عدل الهی

پرسشپاسخ
چرا خداوند متعال که می داند برخی انسانها سرانجام راه زشت را برمی گزینند، آنان را می آفریند؟تردیدی نیست که آنچه از خدا است نعمت و احسان و تفضل است زیرا خداوند به آنان هستی بخشیده و وسایل تکامل و پیشرفت آنان را از هر لحاظ فراهم ساخته و امکانات لازم را برای ترقّی معنوی و روحی آنان در اختیارشان گذاشته است بدبختی و شقاوت و هلاکت آنان بواسطه این است که از این امکانات سوءاستفاده کرده و نیروهای خویش را در مسیر باطل بکار انداخته اند.
بوستان نظام آفرینش همانطور که بدون گل معطّر انسان مؤمن ناقص است گل نیز بدون خار(انسان شقی) ناقص است و این مجموعه نظام با حکمت پروردگار موجود گشته ولو اینکه ما با عقل ناقصمان آنرا درک نکنیم.
انسان شقی ولو اینکه از حیث شریعت محکوم است و مجرم امّا از حیث تکوین همچون سایر موجودات مخلوق خداست و ارز شمند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا برخورداری انسان ها از امکانات مادّی موجب نمی شود که برخی به تکامل معنوی لازم نرسند؟باید به دو نکته توجّه داشت:
نخست این که محور تکامل انسان در این جهان، معنویّت اوست و انسانها در امکان سیر روحی و حرکت تکاملی معنوی، یکسانند و هر کس می تواند در این راه گام بگذارد، حال، غنی باشد یا فقیر و بیمار باشد یا سالم. در این جا محرومیّت مادّی، نقشی ندارد و آنچه مهم است بهره گیری از امکانات و استعدادهاست. از این رو، تکامل و تکالیف انسان بر اساس وسع و توانایی اوست.
دوم این که تکامل انسان، ارادی و اختیاری است و هیچ عاملی، جز اراده و اختیار، در سرنوشت دارای تأثیری ثابت نیست. اگر انسان اراده کند، می تواند از تأثیر همه عوامل بگریزد. به عنوان مثال، انسان می تواند با اراده و اختیار تأثیر عوامل وراثت و محیط را خنثی کند. با توجّه به این دو نکته روشن می شود که در حرکت معنوی و سیر تکاملی، میان انسانها هیچ گونه تبعیضی نیست و محرومیّت در این جا نقش ندارد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا به کودکانی که در کودکی یا قبل از به دنیا آمدن می میرند ظلم نشده است؟ظلم و ستم در مواردی است که استحقاقی در کار باشد و هیچ کس پیش از آمدن به این جهان حقّی بر خداوند نداشته است که او را به این جهان بیاورد این فضل و رحمت خداوند است که شامل حال انسان ها می شود و آنان را مشمول لطف و عنایت خداوند قرار می دهد.
و کسانی را هم که خداوند می آفریند حقّی بر خداوند ندارند تا آفرینش آنان را به مراحل پایانی برساند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا محروم شدن بنده، از نعمتی، بی انصافی و ظلم در حق او محسوب نمی شود، همانند میزبانی که بین میهمانان تفاوت بگذارد؟اگر میزبانی بدون دلیل بین میهمانان فرق بگذارد و از یکی بیش از دیگری پذیرایی و احترام نماید، این بی انصافی است. امّا اگر این فرق گذاشتن روی جهت و حسابی باشد، اضافه بر آنکه بی انصافی نکرده، نشانه حکیم مصلحت اندیش بودن اوست.
تفاوت موجودات و انسان ها با یکدیگر و نیز بهره مندی یا محرومیّت از برخی نعمت ها همه دارای حکمت و مصلحت است و نظام خلقت جهان گزاف و بدون حساب نیست.
بنابراین اگر اختلاف و تفاوتی بین اشیاء و اشخاص می بینیم همه بر مبنای حساب دقیق نظام آفرینش است و جای هیچ گونه ایرادی نیست. آری، چه بسا ما حکمت و راز این تفاوت را ندانیم که ممکن است با اندیشه، به برخی از آن دست یابیم.

« بخش پاسخ به سؤالات »
ادله و مدارک اینکه خدا به کسی نعمت بیشتری داده معرّفی شود و چنین چیزی در دیدگاه توحیدی ما دیده نمی شود؟نخستین مدرک وجود اختلاف میان انسانها در این زمینه است ما می بینیم در مزایا و بهره های آفرینش، انسانها یکسان نیستند یکی زیبا است یکی زیبایی ندارد یکی باهوش و استعداد بیشتری است دیگری فاقد آن است یکی از سلامت کامل برخوردار است دیگری ضعیف و رنجور است و دیگر مسائل فراوانی که از آن جهات اختلاف در میان انسانها برقرار است. علاوه در آیات متعددی از قرآن این مطلب یادآوری شده مانند این آیات:(1) «هو الذی جعلکم خلائف الارض و رفع بعضکم فوق بعض درجات لیبلوکم فیما آتاکم؛ آنکه شما را جانشینان زمین قرار داد و برخی از شما را به درجاتی بالاتر از دیگران قرار داد تا شما را در آنچه داده بیازماید و این مطلب با بینش توحیدی به هیچ وجه منافات ندارد».

