تفسیر آیه

پرسشپاسخ
درباره آیه شریفه «و ما کان لبشر ان یکلمه اللَّه الاّ و حیا او من وراء حجاب او یرسل رسولاً فیوحی باذنه ما یشاء» توضیح دهید؟به نظر می رسد که در این آیه کریمه راهنمایی که خداوند با انسانها سخن می گوید یادآوری شده است و اینکه خداوند گاهی از طریق وحی و بلا واسطه با کسی سخن می گوید و گاهی از پشت پرده و گاهی بواسطه فرشته وحی و احتمالاً: منظور از وراء حجاب مانند سخن گفتن با حضرت موسی«علیه السلام» در کوه طور است که از ناحیه ی درخت صدا به گوش حضرت موسی رسید.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا در سوره ناس کلمه اله و رب تنها به ناس اضافه شده مگر اللَّه خدا وپروردگار دیگر موجودات نیست؟اضافه اله و رب به ناس دلالت بر این ندارد که تنها خداوند معبود و پروردگار مردم است در آیات بسیاری از قرآن مجید اله و رب و ملک(که در سوره مذکور به ناس اضافه شده) به مناسبتهای مختلفی به برخی موجودات اضافه شده و این بر اساس نکته هایی است که در آیات وجود دارد مثلاً وقتی خطاب به پیامبر است و گفته می شود پروردگار تو چنین است نباید گفته شود که تنها خداوند پروردگار پیامبر است. در سوره مورد سؤال نیز کلمه رب و ملک و اله که به ناس اضافه شده دلالت ندارد بر اینکه خداوند تنها پروردگار و پادشاه و معبود مردمان است. ممکن است نکته اضافه مذکور این باشد که چون در این سوره مسأله پناه بردن از شر مردم در این سوره مطرح شده است تناسب ایجاب می کند که ربوبیت خداوند نسبت به مردم ذکر شود چون خداوندی که مالک و صاحب اختیار و حاکم حقیقی و معبود واقعی انسانها است قادر بر دفع شر آنان است و باید از شر آنان به وی پناه برد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
درباره آیه شریفه «اطیعوا اللَّه و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» توضیح دهید؟در این آیه نخست خداوند به اطاعت فرمان خودش امر می کند آنگاه به اطاعت فرمان پیامبر و صاحبان امر دستور می دهد.
در این آیه برای پیامبر و صاحبان امر یک وجوب اطاعت قرا داده شده و کلمه ی اطیعوا در مورد اولی الامر تکرار نشده است و ممکن است نکته اش این باشد که اولی الامر(= امامان معصومین«علیهم السلام») چون دستوراتشان همان دستورات پیامبر است اطاعت از آنان عین اطاعت پیامبر خواهد بود و این دلالت بر همت آنان دارد بنابراین روشن است که اولی الامر جز رهبران راستین شیعه و امامان معصومین«علیهم السلام» کسی دیگر نمی باشد و بر سلاطین و زمامداران و علما و صحابه و هیچ کس دیگر قابل انطباق نیست چون تنها امامان معصومین«علیهم السلام» هستند که وارث علوم پیامبرند و خداوند امامت و خلافت را برای آنان قرار داده است.
بر این اساس، فقیه و مرجع تقلید را نیز نمی توان از مصادیق اولی الامری که در آیه آمده به حساب آورد آری بر اساس ادله ی ولایت فقیه که فقها از جانب امام زمان«علیه السلام» دارای ولایت بوده و ولی امر مسلمانان و نائبان عام امام زمان«علیه السلام» باشند. مخالفت آنان مستلزم مخالفت اولی الامر یعنی امامان معصومین«علیهم السلام» است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
منظور از آیه شریفه «هو الذی خلق لکم...» چیست؟از این آیه کریمه: «هو الذی خلق لکم ما فی الارض جمیعا» استفاده می شود که خداوند تمام آنچه در زمین وجود دارد برای انسان و به خاطر استفاده و بهره گیری انسان آفریده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
الرجال قوامون علی النساء بافضل الله بعضهم علی بعض و با انفقوا من اموالهم فالصالحات قائنات حافظات للغیب باحفظ الله و اللاتی تخافون نشوزهن فعظوهن و اهجروهن فی المضاجع و اضربوهن فان اطعنکم فلا تبغوا علیهن سبیلاً ان الله کان علیاً کبیراً؛ مردان سرپرست زنانند بخاطر برتریهائی که (از نظر نظام اجتماع) خداوند برای بعضی نسبت به بعضی دیگر قرار داده است و به خاطر انفاقهائی که از اموالشان (در مورد زنان) می کنند، و زنان صالح آنها هستند که متواضعند و در غیاب (همسر خود) حفظ اسرار و حقوق او را در مقابل حقوقی که خدا برای آنان قرار داده می کنند و (آیا) آن دسته از زنان را که از طغیان و مخالفتشان بیم دارید و پند و اندرز دهید و (اگر مؤثر واقع نشد) در بستر از آنها دوری نمائید و (اگر آنهم مؤثر نشد و هیچ راهی برای اوادار کردن آنها به انجام وظائفشان جز شدت عمل نبود) آنها را تنبیه کنید، و اگر از شما پیروی کردند به آن ها تعدی نکنید و (بدانید) خداوند بلند مرتبه و بزرگ است (و قدرت او بالاترین قدرتهاست).
تفسیر:
سرپرستی در نظام خانواده
الرجال قوامون علی النساء
مردان سرپرست زنان هستند برای توضیح این جمله باید توجه داشت که خانواده یک واحد کوچک اجتماعی است و همانند یک اجتماع بزرگ باید رهبر و سرپرست واحدی داشته باشد، زیرا رهبری و سرپرستی دستجمعی که زن و مرد مشترک آن را به عهده بگیرند مفهومی ندارد در نتیجه مرد یا زن یکی باید رئیس خانواده و دیگری معاون و تحت نظارت او باشد قرآن در اینجا تصریح می کنند که مقام سرپرستی باید به مرد داده شود (اشتباه نشود منظور از این تعبیر استبداد و اجحاف و تعدی نیست بلکه منظور رهبری واحد منظم با توجه به مسؤولیتها و مشورت های لازم است.)
این مسئله در دنیای امروز بیش از هر زمان روشن است که اگر هیئتی (حتی یک هیئت دو نفری) امور انجام کاری شود حتماً باید یکی از آن دو رئیس و دیگری معاون یا عضو باشد و گرنه هرج و مرج در کار آنها پیدا می شود سرپرستی مرد در خانواده نیز از همین قبیل است.
