلال گردانیده حرام می کنی؟خداست که آمرزنده مهربان است، قطعاً خدا برای مشا راه گشودن سوگندهایتان را مقرر داشته است، و خدا سرپرست شماست، و اوست دانای حکیم».
براساس این آیا، رسول الله«صلی الله علیه وآله» امر حلالی را به وسیله سوگند بر خود حرام کرد. نه اینکه حکم حلال الهی را برای مردم به عنوان حرام اعلان کند. آن حضرت در اثر اعتراض یکی از همسرانش (حفضه، دختر عمر) قسم خورد که دیگر با ماریه(دیگر همسر خود) همبستر نشود. خداوند با نزول این آیات به رسول الله«صلی الله علیه وآله» امر فرمود که می تواند از سوگند خود دست بردارد و با دادن کفاره سوگند خود را نقض کند. این آیات در واقع، به نحوی تعریض گونه، اعتراض بر دو تن از همسران آن حضرت، عایشه و حفضه، است که حضرت را مورد ایذاء قرار داده اند، به گونه ای پیامبر نزدیکی با ماریه را بر خود حرام نمود.
ذکر این نکته نیز خالی از فایده نیست که در خطاب«یاایهاالنبی»رسول الله«صلی الله علیه وآله» به این جهت که نبّی است مورد خطاب قرار گرفته، نه بدان جهت که رسول الله«صلی الله علیه وآله» است، و در این مطلب اشاره ای نهفته است و آن این که مسأله مورد نظر مسأله شخصی آن حضرت بوده، نه مسأله ای که جزو رسالتهای او برای مردم باشد.(2)

« بخش پاسخ به سؤالات »
2) نگاه کنید به: ترجمه تفسیر المیزان، ج 19،ذیل آیه مذکور.
آیا لزومی داشت که پیامبر اسلام«صلی الله علیه وآله» نیز در نماز می گفت «اهدنا الصراط المستقیم»؟تمام پدیده های جهان هستی قابل زوال و دستخوش تغییر و تبدیل است همچنانکه اصل پیدایش و وجود چیزی در پرتو علت و شرایط خاصی صورت می گیرد همچنین ادامه و بقاء آن شرائط و مراقبت های خاصی لازم دارد تا از زوال و فنای آن جلوگیری کند.
موضوع هدایت نیز مشمول همین قانون است همچنانکه اصل هدایت یافتن عنایت و علتی می خواهد دوام و بقای آن نیز توفیق و مراقبت لازم دارد چه بسا افراد پاک و وارسته که در شاهراه صراط مستقیم قدم می زدند لیکن عاقبت واژگونه ای داشتند.
پس منظور از جمله ی «اهدنا الصراط المستقیم» این نیست که همین الان ما را به راه راست سوق ده بلکه هدف این است که ما را در این راه پایدار فرما و این نعمت را دوباره برای ما مستمر و دائم گردان و از این نوع تعبیرات در میان ما نیز زیاد است.
دیگر اینکه چون ضمیر در این جمله متکلم مع الغیر(جمع) است درخواست آن بزرگوار راجع به هدایت جامعه مسلمین و استمرار آن نیز می باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
در ماجرای تهمت زدن به ماریه، همسر رسول الله«صلی الله علیه وآله» آمده است که آن حضرت به علی«علیه السلام» امر فرمود که برو قبطی( فرد مورد اتهام) را به قتل برساند آیا پیامبر نمی دانست که عایشه دروغ می گوید و به ماریه تهمت زده است؟رسول الله«صلی الله علیه وآله»، علی«علیه السلام» را در ظاهر برای اجرای فرمان قتل فرستاد آن حضرت از واقعیت خبر داشت و علی«علیه السلام» را فرستاد تا مطلب روشن شده، پاکی شخص مورد تهمت زنندگان بر ملاء شود.
در روایتی از امام صادق «علیه السلام» نقل شده که رسول الله«صلی الله علیه وآله» می دانست که تهمت زنندگان دروغ می گویند و اگر دستور رسول الله«صلی الله علیه وآله» به علی«علیه السلام» از باب تکلیف حتمی بود، علی«علیه السلام» بر نمی گشت جز بعد از کشتن مرد قبطی(3)
از همین رو حضرت علی«علیه السلام» به تعقیب مرد قبطی پرداخت و هنگامی که مرد از بالا درخت به پائین افتاد و عورتش معلوم شد و آشکار شد که عورت مردانه ندارد از کشتن او صرف نظر کرد.