« بخش پاسخ به سؤالات »
1) سوره انعام، آیه 165.
خداوند از سرنوشت و اعمال انسان ها، از پیش آگاه است و آنچه خدا می داند به طور حتم تحقق خواهد یافت. در این صورت چگونه انسان دارای اختیار و اراده شمرده می شود؟درست است که خداوند از آینده و سرنوشت انسان خبر دارد و خداوند از تمام خواسته های ما و آنچه که در اندیشه ما می گذرد مطلع است ولی اطّلاع و علم او هرگز جلوی اراده ما را نمی گیرد زیرا خداوند می داند که انسانها به اراده و اختیار خود کارها را انجام می دهند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
با وجود این همه ناکامیها و رنجها در این جهان اگر خداوند قبلاً با انسان مشورت می کرد آیا انسان به این زندگی راضی می شد و به آن تن می داد؟خداوند انسان را آفریده است تا او را به عالی ترین موهبتها و سودها و ارزشها نائل سازد و اینکه دنیا را جای بلاها و مصیبتها و ناکامیها قرار داده به خاطر این است که تکامل انسانی جز از این رهگذر میسور نبوده است توضیح اینکه تکامل انسان یک تکامل طبیعی مانند دیگر موجودات آفرینش نیست بلکه تکامل ارادی و اختیاری است انسان با دست و پنجه نرم کردن با سختیها و مقاومت در برابر مشکلات می تواند به عالی ترین مراحل کمال قدم بگذارد و اگر مشکلات زندگی نمی بود ارزشهای متعالی بزرگ برای انسان فراهم نمی شد.
با این دید روشن می شود که نه تنها مشکلات و بلاها که با نظر سطحی محرومیّت و بدبختی به حساب می آیند باعث محرومیّت انسان نیستند بلکه عامل مهم و سرنوشت ساز برای دستیابی انسان به اوج تکامل می باشند، ایا انسانی که با مشکلات نبرد می کند و با مقاومت و تلاش به سیر انسانی خویش ادامه می دهد ارزشمندتر است یا انسانی که تمام امکانات رفاهی برای وی آماده است و در این میان به شهوترانی می پردازد و حیوان صفت بر خور و خواب و ارضای غریزه جنسی سرگرم می شود و تمام ارزشهای انسانی را نادیده می گیرد در این میان از هیچ جنایتی روی گردان نمی شود کدام به ارزش و فضیلت نزدیک ترند پاسخ این مطلب روشن است.
بنابراین تمام آنچه در این جهان است برای یک انسان که در مسیر تکامل قدم برمی دارد مورد بهره گیری واقع می شود با این وصف آیا خداوند که انسانها را آفریده و این همه امکانات را در اختیار انسان گذاشته این نعمت و احسان نیست؟
و آیا اگر بخواهد خداوند (نعوذباللَّه) قبل از آفرینش با انسان مشورت کند و بگوید من می خواهم ترا با این شرائط بیافرینم انسان از پذیرش این موهبت بزرگ امتناع می ورزد؟
بی تردید اگر انسان براساس عقل قضاوت کند با کمال رغبت می پذیرد، پس از اینکه خداوند او را آفرید اگر از این همه نعمت و موهبت سوء استفاده کند و این مواهب الهی را به سوء اختیار خویش در مسیر غلط به کار ببرد آیا جز این است که مسؤول خود او است و از خداوند چیزی جز احسان و موهبت صورت نگرفته است؟
اینجا است که انسان هیچ حجتی در پیشگاه خداوند ندارد و خداوند است که بر انسان اتمام حجت کرده است.
مانند پدری که ثروتی در اختیار فرزندش گذاشته که با او تجارت کند و تمام امکانات لازم را به وی داده است امّا از این امکانات سوء استفاده کرده و آنها را به دست خود تباه سازد، آیا هیچ عاقلی عذر این فرزند را می پذیرد که چرا پدرم این امکانات را در اختیار من گذاشت تا من آنها را در راه تباهی و فساد صرف کنم؟
روشن است که کار پدر جز احسان و خدمت به فرزند به گونه ای دیگر توجیه و تفسیر نمی شود و اگر پدر این امکانات را به فرزند نمی داد فرزند می توانست بگوید اگر پدر مرا بی نیاز می کرد من بیچاره نمی شدم امّا حالا دیگر دهان پسر بسته است و حجتی بر پدر ندارد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
اگر ما اختیار داریم و از طرف خدا جبری در کار نیست پس چرا نمی توانیم خیلی از کارها را انجام دهیم؟کاری که از یک موجود ذیشعور و با اراده سر می زند گاهی تنها از فکر و اراده و نیروهای درونی خود او سرچشمه می گیرد و گاهی در اثر تحمیل شخصی دیگری انجام می پذیرد. در قسم دوم انتخاب کیفیت و کمیت و سایر خصوصیات فعل به اراده ی شخصی ثانی بستگی دارد. در صورت اول فعل را اختیاری و در صورت دوم جبری می نامند.
بدیهی است اختیاری بودن فعل، مستلزم داشتن قدرت بی نهایت یا تسلط بر نظام هستی نیست تا اینکه بتواند در هر شرایطی بدون در نظر گرفتن اسباب و وسائل طبیعی و روابط علی و معلولی کار دلخواهش را انجام دهد مثلاً با چشمش صداها را بشنود با گوشش رنگها را ببیند یا برای رفع - گرسنگی از هوا و برای رفع تشنگی از نان خشک و برای استنشاق از بنزین استفاده نماید و یا در سال 1970 لشکرکشی ناپلئون را در گذشته تماشا کند و یا مستقیماً در حوادث 2000 شرکت نماید بلکه معنای اختیاری بودن جز این نیست که کاری را که انجام دادنش طبق مقتضیات نظام هستی امکان پذیر است با استفاده از نیروهای فکری و ارادی و عاطفی خویش بدون اینکه شخص دیگری او را مجبور نماید انجام دهد.
بنابراین امور غیرممکن اساساً از موضوع جبر و اختیار خارج است و نباید نداشتن قدرت بر تغییر نوامیس هستی را جبر نامید و اگر کسی آن را جبر نامگذاری کند باز نتیجه این خواهد شد که اختیار انسان مطلق نیست نه اینکه اصلاً اختیار نداشته باشد.
نکته ی قابل توجه اینکه انسان همانگونه که می تواند در مساله ی علم و صنعت بر قدرت مادی خویش بیفزاید و اسباب و ابزار نوبتی برای کارهای خود تهیه نماید همچنین می تواند با تقویت نیروی روحی و روانی خویش از طریق پیروی از انبیاء به راههای فوق طبیعی برای - رسیدن به مقاصد خود دست یابد. که می توان کرامات اولیاء خدا را نمونه ای از آن دانست.
ولی در هر حال مساله ی جبر و اختیار را باید در دایره ی قدرت فاعل مطرح کرد خواه شعاع این قدرت خیلی محدود و ناچیز باشد چنانکه در انسانهای اولیه بوده و تنها در شعاع شرایط ساده ی طبیعی می توانستند کارهای خود را انجام دهند و خواه شعاع قدرت بسیار ممتد و وسیع باشد به طوری که از مرز ماده فراتر رود چنانکه در این جهان برای بعضی از مردان خدا حاصل شده و در جهان دیگر برای همه پیروان انبیاء حاصل خواهد شد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا کسی که بدست دیگری کشته می شود می گویند اگر این شخص کشته نمی شد هزاران نسل از او به وجود می آمد مگر از اول در سرنوشتش کشته شدن نبود؟اینگونه تعبیر به نحو قضیه فرضی است که چیزی که واقع نشده گفته می شود اگر واقع می شد چنان بود و از اینگونه جملات در قرآن فراوان است که مثلاً خداوند درباره کافران فرموده است: «و لو رد و العاد و المانهواعنه؛ اگر آنان به دنیا بازگشت می کردند به کارهای زشتی که از آنها نهی شدند باز می گشتند» و در برخی روایات آمده است که خداوند می داند چیزهایی را که واقع نشده که اگر واقع می شد موضوع آنها چگونه بود و این مسئله ربطی به سرنوشت فصلی او ندارد و قضیه تعلیقی و فرضی است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا جهان با وجود زلزله و سیل و... دارای نظم است؟اگر با دقت بیشتری درباره ی اینگونه حوادث و رویدادها بیندیشیم برایمان روشن می گردد که حوادث مذکور برخلاف نظم نیست بلکه مقتضای نظم پدید آمدن حوادث مذکور است. زیرا هر کدام آنها دارای علل و عوامل طبیعی است در اثر به وجود آمدن آن عوامل، آن حوادث به وجود می آیند و اینکه آنها را بر خلاف نظم می پنداریم در نظر سطحی و ابتدایی است که به علل و عوامل آنها توجه و آگاهی پیدا نکردیم و این مطلب در مورد نقایص عضوی مانند کور و کر و فلج بودن نیز صادق است و بر اتمام این امور براساس عوامل و عواملی به وجود می آید و به وجود آمدن هیچ یک از آنها بی حساب نمی باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
وجود حوادث ویرانگری همچون زلزله چه حکمتی دارد و آیا اعمال انسانها نقشی در وقوع چنین حوادثی دارد؟وجود حوادث مانند زلزله و سیل و طوفان از یک سلسله عوامل طبیعی برخوردار است در عین حال می تواند این حوادث در رابطه با اعمال انسانها اتفاق بیفتد گاهی ممکن است گناه انسانها چنین حوادثی را به وجود آورد بر این اساس وجود این حوادث نوعی کسوف محسوب خواهد شد و در مواردی که با عمالی موجب این حوادث نباشد حدوث این امور جنبه امتحان و آزمایش دارد و از این رو دارای آثار مثبت و سازنده می تواند باشد.
خداوند در قرآن مجید می فرماید: «و لنبلونکم بشئی من الخواف و الجوع و نقص من الاموال و الا نفس و الثمرات و بعثر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا اناللّه و اناالیه راجعون اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمه ....؛ شما را به چیزی از ترس و گرسنگی و کم شدن مال و جان و میوه ها می آزمائیم و به صابران مژده بده آنان که وقتی مصیبتی به آنان می رسد می گویند ما از آن خداییم و به سوی او باز می گردیم اینان درود و رحمت پروردگارشان بر آنان - خواهد بود».
می بینیم در این آیه ترس و گرسنگی و کم شدن مال و از دست رفتن جان های (عزیزانی همچون فرزند و پدر و مادر) عامل آزمایش و زمینه ای برای صبر و پایداری و بردباری و رسیدن به عالی ترین مقامات معرفی شده و اساساً این بینش که ما حوادث مذکور را تنها در رابطه با آثار ویران کننده آن مطالعه کنیم این یک بینش - مادی است و انسان مسلمان که وقوع هر حادثه را به اراده و مشیت الهی می داند و تأثیر علل و عوامل طبیعی را هم بر اساس خواست خداوند توجیه می کند باید هر حادثه ای را در رابطه با نقش معنوی و روحی آن - در انسان و چگونگی برداشت انسان از آن مطالعه نماید.
نکته دیگری که لازم به یادآوری است این است که از بین رفتن انسانها در اثر این حوادث هم یک امر طبیعی است و مرگ هر انسان معلول یک عاملی است و انسانهایی هم که در اثر زلزله از بین می روند - مانند دیگر انسانهایی هستند که در اثر وجود بیماریهای مختلف و یا تصادف و یا امثال آنها در می گذرند.
بنابراین همانگونه که کسی مرگ انسانها در اثر بیماری را امری خلاف عدالت خدا نمی داند در حوادثی مانند زلزله نیز باید چنین باشد.
امّا اینکه اعمال انسان ها نقشی در وقوع چنین حوادثی دارد در احادیث رهبران راستین یکی از اموری که به عنوان عاملی برای زلزله های زیاد نام برده شده وجود فحشاء و کارهای غیرمشروع است و همانگونه که یادآوری - شد تصدیق این مطلب برای اشخاصی که مادی فکر می کنند و تنها عوامل مادی را در نظر می گیرند دشوار است. امّا مسلمان که حوادث را در ارتباط خداوند می داند و با اینکه علل و عوامل طبیعی را قبول دارد و جریان آنها را هم بخواست او می داند تصدیق این مسائل آسان است.
نکته ای که این حوادث باید توجه داشت این است که هشدار برای انسانها است و فطرت انسانها را بیدار می سازد منتهی افرادی که براساس تربیت مذهبی این حوادث را به خدا منسوب می دانند و باعث توجه بیشتر انسانها به خدا می گردد از این امور به خوبی عبرت گیرند و بخدا توجه می کنند و - افرادی هم که به خاطر داشتن وسائل از زندگی مرفه برخوردارند گرچه آنها هم ممکن است نکاتی بخورند ولی آنان در اثر پوششی که روی فطرت خویش انداخته اند بیدار نمی شوند و احیاناً ممکن است به - سرکشی و طغیان بیشتری بپردازند. و این حقیقت که ما یادآور شدیم در قرآن مجید وجود دارد جایی که می فرماید: «فاخد ناهم بالبأسأ و الضراء العلهم یضرّعون؛ آنان را به مشکلات و سختیها اخذ کردیم(مبتلا ساختیم) شاید(به درگاه ما) تضرع کنند».