و این موقعیت بخاطر وجود خصوصیاتی در مرد است مانند ترجیح قدرت تفکر او بر نیروی عاطفه واحساسات (به عکس زن که از نیروی سرشار عواطف بیشتری بهره مند است) و دیگری داشتن بنیه و نیروی جسمی بیشتر که با اولی بتواند بیندیشد و نقشه طرح کند و با دومی بتواند از حریم خانواده خود دفاع نماید.
به علاوه تعهد او در برابر زن و فرزندان نسبت به پرداختن هزینه های زندگی و پرداخت مهر و تأمین زندگی آبرومندانه همسر و فرزند، این حق را به او می دهد که وظیفه سرپرستی به عهده او باشد.
البته ممکن است زنانی در جهات فوق بر شوهران خود امتیاز داشته باشند ولی شاید کراراً گفته ایم که قوانین به تک تک افراد و نفرات نظر ندارد بلکه نوع و کلی را در نظر می گیرد، و شکی نیست که از نظر کلی مردان نسبت به زنان برای این کار آمادگی بیشتری بدارند، اگر چه زنان نیز وظائفی می توانند بعهده بگیرند که اهمیت آن مورد تردید نیست.
جمله: بما فضل الله بعضهم علی بعض و با انفقوا من اموالهم نیز اشاره به همین حقیقت است زیرا در قسمت اول می فرماید: این سرپرستی به خاطر تفاوتهائی است که خداوند از نظر آفرینش، روی مصلحت نوع بشر میان آنها قرار داده در قسمت آخر می فرماید: و نیز این سرپرستی بخاطر تعهداتی است که مردان در مورد اتفاق کردن و پرداختهای مالی در برابر زنان و خانواده به عهده دارند.
ولی ناگفته پیداست که سپردن این وظیفه به مردان نه دلیل بالاتر بودن شخصیت انسانی آنها است و نه سبب امتیاز آنها در جهان دیگر زیرا آن صرفاً بستگی به تقوی و پرهیزگاری دارد، همانطور که شخصیت انسانی یک معاون از یک رئیس ممکن است در جنبه های مختلفی بیشتر باشد اما رئیس برای سرپرستی کاری که به او محول شده از معاون خود شایسته تر است.
فالصالحات قائنات حافظات للغیب
در اینجا اضافه می فرماید که زنان در برابر وظائفی که در خانواده بعهده دارند دو دسته اند:
دسته اول: صالحان و درستکاران، و آنها کسانی هستند که خاضع و متعهد در برابر نظام خانواده می باشند و نه تنها در حضور شوهر بلکه در غیاب او، حفظ الغیب می کنند یعنی مرتکب خیانت چه از نظر مال و چه از نظر ناموس و چه از نظر حفظ شخصیت شوهر و اسرار خانواده در غیاب او نمی شودند، و در برابر حقوقی که خداوند برای آنها قائل شده و با جمله با حفظ الله به آن اشاره گردیده وظائف و مسؤولیتهای خود را بخوبی انجام می دهند.
بدیهی است مردان موظفند در برابر این گونه زنان نهایت احترام و حق شناسی را نجام دهند.
زنان مختلف
دسته دوم، زنانی هستند که از وظائف خود سرپیچی می کنند و نشانه های ناسازگاری در آنها دیده می شود، مردان در برابر این گونه زنان وظائف و مسؤولیتهائی دارند که باید مرحله به مرحله انجام گردد، ودر هر صورت مراقب باشند که از حریم عدالت تجاوز نکند، این وظایف به ترتیب زیر در آیه بیان شده است:
واللاتی تخافون نشوزهن(1)فعظوهن
مرحله اول در مورد زنانی است که نشانه های سرکشی و عداوت ودشمنی در آنها آشکار می گردد که قرآن در جمله فوق از آنها چنین تعبیر می کند: زنانی را که از طغیان و سرکشی آنها می ترسید موعظه کنید و پند و اندرز دهید و به این ترتیب آنها که پا از حریم نظام خانوادگی فراتر می گذارند قبل از هر چیز باید بوسیله اندرزهای دوستانه و بیان نتائج سوء اینگونه کارها آنانرا به راه آورد و متوجه مسؤولیت خود نمود.
در صورتی که اندرزهای شما سودی نداد، در بستر از آنها دوری کنید و با این عکس العمل و بی اعتنائی و به اصطلاح قهر کردن، عدم رضایت خود را از رفتار آنها آشکار سازید شاید همین واکنش خفیف در روح آنان مؤثر گردد.
و اضربوهن
در صورتی که سرکشی و پشت پا زدن به وظائف و مسؤولیتها از حد بگذرد و همچنان در راه قانون شکنی با لجاجت و سرسختی گام بردارند، نه اندرزها تأثیر کند، و نه جدا شدن در بستر و کم اعتنائی نفعی ببخشد و راهی جز شدت عمل باقی نماند برای وادار کردن آنها به انجام تعدها و مسؤولیتهای خود چاره منحصر به خشونت و شدت عمل گردد در اینجا اجازه داد شده که از طریق تبیه بدنی آنها را به وظائف خویش وادار کنند.
اشکال
ممکن است ایراد کنند که چگونه اسلام به مردان اجازه داده که در مورد زنان متوسل به تبیه بدنی شوند؟
جواب این ایراد با توجه به معنی آیه و روایاتی که در بیان آن وارد شده و توضیح آن درکتب فقهی آمده است و همچنین با توضیحاتی که روانشناسان امروز می دهند چندان پیچیده نیست زیرا:
اولاًآیه، مسئله تنبیه بدنی را در مورد افراد وظیفه نشناسی مجازه شمرده که هیچ وسیله دیگری درباره آنان مفید واقع نشود و اتفاقاً این موضوع تازه ای نیست که منحصر به اسلام باشد، در تمام قوانین دنیا هنگامی که طرق مسالمت آمیز برای وادار کردن افراد به انجام وظیفه مؤثر واقع نشود متوسل به خشونت می شود نه تنها از طریق ضرب بلکه گاهی در موارد خاصی مجازات های شدیدتر از آن نیز قائل می شوند که تاسر حد اعدام پیش می رود.
ثانیاً تنبیه بدنی در اینجا همانطور که در کتب فقهی نیز آمده است باید ملایم و خفیف باشد بطوری که نه موجب شکستگی و نه مجروح شدن گردد و نه باعث کبودی بدن.
مسلم است که اگر یکی از این مراحل مؤثر واقع شود و زن به انجام وظیفه خود اقدام کند مرد حق ندارد بهانه گیری کرده در صدد آزار زن برآید، لذا به دنبال این جمله می فرماید:
فان اطعنکم فلا تبغوا علیهم سیبلاً
اگر آنها اطاعت کنند به آنها تعدی نکنید.
