اسماء خداوند

پرسشپاسخ
چرا خداوند اسم دارد؟برای یاد کردن از هر موجودی نیاز به اسم یا نام اوست.
در واقع، اسم، همچنان که از معنای لغوی آن در زبان عربی برمی آید، نشانه است؛ علامتی است برای دلالت کردن مسمَّی متناسب باشد یا نباشد.
اسمای خداوند نیز راهنمای ما به ذات مقدّس اویند که با مسمَّی متناسبند؛ چنان که موجودات عالم هستی، هر کدام نام تکوینی خداوندند. این اسما هر یک به گونه ای از ذات الهی حکایت می کنند و نماینده نشانی از ذات متعالی اویند. البته، اسمای الهی نباید دارای نقص و عیب باشند؛ زیرا این، ذات خداوند که کمال مطلق است، منافات دارد.
از این رو، اسمای الهی توقیفی اند؛ یعنی باید از طریق وحی و معصومین«علیهم السلام» تعیین شوند. ما نمی توانیم از پیش خود، برای خداوند نامی برگزینیم.

« بخش پاسخ به سؤالات »
تفاوت میان اسما و صفات خداوند چیست؟اگر لفظی دلالت بر صفت کند، بی آن که ذات خداوند ملاحظه شود، آن لفظ صفت اللَّه است؛ مانند علم، قدرت، اراده و حیات، و چنانچه لفظی بر ذات باری تعالی دلالت کند به اعتبار صفتی که در آن است، آن، لفظ و اسم است؛ مانند عالم، قادر و مرید.
بنابر این، الفاظی مانند عالم قادر، مرید و حیّ اسمای خداوندند؛ زیرا، مثلاً، عالِم بر ذات خدای متعال به اعتبار صفت علم دلالت دارد و الفاظی مانند علم، قدرت، مشیت و حیات صفات خداوندند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
کاره در اسماء الهی به چه معنی است؟یکی از اسماء الهی کاره است کاره از ماده ی کراهت است و کراهت به معنی بد آمدن چیزی و ناخوشایند بودن نسبت به آن است مثلاً: خداوند ایمان افراد را دوست دارد و کفر و عصیان ناخوشایند او است. بنابراین باید گفت خداوند محبّ ایمان و کاره نسبت به کفر است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
e
آیا واژه های یگانه و یکتا درباره خداوند به یک معنا به کار می روند؟کلمه های یگانه و یکتا هر دو، ترجمه دو کلمه عربی «واحد» و «احد» است که در قرآن کریم و در روایات معصومان«علیهم السلام»درباره خدا اطلاق شده است. در فرهنگ معین «اَحَد» و نیز «واحد» به «یکتا و یگانه» معنا شده است. یگانه و یکتا و یکی بودن درباره ذات خداوند به معنایی خاص است. در روایتی از امیر مؤمنان«علیه السلام» این معنا به خوبی بیان شده است. در جنگ جمل شخصی نزد علی«علیه السلام» آمد و از وی پرسید: آیا خدا واحد است؟
حضرت فرمود: « اینکه ما خدا را واحد می نامیم ، ممکن است یکی از چهار معنی را قصد کنیم که نسبت دادن دو معنای آن به خداوند، جایز و دو معنای آن نادرست است.
اما آن دو معنا که صحیح نیست نخست اینکه: منظور از واحد، عدد باشد. زیرا چیزی که قابل شمارش نیست و دو و سه در او تصور نمی شود، در ردیف اعداد قرار نمی گیرد.
دوم اینکه: بگوییم، خداوند واحد است به معنای واحد نوعی. زیرا واحد نوعی در جایی است که نوعی در نظر گرفته شود و سپس گفته شود که خداوند یکی از افراد آن نوع است . همچنانکه درباره یک فرد انسان گفته می شود که او یکی از انسان هاست یعنی با انسان های دیگر در نوع (انسانی) مشترک است. لیکن دو معنایی که در مورد خدا صحیح است:
یکی اینکه: خدا را واحد بخوانیم به این معنا که شریک و همتا و مانندی برای او تصوّر نمی شود.
دوم اینکه: او واحد است به این معنا که جزء خارجی و عقلی و تصوری برای او نیست و به هیچ وجه ترکیب در او راه ندارد و قابل تجزیه نیست.»
بنابراین، تعابیر مختلف یگانه، یکتا، یکی بودن(در زبان فارسی) و واحد و اَحَد(در زبان عربی) به این معناست که خداوند شریک و مانند ندارد و نیز مرکب نیست تا جزئی برای او تصور گردد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
e
به چه دلیل، خداوند بسیط است؟معنای بسیط بودن خداوند؛ این است که ترکیب به هیچ معنای آن در خداوند وجود ندارد.
الف) خداوند دارای اجزای خارجی نیست، خواه بالفعل. مانند: درخت که بالفعل از اجزای مختلف خارجی برگ، شاخه، ریشه و... تشکیل شده است.
و خواه بالقوه؛ به این معنی که مرکب بالقوه با تجزیه و تفکیک موجود واحد به چند موجود، مبدّل خواهد شد. در این صورت، یا اجزاء بالقوه، قابل اجتماع است که موجود مفروض، دارای امتدادهای مکانی یعنی: طول و عرض و عمق خواهد بود. و یا این اجزاء قابل اجتماع نیست، بلکه با معدوم شدن یکی، دیگری به وجود می آید، که آن را امتداد زمانی می نامیم. که هر دو از ویژگی های جسم است.
دلیل عدم ترکیب خداوند از اجزاء بالفعل این است که اگر همه اجزاء، واجب الوجود باشند و هیچ کدام به دیگری نیازمند نباشد، به تعدد واجب الوجود می انجامد که باطل است. و فرض نیاز اجزاء به یکدیگر هم، باواجب الوجود بودن، سازگار نیست. و اگر تنها یکی از اجزاء را واجب الوجود و بی نیاز از دیگر اجزاء بدانیم، ترکیب حقیقی نخواهد بود.
امّا دلیل نفی اجزاء بالقوّه از خداوند، این است که موجود دارای اجزاء بالقوّه، عقلاً قابل تقسیم به چند موجود و در نتیجه، قابل زوال خواهد بود، در صورتی که واجب الوجود، ضروری و زوال ناپذیر است.
ب) خداوند دارای اجزای تحلیلی نیست. به این معنا که پدیده های امکانی به وسیله تحلیل عقلانی نیز به دو جزء ماهیّت و وجود قابل تقسیم است. مثلاً مانند انسان، که در تحلیل عقلی از دو جزء هستی(وجود) و چیستی(ماهیّت) ترکیب یافته است.
لیکن، ماهیّت و امکان، ملازم یکدیگرند و ماهیّت، راهی به ساحت قدس الهی ندارد. به بیانی دقیق تر: ماهیّت از حدود موجودات محدود، انتراع می شود و قالبی مفهومی است که بر موجودات محدود منطبق می گردد. امّا چون وجود خدای متعال، از هرگونه محدودیّتی منزّه است، هیچ ماهیّتی از آن، انتزاع نمی شود. عقل، تنها می تواند موجودات محدود را به ماهیّت و وجود، تحلیل کند. لیکن وجود خداوند، وجود صرف است و عقل نمی تواند هیچ ماهیّتی رابه آن نسبت دهد. بنابراین هر گونه ترکیبی درباره خداوند منتفی و خداوند، بسیط محض است.