« بخش پاسخ به سؤالات »
چه چیزی ملاک سعادت و شقاوت انسانهاست؟شقاوت و بدی انسان در اثر عقاید و افکار و اعمال ناشایسته است چنانکه سعادت و رستگاری انسانی نیز به خاطر عقاید صحیح و اعمال شایسته آنان است.
بنابراین کسانی مانند حصرت ابی طالب و حمزه به خاطر ایمانشان به سعادت و رستگاری دست یافته اند و افرادی مانند ابوطالب به خاطر کفر دعا در برابر حق به شقاوت رهسپار شدند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا ظلم بالسویه عدل محسوب می شود؟ظلم بالسویه ظلم عمومی است زیرا معنای آن این است که حق همه بطور مساوی پایمال می شود و پایمال کردن حقوق عموم مردم ظلم و تجاوز عمومی نام خواهد داشت همچنان که نسبت به بعضی از افراد ظلم کردن ظلم خصوصی است و ظلم با عدالت نمی سازد. زیرا عدالت به معنای آن است که حق هر شخص به صاحبش داده شود.
بنابراین اگر جمعیتی باشد و هر کدام حقی داشته باشند عدالت آن است که بدون اینکه بین آنان فرق قائل شوند حق هر کسی را به او بدهند و اگر بخواهند حق یک نفر را بدهند و دیگری را ندهند ظلم است. همچنین اگر حق هیچ کس را ندهند باز ظلم است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا حوادث طبیعی کیفر به شمار می آیند؟ممکن است برخی از حوادث طبیعی جنبه کیفر داشته باشد ولی نمی توان به این مسئله جنبه کلّیت داد تا بتوانیم بگوئیم در هر لحظه ای که حادثه طبیعی رخ داد در اثر گناه و اعمال زشت مردم آنجا بوده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
اگر خداوند عادل است چرا بین انسانها تبعیض قائل می شود؟ چرا قومی را آنقدر کمک می کند که نعمتهای او را کفران می کنند و چرا به قومی هیچ چیز نمی دهد؟سؤال شما به دو بخش تقسیم می شود که باید هر کدام را جداگانه رسیدگی کرد.
بخش اول مربوط به اصل آفرینش است که چرا در آفرینش خداوند تبعیض وجود دارد؟ چرا انسانها را با استعدادهای مختلف می آفرینند؟ - چرا عده ای با هوش، زیرک و با تدبیر وعده دیگر کم هوش؟ چرا برخی عاجز معلول آفریده می شوند و دیگران صحیح سالم؟ پاسخ اولاً باید انست که در این موارد بکار بردن لفظ تبعیض درست نیست بلکه باید گفت که چرا تفاوتهایی در آفرینش دیده می شود چون تبعیض در جایی بکار می رود که در شرائط و امکانات مساوی بین افراد فرق گذاشته شود مثلاً اگر ده ظرف 10 لیتری داشته باشیم درون یک ظرف 5لیتری آب بریزیم و درون ظرف دیگر 10 لیتر در این مورد تبعیض بکار برده - می شود ولی اگر یک ظرف 5لیتری و یک ظرف 10 متری داشته باشیم و هر دو را پر از آب نمائیم در اینجا نمی گویند تبعیض شده بلکه می گویند تفاوت وجود دارد حال باید دید که راز تفاوتها در آفرینش چیست؟ باید گفت مسلماً مصلحت محکم تری وجود دارد که این نوع از تفاوتها را ایجاب می کند، در مورد نقص عضو، بسیاری از آنها معلول خود انسان یابد و مادر است، چون بعضی از غذاها و استعمال برخی از از چیزهای مضر و خطرناک اثر در نطفه می گذارد. و اثر در جسم روح انسان می نهد و بدیهی است که هر پدیده ای که در جهان پدید می آید هر چند کم و کوچک باشد قطعاً علت دارد و بدون علت و سبب پدید نمی آید در نتیجه نقص عضو معلول غذاها و آشامیدنیها و اعمال رفتار مخصوص است البته خود این غذاها و آشامیدنیها را از خداوند آفریده است ولی نحوه مصرف آنها بدست ما است.
اما اختلاف در ذوقها و تفاوت استعدادها در این نظام کلی جهان لازم است چون نیازها و خواسته های افراد تفاوت دارد و هیچکس نمی تواند به تنهایی تمام نیازها و احتیاجات و خواسته های خویش را تأمین نماید، به ناچار تقسیم کار پیش می آید و تقسیم کار هم نیاز به اختلاف ذوقها و سلیقه ها و استعدادها دارد که هرکسی با ذوق و استعدادها و ذوقهای مساوی برخوردار بودند و همگی فقط علاقه به یک کار داشتند آیا تمام نیازهای جامعه تأمین می شد؟ آیا استعدادهای شکوفا می شد و رشد فکری پدید می آمد؟ بنابراین نظام کلی جهان احتیاج به تفاوت سلیقه ها و تعدادها و ذوقها دارد و در سایه همین تفاوتها است که برای جامعه رشد و ترقی و کمال حاصل می شود.
بخش دوم مربوط به پیشرفت و عقب ماندگی جامعه است، ما می دانیم خداوند عقل و هوش، فکر و اندیشه، نیروهای جسمی و فکر را در اختیار بشر گذارد و امکانات و شرائط مادی و معنوی گوناگون هم در اختیار انسانها گذاشته است تا هر انسانی و هر قوم جامعه ای از آن مواهب طبیعی استفاده نماید و چون انسان مختار آفریده شده لذا تعیین مسیر و سرنوشت بدست خود انسانهاست این انسان است که اگر از این امکانات استفاده صحیح و حداکثر استفاده را بنماید می تواند بهترین بهره را داشته باشد و اگر استفاده نکند دیگر نباید انتظار آن بهر را و بازده ها را داشته باشد شما فرض کنید جامعه ای را پر تلاش و پر تحرک و فعال هستند و جامعه دیگر مرده و بی تحرک و تنبل، آیا شما انتظار دارید که سرانجام هر دو جامعه یکی باشد اگر این چنین باشد ظلم است نه عدل، عدالت در این است که اگر انسان هر کاری را که انجام داد به نتایج همان عمل خویش برسد.
البته اگر ظالمی مسلط بر اموال و جان مردم معنایش این نیست که خداوند آن ظالم را دوست دارد. به او نعمت می دهد بلکه این وظیفه مردم است که نگذارند آن ظالم مسلط بر آنها شود و حقوق فرد را از ستمگر بگیرند، پس اگر قومی در رفاه و آسایش و در نعمت هستند در اثر فعالیت و کوشش آنها است و اگر قومی بیچاره بدبخت می شود به خاطر تنبلی و بی تفاوتی آن جامعه است بنابراین خداوند فقط امکانات را در اختیار جامعه قرار می دهد و طریقه استفاده و بهره وری از این امکانات را هم بیان می کند نحوه استفاده از این امکانات بدست خود افراد است، حال اگر خداوند می فرماید:
«ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم؛ خداوند بشر را مختار و آزاد آفریده و به بشر عقل - داده نیروی فکری و جسمی داده، قدرت و... داده و برای بشر قانون صحیح فرستاده راهنمایان و پیامبران و امامان و رهبران فرستاده و سرنوشت این جامعه را بدست خودشان قرار داده است که اگر از این امکانات حداکثر استفاده را بنماید ترقی و پیشرفت می کند و اگر استفاده نکرد آن جامعه سقوط می کند».
پس این آیه رمز پیشرفت و سقوط ملتها را بیان می کند = هیچ قومی از بدبختی به خوشبختی نمی رسند مگر اینکه خود عوامل بدبختی را از خویش دور سازند و بالعکس یک ملت خوشبخت را خداوند بدبخت نمی کند مگر آنکه خودشان موجبات بدبختی را برای خویش فراهم آورند.
همانطور که ملت ما پس از آنکه وظیفه اسلامی و انسانی خود را درک کرد و به دنبال رهبر خویش حرکت کرده و از امکانات و شرائط معنوی و مادی خویش حداکثر استفاده را کرد، ایثار کرد و از خود گذشتگی نشان داد توانست نظام پوسیده طاغوتی را از بیخ و بن پر کند، البته اگر جامعه راه صحیح و اصیل اسلامی را باز شناسد و در آن مسیر گام بردارد خداوند کمک می کند توفیق می دهد که این کمک ها و امدادهای غیبی بی حساب و گزاف نیست.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا اینکه خداوند افرادی را به هدایت ویژه ای اختصاص می دهد تا دیگران را هدایت کنند خلاف عدالت نیست؟افرادی که از این مواهب و مزایای اختصاصی و ویژه خداوند برخوردار می گردند بی جهت نیست خداوند متعال بر اساس علم گسترده و غیر محدودی که دارد می داند که پیامبران و رهبران چنانچه از این مواهب ویژه ای الهی هم برخوردار نمی بودند فداکاری و تلاش و مجاهدات آنان در راه پرستش خدا بیشتر بود و بدین لحاظ آنان را از هدایت خاص برخوردار ساخته است. تا آنان در راهنمایی به راه سعادت رهبر دیگران باشند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا وجود رنج ها و ناگواریها در زندگی انسان، ظلم به او نیست و موجب نفی عدالت خداوند نمی گردد؟یاد آور می شویم که خداوند انسان را برای تکامل آفریده است و وجود مشقّتها و رنجها در آفرینش نه تنها موجب ظلم به طبقه یا گروهی از انسانها نیست بلکه زمینه ای برای رشد تکامل روحی و معنوی آنان است فی المثل زن اگر به خاطر خدا در زندگی تلاش کند و به انجام وظیفه بپردازد و پس از تحمل مشقتهای مربوط به دوران حاملگی و تولد کودک بطور صحیح به پرورش کودک قیام کند برای تمام اینها از اجر و ثواب وافری برخوردار خواهد بود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
تفاوت انسان ها در خلقت و اینکه بعضی ناقص الخلقه هستند چگونه با عدالت خداوند سازگار است؟در مورد اینکه انسانها از لحاظ جسمی با یکدیگر فرق و بسیاری از آنان ناقص الخلقه می باشند، نخست توجه شما را به یک مطلب اساسی جلب کنیم و آن اینکه ارزش انسان از آن جهت که انسان است و در برابر حیوان قرار می گیرد مربوط به بعد روحی و معنوی انسان است.
بنابراین هدف از آفرینش انسان، تکاملی است در این بعد و تکامل انسان در بعد مادی و امور مربوط به جسم وسیله برای ارتقاء و تکامل معنوی روحی انسان است.
وقتی انسان را با این دید مطالعه کنیم و در نظر بگیریم، باید ببینیم آیا انسانها در بهره گیری از امکانات خویش برای سعادت و تکامل روحی خویش مساوی هستند یا خیر؟ تردیدی نیست که از این لحاظ مساوی هستند. زیرا انسان در هر شرائطی باشد مکلف است و با انجام تکالیف و وظایفی که در همان شرائط دارد می تواند مراحل کمال روحی را بپیماید و نقص عضو نمی تواند مانع این راه شود. مگر بگونه ای باشد که اصلاً تکلیف متوجه او نباشد مانند کسی که دیوانه است و آفرینش چنین موجودی هم برخلاف حکمت و عدل نیست زیرا اساساً افاضه ی وجود، خیر و احسان است و چون این جهان، جهان مادی است و مشیت الهی بر این است که علل و عوامل مادی در این جهان در جریان باشد این نواقص لازمه ی آن است و طبعاً به وجود می آید و ما وقتی در این مسئله به قضاوت می نشینیم با توجه به ایدئولوژی اسلامی و دیدی که از اسلام داریم مطالعه می کنیم و به کسانی که به مسائل متافیزیکی عقیده ندارند کاری نداریم که آنها از اساس در اشتباه می باشند.
در این زمینه به جزوه ی عدالت که ارسال می شود نیز توجه فرمائید.