و اگر گفته شود که نظیر انی ظغیان و سرکشی و تجاوز در مردان نیز ممکن است آیا مردان نیز مشمول چنین مجازاتهائی خواهند شد؟
در پاسخ می گوئیم آری مردان هم درست همانندزنان در صورت تخلف از وظائف مجازات می گردند حتی مجازات بدنی منتها چون این کار غالباً از عهده زنان خارج است حاکم شرع موظف است که مردان است متخلف را از طرق مختلف و حتی از طریق تعزیر (مجازات بدنی) به وظائف خود آشنا سازد.
داستان مردی که به همسر خود اجحاف کرده بود و به هیچ قیمت حاضر به تسلیم در برابر حق نبود و علی«علیه السلام» او را با شدت عمل و حتی با تهدید به شمشیر وادار به تسلیم کرد معروف است.
ان الله کان علیاً کبیراً
و در پایان مجدداً به مردان هشدار می دهد که از موقعیت و سرپرستی خود در خانواده سوء استفاده نکنند و به قدرت خدا که بالاتر از همه قدرتها است بیندیشند زیرا خداوند بلند مرتبه و برزگ است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
1) نشوز از نشز (بروزن نذر) به معنی زمین مرتفع و بلند است ودر اینجا کنایه از سرکشی و طغیان می باشد.
شما درباره آیه کریمه سوره یس بود که لتنذر قوما ما انذر اباو هم فهم غافلون که چگونه عدم انذار آباء آنان با اتمام حجت و جمله قل فلله الحجه البالغه سازگار است؟اولاً باید توجه داشت که در آیه احتمالاتی است یکی از این احتمالات این است که کلمه ما در آیه موصوله باشد که معنی در این صورت این است که تا انذار کنی قومی را به آنچه انذار شدند پدران آنان و ضمیر فهم غافلون به قوم برمی گردد احتمال دیگر این است که معنی این باشد تا انذار کنی قومی را به انذار که پدران آنان به آن انذار نشدند که در این دو صورت آیه کریمه متضمن نفی انذار نسبت به آباء نخواهد بود. ثانیاً: به فرض ما نافیه باشد و معنی این باشد که تا انذار نسبت به آباء نخواهد بود. ثانثاً: به فرض ما نافیه ابشد و معنی این باشد که: تا انذار کنی قومی را که پدران آنان انذار نشدند منظور نفی انذار بقول مطلق نیست زیرا در آیه دیگر آمده و آن من امه اخلا فیها نذیر.
ترجمه: هیچ امتی نیست مگر این که نذیری در آن وجود داشته است بنابر این احتمالاً نفی انذار در آیه سوره یس نفی انذار منذری است که در سطح گسترده یی انذار نماید مانند انذار پیامبر اسلام بنابراین ممکن است به همان انذار که در مورد آنان صورت گرفته اتمام حجت شده باشد.
ثالثاً: از فلله الحجه البالغه استفاده نمی شود که خداوند نسبت به همه انسانها اتمام حجت کرده باشد بلکه معنایش این است که خداوند دارای حجت بالغه است که احتمالاً منظور این است که در عذاب کردن متخلفان وگناهکاران علیه آنان حجت بالغ و رها دارد و الا اگر منظور اتمام حجت نسبت به همگان باشد باید هیچ مستضعف فکری در دنیا وجود نداشته باشد. در حالی که چنین نیست.

« بخش پاسخ به سؤالات »
درباره آیه کریمه موج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لایبغیان توضیح دهید؟درباره آیه کریمه موج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لایبغیان بود. ترجمه: دو دریا را در حالی که با هم برخورد می کنند در کنار یکدیگر قرار داد و میان آن دو، برزخی (فاصله یی) است که بر یکدیگر غلبه نمی کنند.
احتمالاً با توجه به اینکه معنای مرج مخلوط کردن و یافرستادن و رها نمودن است در اینجا منظور فرستادن و در کنار هم قراردادن دو دریا باشد. و مقصود از دو دیار به گواهی آیه 53 سوره فرقان دو دریاری آب شیرین و شور است اما در اینکه این دو دریای آب شیرین و شور کجاست که بر یکدیگر غلبه نمی کنند و این برزخی که میان آن دو قرار دارد چیست در میان مفسران گفتگو بسیار است. آنچه شاید در این زمینه نزدیکتر به ذهن برسد این است که رودخانه های عظیم آب شیرین هنگامی که به دریاها و اقیانوسها می ریزند معمولاً دریایی از آب شیرین در کنار ساحل تشکیل میدهند و آب شور را به عقب می رانند و عجب اینکه تا مدت زیادی این دو آب شیرین و شور به خاطر تفاوت درجه غلظت به هم آمیخته نمی شوند در مسافرت با هواپیما در مناطقی که این رودخانه به دریا می ریزند منظره دریاهای آب شیرین و شور که در کنار هم قرار دارند و از هم جداً هستند به خوبی از بالا نمایان است و هنگامی که کناره این آبها به یکدیگر مخلوط شوند آبهای شیرین تازه جای آنها را می گیرند بطوری که این دو دریای جدا از هم دائماً جلب توجه می کند.
جالب اینکه به هنگام مد دریا که سطح اقیانوس بالا می آید آبهای شیرین به عقب رانده می شود بی آنکه با آب شور مخلوط گردد (مگر در مواقع خشکسالی کم آبی) قسمت زیادی از خشکی را می پوشانند لذا ساحل نشینان در این مناطق بامهارکردن این آبهای شیرین نهرهای زیادی در منطقه ساحلی به وجود می آورند که به وسیله آن زمینهای بسیاری مشروب می شود. این نهرها که از برکت جزرو مد ساحلی و تأثیر آن در آب این نهرها به وجود می آید در شبانه روز دوبار از آب شیرین پرو خالی می شود و وسیله بسیار مؤثری برای آبیاری وسیعی هستند.
