تاریخ

پرسشپاسخ
آیا پیروزی موعود مستضعفان در زمین و خلیفه شدن مؤمنان گونه ای جبر نیست و اصولاً آیا در اسلام اعتقاد به جبر هست؟در پیروزی مستضعفان، کوشش و تلاش و اراده، نقشی بسیار مهم دارد. این پیروزی با مجاهده و فداکاری و تلاش مؤمنان و مستضعفان پدید می آید. البته، امدادهای عینی و معنوی خداوند نیز در این جا بسیار کارساز و کار افزاست. وانگهی، وجود جبر در قوانین و سنن الهی اشکالی ندارد. آنچه درست نیست، این است که معتقد باشیم انسان در کارهایش مجبور است و هیچ اختیار و اراده ای ندارد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
واقعه کربلا در چه فصل و چه روزی از سال شمسی روی داده است؟برای نمونه، عاشورای سال 1390 هجری قمری را در نظر می گیریم و با تطبیق و مقایسه با سال شمسی معلوم می گردد که روز عاشورای سال 1390 هجری قمری، مطابق با 27 اسفند 1348 شمسی بوده است و می دانیم که واقعه جانسوز کربلا در سال 61 هجری قمری روی داده است. بنابراین، می گوییم:
1329 = 61 - 1390
از سویی دیگر، مقدار یک سال شمسی، برابر با 2422/365 روز است و یک سال قمری برابر با 3670/354 روز. پس، تفاوت ایّام این دو، 8752/10 خواهد بود و از این رو تفاوت ایّام تمام این سالها(1329 سال) چنین می شود:
1408/14453 = 1329 * 8752/10
یعنی در مدّت 1329 سال، مبدأ سال قمری به اندازه 1408/14453 روز نسبت به سال شمسی جلو می افتد که برای تطبیق آن دو باید به عقب باز گردیم به این ترتیب:
روز 208 + 39 سال = 2422/365 * 1408/14453
بنابراین، باید همین 208 روز را بر عاشورای سال 1390 بیفزاییم تا منظور حاصل شود و چون ماههای شمسی پس از اسفند تا شهریور، مطابق تعدیل قانونی، همه 31 روز است، پس:
22 روز + 6 ماه = 31 * 208 و چون 6 ماه و 22 روز را بر 27 اسفند بیفزاییم، به بیستم مهر خواهیم رسید. بنابراین، با تقریب جزئی می توان گفت که عاشورای سال 61 هجری قمری، مطابق با «بیستم مهر ماه» سال 59 شمسی بوده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چگونه هجرت پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله» مبدأ تاریخ هجری قمری است و خود هجرت در اوّل ربیع الاوّل روی داده است، در حالی که آغاز ماههای قمری از ماه محرّم است؟برای مثال اگر کسی در اوّل مهر ماه سال 1360 متولّد شده باشد، برای احتساب سنّ او، سال تولّدش را در نظر می گیرند و تفاوت مهر ماه را تا اوّل فروردین، که ابتدای سال شمسی است، به حساب نمی آورند. در این جا نیز که سال هجرت رسول اکرم«صلی الله علیه وآله» مورد نظر است، محرّم تا ربیع الاوّل را به حساب نمی آورند. از این رو، هجرت که مبدأ تاریخ هجری است و محرّم که ابتدای ماههای قمری است، در این مسئله مشکل ساز نیستند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
خواب اصحاب کهف چند سال طول کشید؟اصحاب کهف به حساب تقویم شمسی، 300 سال در غار خوابیده اند و به حساب تقویم قمری، 309 سال. در قرآن مجید آمده است: «ولبثوا فی کَهْفهم ثلث مأة سِنین وَازدادوا تِسْعاً؛(1) و در غارشان سیصد سال ماندند و نُه سال نیز بر آن افزودند.»

« بخش پاسخ به سؤالات »
1) سوره کهف، آیه 25.
چرا جنگ صفین متوقّف شد؟توقف جنگ صفین، برخلاف خواست امام علی«علیه السلام» بود و اگر آن حضرت می خواست. طبق نظر خویش جنگ را پی گیرد و با منافقان، که به ظاهر اصحاب وی بودند، مخالفت کند با واکنش خشونت آمیز آن منافقان که بیشتر سپاهش را تشکیل می دادند، رو به رو می شد و جان آن حضرت به خطر می افتاد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چگونه می توان به تاریخ نویسانی چون ابن هشام و بلخی اطمینان کرد؟کسی که در حدیث و تاریخ، کتابی نگاشته است، برای اطمینان یافتن بدو باید امانت و موثّق بودنش از نظر کارشناسان علم رجال روشن شود. تاریخ نویسانی از آن گونه که نام بردید، از نظر دانشمندان شیعه در همه نوشته هایشان مورد اطمینان نیستند؛ زیرا روشن شده است که در مواردی خیانت کرده و حقایق را واژگونه نمایانیده اند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا اگر رویدادهای اسلامی را با تقویم شمسی حساب کنیم، بهتر نیست؟بزرگداشت رویدادهای تاریخ اسلام بر همه مسلمانان لازم است. اگر تقویم آنها قمری باشد - که مسلمانان یا دست کم تمام شیعیان در آن با یکدیگر متّفقند - با اتّحاد و یگانگی سازگارتر است؛ زیرا بسیاری از شیعیان در غیر ایران زندگی می کنند و اگر در ایران تقویم شمسی معیار باشد و در غیر ایران، تقویم قمری، گونه ای پراکندگی و از هم گسیختگی میان مسلمانان پدید می آید؛ در حالی که مسلمانان بیش از هر چیز به یگانگی و هماهنگی نیازمندند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
می دانیم که زمین به درو خورشید و ماه به دور زمین می چرخد و این چرخش، دارای حسابی دقیق است، ولی چرا برخی ماههای قمری 29 روز و برخی دیگر 30 روز است؟گردش ماه به دور زمین در مدّت 30 روز تمام نیست، بلکه ماه در ظرف 29 روز و 12 ساعت و 44 دقیقه و 3 ثانیه به دور زمین می چرخد. از این رو، برخی ماههای قمری 29 روز است و برخی دیگر 30 روز، زیرا مقدار زاید بر 29 روز(یعنی 12 ساعت و 24 دقیقه و 3 ثانیه) در ماههای متوالی، روی هم یک روز تمام را تشکیل می دهند. از این نظر، گاهی ماه قمری 30 روز تمام می شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
معنای جبر تاریخ چیست؟جبر تاریخ، اصطلاحی است که مارکسیستها در نوشته های خویش به کار برده اند. بر اساس نظریه آنان، تاریخ را یک سلسله پدیده های جبری تشکیل می دهد. خواست و اختیار انسان در این نظریه نادیده گرفته شده است، در صورتی که نقش اراده و خواست انسان در تاریخ بسیار مهم است و همواره مسیر تاریخ را مشخص کرده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
صفت «الحرام» بار ماه محرّم و «المبارک» برای رمضان به چه معناست؟این که «محرّم الحرام» می گویند، از این روست که ماه محرّم از ماههای حرام است و جنگ در آن جایز نیست و این که «رمضان المبارک» می گویند، بدین دلیل است که این ماه، ماهی است که از لحاظ معنوی دارای برکتی بس فراوان است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا حرکت تاریخی حضرت امام خمینی«رحمه الله» از نجف به پاریس را می توان هجرت نامید؟یکی از درخشان ترین نمونه های هجرت در انقلاب اسلامی، هجرت رهبر بزرگ انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی«رحمه الله» است که از نجف به پاریس هجرت کرد و در آن جا شالوده نظام جمهوری اسلامی را بنیان نهاد و در روز 12 بهمن پس از روزها انتظار، ایران را به گامهای خویش درخشان ساخت. و با حضور در اجتماع ملّت ایران، رژیم ستمگر شاهنشاهی را ویران کرد و بر ویرانه اش، نظام جمهوری اسلامی را بنیان نهاد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا احکامی که از آنِ برخی ماهها، مربوط به ماههای قمری است یا شمسی؟ماههایی که در شریعت دارای احکام اند، ماههای قمری اند؛ چنان که در قرآن مجید می خوانیم: «إنّ عدّة الشّهور عند اللَّه إثناعشر شهراً فی کتاب اللَّه یوم خلق السّموات والأرض منها أربعة حرم؛(2) در حقیقت، شمار ماهها نزد خداوند، از روزی که آسمانها و زمین را آفریده، در کتاب خدا، دوازده ماه است؛ از این [دوازده ماه ]، چهار ماه،[ماه ] حرام است.»