« بخش پاسخ به سؤالات »
اینکه خداوند ما را به وجود آورده لابد برای ما حقی قائل بوده که به وجود آورده است و این حق زیست و به وجود آوردن را باد داده است بنابراین چرا مساوات و برابری را رعایت نکرده است؟اولاً موجودات جهان بر خداوند حقی ندارند و این که خداوند به آنان هستی داده برای خداوند حق به وجود می آورد نه برای آنان. ثانیاً فرق است میان مساوات و عدالت، آنچه مراعات آن لازم است عدالت است و تساوی در بسیاری از موارد ظلم و خلاف عدالت می باشد و اساساً در جامعه انسانی، مانند دیگر مجموعه ها وجود اختلاف لازمه و اجتناب ناپذیر است مثلاً در یک اتومبیل ملاحظه می کنیم انواع و اقسام آهنهای کوچک و بزرگ و پیچ و مهره های مخلتف و جنسهای گوناگون از شیشه و تشکهای ابری و فنرهای آن و سایر لوازمات همه و همه دست بدست هم داده اند تا یک اتومبیل به وجود آمده است آیا می شود گفت چرا مهره های کوچک و بزرگ نشده و شاسی آن از جنس شیشه و شیشه از جنس پلاستیک نشده است و امثال این مطالب که در حقیقت گواه بر بی اطلاعی کامل شخص معترض است؟ هرگز چون این اختلاف در آن نباشد اصلاً اتومبیل نیست همانطور که اگر اختلافی در جهان نبود اصل جهان هم نبود. زندگی اجتماعی انسان باطنی است و این تعاون و همکاری حاصل نمی شود مگر از طریق اختلاف در مراتب و شؤون انسانها زیرا اگر همه دارای یک هنر و یک تعاون و همکاری حاصل نمی شود مگر از طریق اختلاف در مراتب و شئون انسانها زیرا اگر همه دارای یک هنر و یک ذوق و یک استعداد باشند چرخ زندگی که براساس اختلاف در مشاغل و کارها با سرعت قابل توجهی حرکت می کند از کار می افتد و مایحتاج مردم و به طور کلی طرق بهره برداری از امکانات در همه جا متوقف می گردد.
براساس این اختلاف در مراتب ضرروتاً افراد از حقوق مختلف و متفاوت برخوردار می شوند چرا که همچنان که گذشت مساوات و برابری در همه موارد صحیح نیست و مقتضای عدالت نمی باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
عدل و میزان به چه معنا هستند؟عدل و عدالت دارای مفهوم روشنی هستند عدل این است که انسان حق هر ذی حقی را بطور کامل بدهد ولی میزان وسیله ی سنجش است مثلاً کسی که فروشنده است و جنس را بوسیله ی ترازو می کشد و در اختیار مشتری قرار می دهد پرداخت جنس بهمان اندازه که مشتری استحقاق آن را داشته عدل است و ترازو میزان و وسیله ی سنجش و تشخیص اندازه ی استحقاق مشتری است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
با اینکه تفاوت بخششهای الهی بین افراد بر کسی ظلم نیست آیا مشکل روانی ایجاد نمی کند؟پس از شناخت خداوند و معرفت نظم جهان و مخصوصاً پس از توجه به این امر که مسؤلیتهای الهی به قدر موهبتهای الهی است دیگر انسان را نظر روانی ناراحت نمی شود و می داند که پروردگار بزرگ حکیم است و او را در هر چه که هست دوست می دارد و بی دریغ به او محبت می کند و نعمت می دهد و اگر بر حسب مصالح نسبت به بعض دیگر از موهبتی کمتر برخوردار است به همان قدر مسؤلیت هم کمتر دارد.
در بینش اسلامی نعمت ها و برخورداری ها خود به خود ارزش محسوب نمی شود بل نیست بین دارایی و باز دهی یعنی به تعبیر قرآنی شیعی انسان اهمیت دارد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا تبعیضات نژادی از نظر اسلام مردود است و چرا باید فقیر و ثروتمند با هم برابر باشند؟علّت اینکه اسلام تبعیضات نژادی و تبعیض بین طبقات مختلف اجتماع را مردود و محکوم می داند این است که اصولاً دید اسلام نسبت به انسان یک دید وسیع و عمیق است و انسان از نظر اسلام یک حقیقت واحد و دارای خواستها و نیازهای اساسی واحدی است و همه ی افراد نوع انسانی از این لحاظ یکسان می باشند و نژاد و رنگ و سایر خصوصیات، حقیقت انسانی را تغییر نمی دهد. بنابراین دلیلی ندارد که سفیدپوست «مثلاً» خود را برتر از سیاه پوست بداند و برای خود حقوق بیشتری قابل باشد با آنکه هر دو در حقیقت انسانیّت با هم مساویند، مساوات بین فقیر و غنی از نظر حقوق و قوانین نیز از همین جا سرچشمه گرفته است زیرا که فقیر یعنی شخصی که از نظر مالی متمکن نیست با ثروتمند از نظر انسانیت و سایر شؤن مربوط به آفرینش مساوی است لذا باید به هر دو حقوق اجتماعی واحدی داده شود و نداشتن ثروت نباید ارزش واقعی او را کم کند.
اسلام ملاک فضیلت و برتری ر روی پایه های معنوی استوار کرده و صریحاً می گوید «ان اکرمکم عندالله اتقیکم؛ گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست».
آن کسی که در راه انجام دستورات دینی و اوامر الهی تسلیم محض باشد و روح پاک خود را به گناه آلوده نکند او برتر از دیگرانست خواه سیاه باشد یا سفید غنی باشد یا فقیر، شئونات مادّی از نظر اسلام ابداً ملاک فضیلت و برتری نیست.