نکته دیگر در این رابطه اینکه در سراسر اقیانوسهای جهان رودهای عظیمی د رحرکت است که یکی از نیرومندترین آنها گلفت استرایم نام دارد این رود عظیم از سواحل آمریکای مرکزی و حرکت می کند و سراسر اقیانوس اطلس را می پیماید و به سواحل اروپای شمالی می رسد. این آبها که از مناطق نزدیک به خط استوا حرکت می کنند گرم هستند وحتی رنگ آنها گاه با رنگ آبهای مجاور متفاوت است و عجب اینکه عرض همین رود عظیم دریائی در حدود 150 کیلومتر و عمق آن چند صد متر می باشد سرعت آن در برخی مناطق بقدری است که در یکروز 160 کیلومتر راه طی می کند. تفاوت درجه این آبها با آبهای مجاور حدود 10 تا 15 درجه است ولذا حاشیه غربی آنرا دیوار سرد می نامند گلف استریم بادهای گرمی بوجود می آورد و مقدار قابل توجهی از حرارت خود را به طرف کشورها بسیار سخت و طاقت فرسا بود این یکی از رودها است و در آبهای پنج قاره جهان نظیر این جریان دریائی فراوان است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
شما پیرامون آیه شریفه وما کنا معذبین حتی نبعث رسولاً بود؟خداوند تعالی در این آیه شریفه خبر می دهد که قانون و سنت الهی براین جاری است که ما هیچ قوم و ملتی را عذاب نکردیم مگر آنکه رسولی را در میان آنها برانگیختیم، یعنی عذاب و هلاکت اقوام هنگامی بود که ما بوسیله سولان خود حجت را برآنان تمام کردیم، راههای خیر و سعادت و سیه روزی را به خوبی برآن هابیان نمودیم....و واضح است که تاهنگامی که حجت برقومی تمام نشود عذاب الهی شامل آنان نمی شود واین یک قائده کلی و عقلی است که در همه جا جاریست.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا از آیه کریمه و نفخت فیه من روحی استفاده نمی شود که خداوند روح است؟ و اینکه انسان در دنیا گرفتار عصیان و آلودگی می شود آیا موجب نمی شود که روح خدا تیره گردد؟درست است که از آیه «و نفخت فیه من روحی» استفاده می شود که خداوند از روح خود در او دمیده است ولی مقصود این نیست که خداوند روح است و بخشی از روح خود را در دیگری قرار داده بلکه مقصود این است که روح را که از موجودات و مخلوقات الهی است در کالبد بی جانی پدید می آورد فی المثل اگر شما بگوئید من کتاب خودم را به دیگری دادم آیا معنایش این است که شما کتاب هستید و بخشی از وجودتان را بدگیری دادید؟! هرگز چنین نیست بلکه مقصود این است از روحی که آفریده من است در او دمیدم. از سوی دیگر انسان که موجودی مختار و انتخابگر آفریده شده می تواند راه سعادت را طی کند و یا راه شقاوت را در پیش گیرد پس اگر منحرف شود هر چند با اراده و خواست تشریعی خداوند مخالف ورزیده و برخلاف هدفی که خداوند برای او در نظر گرفته (قرب الهی) پیش می رود و نیز هر چند خود را به انحطاط کشانده ولی چنین نیست که نقصی و کمبودی در ذات اقدس الهی پدید آید همچنانکه اگر راه صحیح را طی کند نفعی و سودی عائد ذات احدیت نمی شود چرا که او غنی بالذات است و ذات مقدس او هیچ گاه ازناحیه آفریده ی خویش اثر نمی پذیرد.
بنابراین اگر انسان گناه کند و راه خطا را در پیش گیرد به تعبیر قرآن بخود ظلم و ستم کرده است (و من یتعد حدود الله فقد ظلم نفسه).

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیه کریمه من شر النفاثات فی العقدو من شرحاً اذا حسد مختصری توضیح دهید؟در این آیه کریمه که در سوره فلق می باشد برای دمندگان در گرههاو برای حسد ورزنده آنگاه که حسد بورزد اثبات شر شده و به پیامبر(یا بهر مخاطبی از مؤمنا) امر شده که بگو پناه می برم از شراینها به پروردگار فلق. درباره نفاثات فی العقد (دمندگان در گرهها یک احتمال این است که منظور افرادی هستند که بندهایی را گره زده و در آنها می دمیدند و از این رهگذر افراد را سحر و جادو می کردند با این وصف سحر دارای تأثیر و اثر واقعی است و راهی که در مقابله با آن از آیه استفاده می شود این است که انسان بخدا پناه ببرد واین سوره را بخواند راه دیگر برای دفع شر سحر و ساحر خود سحر است که با سحر تأثیر سحر را خنثی کنند و با وجود اینکه اصل سحر و جادو و حرام است ولی سحر کردن برای دفع شر سحر جائز شمرده شده است.
احتمال دیگری که در آیه می رود این است که منظور از دمندگان در گرهها کسانی باشند که در پیوندهای اجتماعی خلل وارد کرده موجب بهم خوردن این پیوندها می شوند مانند کسانی که در روابط زن و شوهر فتنه انگیزی کرده ومیان دو همسر اختلاف ایجاد می کنند که برای مقابله با شراینگونه افراد باید متناسب با کار آنان اقدام شود مانند نصیحت کردن وآگاهی دادن به زن و شوهر و اینکه گول افراد را نخورند و بیجا به همسر خویش بدبین نشوند و در رابطه با حمله و من شرحاً سد اذا حسد یاد آورد می شویم که حسد یک رذیله اخلاقی است که باعث ناراحتی دارنده این رذیله یعنی شخص حسود است و حسد چنانچه همراه با چیز دیگر مانند سحر و چشم زخم مثلاً نباشد تأثیری در دیگران ندارد ولی چنانچه حسد بصورت فعلی در خارج ظهور پیدا کند و همراه با اقدامی علیه شخص حسد ورزیده شده تحقق یا بدمنشأ شروزیان خواهد بود که در این صورت هم دو راه برای مقابله آن هست یک راه از طریق معنوی مانند پناه بردن بخدا و خواندن سوره هایی مانند سوره فلق و یکی دیگر پیمودن راهها و اسباب طبیعی که در مسئله هست مانند اینکه درباره نوع کار حسود تحقیق شود و متناسب با اقدام او موضعگیری مناسب به عمل آید.

« بخش پاسخ به سؤالات »
خداوند در سوره یوسف آیه 99 می فرماید: «و رفع ابویه علی العرش و خروا له سجدا و قال یا ابت هذا تا ویل رؤیای من قبل؛ یوسف«علیه السلام» پدر و مادر خود را بر کرسی حکومت بالا برد و پدر و مادر و برادران یوسف در پیشگاه وی به سجده افتادند و یوسف به پدر گفت: تعبیر آن خوابی که قبلاً دیده بودم همین است» چون یوسف قبلاً در خواب دیده بود که خورشید و ماه و یازده ستاره در برابر او به سجده افتادند ولی از طرفی در تاریخ می خوانیم که هنگامی که امیر مؤمنان«علیه السلام» عازم صفین بودند گروهی که در کنار جاده صف کشیده بودند، طبق رسم و احترامی که برای سلاطین ساسانی قبلاً معمول می داشتند، تا چشمانشان به آن حضرت افتاد، به خاک افتادند، امیرمؤمنان«علیه السلام» تا این منظره را دید شدیداً ناراحت شد و فرمود: چه معصیت بی لذتی را مرتکب می شوند، بروید پی کار خود که من هم مانند شما مخلوق خدا هستم.