بنابراین فرستادن حضرت علی«علیه السلام» دلیل بر این مطلب نیست که رسول الله«صلی الله علیه وآله» اصلاً از واقع امر آگاه نبوده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
3) المیزان، ترجمه موسوی همدانی، ج 15، ص 146.
آیا آیات ابتدایی سوره عبس با عصمت رسول الله«صلی الله علیه وآله» منافات ندارد؟در آیات ابتدایی سوره عبس چنین آمده است:«عبس و تولی ان جاءه الاعمی، و ما یدریک لعله یزکیّ و یذّکر فتنفعه الذکری. اما من استغنی مانت له تصدی . و ما علیک الایزکیّ و اما من جاءک یسعی و هو یخشی. فانت عنه تلهّی ؛ چهره درهم کشید و روی نگردانید. که چرا آن کور نزد وی آمد. توجه دانی شاید او در پی تزکیه شدن باشد. و یا در برخورد ناگهان متذکر شده، در پی تزکیه شدن باشد. اما آنکه توانگری اش را به رخ مردم می کشد تو به او روی خوش نشان می دهی فکر می کنی اگر هم پاک شود، مسؤول نیستی . و اما آنکه شتابان نزد تو آمده. در حالی که از خدا می ترسد. تو از او تغافل می کنی».(4)
برخی گفته اند که این آیات در باره عبدالله بن ام مکتوم، که فردی نابینا و فقیر بوده، نازل شده است و جریان چنین بوده که وی نزد رسول الله«صلی الله علیه وآله» آمد و از آن حضرت خواست که آیاتی از قرآن را برایش بخواند تا حفظ کند و چون نابینا بود، مکرر آن جناب را صدا می زد و متوجه نبود که ایشان با چند تن از بزرگان مشرک مکه مشغول گفتگو است و...
این مطلب را یکی از علمای اهل تسنن در تفسیر«الدر المنثور» از عایشه و انس و ابن عباس نقل کرده است.
لیکن ،آیات مورد بحث دلالت روشنی بر این که شخص مورد عقاب، رسول الله«صلی الله علیه وآله» است ندارد در این آیات شواهدی مبنی بر این که منظور از فرد مذکور شخصی غیر از رسول الله«صلی الله علیه وآله» است، وجود دارد. و آن این که اصولاً اخلاق رسول الله«صلی الله علیه وآله» چنین نبوده، و در طول حیات شریفش سابقه نداشته که دل اغنیا را به دست آورد و از فقرا روی بگرداند. خداوند خود ایشان را صاحب خلقی عظیم شمرده و در سوره «نون» که بر حسب روایات وارده درباره ترتیب نزول سوره های قرآن، بعد از سوره «اقراء باسم ربک» نازل شده فرموده است «وانک لعلی خلق العظیم»؛ و به درستی که تو خلقی عظیم داری».(5)
چگونه ممکن است پس از آن چنین خلق نکوهیده ای را به او نسبت دهد که توبه اغنیاء متمایل هستی .کلمه «خلق» به معنای ملکه راسخ در دل است و کسی که دارای چنین ملکه ای است عملی منافی با آن انجام نمی دهد.هر چند کافر باشند و برای به دست آوردن دل آنان از فقرا هر چند مؤمن و رشد یافته باشند - روی می گردانی؟».
زشتی عمل مذکور چیزی است که عقل به زشت بودن ان حکم می کند و هر عاقلی از آن متنفر است، چه رسد به خاتم الانبیاء«صلی الله علیه وآله».
در تفسیر«مجمع البیان، از امام صادق«علیه السلام» روایتی نقل شده که حضرت فرمود:«این آیات درباره مردی از بنی امیه نازل شده است وی در حضور رسول الله«صلی الله علیه وآله» نشسته بود. ابن ام مکتوم آمد و مرد اموی وقتی او را دید چهره اش را درهم کشید و او را کثیف پنداشته، دامن خود را جمع کرد و چهره خود را عبوس نمود و رویش را از او برگردانید. خداوند متعال نیز داستانش را در این آیات بیان نموده، عملش را توبیخ نمود.»(6)

« بخش پاسخ به سؤالات »
4) سوره عبس، آیات 1تا10.