« بخش پاسخ به سؤالات »
در زمان امام عصر«علیه السلام» که جهان پر از عدل و داد می شود دیگر گناه وجود ندارد و مردم بدون درد سر به بهشت خواهند رفت آیا این بر خلاف عدالت خدا نیست که ما را در این زمان قرار داده که گناه کردن سخت است؟در زمان امام عصر«علیه السلام» که مردم گناه نمی کنند بدین لحاظ نیست که اختیار از آنان سلب شده ناخودآگاه راستی و درستی گرایش پیدا می کنند بلکه بخاطر این است که عوامل تربیت در آن زمان بسیار و عوامل فساد کم است و با اینکه مردم دارای غرائز باشند نظر به اینکه از برنامه های آموزنده و تربیت های اصیل برخوردارند به گناه آلوده نمی شوند و در زمان ما مطلب به عکس است یعنی برنامه های تربیتی بسیار کم و ناقص و عوامل فساد فراوان و اینکه خداوند ما را در این زمان قرار داده است برخلاف عدالت نیست زیرا می توانیم علی رغم همه عوامل فاسد با استقامت و کوشش دامن خویش را به فساد و بزهکاری نیالائیم و از گناه و زشتی گناه کناره بگیریم و چون ترک گناه در صورتی که زمینه برای گناه بیشتر فراهم باشد مشکل تر است ارزش و ثواب آن هم افزونتر خواهد بود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
جوانی که مثلاً تا سن 25 سالگی بوده است و در اثر سانحه ای پا و یا چشم خود را از دست می دهد قبلاً حقی به او داده شده بود حق سالم زیستن او اکنون از این راه حق محروم مانده است این جریان را چطور می شود توجیه کرد؟جوانی را که در بالا مثال زده اید قبل از آنکه به وجود آید اثری از او نبود خداوند او را از نیستی به هستی آورد، یعنی از راه لطف و مرحمت و احسان لباس هستی به او پوشاند. پس اصل وجود او لطف و احسان از طرف خداوند بوده است و همچنین خداوند نعمتهای فراوان ظاهری و معنوی به او مرحمت کرد و در ابتدا در این امور هیچ کس بر خدا حقی نداشته است که حتماً خداوند باید این مواهب را به اعطاء کند اکنون که به کسی مثلاً بدون اینکه حقی بر خدا داشته باشد ثروت یا سلامتی می دهد و بعد از چندی از او باز می ستاند این بازستادن ظلم درباره ی او محسوب نمی شود چه آنکه همه ی اینها بر اساس تفصیل به او داده شده بودند نه با استحقاق وانگهی مطلب دقیق تری که در اینجاست اینکه شخصی که سلامتی از او گرفته می شود اینطور نیست که عوض آن چیزی به او مرحمت نشود بلکه اگر این شخص در این مصیبت صبر و شکیبائی نماید و راضی به قضا و قدر الهی باشد بیش از داشتن سلامتی کامل بهره برداری کند بطور مسلّم اجر و پاداشهایی که خداوند در آخرت به او مرحمت می کند خیلی بیش از داشتن سلامتی کامل در این چند روزه ی دنیا خواهد بود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
اگر فردی به یتیمان کسی اذیت کند اگر در مقابل فرزندانش مکافات عمل پدر خود را به بینند آیا بچه ها مرتکب گناهی بوده اند که باید قصاص شوند؟گرفتاری فرزندان در برابر اعمالی که پدر آنان درباره ی یتیمان روا داشتند ممکن است اثر وضعی عمل پدرشان باشد و این منافات ندارد که خود فرزندان دارای تقصیر و گناهی نباشند زیرا طرفی آنان به اثر وضعی کارهای پدرشان گرفتار می شوند و از سوی دیگر ممکن است خداوند گرفتاریهای آنان را جبران نماید.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا عدد یکی از اصول مذهب شیعه است و مدارک عقلی و همچنین آیات و روایاتی که آن را ثابت می کند بیان کنید؟خداوند را باید عادل دانست زیرا ما باید دلائل و براهین عقلی خدائی را ثابت می کنیم که هیچ گونه نیاز و نقص در او نیست و دانش او نیز بی پایان است و ضمناً همه کارها را از روی حکمت و برای غرضی انجام می دهد و محال است که او کاری برخلاف عدالت انجام دهد و آیات و روایات زیادی نیز این حقیقت را تأیید می کند و به طور نمونه چند آیه و روایت ذکر می شود.
«و ان الله لیس بظلا للعبید؛ خداوند هرگز در حق بندگان خود ستم نخواهد کرد»(2). «فما کان الله لیظلمهم و لکن کانوا انفسهم یظلمون؛ و در حق آنها حکم به عدل شود و در کیفر آنها هیچ ستمی نشود»(3). و آیات زیاد دیگری به همین مضامین می باشد.