« بخش پاسخ به سؤالات »
2) سوره توبه، آیه 36.
دوازدهم و بیست و دوم بهمن چه روزهایی است؟دوازدهم بهمن روزی است که انقلاب نزدیک به پیروزی بود و ملّت مسلمان ایران برای استقبالی بزرگ و با شکوه از امام خمینی«رحمه الله» در تهران، گرد آمدند. امام خمینی«رحمه الله» در این روز از پاریس به تهران آمد و در بهشت زهرا، نطقی تاریخی و با شکوه ایراد کرد و بزرگ ترین ضربه را به دولت بختیار زد و تشکیل جمهوری اسلامی را به مردم نوید داد.
روز بیست و دوم بهمن روزی است که انقلاب اسلامی ما به پیروزی رسید. در این روز ارتش تسلیم شد و نظام شاهنشاهی ارتجاعی، که بیش 2500 سال در تاریخ ریشه دوانیده بود، فرو ریخت و زمینه برای تحقق نظام جمهوری اسلامی پدید آمد.
این دو روز با شکوه در تاریخ انقلاب اسلامی ما از ایّام اللَّه محسوب می شوند و فراموش شدنی نیستند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا مبدأ تاریخ اسلام هجرت پیامبر«صلی الله علیه وآله» به مدینه است؟در سال هفدهم هجری، که حکومت اسلامی گستره ای بیشتر یافت و مسلمانان به تقویمی دقیق نیازمند شدند، انجمن کردند و نزد خلیفه وقت، عمر بن خطّاب به شور پرداختند که چه رویدادی را مبدأ تاریخ اسلام قرار دهند. همگی گفتند باید یکی از چهار روز ولادت، بعثت، هجرت و وفات پیغمبر«صلی الله علیه وآله» را آغاز تاریخ قرار داد. ولی چون روز ولادت مشخص نبود و بعثت یادآور روزگار شرک و کیفر بود و رحلت نیز مصیبت درگذشت آن حضرت را به یاد می آورد، با صلاحدید امام علی«علیه السلام» هجرت را مبدأ تاریخ قرار دادند.
ابن شهر آشوب در این باره می گوید که تاریخ هجری بنابر دستور خود پیغمبر«صلی الله علیه وآله» و در آغاز ورود به مدینه مبدأ تاریخ اسلام شده است(3).

« بخش پاسخ به سؤالات »
3) بحارالانوار، ج 40، ص 218.
آیا پیش از حضرت آدم«علیه السلام» کسی بر روی زمین زندگی می کرده است؟بنابر روایاتی پُرشمار، پیش از آفرینش حضرت آدم«علیه السلام» و این جهان، جهانها و نیز نسلهایی دیگر از انسان در زمین می زیسته اند. حتّی از برخی آیات مبارک قرآن مجید نیز می توان این حقیقت را دریافت: «أفعیینا بالخلق الأوّل بل هم فی لبس من خلق جدید؛(4) مگر از آفرینش نخست [خود] به تنگ آمدیم؟ [نه ] بلکه آنان از خلق جدید در شبهه اند.»
با کشفهای علمی قرون اخیر بقایای نسلهایی از نوع انسان کشف شده که میلیون ها سال پیش در زمین می زیسته اند، در صورتی که عمر نسل حاضر انسان، بین هفت تا هشت هزار سال است. ابو حمزه ثمالی گوید: امام سجاد«علیه السلام» فرمود: «... تو گمان داری که خداوند کسی را پیش از شما نیافریده است؟! آری، به خدا سوگند که او هزار هزار آدم و هزار هزار عالم آفریده است که تو در واپسین آن عالمها هستی.»(5)

« بخش پاسخ به سؤالات »
4) سوره ق، آیه 15.
5) بحارالانوار، ج 25، ص 25.
چگونه تاریخ، انسان را می سازد؟این که تاریخ انسان را می سازد و انسان از خود هیچ گونه اختیاری ندارد، از اندیشه های مارکس است؛ زیرا او به جبر تاریخی معتقد بود و می پنداشت که تاریخ بر اساس تکامل ابزار تولید، رو به تکامل است و در مسیر خود، افکار و اندیشه ها و فرهنگ و سنّتها و آداب و رسوم و حتّی دین را می سازد و انسانها هرگز نمی توانند از مسیر تعیین شده تاریخ سرپیچی کنند.
این اعتقاد به هیچ روی درست نیست؛ زیرا باید تاریخ را معیّن کنیم تاریخ عبارت است از یک سری حوادث و اتّفاقاتی رخ می دهد، و به این حوادث و اتّفاقات تاریخ گویند، تاریخ از یک حقیقت و هستی عینی و خارجی برخوردار نیست بلکه به مجموعه اتّفاقات و حوادث واقع شده تاریخ گویند و معلوم است که این حوادث و اتّفاقات را کارهایی که مربوط به خود انسان و جامعه انسانی می شود همگی معلول خود انسان است این انسان است که کارهایی انجام می دهد و رفتارهایی دارد بنابراین انسان سرنوشت و آینده خود را می سازد و آنچه را که انجام داده و این را تاریخ می گویند اگر ملّتی قیام می کند یا جنگ و خونریزی می کنند و یا ملّتی فعّالیّت و تلاش می کند همه اینها را خود آنان انجام می دهد و چیزی که معلول انسان است نمی تواند سازنده انسان باشد.