5) سوره نون، آیه 5.
6) تفسیر المیزان، ترجمه موسوی همدانی،ج 20، ص 330تا333.
از این آیه ی شریفه:«یا ایها النبی لم تحرم ما احل الله لک...»استفاده می شود که پیغمبر برخی از چیزهایی را که خدا حلال کرده بر خویشتن حرام کرده بود آیا این با عصمت پیامبران منافاتی ندارد؟این که انسان کاری را که قبلاً بر وی حلال بوده بر خود حرام کند بر دو گونه است یک وقت این تحریم، تحریم تشریعی است یعنی انسان چیزی را که خدا حلال کرده در برابر خدا تشریع کرده و قانون جعل کند و حلال خدا را حرام سازد یک وقت هم چیزی را که خدا حلال کرده از طریق قسم خوردن بر ترک آن، آن را بر خویش حرام می کند و قسم خوردن یکی از چیزهایی است که بوسیله آن می توان برخی از چیزها را که بر ترک آن قسم خورده می شود حرام و برخی کارها را که بر انجام آن، قسم خورده می شود واجب قرار داد. و قسم اول که تحریم تشریعی باشد حرام گناه است و قسم دوم تحریم از طریق قسم خوردن است و جایز و بی اشکال است. و تحریمی که در این آیه به پیامبر نسبت داده شده به قرینه آیات بعد و به قرینه ی مقام عصمت پیامبر از قسم دوم است و چنانکه از آیه بر می آید پیامبر به خاطر خوشنودی زنانش برخی از کارهایی را که خدا برایش حلال کرده بود با سوگند خوردن بر خودش حرام کرد و خداوند در آیه وی را به خاطر این کار مورد عتاب قرار داد و به گفته برخی مفسرین عتاب هم در واقع متوجه زنان آن حضرت است.
بر این اساس روشن شد که آیه با مقام عصمت و مصونیت آن حضرت از گناه و معصیت هیچ منافاتی نخواهد داشت.

« بخش پاسخ به سؤالات »
در قرآن مجید ذنب و گناه به پیامبر اسلام«صلی الله علیه وآله» نسبت داده شده است، با توجه به این که پیامبر معصوم است، به چه معناست؟ما معتقدیم که پیامبران«علیهم السلام» باید از مقام عصمت برخوردار باشند. و این تفاوت اساسی بین آنها و دیگر مردم است. و اگر از این ویژگی برخوردار نباشند، اولاً با دیگر مردم در نداشتن عصمت تفاوتی نخواهند داشت. آنگاه این اشکال پیش می آید که بخشیدن مقام نبوت به کسی که عصمت ندارد نوعی تبعیض از جانب خداوند است.
ثانیاً: مقام نبوت، مقامی است که برای مردم حجت است، سخنش مورد اعتماد می باشد، در صورتی که نبود عصمت همراه با عدم حجیت و نبود اعتماد است. بنابراین عصمت که نشانه کمال انسانی و رسیدن به به درجه عالی قرب الهی می باشد به نحوی که شخص قابلیت حجت بودن و داشتن ولایت الهی را به واسطه عصمت پیدا می کند، باید به عنوان یک ویژگی خاص در نبی و رسول باشد.
با توجه به ویژگی عصمت، وجود ذنب و گناه در نبی و رسول منتفی است، آیاتی که در آن سخن از ذنب پیامبر عظیم الشأن اسلام«صلی الله علیه وآله» رفته، قابل تأویل است، از جمله «واستغفر لذنبک و للمؤمنین و المؤمنات»(7) و یا در«لیغفر لک الله ما تقدم بین ذنبک و ما تأخر...»(8) در این باره ذنب و گناه دارای مراتبی است:
1. گناه عبارت از مخالفت پاره ای از مواد قوانین عملی چه دینی و یا غیر دینی است. که از نظر عرفی. ذنب حمل بر این معنا می شود و الفاظ معصیت، سیئه، اثم، خطا و فسق مرادف همین معناست.
2. تخلف از احکام عقلی و فطری. مثل این که عقل و فطرت ما را امر به تحصیل فضایل و نفی رذایل می کند، تخلف این حکم نوعی معصیت بوده و شخص متخلف مستحق نوعی عذاب است.