« بخش پرسش و پاسخ »
e
خدا متحرّک است یا ساکن؟خداوند متحرّک نیست زیرا حرکت در موجودات مادّی تحقق دارد، و خداوند ساکن هم نیست زیرا صدق سکون در چیزی است که حرکت در مورد آن بتواند صادق باشد. و چنین نیست که هر چیزی که حرکت نداشت متصف به سکون گردد بلکه چیزی که شأنیّت حرکت را داشته باشد ولی بالفعل در حال حرکت نباشد ساکن خواهد بود. از این روی، خداوند را نمی توان ساکن نیز نامید.
آنچه در این باره می توان بر خداوند اطلاق کرد ثبات و عدم تغییر می باشد. به این معنا که هیچ گونه تغییر و تبدیلی در خداوند متعال راه ندارد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
e
چرا وحدت حق وحدت عددی نیست؟در روایتی از امیرالمؤمنین علی«علیه السلام» نقل شده که وحدت خدای را نمی توان وحدت عددی دانست زیرا خداوند ثانی ندارد و چیزی در باب اعداد می گنجد و وحدت عددی برای او می توان فرض کرد که ثانی داشته باشد(احتمالاً منظور این است که بتوان برای او ثانی قرار داد و خداوند امکان ندارد که ثانی داشته باشد زیرا او ذاتی است یگانه و شریک و مثل و مانند ندارد) از این رو وحدت خداوند وحدت عددی نمی باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
e
دلیلی روشن بر یگانگی خداوند اقامه فرمائید.؟یکی از دلائل روشن برای یگانگی خداوند وجود انسجام و هماهنگی هر یک از اجزاء عالَم با اجزاء دیگر است به گونه ای که وقتی اجزاء عالم را در نظر می گیریم و رابطه ی آنها و تأثیر و تاثری که نسبت به یکدیگر دارند بررسی می نمائیم به این حقیقت به روشنی پی می بریم که از آفرینش این جهان هدفی در کار بوده و جهان از ناحیه یک آفریدگار دانا و خالقی مدبر و ناظمی حکیم آفریده شده است فی المثل منظومه ی شمسی از زمین و خورشید و ماه را در رابطه زندگی انسانها در نظر بگیرید زمینی که ما در آن زندگی می کنیم. فاصله معیّنی با خورشید دارد که این فاصله در رابطه با زندگی ما بسیار دقیق و منظم است اگر این فاصله کمتر بود و زمین به خورشید نزدیک تر بود زندگی در زمین به خاطر حرارت بیشتر آن به هیچ وجه امکان پذیر نبود و اگر این فاصله بیشتر بود به خاطر سرمای زیاد زندگی ممکن نبوده و نیز ما می بینیم بدن ما انواع و اقسام مواد غذایی را نیاز دارد از سوی دیگر مشاهده می کنیم که تمام این مواد در زمین موجود بوده و یا به وجود می آید این انطباق و انسجام کامل که در سطح وسیع و چشمگیر در تمام ابعاد موجودات دیده می شود برای انسان عاقل و خردمند دلیل بر هدف داشتن این جهان و یگانگی خالق و آفریدگار آن می باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
جمله «صدق الله العلی العظیم» چه معنی دارد؟کلمه علی و عظیم یعنی بلند مرتبه و بزرگ دو نام از نامهای خداوند هستند و «صدق الله العلی العظیم؛ خداوند بلند مرتبه و عظیم گفتارش راست و درست است».