البته انسان ممکن است از سرنوشت ها و تاریخ های دیگران درس بیاموزد و از تجربیّات آنها استفاده کند ولی در هر حال باز خود انسان تصمیم می گیرد و انتخاب می کند و اراده می کند چنین نیست که کسی یا کسانی و یا تاریخ و یا ابزار تولید، انسان را مجبور به کار می نماید.
این انسان است که هرگاه خواست کاری را انجام می دهد و هرگاه نخواست آن کار را انجام نمی دهد و هیچ گونه اجبار و تحمیلی بر او نیست.

« بخش پاسخ به سؤالات »
فضیلت ماه مبارک رمضان و شب قدر از چه روست؟هیچ بخشی از زمان ذاتاً با بخش دیگر تفاوت ندارد. ولی برخی ساعتها و روزها و ماهها شرافت عرضی یافته اند. مثلاً روز هفدهم ماه ربیع الاوّل به دلیل ولادت حضرت رسول اکرم«صلی الله علیه وآله» از میمنت و شکوهی ویژه برخوردار شده است. همچنین است دیگر روزهای میمون و مبارک. از حضرت علی«علیه السلام» روایت است: «که در آن، خداوند را نافرمانی نکنند، عید است.»(6)
در ماه مبارک رمضان مؤمنان از مظاهر شهوت و حیوانیّت دوری می گزینند و به عالم روحانیّت و معنویّت نزدیک تر می شوند. رمضان، ماهی است که مؤمنان میهمان خداوندند و روزه یکی از عوامل بسیار مهم خودسازی است. شب قدر، شبی است که از همه شبها پربرکت تر و باارزش تر است. قرآن بر پیامبر گرامی اسلام«صلی الله علیه وآله» در شب قدر نازل شده و عبادت و عمل صالح در این شب بهتر از عبادت و عمل صالح در هزار ماه است(7). در این شب، فرشتگان گروه گروه به اذن پروردگار نازل می شوند و خدمت حضرت مهدی، امام زمان«علیه السلام» مشرّف می شوند و آنچه برای هر کس مقرّر شده است بر آن امام«علیه السلام» عرضه می کنند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
6) میزان الحکمة، ج 5، حدیث 14603.
7) همان، ج 6، حدیث 16380.
تفاوت سالهای شمسی و قمری در چیست؟از گردش زمین به دور خورشید، سال و چهار فصل پدید می آید. از این رو، آن را سال شمسی یا خورشیدی می نامند. امّا سال قمری از گذر گردش ماه به دور زمین پدید می آید و از شبی که ماه در آسمان به صورت هلال دیده می شود تا وقتی که ناپیدا و برای بار دیگر نمایان می گردد، یک ماه محسوب می شود. در طول سال، یعنی 12 ماه برخی ماهها 29 روز و دیگر ماهها 30 روز است. ولی در سال شمسی 6 ماه از فروردین تا شهریور 31 روز و 5 ماه از مهر تا بهمن 30 روز و اسفند ماه در هر 4 سال یک بار 30 روز است.
پس، هر سال شمسی ده روز از سال قمری بیشتر است و هر دو تقویم شمسی و قمری موافق با نظام طبیعتند، ولی یکی از گذر گردش زمین به دور خورشید و دیگری از راه گردش ماه به دور زمین. هر دو بر حسابی دقیق و منظم اند و علّت اختلاف آنها نیز کاملاً روشن است. در اسلام سال قمری میزان زمان است. قرآن می فرماید: «إنّ عدّة الشّهور عند اللَّه إثنا عشر شهراً فی کتاب اللَّه منها أربعه حرم؛(8) همانا شمار ماهها نزد خداوند - در کتاب خداوند - دوازده ماه است که چهار ماه از آنها حرام است.»
منظور از این ماهها، همان ماههای قمری است و ماههای حرام، عبارتند از ذی القعدة، ذی الحجّة، محرّم و رجب. مسلمانان باید با تقویم قمری نیز آشنا باشند تا بتوانند عبادتها و تکلیفهای دینی خویش، مانند روزه را بنابراین تقویم به انجام رسانند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
8) سوره توبه، آیه 36.
نام ماههای عربی، رومی و شمسی چیست؟ماههای عربی، که دوازده اند، عبارتند از: محرّم، صفر، ربیع الاوّل، ربیع الثانی، جمادی الاوّل، جمادی الثانی، رجب، شعبان، رمضان، شوّال، ذی القعده و ذی الحجّة.
از این ماهها، چهار ماه حرام است و آنها ذی القعدة، ذی الحجّة، محرّم و رجب اند که در جاهلیّت نیز این چهار ماه را حرمت می نهادند و در این ماهها دست از جنگ و جدال می کشیدند. اسلام نیز این سنّت را تأیید کرده است.
ماههای شمسی که از روزگار قوم «رَسَ» به جای مانده اند، عبارتند از: فروردین، اردیبهشت، خرداد، تیر، مرداد، شهریور، مهر، آبان، آذر، دی، بهمن و اسفند. در قدیم، شمار روزهای این ماهها چنین بوده است: ماه اوّل و دوم و چهارم، پنجم و ششم: 31 روز و ماه سوم: 32 روز و ماههای هفتم، هشتم، یازدهم و دوازدهم: 30 روز و ماه نهم و دهم: 29 روز. ولی از سال 1304 شمسی بنابر تصویب مجلس شورای ملّی بدین گونه تغییر یافت: شش ماه اوّل، هر کدام: 31 روز و پنج ماه بعد، هری یک: 30 روز و ماه آخر(اسفند): 29 روز.
ماههای رومی، یا ماههای اسکندری که گویند در عهد اسکندر ذو القرنین بنیانگذاری شده اند، عبارتند از: تشرین اوّل، تشرین آخر، کانون اوّل، کانون آخر، شباط، آواز، نیسان، ایار، خریران، تموز، آب و ایلول. مبدأ سال آنان، ترین اوّل است و زمانش نزدیک به هنگامی است که خورشید در اواسط میزان با اندکی تقدیم و تأخیر قرار می گیرد. چهار ماه آن، یعنی تشرین آخر، نیسان، خریران و ایلول، 30 روزند و شباط: 28 روز و باقی: 31 روز.