آیا این حقیقت تاریخ با آیه فوق منافات ندارد؟
سجده بعنوان پرستش مخصوص ذات مقدس خداوند است و برای هیچکس غیر او جایز نیست.
پدر و مادر و برادران یوسف همان طور که در تفسیر این آیه از حضرت صادق و حضرت هادی«علیهما السلام» نقل شده است این سجده را به عنوان شکر برای خداوند به جا آوردند و چنانکه، صاحب تفسی مجمع البیان گفته است ضمیر «له»(2) به خداوند برمی گردد نه به یوسف یعنی سجده برای خداوند کردند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
2) در خرو اله سجداً.
تفسیر این آیه شریفه بود: «و ما تشاؤن الا ان یشاء اللَّه رب العالمین؛ و شما(کافران) راه حق را نمی خواهید مگر خدای آفریننده ی عالم بخواهد»(3)؟در این آیه شریفه نخست مشیت و خواست برای آنان اثبات شده ولی(چنانکه به نظر می رسد) روی این نکته تأکید به عمل آمده که مشیت و خواست آنان بر اساس مشیت و خواست خدا است یعنی اینکه آنان دارای مشیت و خواست هستند چنانچه مشیت خدا باشد و خدا خواسته که آنان این چنین باشند بنابراین آنان در مشیت و خواسته شان مستقل و بی نیاز از خداوند نمی باشند و این همان حد وسط میان جبر و تعویض یعنی اختیار است که در احادیث و روایات از آن سخن به میان آمده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
3) سوره تکویر، آیه 28.
در مورد آیه: «و الذین آمنوا و عملوا الصالحات لند خلنهم فی الصالحین» توضیح دهید؟این یکی از انواع پاداش برای کسانی است ک ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند که خداوند آنان را در زمره صالحان و شایستگان قرار می دهد و در جمع آنان وارد می سازد و این خود نعمتی است که علاوه بر استفاده و برخورداری از نعمتهای الهی در آن جهان انسان از مصاحبت و همنشینی افراد صالح و شایسته مانند پیامبران و امامان و اولیاء برخوردار باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا گرایش به ادیان دیگر جز اسلام انسان را سعادتمند نخواهد ساخت؟از این آیه کریمه: «و من یتبغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الاخره من الخاسرین» می آموزیم که هر که جز اسلام دینی را بجوید از وی پذیرفته نخواهد شد و در آخرت از زیانکارن خواهد بود.
بر این اساس منکران خدا و نیز کسانی که منکر نبوت پیغبر اسلام هستند مانند یهود و نصاری و زرتشتیان که اسلام را نپذیرفته اند استحقاق کیفر دارند.
مگر اینکه در پی جویی و تحقیق، تقصیری مرتکب نشده باشند و در اتخاذ عقیده یی که دارند، کاملاً معذور باشند که در این صورت به حکم عقل خداوند آن را کیفر نخواهد کرد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
خداوند متعال در این آیه: «الذی خلق الموت و الحیوة لیبلوکم ایکم احسن عملاً» مرگ را مخلوق دانسته است منظور چیست؟علامه طباطبایی در تفسیرالیمزان در این زمینه می فرماید: نکته اینکه خداوند موت(مرگ) را مخلوق دانسته با اینکه مرگ امر عدمی است این است که اولاً مرگ در مورد انسان انتقال از یک جهان به جهانی دیگر است و مرگ به این معنی امر وجودی است و خلق و آفرینش به آن نسبت داده می شود.
ثانیاً مرگ تنها زنده نبودن نیست بلکه زنده نبودن در موردی که شایستگی برای زندگی است مثلاً دیوار که موجود زنده نیست به آن مرده گفته نمی شود زیرا اصلاً قابلیت زنده بودن در آن نیست ولی انسان وقتی می میرد به او مرده گفته می شود چون قابلیت برای زندگی در وی هست و چون در صدق مرگ این قابلیت که یک واقعیت وجودی است شرط است بر این اساس خلق و آفرینش به آن استناد داده می شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
درباره این آیه کریمه بود که می فرماید: «انک لن تخرق الارض...؛ تو هرگز زمین را نمی توانی بشکافی» آیا پیشرفتهای علمی بشر و بمبهای پرقدرت که می توانند حتی کره زمین را کاملاً متلاشی کنند از شکافتن زمین مهمتر نیست؟به نظر می رسد که منظور در آیه این است که از روی تکبر در زمین راه مرو چه اینکه تو نمی توانی با قدرتی از خودت) با قدم زدن بر زمین زمین را بشکافی و اینکه انسان می تواند در زمین با بمب ایجاد اختلال، کند با قدرت خدادادی است گواه بر این مطلب این است که ضعف ذاتی انسان و اینکه هر چه انسان دارد از خداست ایجاب می کند که تکبر ننماید و اینکه انسان توانسته با کشف اسرار خلقت بمب بسازد توانی است که خدا به او داده و در قبضه الهی است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
طولانی ترین آیه قرآن کدام است؟طولانی ترین آیه قرآن، آیه 282 از سوره بقره است که یک صفحه است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
از اول قرآن تا آیه 20 درباره چند دسته از افراد سخن گفته شده است؟از آیه سوم سوره بقره تا آیه پنجم آن درباره مؤمنان و اوصاف آنان و عاقبت و فرجام آنان سخن گفته شده است و از آنجا تا آیه هفتم درباره کفار و کیفر آنان سخن به میان آمده و از آنان آیه تا آیه 20 ذکر منافقان و صفات آنان مطرح شده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیه انذار چیست؟آیه انذار عبارت است از این آیه: «و انذر عشیرتک الاقربین»(4) که پیامبر اسلام در این آیه مأمور می شود بستگان نزدیک خویش را انذار کند بر این اساس مجلسی ترتیب داد و آنان را دعوت کرد و به آنان فرمود هر که پیش از همه به من ایمان آورد جانشین من خواهد بود که علی«علیه السلام» قبل از هر کسی به او ایمان آورد و این داستان در کتابهای اهل سنت نیز نقل شده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
4) سوره شعرا، آیه 214.