« بخش پاسخ به سؤالات »
مگر نمی گویند خداوند دارای اسمهای زیادی می باشد پس چرا در بیشتر جاها در قرآن خدا را با الله معرّفی کرده است؟خداوند دارای اسم های بسیاری است که در آیات - قرآن از آن ها نام برده شده است مانند رحمن، رحیم، علیم، حکیم، قدیر، سمیع، بصیر، غفور، شکور، رئوف و... در میان - این نام ها نام «الله» اسم ذات است از این ور وقتی سخن از ذات مقدس خداوند به میان می آید از نام الله استفاده می شود. درباره نامهای خداوند به ورقه ی ارسالی توجه فرمائید.

« بخش پاسخ به سؤالات »
اسم اعظم خداوند کدام است؟اسم اعظم پروردگار به طوری که از روایات استفاده می شود هفتاد و سه حرف است و تمام آنها جز یک حرف که مخصوص خداوند است به ائمه معصومین«علیهم السلام» تعلیم داده شده است و آنان - عالم به اسم اعظم خداوند بودند در احادیث آمده که آصف برخیا وزیر حضرت سلیمان یک حرف از حروف اسم اعظم را می دانست که دارای چنان قدرتی بود که تحت بلقیس را در کمتر از چشم بهم زدن نزد حضرت سلیمان حاضر ساخت اینجاست که مقامات خاندان گرامی پیامبر«صلی الله علیه وآله» روشن می شود و چنانچه از احادیث استفاده شود که اسم اعظم به کسانی که دوست خدا نبوده اند داده شده ممکن است به منظور امتحان و آزمایش باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
دلیلی درباره ی یگانگی خدا بیان فرمائید؟برای اثبات یگانگی خدا فلاسفه و دانشمندان دلیلهای متعددی اقامه کردند از جمله آنکه دو خدا فرض شود از چند صورت زیر بیرون نخواهد بود و همه ی آنها نشدنی و محال است.
1 - اینکه از تمام جهات با هم مساوی باشند در این صورت دو تا نخواهند بود زیرا دو تا بودن با یکسان در تمام جهات نمی سازد از باب مثال: اگر دو انسان از تمام جهات با هم مساوی باشند بطوری که مکان هر یک نیز مکان دیگری باشد دو تا نخواهند بود زیرا دو تا بودن آنها لااقل مکان هریک را از دیگری مشخص می سازد این مطلب درست مانند آن است که بگوییم تهران دو تا است و باهم هیچ فرقی ندارد و هر دو در یکجا واقع است بدیهی است که این ادعا درست نیست و تهران بیش از یکی نخواهد بود.
2 - اینکه از تمام جهات با هم مخالف باشند یعنی یکی دارای علم و قدرت و هستی است دیگری دارای جهل و عجز و نیستی باشد در این فرض بدیهی است که نمی شود هر دو خدا باشند زیرا جهل و نیستی با مقام خدایی که سرچشمه ی هستی و علم و حکمت باید باشد منافات دارد.
3 - در بعضی از جهات با هم موافق و شریک بوده و در بعضی از جهات دیگر با هم مخالف و مغایر باشند - آنگاه لازم می آید هر کدام مرکب از دو چیز باشند یکی آنچه با هم در آن شریکند و دیگری آنچه آنها را از یکدیگر جدا و مشخص می سازد آن وقت روشن است که مرکب محتاج و نیازمند به اجزاء خواهد بود همچنانکه یک ماشین نیازمند به قطعات مختلف و اجزاء گوناگونی است که با یک اسلوب مخصوصی می بایست با هم تألیف و ترکیب شود و احتیاج و نیاز در وجود خدا که هیچگونه احتیاج و نیاز و نقص و کمبود در آن تصور نمی شود راه ندارد و اساساً با واجب الوجود و بی نیاز مطلق بی ارتباط است و با یکدیگر سازش ندارد پس فرض دو تا بودن خدا صحیح نیست و محال است به این معنی که امکان ندارد که واقع شود پس او واحد یگانه است و روی همین حساب است که تمام پیامبران به مردم اعلام توحید می کردند و مردم را از شرک به خدا باز می داشتند و همه ی آنها خود را فرستاده ی یک مرکز و یک خدا می دانستند. توحید و یگانه پرستی انسان را آزاد تربیت می کند چرا که حاضر نیست در مقابل هر کسی سر تسلیم فرود آورد و چاپلوسی و تملق گویی نماید بلکه عالم هستی را یک پارچه مخلوق و آفریده ی یک حقیقت می داند و هر چه می داند و هرچه می خواهد تنها به او چشم امید دارد و بس.