« بخش پاسخ به سؤالات »
واقعه اصحاب فیل را توضیح دهید.گروهی از تجّار مکّه در سفری به حبشه رفتند و به کلیسایی مسیحی درآمدند. برای پخت غذا آتشی در آن جا افروختند، ولی پس از خروج آتش را خاموش نکردند. با وزش باد آتش افروختن گرفت و تمام کلیسا در آتش سوخت. این خبر به گوش پادشاه حبشه رسید. به او گفتند: «جماعتی از تجّار عرب چنین کرده اند.» پادشاه حبشه گفت: «معبد ما را آتش نمی زند مگر عرب»! و بسیار خشمناک شد و سپس گفت: «در پاسخ به این جسارت، باید معبد آنان را در آتش بسوزانیم.» از این رو، وزیرش ابرهة بن صباح را با سپاهی فیل سوار به سوی مکّه فرستاد. فرماندهی سپاه را کسی به نام اسودبن مقصود بر عهده داشت. چون سپاه به نزدیکی مکّه رسید، در راه به شترانی برخورد و آنها را به سرقت برد. این خبر به جناب عبدالمطلّب رسید. نزد ابرهه آمد و شترانش را خواست. ابرهه گفت: تو که رئیس و پیشوای این قومی، انتظار آن داشتم که برای باز داشتن من از حمله به کعبه نزد من بیایی!» جناب عبدالمطلب فرمود: «من مالک این شترانم و این خانه نیز مالکی دارد.» و مجلس را ترک گفت.
پس از مدّتی، سپاه ابرهه به سوی کعبه حرکت کرد. سرانجام، اصحاب فیل در حمله دسته هایی بزرگ از پرندگان حامل سنگ ریزه قلع و قمع شدند. ماجرای آنان را قرآن کریم در سوره فیل، با بیانی رسا و روشن باز گفته است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا عید نوروز ریشه دینی دارد؟در برخی روایات، تجلیل امامان«علیهم السلام» از عید نوروز مشهود است. به عنوان مثال، در روایتی منسوب به حضرت امام جعفر صادق«علیه السلام» آمده است که می فرماید: «نوروز، روزی است که پروردگار از بندگان پیمان گرفته است او را عبادت کنند و بدو شرک نورزند و به فرستادگانش و امامان«علیهم السلام» ایمان آورند. نوروز، روزی است که خورشید در آن طلوع کرده و هیچ نوروزی نیست مگر این که ما در آن روز در انتظار از میان رفتن سختیهاییم؛ زیرا نوروز از روزهای ما و شیعیان ماست.»(9) در روایتی دیگر از معصوم«علیه السلام» وارد است: «چون نوروز فرا می رسد، غسل کنید، لباس پاکیزه بپوشید، خود را معطّر سازید و در آن روز، روزه گیرید.»(10)
در برابر این روایات، روایتی دیگر است منسوب به حضرت امام موسی بن جعفر«علیه السلام» که در پاسخ درخواست منصور(عبّاسی) بر این که حضرت هنگام عید نوروز در جایی بنشیند و به دیگران تبریک و تهنیّت گوید، می فرماید: «در اخبار جَدّم [رسول اللَّه صلی الله علیه وآله ] خبری از این روز[نوروز] نیافتم.»(11) مرحوم مجلسی پس از ذکر این روایت، می گوید: «ممکن است بتوانیم این خبر را حمل بر تقیّه کنیم.»
به هر حال، نباید فراموش کنیم که حضرت علی«علیه السلام» می فرماید: «هر روزی که در آن، نافرمانی خدا نشود، عید است.»(12) پس باید در عید نوروز به کارهایی مشغول شویم که ما را به خدا نزدیک کند و او را از ما خشنود سازد و از انجام کارهای خرافی و ارج نهادن به سنّتهای نادرست و نامعقول خویشتن داری کنیم.
عبادت خداوند و قرائت قرآن و پاکی و نظافت خانه و نیز لباس نو بر تن کردن - نه تحمّل گرایی و فخر فروشی کردن - و همچنین روزه داشتن و به دیدار دوستان و خویشان رفتن، بسیار پسندیده و ارزشمند است. ولی اعتقاد به نامیمونی روز سیزدهم فروردین و واجب بودن سفره هفت سین و برگزاری مراسم چهارشنبه سوری، چون علّت عقلانی و شرعی ندارد، محکوم و مطرود است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
9) بحارالانوار، ج 59، صص 1 - 92.
10) وسائل الشیعه، ج 7، صص 346 - 13871.
11) بحارالانوار، ج 59، صص 2 - 100.
12) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 20، ص 73.
در دین اسلام درباره اهمیّت و عظمت «شب قدر» سخن بسیار رفته و پیشوایان دینی برای این شب - که بنابر مشهور، یکی از شبهای نوزدهم، بیست و یکم و بیست و سوم ماه رمضان است - عبادتها و دستورهایی ویژه دارند. به نظر می رسد که شب قدر در تمام سال بیش از یک شب نیست، ولی می دانیم که ماه رمضان به دلیل تفاوت افق، در برخی کشورها یکی دو روز زودتر یا دیرتر از دیگر کشورها آغاز می شود. پس، شب قدر در این نقاط، همزمان نیست. این با یکی بودن شب قدر در تمام سال و این که فرشتگان در این که فرشتگان در این شب خاص، با رحمت الهی فرود می آیند، چگونه می سازد؟ آیا شب قدر، تنها ویژه زمان پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله» و مکّه بوده است و در زمانهای پس از آن شب قدری در کار نیست؟بنابر مدارک و دلایل دینی شکّی نیست که شب قدر، ویژه زمان پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله» و حجاز نبوده و در همه زمانها و جاها، شب قدر و آن عظمت و اهمیّتش هست.
پرسش مذکور از این جا پیش می آید که گمان رفته است منظور از یکی بودن شب قدر در تمام سال این است که برای همه جای زمین، در هر سال، یک شب قدر معیّن شده است به گونه ای که این شب در ساعتی مشخص در سراسر زمین آغاز می شود و در ساعتی مشخص نیز پایان می پذیرد. ولی این گمانی است نادرست؛ زیرا می دانیم که زمین کروی است و همیشه یک نیمکره اش در تاریکی و نیمکره دیگرش در روشنایی است.
منظور از این که شب قدر در سراسر سال، یکی است، این است که برای اهالی هر نقطه ای بر حسب سال قمری همان جا، تنها یک شب قدر هست.
باید توجّه داشت که این حساب برای شب قدر، با این که فرشتگان در این شب نازل می شوند، ناسازگاری ندارد؛ زیرا تمام این رویدادها، که از گسترده پردامنه رحمت الهی در این شب حکایت می کند، برای اهالی هر جایی در شب قدر ویژه همان جا پیش می آید.