امّا روایات:
در جلد 5 بحار الانوار روایات زیادی در این موضوع نقل شده است که ما به ذکر چند روایت اکتفا می کنیم حضرت صادق«علیه السلام»می فرماید: «و اما العدل فان لاتنسب الی خالقک ما لامک علیه؛ عدل این است که کارهایی را که خداوند آنرا تو را ملامت و سرزنش نموده به او نسبت ندهی» و باز در صفحه 19 ضمن روایت دیگر جور و ستم و بیهودگی و ظلم و تکلیف نمودن بندگان به اموری که قدرت آنرا ندارند نیست، روایات دیگری به همین مضامین.
در اینجا این سؤال مطرح می شود که شیعه به چه علت عدل را مورد توجه خاص قرار داد و آیا بین عدل و سایر صفات کمال خداوند چه فرقی هست که عدل جزء اصول مذهب شیعه شیعه قرار داده شده است؟ در پاسخ این سؤال و توضیح عرض می شود که علت اینکه عدل جزء اصول مذهب شیعه ذکر می شود این است که(اولاً) عده ای از مسلمانان(اشاعره) در مقیاسی سنجش خوبی و بدی اعمال اختیاری تردید کردند و گفتند که اصلا عقل به تنهایی نمی تواند خوبی بدی بعضی از کارها را درک کند تنها موقعی عقل می تواند خوبی یا بدی کاری را تصدیق کند که شرع درباره آن کار حکمی کند و به آن امر و یا از آن نهی نماید و نتیجه این نظر این می شود که ما مثلاً نمی توانیم بگوییم که فلان کار قبیح و ظلم است و خداوند حکیم آنرا انجام نخواهد داد و یا آن که فلان کار نیکو است و خداوند که عالم به همه حقایق و مصالح است حتماً این کار را انجام خواهد داد و در نتیجه نزد(شاعره) ما نمی دارد که خداوند کارهایی را که ما(عدلیه) قبیح و ظلم می دانیم مرتکب شود بلکه بالاتر از آن عملاً نیز چنین افعالی از خداوند صادر شده است مثلاً بشر را بر کارهای زشت و معصیت مجبور می نماید و بعد آنها را بر همان کارها عقاب می نماید ثانیاً بر مسئله امامت که اشاعره می گویند ما نمی توانیم درک کنیم که رها کردن مردم به حال خود و تعیین و نصب نکردن امام برای آنها کار زشت و قبیحی است و خداوند چنین کاری نکرده است. روی این حسابها بود که شیعه عدل را به طور جدا از صفات دیگر خداوند جزء اصول مذهب قرار داد معنای این کار این است که شیعه می گوید که من خدا را عادل حقیقی و واقعی می دانم و مقیاس درستی نیز برای عدالت در دست دارم نه آنکه اسماً خدا را عادل بدانم و در ضمن همه گونه کارهای زشت و ناشایسته به او نسبت دهم (مانند اشاعره) و باز ما به مقتضای عدالت خداوند دانستیم که محال است خداوند بندگان را بر کارهای زشت و معصیت مجبور کند و بعد آنها را بر همان کارها عقاب نماید و همچنین می دانیم که خداوند بعد از رحلت پیامبر«صلی الله علیه وآله» مردم را به حال خود رها نکرد بلکه خداوند عادل حتماً برای آنها رهبری تعیین فرمود که آنها را در راه پیشرفت و تکامل راهنمایی کند و غیر اینها از حقایق دیگر که شیعه بر اساس اعتقاد به عدالت خداوند به آن ها اعتقاد دارد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
2) سوره آل عمران، آیه 182.
3) سوره یونس، آیه 54.
آیا سنی ها خدا را عادل نمی دانند. در این صورت آنها مسلمان نخواهند بود و اگر خداوند را عادل می دانند پس چرا می گوییم عدل از اصول مذهب است؟عدل در مقابل ظلم و جور از سینها و شیعه منکر عدل به این معنا نمی باشند یعنی همه می گویند و اعتقاد دارند که ظلم و تعدی در کارهای خداوند متعال نمی باشد و همه ی کارهای او آرزوی حکمت و عدالت می باشد.
اینجا این سؤال پیش می آید که اگر سنیها هم خدا را عادل می دانند پس چرا می گوییم عدل از اصول مذهب شیعه است؟
در پاسخ یادآور می شویم چون یک دسته از سنی ها(شاعره) منکر خوبی و بدی ذاتی بعضی از افعال هستند لازمه ای حرفشان این است که به خداوند متعال نسبت ظلم داده شود توضیح اینکه شیعه و یک دسته از سنی ها(معتزله) حسن و قبیح عقلی افعال انسان را قبول دارند یعنی عقیده دارند مثلاً ظلم به حکم عقل قبیح و زشت است و عدل به حکم عقل نیکو پسندیده است. اما دسته دیگر از سنیها- (اشاعره) می گویند هیچ کاری ذاتاً زشت و یا زیبا نیست بلکه هر چه را خدا بگوید خوب است خوب خواهد بود و هر چه را خدا بگوید بد است بد خواهد بود چون هر کاری که خدا انجام دهد به جهنم ببرد این کار، کار بدی نیست و نمی شود گفت خدا این کار را انجام نمی دهد.
توجه دارید که لازمه ی این حرف نسبت ظلم و بی عدالتی به خدای متعال است پس صحیح است بگوییم عدل خدا از اصول مذهب شیعه است به لحاظ و اعتقاد آن گروه از اهل تسنن که لامه اش نسبت دادن ظلم به خدا است.
خلاصه آنها صریحاً نمی گویند خدا عادل نیست بلکه حرفی می زنند که لازمه ی آن ظالم بودن خدا است در این باره می توانید به کتابهایی که در علم کلام نوشته شده مثل جلد اول کفایة الموحدین طبرسی مراجعه کنید.

« بخش پاسخ به سؤالات »
دیدگاه مرحوم مطهری درباره ارتباط عدالت و استحقاق چیست؟توضیح مطلبی از کتاب عدل الهی نوشته مرحوم استاد شهید مرتضی مطهری بود در پاسخ یادآور می شویم:
همانگونه که خود ایشان توضیح داده اند «استحقاق» این است که یک انسان بطور طبیعی یا اکتسابی دارای حقی باشد که مراعات حق او در این صورت عدالت خواهد بود مثلاً اگر انسان با کارگری قرار داد کرد که یک روز برای انسان کار کند و در مقابل 2000 تومان دریافت دارد این کارگر در برابر یک روز استحقاق دریافت 2000 تومان را دارد و اگر این استحقاق مراعات نشود و از این 2000 تومان چیزی به او کم داده شود عدالت مراعات نشده و به او ستم شده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
در قرآن خطاب به انسان آمده است: «هر کار نیکی انجام می دهی، از خداست و هر کار بدی انجام می دهی، از تو است.» آیا این با اختیاری بودن کارهای انسان سازگار است؟پاسخ را با مثالی آغاز می کنیم. قطره های باران همه شیرین و گواراست، ولی چون با زمین برمی خورد، رنگ و مزه و بویش تغییر می کند. مزه های مختلف آبها، همه از خاک های گوناگون است که هنگام مخلوط گشتن آب باران با آنها پدید می آیند. اینک در پاسخ باید گفت:
اوّلاً: در این آیه قرآن چنین آمده است: «ما اصابک من حسنة فمن اللَّه و ما اصابک منّ سیّئة فمن نفسک(4)؛ خوبیهایی که به تو می رسد، از خداست و بدیهایی که به تو می رسد از خود تو است.» در این آیه نیامده است که همه کارهای خوبی که انجام می دهی، از خداست (با این که وجود، فکر و توفیق ما نیز از اوست) و کارهای بدی که انجام می دهی، از تو است. آیه ربطی به اعمال نیک و بد انسان ندارد، بلکه مربوط به نعمتها و خوشیها و گرفتاریهای زندگی است و این با اختیاری بودن اعمال انسان منافاتی ندارد؛ زیرا آیه مذکور به کارهای نیک و بد انسان در زندگی اشاره ای ندارد.
ثانیاً: خداوند خیر محض است و از خیر محض جز خیر صادر نمی گردد؛ چنان که در مثال فوق آمد که از ابرهای آسمان جز قطره های گوارای باران چیزی فرو نمی بارد. پس، این ظلمها و زشتیها و بدیها از کجاست؟
اینها نتیجه بهره گیری نادرست از توفیقها و نعمتهای الهی است. وقتی از نعمتهایی که خداوند به ما بخشیده است، به گونه درست سود نجوییم و آنها را تنها در راه خوشیهای زودگذر شخصی و دنیایی به کار گیریم، همان نعمتها خود مبدّل به مانعی بزرگ در برابر تکامل معنوی و آسایش مادّی مان می شود و ما را از نیل و به کمال انسانیّت باز می دارد. به راستی اگر آموزگاری دلسوز و کوشا تمام کوشش خویش را در آموزش و پرورش شاگردش صرف کند و آن گاه با بی توجّهی و غفلت و نادانی او روبرو شود، نمی تواند بدو بگوید(؟): «هر چه آموخته ای و به هر کمالی که رسیده ای، از من است، و تنبلی و نادانی ات همه از خود تواست.»