« بخش پاسخ به سؤالات »
معنی لطیف را که از اسماء خداوند است بنویسید؟در روایتی از امام هشتم«علیه السلام» لطیف را که از اسماء خدا است چنین معنی می کند: لطیف یعنی آفریدگار مخلوقات، لطیف یعنی کسی که در خلقت مخلوقات کوچک و ذره بینی خیلی ظرافت و لطافت به کار برده است تا اینکه حضرت می فرماید: در بین این حیوانات کوچک، حیواناتی زندگی می کنند که هیچگاه چشم(البته چشم عادّی و غیر مسلح) نمی تواند آنها را ببیند و به قدری این مخلوقات کوچک و ریز هستند که نمی تواند نر و ماده آنها رااز یکدیگر تشخیص دهد.
آنچه در این روایت ذکر شده است یکی از معانی لطیف است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
یکی از دلائل یگانگی خدا این است که وجود دو مبدأ در جهان خلقت موجب فساد در زمین و آسمانها است و اگر در خدا بر جهان حکومت کند، موجب اختلال در دستگاه - آفرینش می گردد؟ اولاً: چرا تعداد خدا، موجب فساد در جهان آفرینش می گردد. ثانیاً: چه مانع دارد که دو آفریننده در ساختن جهان با هم تشریک مساعی نموده و - اقدام به کار کنند.این موضوع را با دو بیان می توان توضیح داد و روشن نمود، یکی از آن دو بیان علمی، و دیگری - فلسفی است اینک هر دو را در این جا به طور فشرده منعکس می نمائیم:
1 - از مطالعه یک کتاب به خوبی می توان فهمید که نوشته یک نفر است یا چند است در کتابی که یک نفر نوشته است یک نوع هم آهنگی مخصوص در میان عبارات و جمله بندیها، تعبیرات مختلف، کنایات و اشارات، عناوین تیترها، طرز ورود و خروج، مندرجات و خلاصه در تمام قسمتها، یک نوع وحدت و هماهنگی بچشم می خورد چرا؟
زیرا همگی زائیده یک فکر و تراوش یک قلم است در صورتی که یک چنین هماهنگی در کتابی که دو نفر - نوشته باشند وجود داشت، هر چه هم، همفکر، هم سلیقه باشند، باز، آثار اختلاف در بسیاری از قسمتها که اشاره نمودیم بچشم خواهد خورد مخصوصاً اگر این کتاب، بزرگ و مفصل باشد، و در موضوعات گوناگون بحث کند، خیلی زود می توان به این حقیقت پی برد.
جهان آفرینش که خود بزرگ ترین کتاب تکوین است و تمام افراد بشر قادر به شمردن صفحات آن نیستند تا آنجا که بشر قادر به خواندن آن شده است، در تمام صفحات و سطور آن یک نوع نظم معین و پیوستگی خاص وهم آهنگی غیر قابل توصیفی مشاهده نموده است. و این مطلبی است که جملگی برآنند.
تمام دانشمندان جهان از ستاره شناس و اتم شناس، فیزیک دان، شیمیدان، و حیوان شناس و گیاه شناس اتصال و پیوستگی و هم آهنگی تمام اجزاء آن را با یکدیگر تصدیق کرده و همگی می گویند: نظامی که بر منظومه شمسی ما حکومت می نماید بدون کم و زیاد در یک اتم که اگر میلیونها از آن را روی هم بگذاریم نقطه ای را تشکیل می دهند نیز حکمفرما می باشد.
قوانین و نوامیسی که بر جهان حکومت می کند آن چنان عمومی و کلی است که از آزمایش کوچکی در گوشه ای از این جهان می توان یک قانون کلی و عمومی که بر سراسر جهان آفرینش حکومت می کند به دست آورد.
قانون جاذبه و دافعه بر سراسر جهان حکومت می نماید و هیچ موجودی از این قانون مستثنی نیست.
تمام گیاهان و جانداران تحت قانون تلقیح تولید مثل می نمایند شباهت در خلقت حیوانات آن چنان زیاد است که گروهی را بر آن داشته است که بگویند همگی ریشه واحدی دارند و همچنین.... خلاصه به هر سو بنگریم و از هر کسی سؤال کنیم همه این حقیقت را تأیید می کنند که در سرتاسر جهان هستی آثار و حدت و یگانگی و نظام واحد به خوبی به چشم می خورد.
هر گاه مبدأ آفرینش یکی نبود و دو رأی و دو فکر بر جهان حکومت می کرد طبعاً وضع جهان آفرینش غیر از این بود و از پیوستگی و هماهنگی نظم و تدبیر یگانه خبری نبود، و نتیجه یک چنین از هم گسیختگی همان فساد در دستگاه خلقت و نظام آفرینش است.
"هشام بن حکم" از امام صادق«علیه السلام»پرسید دلیل بر یگانگی خداوند چیست؟ اما در پاسخ وی چنین فرمود:
«اتصال التدبیر و تمام الصنع، کما قال الله لو کان فیهما الهة الا الله لفسدتا(1)؛ بهم پیوستگی و دوام نظام هستی و تمامیت آفرینش دلیل بر یگانگی او است همانطور که خود او فرموده است" اگر در سراسر زمین و آسمان جز خداوند یگانه، آفریدگاری بود نظم آنها بر هم می خورد»(2).
2 - بیان دیگر، بیان فلسفی است که در برخی از آیات قرآن به نیز اشاره شده است و آن اینکه: هر گاه بر زمین و آسمانها دو آفریننده حکومت نمایند، این دو خداوند یا مماثل و همانند یکدیگرند، یا با یکدیگر اختلاف و تباین کلی دارند هر گاه مماثل و همانند یکدیگر باشند، مانند دو انسان که براثر شباهت کامل و جهت اشتراکی که در میان آن دو وجود دارد مثل یکدیگر شمرده می شوند در این صورت باید در یک قسمت شبیه و همانند یکدیگر باشند. اما در یک قسمت دیگر باید با هم اختلاف داشته باشند زیرا معنی ندارد که دو موجود از هر جهت مانند یکدیگر باشند و هیچ گونه تفاوتی در بین آنان نباشد، حتی دو برادر دو قلو همزاد، که از نظر شکل و قیافه و رنگ و اندازه قامت و آهنگ صدا و... مانند یکدیگر باشند باز در جهاتی با هم و لااقل لحظه تولد و مکان و ماده سازنده بدون روح و... با هم فرق خواهند داشت.
و نتیجه چنین فرض، "ترکیب" از "جهت اشتراک" و لو در اصل هستی و وجود و از "جهت اخلاف" که موجب تعدد دو گانگی آنان می باشد و چون براهین فلسفی ثابت کرده است که خداوند باید بسیط باشد در این صورت یک چنین فرض (دو خداوند همانند یکدیگر) باطل خواهد بود از این جهت ناچاریم بحث را = روی دو خدای متباین در تمام هستی متمرکز کنیم دو خدائی که - هیچ نوع جهت وحدت اشتراکی در میان آنان باشد و از نظر ذات هستی، کاملاً با یکدیگر مخالف و مباین شمرده شوند.
ناگفته پیدا است آثار و افعال دو موجود مباین باید مانند ذات خود آنها، مباین و مخالف - شود زیرا تصور ندارد که دو موجود متباین که کوچک ترین نقطه و وحدتی در میان آنها موجود نباشد در عین حالا از نظر فعل و اثر یکسان و یکنواخت گردند هر گاه دو خداوند این چنین بر عالم آفرینش حکومت کنند، تدبیر هر کدام مباین و مخالف دیگری خواهد بود، و نتیجه حکومت و تدبیر مختلف بر زمین و آسمانها بهم خوردن نظم و از هم گسستن روابط و بروز اختلاف در دستگاه آفرینش، و از بین رفتن هم آهنگی، از نظر اداره خواهد بود.
در صورتی که ما در جهان خلقت، خلاف آن را مشاهده می کنیم زیرا می بینیم اگر جاندار آفریده است تمام جهان را آن چنان با او هم آهنگ ساخته و هستی او را با هستی دیگران آن چنان پیوند داده تو گوئی که هم جهان هستی برای خدمت و کمک به آن آفریده شده است و این نوع هماهنگ حاکی از - آن است که اراده واحدی بر جهان حکومت می کند به این طرز استدلال در سوره مومنون آیه 91 - نیز اشاره شده است.
بنابراین، هم استدلالات فلسفی وهم مطالعات علمی این حقیقت را ثابت می کند که بر سراسر پهنه هستی یک اراده، یک مشیت و یک ذات پاک حکومت می کند(3).