سؤال شما درباره آیه پنجم سوره انبیاء بود؟آیات اوائل سوره انبیاء در مقام بیان در این جهت است که مردم با اینکه موجبات ذکر و بیداری آنان از جانب خدا می آید ولی آنان باغفلتی که دارند از ذکر خدا اعراض کرده وآنرا نمی پذیرند. و اینکه آنان گفتند باید آیه ایی برای ما می آمد چنانکه برای گذشتگان آمد پاسخ داده شده که آیه برای پیشینیان آنان آمد اگر برای اینان هم می بیاید ایمان نمی آورند. و در برخی آیات بعد آمده که ما به سوی شما کتابی را که ذکر شما (موجبات بیداری و تذکر شما) در آن است نازل کردیم معلوم است که این کتاب شریف یعنی قرآن مجید معجزه بزرگ و آیه یی کامل برای حقتعالی است. ممکن است علاوه بر اینکه خصلت انکار و عدم تسلیم آنان در برابر حق طرف آن آیات بیان شده در این آیه هم (آیه 10) این حقیقت که قرآن مجید که آیه خدا و موجبات ذکر برای آنان است بسوی آنان نازل شده و در عین حال در برابر آن تسلیم نشدند یادآوری شده باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا خداوند نیاز به نصرت دارد که می فرماید ان تنصروا الله ینصرکم...؟همانگونه که یادآور شدید خداوند از هرگونه نیاز و نقص مبری و منزه است او به چیزی احتیاج ندارد و همه محتاج اویند و آیاتی که سؤال کردید به نظر می رسد که در آیه اول منظور از یاری خدا یاری دین خدا است و جمله ی "ینصرکم و یثبت اقدامکم" بوضوح بر این مطلب دلالت دارد زیرا چیزی که می تواند یاری خدا و ثبات قدم در آن برای انسان سودمند باشد انجام وظیفه و عمل بدین خدا است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا قرآن می فرمایند: باید کم بخندند و زیاد گریه کنند؟سؤال شما درباره ی جمله ی شریفه فلیضحکوا قلیلا و لیبکوا کثیراً بود اگر به آیه ی قبل و باقی این جمله که در آیه ی بعد قرار گرفته توجه شود منظور کاملاً واضح می گردد که ما ترجمه ی آن را برای توضیح می آوریم.
خوشحال شدند کسانی که از جهاد در رکاب رسول خدا تخلف ورزیدند و مجاهده ی با مال و جال را در راه خدا اکراهت داشتند و گفتند در هوای سوزان به جهت جهاد بیرون نروید، بگو (ای پیامبر به آنها) آتش جهنم بسیار سوزان تر از این هواست اگر می فهمیدید پس (به جهت این نافرمانی) باید خنده و کم و گریه بسیار کنند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
منظور از این آیه سوره نمل آیه: 83 که می فرماید مافوجی از شما را زنده می کنیم چیست؟این آیه چنانکه از سؤال شما هم استفاده می شد که مربوط به قیامت نیست چون درباره ی قیامت در آیه دیگر چنین آمده است ترجمه - آنانرا محشور می سازیم پس از آنان هیچکس را فرو گذار نخواهیم کرد.
بنابراین حضر در قیامت عمومی و همگانی است و ویژه گروهی خاص نیست.
اما آیه مورد سؤال شما - این آیه چنانکه در روایات بسیاری آمده است مربوط به رجعت است بدان معنی که پس از ظهور امام دوازدهم علیه السلام خداوند متعال امامان دیگر را به این جهان برمی گرداند و آنان زمام حکومت را بدست می گیرند و بر جهانیان حکومت می کنند و گروهی از کسانی هم که نسبت به خدا آیات وی تکذیب می کردند نیز زنده می شوند و اعتقاد به رجعت بطور اجمالی یکی از معتقدات اساسی شیعه است.
برای اطلاع بیشتر می توانید به کتاب غیبت و رجعت نوشته آقای شیخ مجتبی قزوینی مراجعه فرمایید.

« بخش پاسخ به سؤالات »
سؤال شما درباره آیه کریمه و ان الله یبعث من فی القبور بود؟من برای ذوی العقول است نکته آن در آیه احتمالا این باشد که بعث به بدن مرده تعلق پیدا نمی کند بلکه بدن با روح و ادراکات مبعوث می شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیه فمن یعمل مثقال ذرة... و آیاتی که دلالت برحبط و از بین رفتن عمل انسان دارد چیست؟آیه کریمه فم یعمل مثقال ذرة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرة شراً یره عمومیت دارد همه افراد را می گیرد ولی باید آن را با آیات دیگر و احادیث جمع کرد. مثلاً در برخی آیات وارد شده که کفر باعث حبط و باطل شدن عمل انسان می شود و ممکن است برخی گناهان این نقش را داشته باشد و در مورد آنچه در غیبت وارد شده با آیه کریمه ولاتزر وازرة وزر اخری ممکن است گفته شود که یکی از کیفرهای غیبت این است که وزرهای دیگران منتقل میکند و زر انسان قرار می دهد بنابراین کسی که غیبت می کند بخاطر غیبت وزر خودش سنگین می شود به تعبیر دیگر آیه کریمه در صورتی مصداق دراد که وزر و گناه شخص دیگر مال خود آن شخص باشد و مربوط به انسان نگردد و انتقال به دیگری پیدا نکند اما اگر خاصیت یک گناه این بود که وزر دیگران را منتقل به انسان کرد در این صورت این وزر خود انسان می شود که او راحملمی کند نه وزر دیگری را.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیه شریفه "مرج البحرین یلقیان"را توضیح دهید؟ماده "مرج" به معنای مخلوط کردن و یا فرستادن و رهانمودن است و در اینجا به معنای فرستادن ودر کنار هم قرار دادن می باشد به قرینه جمله "بینهما برزخ لایبغیان" منظور از این دو آیه به گواهی آیه 53 سوره فرقان دو دریا را در کنار هم قرار داد یکی گوارا و شیرین است و دیگری شور وتلخ، و در میان آنها برزخی قرار داد تا با هم مخلوط نشوند.
"مرج البحرین یلتقان" در دریای مختلف را در کنار هم قرار داد، در حالی که با هم تماس دارند. "بینما برزخ لایبغیان" اما در میان آن دو برزخی است که یکی بر دیگری غلبه نمی کند.