« بخش پاسخ به سؤالات »
4) سوره نساء، آیه 79.
آیا این که در قرآن آمده است: «لن یصیبنا اِلّا ما کتب اللَّه لنا؛(5) هیچ حادثه ای برای ما رخ نمی دهد مگر آنچه خداوند بر ایمان مقدّر کرده است.» با اختیار انسان سازگار است؟
5) سوره توبه، آیه 51.
چنان که انسان در اصل وجود خویش استقلال ندارد، در فعل و اراده نیز استقلال ندارد. پس، در این جا دو فاعل طولی مطرح است؛ بدین معنا که انسان اراده می کند و با اختیار کارهایش را انجام می دهد و همان حال با اراده خداوند اراده می کند و کارهایش را انجام می دهد.
وجود ما از خداست، پس کمالات وجودی مان، مانند اندیشه؛ کردار و عبادت نیز از خداست. برای مثال، شما انسان مختاری را در ذهن خویش تصوّر کنید که با اختیار خود کار انجام می دهد. درست است که این انسان ذهنی، مختار است، ولی وجود و اختیار و فعلش و... همه قائم به شماست. شما اراده کرده اید که او مختار باشد. پس، اراده او در طول اراده شماست؛ یعنی اراده او، عین اراده شماست.
بنابراین، تمام افعال اختیاری انسان به خدا نیازمند و وابسته به اوست، ولی خواست و اراده خداوند معنای جبر نیست. جبر این است که جایی که می توانیم اختیار کنیم، کسی ما را باز دارد و اگر نخواهیم، به زور، ما را وادارد؛ یعنی بی میل و اراده ما. ولی اگر کار از اختیار ما سر زند، دیگر جبر نیست. در این جا، هر چند در «اختیار» مستقل نیستیم، ولی کارمان اختیاری است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
E
سعادتمند یا شقاوتمند شدن اختیاری انسان، چگونه با قضا و قدر و علم خدا سازگار است؟خداوند متعال چنین مقرر فرموده است که انسان به وجود بیاید و افعالش با مقدّماتی که آخرین آنها تحقق اراده است، صورت پذیرد. پس آن چه در لوح محفوظ نگاشته شده، این است که:
انسان با اراده و اختیار خودش کار کند، اراده ای که همراه با آگاهی است و در نتیجه این عمل ارادی آگاهانه به سعادت یا شقاوت برسد. به همین جهت، هر انسانی هرگونه که بخواهد می اندیشد و براساس آن با اراده خویش عمل می کند.
پس، سعادت، شقاوت، عادل بودن، جانی بودن و... به دست خود انسانهاست.
«انا هدیناه السبیل اماشاکراو اماکفوراً؛ به راستی ما راه را برای او(انسان) نشان دادیم، خواه شاکر باشد(پذیرا گردد) یا ناسپاس»(6).
علم خداوند به سعادت و شقاوت انسان نیز منافاتی با اختیار انسان ندارد، چه اینکه خداوند می داند که هر کسی بر پایه اختیار خویش راه سعادت یا بدبختی خویش را می پیماید. درست مثل معلّمی که با توجّه به فعّالیّت دانش آموزان می داند فلان دانش آموز قبول یا فلان دانش آموز مردود می شود.
بنابراین، قضاء و قدر و علم خداوند، هیچ منافاتی با خوشبخت یا بدبخت شدن اختیاری آدمی ندارد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
E
6) سوره انسان، آیه 3.
آیا تکلیف بر خلاف عدالت نیست زیرا ممکن است کسی بگوید من نه دنیا را می خواهم و نه آخرت را؟اینکه خداوند برای انسان تکالیفی معین کرده باشد منافاتی با عدالت ندارد بل، عین لطف و رحمت است. زیرا تکالیف، در واقع چیزی جز روش و راه صحیح زندگی نیست. انسان در اثر پیروی از اوامر الهی و عمل کردن به تکالیف در این دنیا به زندگی صحیح و در آخرت به سعادت ابدی نایل می شود و اکتساب بهشت یا راه یافتن به جهنّم نیز به همین معناست یعنی انسان با اعمال خود و انجام تکالیف زمینه های زندگی سعادتمندانه را در این دنیا و در آخرت، یا زندگی تباه آلود را در این دنیا و در آخرت، فراهم می سازد.
بنابراین ارائه راه سعادت از سوی خداوند برای انسان ها نه تنها ظلم نبوده بل، یکی از بزرگترین نعمت ها و الطاف الهی است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
E
آیا مجازات برخی بدکاران، در دنیا برخلاف دیگر بدکاران، با عدل الهی سازگار است؟اگر خداوند به فرض محال کسی را بیش از اندازه استحقاقش عقوبت کند ظلم و خلاف عدالت است و اگر اندازه استحقاقش این باشد که هم در این جهان عقوبت شود و هم در آن جهان خلاف عدالت نیست.
بنابراین ممکن است کسی در این جهان عقوبت گردد و در جهان دیگر یا اصلاً عقوبت نداشته باشد و یا عقوبتش تخفیف پیدا کند و ممکن است در این جهان عقوبت گردد و در آن جهان نیز به جهت استحقاق مجازات عقاب شود و ممکن است اصلاً در این جهان عقوبت نشود و عقوبت جهان دیگر برای او سنگین باشد.
در هر صورت عقاب هر متخلّفی وابسته به مرتبه گناه و تخلّف اوست و خداوند به هیچکس ظلم و ستم روا نمی دارد. و این که گناهی که انجام شده دارای چه مرتبه ای از قبح و چه حدّی از استحقاق کفر بوده و این مرتبه از استحقاق کفر چگونه بر کفری که بر آن گناهها وارد می شود منطبق است تنها براساس علم و آگاهی گسترده و غیرمحدود خداوند است و هیچ کس دیگر جز با تعلیم خداوند نمی تواند از آن آگاهی پیدا کند.

« بخش پرسش و پاسخ »
E
چه بسا عدالت اجتماعی، پی آمد اعتقاد به توحید شمرده می شود، آیا بدون چنین اعتقادی نمی توان به عدالت اجتماعی دست یافت؟منظور از عدالتی که از پی آمدهای توحید به حساب آمده، عدالت جهانی و همگانی است. بدین معنی که تنها اعتقاد به توحید و یگانه پرستی است که می تواند وحدت و هم آهنگی راستین ایجاد کند به طوری که همگان تحت یک حکومت الهی درآیند و از یک برنامه که برنامه آسمانی است، در زندگی الهام بگیرند مسلماً با تشتت در عقیده و پراگندگی در ایده ئولوژی استقرار عدالت جهانی تحت لوای حکومت عدل واحد میسّر و عملی نیست.
اساساً در جامعه ای، عدالت قابل اجرا است که بین افراد آن، اتحاد برقرار باشد و چنین اتحادی محور می خواهد و ملاک شایسته این وحدت، همان عقیده به توحید است، تا اتحاد ماندگار باشد.
آنچه در جوامع غیردینی به عنوان عدالت اجتماعی شهرت دارد و بر پایه آن، مثلاً سرمایه به طور مساوی، بین افراد تقسیم می شود، قابل نقد است زیرا عدالت به معنای تساوی نیست. بلکه عدالت به معنای این است که هر فردی را به حق و اندازه استحقاق او برسانیم. گاهی تساوی، ستم است، مانند اینکه دو نفر را که یکی استحقاق بیشتری دارد و یکی کمتر به یک دید بنگرند، و ثروت را به طور مساوی بیان آنان تقسیم کنند. بدیهی است که آن امر ستم محسوب به شمار می آید. و چون عدالت، رعایت اندازه شایستگی و استحقاق است، بنابراین بشر نمی تواند اندازه استحقاق افراد را در زمینه های مختلف به طور دقیق بفهمد و قانون ثابت و عادلانه ای وضع کند، بلکه این کار تنها باید به دست خداوند که آفریدگار همه است و اندازه استحقاق هر موجودی را به درستی می داند، صورت گیرد. بدین لحاظ استقرار عدالت اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و نیز عدالت در زمینه های دیگر، تنها از راه اعزام پیامبران و رهبران الهی و حکومت الهی آنان میسّر است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چه لزومی داشت خداوند انسان و جن را برای عبادتش بیافریند؟ حکمت این همه جنگ ها و درگیری ها بین انسان ها چیست؟ آیا این نقص ها و مشکلات به اراده خدا صورت می گیرد؟کسی حق مؤاخذه از خدا را ندارد به فرموده قرآن «لایُسْئَل عَمَّا یَفْعَل وَهُم یُسْئَلون(7)؛ هیچ کس نمی تواند بر کار او خرده بگیرد ولی در کارهای آنها جای سؤال و ایراد است».
چون وقتی تمام موجودات هر چه دارند از اوست پس از سوی خود حَقّی بر خدا ندارند.
کسی به خدا خدمتی نمی کند. خدا نیازی به خدمت ندارد و محال است کسی نفعی به او برساند تا حقّی بر او پیدا کند صفات خود خدا اقتضاء دارد که کارش روی یک ضابطه خاصّی باشد یعنی کل عالم بر اساس نظام احسن بوجو آید و جزءجزء عالم در رابطه با هم طوری باشند که به نظام احسن کمک کنند و اگر نقایصی در بعضی موارد هست در اثر تزاحمات خود عالم مادّه است که یا باید عالم مادّه با این نقائص وجود داشته و نظام خاصّی علی و معلولی بر آن حکمفرما باشد یا باید اصلاً عالم مادّه آفریده نمی شد و آن با صفات الهی تناسب ندارد. به هر حال مجموع جهان خیرش از شرّش بیشتر است.
اراده گاهی بالذات به چیزی تعلّق می گیرد و گاهی بالعرض یعنی هدفی که شما در زندگی خود دارید ابتداءً انجام یک کاری است و آن چیز بدون چیز دیگر ممکن نمی گردد آن چیزی که لازمه هدف اصلی شماست متعلّق اراده شماست ولی بالعرض مثلاً وقتی سرگوسفند را می برید اراده شما به خوردن گوشت تعلّق می گیرد نه مرگ گوسفند و مرگ گوسفند برای شما اصالةً مورد اراده نیست ولی بدون آن هدف اصلی تحقق نمی یابد پس بالعرض اراده به مرگ تعلق گرفته است.
امّا شروری که توهّم می شود و به خدا نسبت داده می شود بالذات مورد اراده الهی نیست بلکه بالعرض و بالتبع است این نقص ها که در گوشه و کنار عالم هست مثل زلزله، کشته شدن افراد، سیل، مرگ و میر، تصادفات و... همه اینها متعلّق اراده خداست امّا بالتبع آنچه متعلّق ذاتی و اصلی اراده خداست کمالاتی است که از این عالم بوجود می آید.(امر عدمی را بالعرض و امر وجودی را بالتبع می گویند).