« بخش پاسخ به سؤالات »
1) بحار الانوار، ج 3، ص 20 .
2) برای توضیح بیشتر به کتاب "خدا را چگونه بشناسیم"مراجعه فرمائید.
3) مأخذ: از کتاب پرسشها و پاسخهای مذهبی، ج دوم، ص، 169.
برهان بر توحید و یگانگی خداوند این است که اگر قائل شویم که خدایان متعددی وجود دارد از سه صورت بیرون نیست نخست اینکه آن چند خدا از تمام جهات باهم مساوی باشند که در آن صورت چند خدا نخواهد بود؟در صورت دوم اینکه از تمام جهات با هم مخالف باشند یعنی یکی از آنها دارای هستی و علم و قدرت و تمام کمالات غیر محدود و دیگری دارای نادانی و ناتوانی و تمام نواقص در این صورت، نیز آن ذاتی که دارای کمالات غیر محدود است آفریدگار می باشد و آن دیگر خدا نمی باشد زیرا ذاتی که در مورد او فرض نیستی و جهل شود نمی تواند واجب الوجود باشد چون منظور از خدا هستی کامل است که نقص در او نباشد و ذاتی که در آن فرض نیستی شود موجود نیست تا خدا باشد و چون قرض جهل در آن شده در ذاتش علم و دانایی نیست بنابراین در علم و دانایی نیازمند به خدای دیگر خواهد بود و آن خدای دیگر آفریدگار او خواهد بود.
اضافه بر اینکه ذاتی که از بعضی جهات ممکن الوجود باشد از تمام جهات ممکن الوجود خواهد بود یعنی اگر در علم نیازمند بود در اصل هستی هم نیازمند خواهد بود صورت سوم این است که در بعضی جهات با هم شریک و در بعضی جهات از هم متمایز باشند آنوقت دو چیزی که این چنین باشند مرکب خواهند بود یعنی از دو جهت ترکیب خواهند داشت در یکی جهت مشترک و یکی جهت ممتاز و مرکب همیشه محتاج به اجزاء است در این صورت هم هیچکدام خدا نخواهند بود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا وجود دو خدا لازم با تفاوت است؟نفس تعدد دلیل بر تغایر است و هیچگاه نمی شود دو چیز تصور کرد مگر اینکه هر کسی از آن دو یک ویژگی خاصی دارد که در آن دیگری نیست حداقل این که هر یک غیر از دیگری است و اگر این ویژگی هم نباشد دو تا نخواهند بود و یکی بیش نخواهد بود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا می شود غیر از خدا پدید آورنده ی دیگری نیز وجود داشته باشد؟بسیار روشن است که جواب این سؤال منفی است و وجود پدید آورنده ی دیگری غیر از خداوند ممکن نیست زیرا براهین و دلیل ها وحدانیّت(یکی بودن) او را نیز ثابت می کند در براهین خداشناسی گفته می شود که جهان بطور کلی یک واحد پدیدآورده شده است و یک واحد نمی تواند پدید آورنده متعدد داشته باشد.
دیگر اینکه ما با براهین قطعی خدایی نامتناهی و بی حد و مطلق اثبات می نماییم و واضح است خدایی این چنین(دوئیت) و (دوگانگی) در او راه ندارد زیرا معنای(دو بودن) حد و مرز داشتن است و خدایی که ما اثبات نمودیم خدای نامتناهی و بی حد است علی«علیه السلام» به دلیل دیگری نیز اشاره می فرماید آنجا که می گوید(اگر خدای دیگری وجود داشت او، نیز - پیغمبرانی می فرستاد) یعنی که فرستادن پیغمبران از شئون خدایی است و اگر خدای دیگری ناچار او پیغمبرانی می فرستاد و حال آنکه می بینیم تمام پیامبران از طرف یک خدا آمده اند و به یک خدا دعوت نموده اند از اینجا دانسته می شود جز خدای یکتا خدایی نیست.