« بخش پاسخ به سؤالات »
درباره جنگهای صلیبی توضیح دهید.در کتاب تمدّن اسلام و عرب، حدود 27 صفحه درباره جنگهای صلیبی نگاشته شده است و خلاصه آن چنین است که پس از آن که بیت المقدس در زمان عمر به دست مسلمانان فتح شد و از دست مسیحیان بیرون آمد، مسیحیان گاه و بیگاه به زیارت بیت المقدّس می آمدند تا زمان هارون الرشید که کاروانهایی بزرگ از مسیحیان آزادانه بدان جا سفر می کردند. علّت آن بود که میان هارون الرشید که و شارلمان، روابط حسنه برقرار شده بود. سپس، اندک اندک شام به تصرف ترکمانان در آمد و مسلمانان از دست آنان در آزار افتادند. مسیحیان به حساب گذشته، آزادانه می خواستند به بیت المقدس در آیند، ولی ترکمانان مانع می شدند و می گفتند باید اجازه بگیرید و با خواری و زبونی زیارت کنید و به وطن خود باز گردید. مسیحیان از این کار ناراحت بودند. در این میان شخصی به نام «پیر»، که بسیار پست بود برخی او را دیوانه می دانند، تصمیم گرفت با مسلمانان بجنگد. این ماجرا در حدود قرن یازدهم میلادی روی داد. جمعیتی بسیار در حدود یک میلیون و سیصد هزار نفر برا جنگ با مسلمانان هم سوگند شدند و مانند سیل به سوی شرق سرازیر گشتند. این نخستین جنگ بود و پس از آن هفت بار دیگر جنگ در گرفت که آنها را جنگهای صلیبی می نامند و در حدود دویست سال طول کشید و سرانجام مسیحیان با یک میلیون تلفات بیت المقدس را گشودند پس از چند سال، مسلمانان بیت المقدّس را از مسیحیان باز گرفتند و دیگر مسیحیان نتوانستند آن جا را باز پس گیرند.
قلم از نوشتن جنایاتی که مسیحیان به مسلمانان روا کردند، شرم دارد. «روبرت» راهب مسیحی، درباره جنایات صلیبیان در شهر«مارا»،که خود به چشم دیده است، چنین می نویسد:
سپاهیان ما درگذرها و میدانها و پشت بامها در گشت و حرکت بودند و مانند شیر ماده ای که توله اش را ربوده اند، از قتل عام لذّت می بردند. کودکان را پاره پاره می کردند و جوان و پیر را در یک ردیف از دم شمشیر می گذرانیدند و هیچ کس را باقی نمی گذاشتند و برای این که به کار خویش شتاب دهند، چندین نفر را با یک ریسمان به دار می آویختند. من از دیدن این کارها در شگفت بودم که این جماعت با این که شمارشان بسی بیشتر است و بسیاری از آنان مسلح اند، چرا بدون هیچ دفاعی، جان خود را در کف گذاشته، به قربانگاه حاضر می شوند. سپاهیان ما هر چه را می یافتند، بی درنگ می ربودند، شکم مردگاه را می دریدند و پول و جواهراتشان را از لباسهایشان بیرون می آوردند. امان از حرص و طمع! در کوچه های شهر نهرهای خون جاری بود و از چهار سو، لاشه های کشتگان روی هم انباشته و سربازان روی آنها می گذشتند. سرانجام «بوآمون» تمام کسانی را که در صحن قصر گرد آورده بود، احضار کرد و زنان و مردان پیر و بیمار را از دم شمشیر گذرانید و دیگران را، که جوان و توانمند بودند، برای فروش به بازار انطاکیه فرستاد. این قتل عام در روز یکشنبه، دوازدهم دسامبر روی داد، ولی چون تمام آنان را نمی توانستند در یک روز بکشند، ناچار باقیمانده را روز دوم به قتل رسانیدند. این که اقوام شرقی، که در آن زمان بسیار بافضیلت و شایسته بودند، درباره چنین دشمنی چه در ذهن داشتند، تصورش چندان مشکل نیست، چنانکه می بینیم تاریخ آنان پر است از تنفّری ژرف از صلیبیان و درباره همینان است که سعدی شیرازی می گوید: «نشاید که نامش نهند آدمی».
در ضمن بدانید که تاریخ گواه است بر این که مسلمانان به هنگام فتح بیت المقدس هیچ گاه دست خویش به جنایت نیالودند و به ویژه با اسیران جنگی با مهربانی و مدارا رفتار می کردند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
: در پرسش گذشته آمده بود:«چرا برخی ماههای قمری 29 روز و برخی دیگر 30 روز است»؟ در پاسخ گفته شد.«گردش ما به دور زمین در مدّت 30 روز تمام نیست، بلکه در 29 روز و 12 ساعت و 44 دقیقه و 3 ثانیه است. از این رو، برخی ماههای قمری 29 روزند و مقداری زیادتر از 29 روز در ماههای متوالی با هم ضمیمه می شوند و یک روز را تشکیل می دهند و از این نظر، گاهی ماه قمری 30 روز تمام می شود». اینک، بنابر پاسخ یاد شده، پرسشی بدین شرح مطرح می گردد: هیچ گاه نباید 2 ماه متوالی 29 روز باشد؛ زیرا با توجه به اضافه شدن مقدار زاید از 29 روز به ماه بعد، باید ماه دوم همیشه 30 روز تمام باشد، نه کمتر. در صورتی که گاهی 2 ماه پی در پی 29 روز می شود. گذشته از این، اگر دو ماه پی در پی 30 روز تمام باشد، نباید ماه سوم از 29 روز تجاوز کند. پس، هرگاه هلال غیرقابل رؤیت شود، باید پس از گذشتن دو ماهی که 30 روز حساب شده، ماه سوم را 29 روز قرار دهیم با این که در کتابهای فقهی دیده می شود که باید در هر صورت، هر ماه را 30 روز حساب کنیم مگر به کمبود ماه یقین یابیم؟
پاسخ : می دانیم که مدّت هر ماه قمری مبنی بر یک دوره گردش ماه به دور زمین است؛ چنانکه سالهای قمری نیز مرکّب از 12 ماه است که مدّت هر یک، همان است که در پرسش آمده است.
از آن جا که منجّمان مجبورند هر ماه ایّام را با عدد صحیح بیان کنند- زیرا در ثبت تاریخ وقایع نمی توان نصف روز سی ام ماه را متعلّق به ماه پیش دانست و نصف دیگرش را به ماه بعد داد- به ناچار ماه قمری باید دست کم 29 روز و حدّاکثر 30 روز تمام حساب شود. بدین سان، منجّمان ماه قمری را بر دو گونه دانسته اند:
1. ماه حسابی؛
2. ماه هلالی؛
از آن رو که مدّت یک ماه، 12 ساعت و 44 دقیقه و 3 ثانیه از 29 روز بیشتر است و این کسر بیشتر از نصف شبانه روز است، ماه اوّل سال (یعنی محرم) را 30 روز می گیرند و ماه دوم (یعنی صفر) را 29 روز و به همین ترتیب تمام ماههایی را که در مرتبه فرد 3/5/7 واقع می شوند،30 روز ماههایی را که در مرتبه زوجند، 29 روز حساب می کنند و اینها را ماه حسابی می گویند. بنابر این، هرگز دو ماه متوالی 30 روز یا 29 روز نیست، بلکه همواره به ترتیب، 30 روز در ماه نخست و 29 روز در ماه بعد محسوب می شوند.