3. گناه به معنای تخلف از احکام ادبی، نسبت به کسانی که افق زندگی آنان ظرف آداب است. مردم متوسط اگر دقایق ادب و ظرافتهای قولی و عملی را رعایت نکنند عذرشان موجه است. چون فهمشان بیش از آن نیست و از ادب لوازم آن بیش از آن مقداری که رعایت می کنند درک نمی کنند چون افق و ظرف زندگی آنان ظرف همین مقدار از ادب است. به خلاف نوادر و مردان فوق العاده که در ترک آن دقایق و ظرایف اگر چه جزئی باشد، مؤاخذه می شوند، برای آنان حتی یک اشتباه لفظی غیر محسوس و یک کندی مختصر و یا یک لحظه کوتاهی اتلاف وقت و یا یک نگاه و اشاره نابجا و امثال آن گناه است. با این که نه با قوانین مملکتی و نه عرفی مخالفت دارد و نه با قوانین الهی و این مثل معروفی هم که می گویند:«حسنات الابرار سیئات المقربین؛نیکی های نیکان نسبت به مقربین گناه است». به همین ملاک است. عرفاً به قسم دوم و سوم گناه نمی گویند. عرف گناه را بر همان معنای اول اطلاق می کند، لکن به نظر دقیق و علمی تخلف از آداب و نیز احکام عقلی حقیقتاً گناه است. انسانها آنگاه که به لطایف زندگی و حیات زندگی انسانی دقیق شوند گناه بودن این دو مورد نیز برایشان نمایان می شود.
4. ذنب عبارت است از مسائلی که تنها در افق حب و عشق به محبوب قابل طرح است، دوست آنگاه که در دوستی خود واله و عاشق می گردد و به حدی می رسد که در محبوب و معشوق جز حسن و کمال نمی بیند، تا آنجا که تمام جهات وجودی خویش در خدمت محبوب قرار می گیرد. کارش به جایی می رسد که کوچک ترین اشتغال و توجه به غیر محبوب را گناه می شمارد، زیرا در نظر او ارزش خدماتش به دوست وابسته به مقدار توجه و اخلاصی است که نسبت به او دارد و کوچک ترین عدم توجه را مساوی با ابطال طهارت قلب می داند، زیرا می اندیشد که هر چند این کار ضروری است، و حتی با رضایت محبوب انجام می شود ولکن در عین حال اشتغال به آن را حجابی بین خود و محبوب احساس می کند. و از این جهت آن را مایه انفعال و شرمندگی می داند. و از آن استفاده می کند. آیه دوازده سوره فتح، نوزده سوره محمد«صلی الله علیه وآله» ، پنجاه و پنج سوره مؤمن ، آیه سه سوره نصر به معنای چهارم حمل می شود. و استفاده از چنین ذنبی است که مغایرت با مقام عصمت ندارد.
برخی با عدم آگاهی از معانی ذنب چنین فکر می کنند که ذهب در مورد انبیاء«علیهم السلام» همان ذنب به معنای عرف و عام مردم است که تخلف از امور ولوی باشد. در صورتی که چنین ذنبی با مقام عصمت و نبوت مغایرت دارد. و سبب سلب رسالت می شود زیرا که خداوند خطاب به حضرت ابراهیم«علیه السلام» فرمود:«لاینال عهدی الظالمین؛ عهد و پیمان من - رسالت ، نبوت ، امات به ظالمین نمی رسد».
و اگر در قران کلمه ظلم راجع به برخی از انبیاء به کار رفته، بدان جهت است که آنها کارهای مباح را برای خود گناه می دانستند، و چنین گناهی را وصف به ظلم می کردند.
«لااله الا انت سبحانک انی کنت می الظالمین»(9) شکی نیست که ظلم به همان معنای عام و عرفش ملاحظه شود با آیه 124 سوره بقره منافات و مغایرت پیدا می کند.
و حلش این است که ظلم در آیه 87 سوره انبیاء همان ذنب و گناه به معنای چهارم اطلاق شده و ظلم در آیه 124 سوره بقره به همان ذنب و گناه معنای اول اطلاق می شود».
« بخش پاسخ به سؤالات »
7) سوره محمد(9)، آیه، 19،
8) سوره فتح، آیه 2.
9) سروه انبیاء، آیه 87

logo new موسسه در راه حق، نشر و ترویج معارف اسلامی