اما این دو دریای شیرین و شور کجاست، و منظور چیست مفسرین مطالبی در این زمینه دارند که لازم است برای اطلاع به کتب تفسیری مراجعه شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
؟آیه کریمه وما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی احتمالاً در برابر کسانی است که سخنان پیامبر را بعنوان وحی برای مردم می آورد به مسائلی مانند شعر و کهانت و سحر و امثال آنها نسبت می دادند آیه کریمه در این صورت اطلاقی نخواهد داشت که شمامل سخنهای عادی زندگی پیامبر هم بشود بلکه منظور مسائلی است که بعنوان قرآن یا احکام الهی به او وحی می شود و چنانچه آیه مطلق هم نباشد این سخن که پیامبر درباره مسائل مربوط به دنیا عالم نباشد یا آنکه دیگران از آنحضرت اعلم باشند یا اینکه صحابه بآن حضرت گفته باشند که اگر این سخن از قول خودتان است درست نیست اینها هم از افکار اهل سنت است و قابل پذیرش نیست و براساس بینش تشیع پیامبر هرچه بگوید معصوم از خطا و اشتباه است چه در امور دنیا و چه در امور دین.

« بخش پاسخ به سؤالات »
سؤال شما درباره این آیات بود: یا ایهاالنبی حرض المؤمنین علی القتال ان یکن منکم عشرون صابرون یغلبو مائتین...؟در پاسخ به سؤال شما یادآور می شویم که اگر در آیات دقت کرده باشید پاسخ آنرا خواهید یافت چه اینکه آیات در مقام بیان مراتب ایمان است اگر سپاه و لشکری از ایمان قوی برخوردار باشد یک مؤمن فداکار و از جان گذشته در برابر 10 نفر دشمن می تواند مقاومت کند و آنها را شکست بدهد.
بطوریکه یک سپاه 1000 نفری قدرت مبارزه با سپاه 100 هزار نفری را دارد و برآنها پیروز می شود آنگاه خداوند در آیه بعدی می گوید چون اکنون ضعف وکمبودی در شما مشاهده می شود و آن چنان ایمان راسخ در شما نیست و مرتبه ضعیفی از ایمان در شما است بدین جهت هر یک از شما فقط قدرت مقابله با 2 نفر را دارید، بنابراین خداوند برای اینکه مردم را تشویق کند بدین جهت به پیامبر این مطلب را عنوان می کند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
سؤال شما درباره ی آیه شریفه: ولو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض بود؟به نظر می رسد که آیه ی شریفه نظریه تشریع حکم جهاد و دفاع دارد چه اینکه اگر این حکم نبود انسانهای فاسد و مفسد موجبات فساد و کارشکنی را نسبت به نشر آئین حق فراهم می ساختند و بدین ترتیب زمین به فساد و تباهی می گرایید ولی در اثر تشریع این حکم خداوند برخی از مردم (مردم سرکش و مغرض و دشمن حق) را به برخی دیگر از مردم (مؤمنان مجاهد) دفع و زمین فاسد و تباه نمی گردد.
بر این اساس روشن می شود که از آیه استفاده نمی شود که خداوند گروهی از انسانها را ذاتاً دشمن گروه دیگر آفرید یا عده یی از آنان را خوب وعده یی دیگر را بد آفریده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا خداوند نیاز به عبادت دارد که می فرماید: ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون؟از این آیه استفاده می شود که هدف از آفرینش جن و انس این است که خدا را بپرستند و این بدان لحاظ است که عبادت و پرستش خداوند موجب کمال وترقی انسان است نه از جهت اینکه خداوند متعال به عبادت و پرستش ما نیازی داشته باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
منظور از آیه ی شریفه و کذلک جعلنا لکل نبی عدو امن المجرمین و کفی بربک هادیاً و نصیراً بود؟به نظر می رسد که منظور از آیه ی شریفه این باشد که چنین نیست که دعوت پیامبر بدون و مزاحم و بی هیچ مانعی پیشرفت کند بلکه همواره پیامبران در برابر دعوت خویش دشمنانی داشته اند که مانع از پیشرفت دعوت آنان می شده اند و چون سنت الهی بر این جاری شده که مردم در پذیرش دین و ایمان به دعوت انبیاء آزاد و دارای اختیار باشند از روی جبر واکراه دشمنان آنان را مغلوب و منکوب نمی ساخته بلکه آنان را مجال می داده است تا پیروان انبیاء از عاصیان و سرکشان باز شناخته شوند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
تفسیر آیه و الفجر و لیال عشر؟به سپیده دم سوگند و به شبهای دهگانه منظور از فجر هر روشنایی است که در دل تاریکی می درخشد هر چند به معنای خاص فجر صادق است که پایان شب و آغاز روز است. بنابراین درخشیدن اسلام و نور پاک محمدی صلی الله علیه وآله در تاریکی عصر جاهلیت یکی از مصادیق فجر است و همچنین درخشیدن سپیده صبح قیام مهدی علیه السلام به هنگام فرو رفتن جهان در تاریکی و ظلمت و ستم.
و لیال عشر (شبهای دهگانه) مشهور همان شبهای دهگانه ذی الحجه است. که شاهد بزرگترین تکان دهنده ترین اجتماعات عبادی سیاسی مسلمین جهان است.
این معنی در حدیثی از "جابربن عبدالله انصاری" از " رسول خداصلی الله علیه وآله" نقل شده است(5) برخی گفته اند مراد ده شب آخر ماه رمضان است و برخی برده شب آغاز ماه محرم آن اطلاق کرده اند.
در برخی از روایات فجر به وجود حضرت مهدی علیه السلام و لیال عشر به ده امام قبل از ابشان، و "شفع" به حضرت علی و فاطمه علیها السلام تفسیر شده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
5) تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 12، ص 74.
؟معنی اذالشمس کورت و اذالنجوم انکدرت چیست؟ تکویر یعنی پاره ها واجزاء چیزی را بهم گردآوردن مانند گردکردن پاره ای از لباس برزیر پاره ای دیگر یا پیچاندن عمامه و چین چین ساختن آن هنگامیکه خورشید بهم پیچیده (ومانند چین ها و لایه های پارچه و عمامه چین دارو لایه دار) و در هم نوردیده شود (و سرانجام نور و حرارت آن بظلمت و تاریکی گراید) و آنگاه که ستارگان (شاید مقصود ستارگان منظومه شمسی ما باشد) تیره و ظلمانی شوند.
طبق نظریات علمی کنونی در اثر حرارت شدیدی که در کره خورشید وجود دارد (از 6000 درجه در سطح گرفته تا 20 میلیون درجه در مرکز آن) ئیدروژن آن تدریجاً به هلیوم بدل شده در سطح آن قشرها و لایه هائی بوجود می آید در اینجا راجع به پایان کار خورشید دو نظریه هست یکی آنکه بواسطه مصرف تدریجی ئیدروژن همواره حرارت و تشعشع خورشید افزایش می یابد تا اینکه لایه ها و طبقات آن سرانجام در هم فرو ریخته حرارت و تشعشع آن گرمایای سطح زمین را از درجه بجو آمدن آب هم بالاتر می برد.