امّا منظور از ماه هلالی، ماهی است که به وسیله رؤیت ثابت می شود و هلال ماه را با چشم ببینیم و مدار احکام اسلامی بر همین ماه است. اکنون این پرسش می آید که چرا فقها ماه حسابی را معتبر ندانسته اند؟
در دستورهای اسلام، ملاک زمان برای روزه گرفتن یا افطار کردن رؤیت هلال است؛ چنان که در روایت آمده است: «صم للرّؤیة و افطر للرّؤیة؛ با رؤیت هلال روزه بگیرید و با آن افطار کنید.» از این رو، مدّت هر ماه هلالی را از رؤیت هلال تا رؤیت هلال بعد می دانند نه به محاسبه 30 روز و 29 روز. ولی در اثر گونه ای حرکت نوسانی خفیف که در ماه هست، ممکن است چند ماه متوالی(حداکثر چهار ماه) 30 روز باشند؛ یعنی ماه در کمتر از این مقدار دیده نشود و ممکن است سه ماه متوالی 29 روز باشند؛ یعنی در 29 روز به طور متوالی دیده شود.
در بالا یادآور شدیم، ماه قمری 29 روز و 12 ساعت و 44 دقیقه و 3 ثانیه است، ولی منجّمان در محاسبه ماههای حسابی، به ازای 44 دقیقه و 3 ثانیه در هر سی سال، 11 روز- که از این کسور متراکم می شود- کبیسه می گیرند و این روزهای کبیسه را بر ماههای ذی الحجّه می افزایند و به عبارت دیگر، ماه ذی الحجّه، که باید طبق ماههای حسابی 29 روز باشد، آن را در سال کبیسه 30 روز می گیرند و این یازده سال کبیسه را به طریق زیر، میان دوره سی ساله کبیسه تقسیم می کنند: سال دوم، پنجم، دهم، سیزدهم، هیجدهم، بیت و یکم، بیست و چهارم، بیست و ششم و بیست و نهم.(دقّت کنید).

« بخش پاسخ به سؤالات »
حضرت علی«علیه السلام» در نوزدهم ماه مبارک رمضان که - مثلاً - در زمستان بوده، ضربت خورده است. این را نیز می دانیم که سال قمری با سال شمسی، در حدود یازده روز تفاوت دارد. ولی اینک ملاحظه می کنیم که روز نوزدهم رمضان گاهی در زمستان و گاهی در تابستان و گاهی در پاییز و بهار است. پس، در این صورت ماه قمری صحیح نیست و تاریخ دقیق را نشان نمی دهد، و همچون دیگر روزهای سوگواری و اعیاد مذهبی این اشکال پیش می آید که گاهی در پاییز و گاهی در بهار و گاهی در فصلهای دیگر است؟سال و ماه چیزی قراردادی و برای تنظیم امور آدمی است، ولی برای این که قرارداد از ریشه ای طبیعی نیز برخوردار باشد و اشتباهی پیش نیاید، آن را منطبق بر حرکت کواکب آسمانی کرده اند. برخی مردم، مقیاس محاسبه سال و ماه را گردش آفتاب(یا گردش زمین به دور خورشید) قرار داده اند و «سال شمسی» پدید آمده است که منطبق بر فصلهای چهارگانه است. برخی دیگر مبدأ آن را گردش ماه به دور زمین قرار داده اند که بر فصلهای چهارگانه شمسی منطبق نیست.
نتیجه این که اگر ماههای قمری همواره بر فصلهایی معیّن از سال تطبیق نکند ایرادی بر آن نیست؛ زیرا مقیاس سنجشش گردش آفتاب و فصلهای چهارگانه نیست و اگر در برگزاری مراسم سوگواری و جشن فصول را در نظر نمی گیریم، برای این است که مقیاسهای این مراسم همان ماههای قمری است که مطابق با گردش ماه است نه خورشید آنچه مورد نظر ماست، این است که آن رویداد در چه روزی از ماه قمری واقع شده است نه در چه فصلی از سال.
این را نیز باید دانست که تنظیم تمام تواریخ اسلامی بنابر ماه قمری است. حتی تقویم قمری، که تقویم مذهبی ماست، از جهاتی بر تقویم شمسی برتری دارد. مثلاً محاسبه ماههای قمری برای بیشتر مردم از محاسبه ماههای شمسی آسان تر است به گونه ای که حتّی مردم بیابانگرد می توانند ماههای قمری را باز شناسند و حساب کنند، ولی برای محاسبه ماههای شمسی به «تقویم» نیازمندند. به عبارتی دیگر، معمولاً متوان به وسیله ماههای قمری، آغاز و پایان و حدود تقریبی هر ماه را تعیین کرد و اگر به قرص ماه بنگریم، تقریباً می توانیم بدانیم چند شب از ماه گذشته است. ولی در ماههای شمسی (= برجها) تعیین ایّام ماه برای کسانی که تقویم مکتوب ندارند، به هیچ رو ممکن نیست. حتّی باز شناختن آغاز و پایان ماه نیز بدون آن امکان ندارد و تنها محسابات نجومی از عهده این کار بر می آید.
وانگهی، تعیین این که - مثلاً - اینکه، فروردین ماه است یا اردیبهشت ماه بدون تقویم مکتوب میسّر نیست، در حالی که تقویم ماههای قمری، صفحه آسمان است و مطالعه طلوع و غروب ماه و هلال و تربیع و بدر برای همگان ممکن است. پس، اگر این ماهها با فصلهای سال تطبیق نمی کند، در برابر این همه مزایا، ایرادی بر آن نمی توان گرفت.