« بخش پاسخ به سؤالات »
اگر نام شخصی را همراه با نام خدا ایراد کنیم شرک است آیا روایتی در این باره وجود دارد؟در حدیثی از امام هشتم«علیه السلام» نقل شده که وقتی گوینده یی «بسم» می گوید(بنام خدا، کار خویش را آغاز می کند) منظورش این است که بر خودم نشانه ی (ارتباط با) اللّه را که عبادت است علامت می گذارم. بر این اساس، بردن نام نشانه ی ارتباط با خدا و عبادت و پرستش او است و به این دلیل نمی توان در این نشانه دیگری را شرکت داد و نام دیگری را همراه با نام خدا آورد. در حدیث دیگر از امام حسن عسکری«علیه السلام» نقل شده که وقتی می گویی «بسم الله؛ بنام خدا» یعنی در تمام امور کمک می گیرم از اللّه که عبادت، ویژه ی او است.
با این وصف، نمی توان نام دیگری را کنار نام الله قرار داد که حاکی از استعانت به او نیز، باشد. در حدیث دیگر نقل شده که عبدالله بن یحیی گفت، یا امیرالمؤمنین، تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم چیست؟ فرمود: بنده ی خدا وقتی می خواهد چیزی را بخواند یا کاری انجام، دهد می گوید «بسم الله الرحمن الرحیم؛ بنام خداوند بخشنده مهربان» یعنی به این نام کار را انجام می دهم پس هر عملی که با بسم الله آغاز می کند خداوند برای او در آن برکت، قرار می دهد.
بر این اساس تنها باید نام خداوندی که مصدر خیرها و برکتهاست برده شود و نام دیگر نباید با نام او مقرون باشد زیرا مستلزم این است که از نام دیگری هم جز خدا انسان برکت جوید.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا تعظیم غیرخداوند با توحید منافات ندارد؟تعظیم و بزرگداشت غیرخدا به خاطر برخی از کمالات که قابل تمجید و تقدیس است شرک نیست آری اگر تعظیم به عنوان عبادت و پرستش باشد شرک است و از اینرو هیچ موجودی جز خداوند - شاسته ی پرستش نیست ولی تعظیم غیر خدا مانند تعظیم پیامبر و امام و تمام اموری که از جهتی ارتباط با خدا دارد در واقع تعظیم خدا است و با توحید منافات ندارد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
وجود چند خدا چه اشکال دارد؟لو کان فیهما الهة الا الله لفسدتا...؛ اگر در آسمان و زمین خدایانی غیر الله بودند آسمان و زمین فاسد می شدند زیرا اگر چند خداوند وجود داشت یا این بود که، هر یک در صفات ناقص بودند یا همه کامل بودند یا برخی کامل و برخی ناقص بودند مثلاً در مورد چیزی که یکی از آنها می خواست به وجود بیاورد آیا الهه دیگری می توانستند آن را به وجود بیاورند یا نه اگر همه آنها نمی توانستند که همه ناقص بودند و هیچ یک الله حقیقی نبودند و اگر برخی می توانستند و برخی نه آنکه می توانست خدا و دیگران نه، و چنانچه همه قدرتشان نافذ و بدون نقص بودند لازمه اش اجتماع علل تعدد بر معلول واحد بود و معلول واحد جز از علت واحد نمی تواند موجود شود در آن صورت آسمان و زمین وجود نمی گرفتند زیرا اراده ها و مشیت های متعددی از الهه متعدد می خواست باعث وجودشان شود و این محال بود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
پیرامون توحید افعال توضیحی بدهید؟توحید افعال این است که ما در جهان جز یک مدبّر که نظم جهان به نیروی لایزال وی اداره می شود - معتقد نباشیم و تنها او را مستقل در تأثیر دانسته و تأثیر عوامل و علل و اسباب را در جهان به اراده و مشیت وی بدانیم چنانکه قرآن مجید می فرماید: «یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید؛ ای مردم شما به خدا نیازمندید و تنها خداست که بی نیاز ستوده است»(4).