دیگر آنکه پس از کم شدن ئیدروژن مصرفی و افزوده شدن لایه ها و طبقات متعدد در سطح خورشید نور و حرارت آن بحدی کاهش می یابد که سرما و یخبندان سطح کرات منظومه شمسی و از جمله زمین را فرا خواهد گرفت. بهر حال از ظاهر تعبیر اذا الشمس کورت بر می آید که خورشید دارای طبقات و لایه هائی از موارد گسترده و تشعشاتی است که پیرامون آنرا فرا گرفته و سرانجام همین طبقات مانند پارچه بهم نوردیده و درهم فشرده می شوند.
اما از میان رفتن ماده براساس رابطه با این معنی نیست که ماده معدوم گردد بلکه ماده با این معنی که ما از آن می فهمیم (دارای ابعاد سه گانه) تغییر صورت داده بانرژی تبدیل می شود اما خود انرژی نیز ماده بمعنی فلسفی هست منتها ماده بمعنی فیزیکی نیست یعنی ابعاد می توان در آن تصور کرد اگر ابعاد حقیقی و قابل لمس بمعنای فیزیکی نداشته باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
در آیه 187 سوره بقره این جمله است: علم اله انکم کنتم تحتانون انفسکم ترجمه: خدا دانست که شما خیانت می کردید به خودتان آیا این دلالت نمی کند که قبلاً خیانت آنان بوده ولی پس از آن خداوند علم پیدا کرده و این با علم خداوند سازگار نیست؟از کلام برخی مفسرین استفاده می شود که خداوند دارای یک نوع علمی است که از آن علم فعلی تعبیر می شود و این علم، علمی است که بوجود چیزی تعلق می گیرد مثلاً در آیه مورد سؤال گفته میشود که این علم به وجود خیانت تعلق گرفته شده یعنی خداوند دانست که خیانت از آنها تحقق پیدا کرده است و قبل از وجود خیانت خیانتی وجود نداشت که وجود آن مورد تعلق علم خداوند باشد و قبلاً معنی نداشت که گفته شود خداوند بوجود خیانت علم دارد زیرا خیانتی نبود که خداوند علم بوجود آن پیدا کند و این گونه تعبیرات احتمالاً کنایه از وجود واقعی آن اشیاء است مثلاً در این آیه که: الان خفف الله عنکم ان فیکم ضعفاً ترجمه الان خداوند از شما تخفیف داد و دانست که در شما ضعف است این تعبیر احتمالاً کنایه از وجود ضعف در شما تحقق یافت و خدا آنرا دانست با این توضیح روشن شد که از این تعبیرات نباید پنداشت که خداوند قبل از وجود اشیاء بآنها علم ندارد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
؟پاسخ سؤال شما: در مورد آیه کریمه لایستوی القاعدون من المؤمنین غیر اولی الضررو المجاهدون فی سبیل الله باموالهم و انفسهم. یادآور می شویم که در این آیه میان مجاهدان در راه خدا و افرادی از مؤمنان که از جنگ باز نشستند و از رفتن برای نبرد خودداری کردند درحالی که دارای بیماری هم نبودند تا معذور باشند مقایسه بعمل آمده است و بروشنی از آیه در می یابیم که منظور از این قاعدان افرادی نیستند که مجاهد جهاد فرض عینی آنان باشد زیرا اگر چنین آنان با این تخلف عاصی و مستحق کیفر و خشم خداوند هستند در حالی که در جملات بعدی می فرماید.
فضل الله المجاهدین باموالهم و انفسهم علی القاعدین درجة و کلا وعد الله الحسنی و فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیماً.
ترجمه: خداوند درجه کسانی ار که بامالها و جانها جهاد می کنند بر قاعدان برتری داده است و هر یک از آنان را (هم مجاهدان و هم قاعدان) را وعده نیکو داده است از این جملات بوضوح استفاده می شود که منظور قاعدانی هستند که به جنگ سبقت نکردند و به خاطر سبقت گرفتن نیروهای لازم، دیگر بوجود آنان نیازی نبود اما رابطه این آیه با ائمه معصومین و امامزادگانی که مانند زید و دیگران قیام کردند در این زمینه به دو نکته اساسی باید توجه داشت نخست اینکه مقایسه بعمل آورد اما چنانچه افرادی براساس معیارهای دیگر درجه ایمانشان قوی تر باشد و فضل و برتری داشته باشند و اتفاقاً در جنگ قاعد باشند و گروه دیگر که ایمانشان بسیار ضعیف تر است به مجاهده برخیزند این آیه دلیل نمی شود که این مجاهدت بر آن قاعدان هم فضیلت داشته باشند.
و معلوم است که مقام امامان معصومین علیه السلام به گونه ای است که هیچکس (جزپیامبر) در مقام باآنان، نمی رسد نکته دوم این است که امامام معصومین علیهم السلام را از قاعدین دانستن بی انصافی است زندگی امامان علیه السلام سراسر مبارزه بوده است و در زیاراتی که از ائمه علیه السلام نقل شده میخوانیم که شما در راه، خدا آنطوری که شایسته بوده جهاد کردید مانند زیارت امین الله و چنانچه آنان از قاعدان بودند این تعبیرات درباره شان صحیح نبود گذشته از اینکه اینهمه حبس ها و فشارها و تبعیدها و شهادتهای ائمه علیهم السلام آیا دلیل بر این نیست که آنان علیه خلفای غاصب و ظلم آنان جهاد می کردند این اشتباه که امامان از قاعدان به حساب آورده شدند گویا از اینجا ناشی شده که دیده شده امامان جز برخی از آنان در جنگ بطور آشکار شرکت نکردند ولی باید توجه داشت که جنگیدن بصورت آشکار شرائطی لازم دارد و بدون شرائط به نبرد برخاستن صحیح و منطقی نیست ولی این به معنای این نیست که بزرگواران علیه خلفای غاصب هیچگونه اقدامی انجام نمی دادند.
واگر خلفای غاصب از ناحیه ی امامان احساس خطر نمی کردند آن هم با علاقه یی که مردم بآنها داشتند و با این وصف اقدام علیه ائمه علیهم السلام برای خلفا گران بود چگونه آنان را تحت نظر و در زندآنهاقرار داده و یا شهید می کردند؟

« بخش پاسخ به سؤالات »

logo new موسسه در راه حق، نشر و ترویج معارف اسلامی