« بخش پاسخ به سؤالات »
عمرو بن عبدود که بود؟عمرو بن عبدود یکی از شجاعان عرب و از مشرکان بود که در جنگ خندق به نبرد با حضرت علی«علیه السلام» اقدام کرد و به دست آن حضرت کشته شد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا مطالب تاریخی مورد اطمینان است؟مطالب تاریخی یقینی نیست، ظنی است، مگر از سوی معصوم بیان شود، مانند مطالب تاریخی بیان شده در قرآن و یا آنچه از سوی ائمه اطهار«علیهم السلام» بیان شود و نسبت آن به معصوم«علیه السلام» یقینی باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
نمایندگان قریش که برای باز گردانیدن مهاجرین حبشه به آنجا رفتند چه کسانی بودند؟دو نفری که نماینده مشرکان قریش بودند که به طرف حبشه رفتند چنانکه نوشته شده است یکی عمر و عاص و یکی عبدالله بن ربیعه نام داشته اند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا خاندان علی بن یقطین همگی دوستدار اهل بیت«علیهم السلام» بودند؟در مورد خاندان علی بن یقطین، آنچه در برخی کتب رجال و ...(13) آمده به واقعیّت نزدیک تر است. البته نمی توان گفت که در خاندان یقطین تنها علی بن یقطین معتقد به امامت و دوستدار اهل بیت«علیهم السلام» بوده است و نمی شود قطع حاصل کرد به این که جز علی بن یقطین بقیه دشمن اهل بیت«علیهم السلام» بوده اند زیرا دلیلی وجود ندارد به هر حال می توان پذیرفت که در خاندان یقطین گروهی مانند علی دوستداران اهل بیت«علیهم السلام» هستند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
13) بحارالانوار، ج 48.
مبدء سال میلادی و هجری قمری چیست؟سال میلادی از مبدء تولّد حضرت عیسی مسیح«علیه السلام» است، و سال هجری قمری از ابتداء هجرت رسول الله«صلی الله علیه وآله» از مکه به مدینه می باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
تاریخ فتح مکه چه زمانی بوده است؟روز دوم ماه مبارک رمضان و یا دهم رمضان سال هشتم هجری پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله» با سربازانش از مدینه حرکت کردند و شهر مکه را که هشت سال از آن جدا شده بودند را فتح کردند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
بنی قریظه چه کسانی بودند؟بنی قریظه گروهی از یهود بودند که در جاهلیّت هم پیمان با قبیله اوس بودند و رسول خدا«صلی الله علیه وآله» پس از ورود به مدینه با آنها پیمان دوستی بسته بود آنها علی رغم عهدنامه ای که با پیامبر«صلی الله علیه وآله» دائر بر عدم تجاوز بین آنها و پیامبر«صلی الله علیه وآله» منعقد شده بود در جنگ احزاب خیانت کرده و با مشرکین قریش همکاری کردند، پیامبر«صلی الله علیه وآله» قلعه های آنها را محاصره کرد، بیست و پنج روز محاصره به طول انجامید تا آن که یهود بنی قریظه به تنگ آمده و تسلیم شدند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
اعیاد اصلی مسلمانان کدام است؟در رابطه با عیدهای اصلی مسلمانان یادآور می شویم اعیاد مشهور اسلامی چهار عید است عید غدیر و عید فطر و عید قربان و جمعه و اعیاد دیگری هم وجود دارد. مانند بعثت پیامبر اسلام«صلی الله علیه وآله» و امامان معصومین«علیهم السلام» که مراعات آنها شایسته است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
کیسانیه چه گروهی هستند؟محمد بن حنفیه فرزند پنجم امیرالمؤمنین علی«علیه السلام» و مادر وی همسر گرامی آن حضرت به نام خوله حنفیه دختر جعفر بن قیس بود جماعت کیسانیه او را امام می دانستند و او را مهدی آخرالزمان می خواندند و به اعتقاد ایشان محمد در جبال رضوی که کوهستان یمن است اقامت نموده و زنده است تا گاهی که خروج کند و الحمدلله اهل آن مذهب منقرض شدند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
مختصری درباره ام البنین مادر حضرت ابوالفضل بیان فرمائید؟نامش فاطمه و دختر حزام بن خالد و همسر حضرت علی«علیه السلام» است. حضرت علی«علیه السلام» به برادرش عقیل که تمام خانواده های عرب را می شناخت فرمود: زنی برای من بجوی که از بزرگ مردان و دلاوران عرب، به وجود آمده باشد. می خواهم از او صاحب فرزندی رشید و شجاع بشوم.
عقیل گفت: فاطمه بنت حزام، چطور است؟ در میان عرب، از پدر و نیاکان او شجاع تر کسی را نمی شناسم. لیبد شاهر بزرگ عرب، درباره ایشان به نعمان بن منذر پادشاه حیره، گفت. ما فرزندان مادر چهار فرزند رشید هستیم که در میدانهای جنگ رقیبان را از پای در می آوردند. و مهمانان را مورد نوازش قرار می دادند ما از قبیله عابربن صعصعه برتریم. بهر صورت، وی هم از جانب پدر و هم از جانب مادر(تمامه دختر سهیل بن عامر دارای اصالت و نجابت و عظمت خانوادگی است. او پس از وفات فاطمه زهرا«علیها السلام» به همسری حضرت علی«علیه السلام» درآمد. در آن وقت حضرت علی«علیه السلام» با امامه، دخترزاده رسول خدا ازدواج کرده بود. ام البنین، به غیر از حضرت علی«علیه السلام» شوهر دیگری اختیار نکرد. زنی عالم و فاضل و عارف به عظمت اهل بیت«علیهم السلام» و در دوستی ایشان دارای اخلاص بود. هنگامی که به خانه حضرت علی«علیه السلام» آمد امام حسن و امام حسین«علیه السلام» بیمار بودند. او مثل مادری مهربان، آنها را پرستاری می کرد و شبها بر کنار بسترشان بیدار می نشست.
او مادر چهار فرزند است:
حضرت ابوالفضل العباس«علیه السلام» که قمر بنی هاشم خوانده می شد، عبداللّه، جعفر و عثمان ، این عثمان همان عثمان بن مظعون که یکی از اصحاب فداکار پیامبر گرامی اسلام است بود. به خاطر همین چهار پسر بود که مادرشان را ام البنین یعنی مادر پسران می نامیدند.
در قدرت ایمان و استقامت وی همین بس است که پس از شهادت چهار فرزندش در کربلا هر کس خبر مرگ فرزندانش را به او می داد می پرسید: یعنی چه؟ اول مرا از حال امام حسین«علیه السلام» مطلع کنید!
وقتی که خبر شهادت آنها را به وی می دادند، به ترتیب نام آن ها را بردند تا به حضرت عباس«علیه السلام» رسیدند، به گوینده این خبر گفت، رگهای قلبم را پاره کردی، در زیر آسمان نیلگون، چهار فرزند ناکام داشتم و همه را فدای امام حسین«علیه السلام» کردم.
دوست می داشت امام حسین«علیه السلام» سالم مانده بود و فرزندانش در راه امام حسین«علیه السلام» قربانی می شدند، این علاقه قلبی او به امام حسین«علیه السلام» گواه خلوص ایمان و عقیده اوست.
پس از این فاجعه مولم، مجلس سوگواری برپا کرد و همه زنان بنی هاشم در آن مجلس شرکت جستند و به یاد شهدای کربلا اشک ریختند. ام سلمه می گریست و می گفت: خدا قبرشان را پر از آتش کند، چه جنایتی کردند!