« بخش پاسخ به سؤالات »
4) سوره فاطر، آیه 15.
مصوّر و مقدّر به چه معنی می باشند؟مصوّر که یکی از اسماء الهی است به معنی صورت بخش و نقش آفرین است چنانکه در آیه کریمه آمده: «هو الذی یصورکم فی الارحام کیف یشاء؛ او است خداوندی که در ارحام، شما را صورت می بخشد آنگونه که می خواهد» و مقدّر یعنی کسی که اندازه گیری می کند و می دانیم هر موجودی دارای - قدر و اندازه معینی است که براساس اراده و مشیت خداوند تنظیم شده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
اسم اعظم چیست؟خداوند دارای اسماء و نامهای بسیاری است که همه ی آنها عظیم و بزرگ و نیکو است ولی از احادیث استفاده می شود که خداوند دارای اسمی است که اعظم و بزرگتر از دیگر نامهای او است و از احادیث استفاده می شود که این اسم به گونه ای است که اگر خداوند به این اسم خوانده شود منشأ آثاری بسیاری است و این اسم دارای حروفی است که برخی از آنها به بعضی پیامبران گذشته تعلیم داده شده بود و تمام حروف آنها را خداوند به پیامبران و امامان معصومین«علیهم السلام» تعلیم داده است و براساس همین آگاهی از اسم اعظم بود که آنان دارای قدرت گسترده ای از جانب خداوند بوده اند آری از احادیث استفاده می شود یک حرف از آن ویژه ی خداوند است که به هیچ ملک مقرب و نبی مرسل تعلیم داده نشده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
از جمله اسماء خداوند جبار و قهار است آیا خداوند ستم کننده و قهر کننده است؟جبار و قهار هیچ یک به معنای ظلم کننده نیست چه اینکه جبار به معنای جبر کننده است و جبر خداوند به انفاذ مشیت و قدرت وی می باشد و قهار بودن خداوند به این است که بر ظالمان و ستمگران و جباران غلبه کرده آنان را ذلیل و خوار می سازد و هیچ یک از اینها ظلم و ستم شمرده نمی شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا بخشش و رحمت گسترده و بی پایان خداوند، شامل حال برخی از گناه کاران مانند مشرکان نمی باشد؟بی تردید رحمت خداوند، بی کران و دربرگیرنده هر چیزی و هر کسی است. در دعای کمیل می خوانیم:
«اللهم انی اسالک برحمتک التی وسعت کل شئ»؛
بر این اساس تمامی موجودات مشمول رحمت عام خداوند هستند. امّا برخی عنایات و بخشش های خداوند خاصّ می باشد و مشمول کسانی می شود که خود را به گناه و عصیان نیالانید. بنابراین، چه بسا افرادی خود را در معرض این رحمت قرار ندهند. مثل این که ما می دانیم: آب تشنگی هر تشنه ای را می زداید، حال اگر انسان تشنه ای از نوشیدن آب امتناع ورزید، حق ندارد بگوید:
چرا آب از من رفع تشنگی نکرد؟
و هرگز چنین حادثه ای به معنای نفی و نقض آن سخن نیست.
به تعبیر دقیق تر: در بی کرانگی رحمت و بخشش خداوند، نقصی نیست و «فاعلیّت فاعل» کامل است، لیکن؛ نقص در «قابل» وجود دارد. یعنی برخی افراد با اعمال پست و ننگین خویش مانعی در برابر وزش نسیم رحمت الهی به سوی خویش، ایجاد کرده اند. و بدین سان، خود را از این شایستگی محروم ساخته اند.

« بخش پرسش و پاسخ »
هدایت بندگان به دست کیست؟«خدا، پیامبر، امام»از قرآن مجید استفاده می شود: «هدایت» کار خداست؛
«انک لاتهدی من احببت ولکن اللَّه یهدی من شاءً»(5)؛ بدرستی که تو هر که را که دوست داشتی هدایت نمی توانی کرد بل خدا هر که را بخواهد هدایت می کند. و در عین حال به انبیاء و ائمه هم نسبت داده می شود.
توضیح: اگر درباره شخصی بگوییم رسول اکرم«صلی الله علیه وآله» یا امام صادق«علیه السلام» او را هدایت کرده اند؛ معنایش این نیست که خدا او را هدایت نکرده است. بل، معنایش این است که خدا به واسطه رسول اکرم«صلی الله علیه وآله» و ائمه اطهار«علیهم السلام» به اجازه و خواست خویش او را هدایت کرده است.
همچنان که در قرآن آمده است:
«وجعلنا منهم ائمّة یهدون بامرنا لمّا صبروا»؛ ما از آنان، پیشوایانی قرار دادیم که به امر ما [دیگران را ]هدایت می کنند، هنگامی که صبر کردند(6).
در هر صورت، تمام هدایت ها و راهنمائی ها به خدا منتهی می گردد. از این رو، هر روز چند بار در نماز خویش، آن را از خدای خواهیم:
«اهدناالصراط المستقیم»؛ در عین حال برای دست یابی به آن، به رسول اکرم و ائمه اطهار«علیهم السلام» هم متوسّل می شویم.

« بخش پرسش و پاسخ »
5) سوره قصص، آیه 56.
6) سوره سجده، آیه 24.
به چه دلیل، خداوند بسیط است؟معنای بسیط بودن خداوند؛ این است که ترکیب به هیچ معنای آن در خداوند وجود ندارد.
الف) خداوند دارای اجزای خارجی نیست، خواه بالفعل. مانند: درخت که بالفعل از اجزای مختلف خارجی برگ، شاخه، ریشه و... تشکیل شده است.
و خواه بالقوه؛ به این معنی که مرکب بالقوه با تجزیه و تفکیک، موجود واحد به چند موجود، مبدّل خواهد شد. در این صورت، یا اجزاء بالقوه، قابل اجتماع است که موجود مفروض، دارای امتدادهای مکانی یعنی: طول و عرض و عمق خواهد بود. و یا این اجزاء قابل اجتماع نیست، بل با معدوم شدن یکی، دیگری به وجود می آید، که آن را امتداد زمانی می نامیم. که هر دو از ویژگی های جسم است.
دلیل عدم ترکیب خداوند از اجزاء بالفعل این است که اگر همه اجزاء، واجب الوجود باشند و هیچ کدام به دیگری نیازمند نباشد، به تعدد واجب الوجود می انجامد که باطل است. و فرض نیاز اجزاء به یکدیگر هم، باواجب الوجود بودن، سازگار نیست. و اگر تنها یکی از اجزاء را واجب الوجود و بی نیاز از دیگر اجزاء بدانیم، ترکیب حقیقی نخواهد بود.
امّا دلیل نفی اجزاء بالقوّه از خداوند، این است که موجود دارای اجزاء بالقوّه، عقلاً قابل تقسیم به چند موجود و در نتیجه، قابل زوال خواهد بود، در صورتی که واجب الوجود، ضروری و زوال ناپذیر است.
ب) خداوند دارای اجزای تحلیلی نیست. به این معنا که پدیده های امکانی به وسیله تحلیل عقلانی نیز به دو جزء ماهیّت و وجود قابل تقسیم است. مثلاً مانند تحلیل انسان، در تحلیل عقلی از دو جزء هستی(وجود) و چگونگی(ماهیّت) ترکیب یافته است.
لیکن، ماهیّت و امکان، ملازم یکدیگرند و ماهیّت، راهی به ساحت قدس الهی ندارد. به بیانی دقیق تر: ماهیّت از حدود موجودات محدود، انتراع می شود و قالبی مفهومی است که بر موجودات محدود منطبق می گردد. امّا چون وجود خدای متعال، از هرگونه محدودیّتی منزّه است، هیچ ماهیّتی از آن، انتزاع نمی شود. عقل، تنها می تواند موجوات محدود را به ماهیّت و وجود، تحلیل کند. لیکن وجود خداوند، وجود صرف است و عقل نمی تواند هیچ ماهیّتی رابه آن نسبت دهد. بنابراین هر گونه ترکیبی درباره خداوند منتفی و خداوند، بسیط محض است.

« بخش پرسش و پاسخ »
چرا عزّت و ذلّت به دست خداست؟خداوند متعال در قرآن کریم، تمامی امور شؤون جهان هستی را در دست خویش و در قبضه قدرت مطلق خود بیان می کند. ذلّت و عزّت نیز یکی از شؤون انسانی است که در دست خداست.
عزیز در زبان عرب به آنچه گفته می شود که دستیابی بدان سخت است. این کلمه در هر چیز سخت نیز استعمال گردیده و نیز در هر امر غالبی به کار برده می شود. بنابراین عزیز در معنای باصلابت و با صعوبت و نیز غالب و چیره استعمال می شود که در مقابل آن ذلیل می باشد.
مرحوم علامه طباطبایی در این باره می گویند: عزّت متفرع بر مالک و حاکم بودن است. به این معنا که عزّت و صلابت و غلبه خداوند برخاسته از مالکیّت و حاکمیّت خداوند است و هر کس که عزّت یابد نیز این امر را در اثر فیض خداوند و از سوی او به دست می آورد(7).
روشن است که این امر منافاتی با اختیار انسان ندارد. زیرا انسان با انتخاب حق و عمل در راه حق متعال، زمینه عزّت خویش را فراهم می آورد به این معنا که مشمول فیض خداوند و عزّت یافتن از عزیزی که ذلیل هیچ قدرتی نیست می شود. و یا با انتخاب باطل و عمل در راه غیر خدا، زمینه ذلیل ساختن خود را فراهم می سازد، و به این شکل، خداوند او را ذلیل و از عزّت یافتن محروم می نماید.

« بخش پاسخ به سؤالات»

7) المیزان، ج 3، صص 133 - 130.

logo new موسسه در راه حق، نشر و ترویج معارف اسلامی