او در مرثیه جوانان از دست رفته اش اشعار جانسوزی دارد. عبیدالله را که یادگار حضرت عبّاس«علیه السلام» بود بدوش می کشید و همه روزه به قبرستان بقیع می رفت و شور و غوغایی به پا می کرد. مردم مدینه، اطراف او گرد می آمدند و با او هم ناله می شدند. مروان بن حکم نیز در میان ایشان بود و می گفت:
ای کسی که عباس را دیده ای که بر سپاهیان انبوه دشمن حمله ور می شد و فرزندان حیدر، همچون شیران دلاور، پشت سر او بودند! شنیده ام که ضربتی بر سر فرزندم وارد و دستهایش قطع شد. ولی بر من! شیر(فرزندم) بواسطه آن ضربت، سرنگون گشت! اگر شمشیر به کف داشتی کسی را قدرت آن نبود که به تو نزدیک شود.
و می گفت: مرا ام البنین می خوانید: زیرا مرا به یاد شیرهای دلاور می اندازد، مرا فرزندانی بود که بنام آنها خوانده می شدم. لیکن امروز آنها را از دست داده ام.
چهار فرزندی که همچون باز شکاری بودند و به تیغ ستم از پای درآمدند.
با سلاحهای دشمن، اندام آنها پاره پاره شد و در خاک و خون غلطیدند.
کاش می دانستم! آیا چنانکه می گویند عباس من با قطع شاهرگ، از پای درآمد؟
و این است یک نمونه آموزنده، فداکار و با اخلاص، در میان زنان بافضیلت!
« بخش پاسخ به سؤالات »
مختصری درباره تاریخ اندلس بیان فرمائید؟اجمال سخن آن که اسپانیا را مسلمین در فاصله بین سالهای 91 و 92 (710 - 712 م) تسخیر کردند و آن را تا سال 138 هجری(756 م) مثل سایر ممالک اسلامی به توسط حکامی که بدان جا می فرستادند اداره می نمودند.
در میان چند تن از خاندان اموی که از قتل عام بنی عباس نجات یافتند شخصی بود از نوادگان هشام بن عبدالملک (105 - 125 هجری ) دهمین خلیفه اموی بنام عبدالرحمن(بن معاویه بن هشام) این شخص پس از چند سال سرگردانی از بی نظمی اسپانیا استفاده کرد و به مناسبت دشمنی میان بربرها و قبایل عرب مصمم شد که در آن سرزمین علی رغم بنی عباس دستگاه خلافتی جهت خود ترتیب دهد و چون مسلمین اسپانیا را در اجابت مسئول خویش موافق یافت در آخر سال 137 هجری(755 م) داخل آن شبه جزیره شد و سال بعد یعنی در 138 غالب مسلمین اروپا در تبعیت او در آمدند و عبدالرحمن توانست جلوی تعرضات عساکر عباسی را نیز بگیرد. جانشینان او در قرطبه به حفظ مقام خود باقی ماندند و توانستند با تحصیل بعضی پیشرفتها در مدت دو قرن از یک طرف جلوی دست اندازیهای عیسویان را در سمت شمال بگیرند و از طرفی دیگر عصیانهایی را که از جانب رعایای ایشان بروز می کرد بخوابانند.
این سلاطین تا مدتی به همان عنوان امیری یا سلطانی قناعت داشتند ولی عبدالرحمن سوم در سال 317 هجری(929 م) عنوان خلیفه اختیار کرد و این خلیفه بزرگ ترین امویان اندلس بود و او نه تنها در میان رعایای خود به قدرت حکومت می کرده و سلاطین عیسوی لیون و قشتاله و ناوارا را مغلوب ساخته بلکه مهاجمینی را که از آفریقا به اسپانیا هجوم آورده بودند بیرون رانده و بوسیله سفاین توانا بر دریای مدیترانه نیز استیلا یافته است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
مختصری از زندگی حضرت زینب«علیها السلام» بیان فرمائید.؟در خانه حضرت علی بن ابی طالب«علیه السلام» از دخت گرامی پیامبر حضرت زهرا«علیها السلام» پس از امام حسن و امام حسین«علیهم السلام» دختری پا به عرصه وجود گذاشت که رسول گرامی اسلام«صلی الله علیه وآله» نام او را زینب گذاشت و این در سال ششم هجری بود. او در دامان رسول خدا«صلی الله علیه وآله» علی بن ابی طالب«علیه السلام» و فاطمه زهرا«علیها السلام» بزرگ شد، نوشته اند روزی حضرت زینب«علیها السلام» در حضور پدر گرامی اش مشغول تلاوت آیاتی چند از قرآن کریم، بودند تا این که حضرت زینب«علیها السلام» شروع به پرسیدن تفسیر بعضی آیات نمود و حضرت علی«علیه السلام» جواب او را داند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
جریان حوئب چیست؟چهارمین پیش آمد که در راه عراق به لشکر عایشه روی داد، این بود: طلحه و زبیر در اثنای راه مطلع شدند که علی«علیه السلام» از مدینه حرکت نموده، و به منزل «ذی قار» رسیده، و راه کوفه را بر آنان مسدود ساخته است، طلحه و زبیر از رفتن به کوفه، منصرف گردیدند و با استفاده از بیراهه به سوی بصره حرکت نمودند، تا به محلی بنام «حواب» رسیدند، چون صدای پارس سگهای آنجا به گوش عایشه رسید، سوال کرد نام این محل چیست؟ گفتند «حواب». اینجا بود که عایشه، به یاد گفتار رسول خدا افتاد، که جریان پارس کردن سگان حواب را به همسران خود گوشزد می نمود، و آنان را از این پیش آمد برحذر می داشت عایشه از این حادثه، در اثر خاطره ای که از رسول خدا«صلی الله علیه وآله» داشت، مضطرب گردید و وحشت و دلهره ای در وی بوجود آمد، و گفت: «انا لله و انا الیه راجعون» من همان زنم که رسول خدا از آینده او خبر می داد.
عایشه با این خاطره از سفرش منصرف گردید و تصمیم به مراجعت گرفت.
عبدالله بن زبیر که از انصراف عایشه مطلع گردید، به نزد وی آمد و درباره جواب با وی گفتگو نمود، و چنین وانمود کرد که معرّفی کنندگان، اشتباه نموده اند و نام این محل حواب نیست.
عبدالله بن زبیر، پس از این جریان، همیشه مراقب و مواظب عایشه بود، که مبادا کسی با او تماس بگیرد، و از این سفر که در پیش دارد منصرفش سازد.
آری فرزند زبیر، از حواب با کجاوه عایشه سایه دار حرکت نمود، تا وارد بصره گردید(14).

« بخش پاسخ به سؤالات »
14) طبری 5/178 عبدالله بن سبا 1/100 - 103.

چاپ

logo new موسسه در راه حق، نشر و ترویج معارف اسلامی