« بخش پاسخ به سؤالات »
7) سوره انبیاء، آیه 23.
آیا مجازات برخی بدکاران، در دنیا برخلاف دیگر بدکاران، با عدل الهی سازگار است؟اگر خداوند به فرض محال کسی را بیش از اندازه استحقاقش عقوبت کند ظلم و خلاف عدالت است و اگر اندازه استحقاقش این باشد که هم در این جهان عقوبت شود و هم در آن جهان خلاف عدالت نیست.
بنابراین ممکن است کسی در این جهان عقوبت گردد و در جهان دیگر یا اصلاً عقوبت نداشته باشد و یا عقوبتش تخفیف پیدا کند و ممکن است در این جهان عقوبت گردد و در آن جهان نیز به جهت استحقاق مجازات عقاب شود و ممکن است اصلاً در این جهان عقوبت نشود و عقوبت جهان دیگر برای او سنگین باشد.
در هر صورت عقاب هر متخلّفی وابسته به مرتبه گناه و تخلّف اوست و خداوند به هیچکس ظلم و ستم روا نمی دارد. آنچه در این گونه موارد، ظاهراً بوی تبعیض می دهد، به دلیل ناآگاهی ما از کم و کیفیّت گناه افراد است. و نیز به دلیل ناتوانی ما بر محاسبه دقیق و همه جانبه بدکاران و ایجاد تناسب بین گناه و کیفر آنان است. لیکن، خداوند که خود عهده دار عقوبت آنان است، به درون آدمی و حتّی آنچه بشر در درون خویش با خود می گوید، علم دارد؛ علمی که فرض هیچ گونه اشتباهی در آن نیست.
البتّه شخص گناهکار در عالم برزخ و قیامت کاملاً آگاه از تمام اعمال زشتش هست. و هر دلی از کم و کیف گناه و تناسب بین آن و عقاب بر او پوشیده نیست. «عَلِمتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ»(8).

« بخش پرسش و پاسخ »
8) سوره تکویر، آیه 14.
سرنوشت انسان به دست خویش است یا خداوند؟بر اساس اعتقادات ما، انسان مختار است و بر این اختیار داشتن، مجبور است. پس بر اساس این اختیار، جبراً در انتخاب سرنوشت خویش آزاد است.
توضیح اینکه: طبق قانون علیّت و معلولیّت عمومی، همه افعالی که از پدیده های جهان صادر شده افعال و اعمال آنها شمرده می شود ولی چون وجود خود آن پدیده ها را لحظه به لحظه خدا افاظه می کند، وجود افعال آنها نیز که از وجود خود آنها ناشی می شود از خداست. پس افعال آنها هم منسوب به خود آنهاست؛ و هم از آن خداست. ولی در طول، نه در عرض. مثلاً وجود تنفس انسان و سوزانیدن آتش، بالبداهه فعل آنهاست؛ ولی تنفس و سوزانیدن به خودی خود، قطع نظر از خصوصیّت تنفس از سوی انسان و سوزاندن به وسیله آتش، از ناحیه خداست، زیرا علی الاطلاق وجود از ناحیه خداست. پس افعال بندگان، در طول افعال خداوند است.
نتیجه آن است: که حدود فعل، به فاعل مباشر نسبت داده می شود نه به خداوند، پس مسؤولیّت آنها متوجّه خود انسان است؛ اگر چه این اعمال فی نفسه، قطع نظر از حدود و قیود آن، از ناحیه خداست که از مسیر وجود فاعل به آنها اعطا می شود.

بنابراین آدمی می تواند؛ بر اساس تفکّر، اندیشه، مصلحت سنجی با انتخاب خود، راه مناسب برای زندگی خویش را برگزیند. و راه خیر یا شر، هر دو انتخاب خود اوست و به دست وی صورت می گیرد.

« بخش پرسش و پاسخ »
عدالت خداوند را ثابت کنید.کسی که به دیگری ظلم می کند، دارای چند انگیزه می تواند باشد:
1. یا نمی داند کاری که در حق دیگری انجام می دهد، ظلم است، یا ظلم را زشت نمی داند. در این صورت، ستم کردن آن شخص نتیجه ندانستن اوست و خداوند به همه چیز داناست. پس، ظلم نمی کند.
2. یا می داند، ولی به چیزی نیازمند است و می خواهد با تجاوز به دیگران نیاز خود را برطرف سازد. بدیهی است که خداوند به هیچ یک از آفریدگانش نیازی ندارد و تمام آنان به ذات مقدسش نیازمندند.
3. یا از سوی شخصی آسیبی به او رسیده و کینه او را به دل گرفته است و می خواهد با ستم، او او انتقام گیرد و بدین وسیله تسکین خاطری یابد. روشن است که با این فرض نیز نمی توان ظلم را به خدا نسبت داد؛ زیرا خداوند جسم نیست تا بخواهد از عوامل خارجی متأثر شود و از کینه توزی به موجودات منزّه است. بدین سان، روشن می شود که خداوند عادل است و به هیچ وجه ظلم و ستم در کارهایش راه ندارد.
در قرآن مجید نیز آیاتی در این باره هست؛ مانند این آیه شریفه ای که خداوند می فرماید: «انّ الله لایظلم النّاس انفسهم یظلمون؛ خداوند به مردم به هیچ روی ستم نمی کند؛ ولی آنان، خود به خویشتن ستم می کنند.»(9)

« بخش پاسخ به سؤالات »
9) سوره یونس، آیه 44.
آیا خداوند می خواهد ظلم و ستم را ریشه کن سازد؟خداوند متعال از ظلم و ستم بیزار است و می تواند به زور و جبر ستمگران را از ستم باز دارد، یا آنان را نابود سازد، چنان که در قرآن مجید فرموده است: «ولو شاء رَبِک لامن من فی الارض کلّهم جمیعا؛ اگر پروردگارت می خواست، تمام روی زمین جملگی ایمان می آوردند.»
ولی نظر به اینکه دنیا سرای تکلیف و آزمایش است و هدف از تکلیف تکامل است و تکامل با جبر و زور حاصل نمی آید، انسان برای نیل به کمال به اختیار و آزادی نیاز دارد. خداوند بشر را مختار و آزاد آفریده است و ستمگران را به جبر نابود نمی سازد و از ستم باز نمی دارد.
خداوند هدف از ارسال پیامبران«علیهم السلام» را قسط و عدل معرفی کرده و جهان آفرینش را براساس عدل آفریده است و می خواهد بندگان براساس عدالت زندگی کنند و جامعه آنان از روی اختیار جامعه ای پر از عدل باشد، نه از سر جبر و زور و گناه، این که مردم خود در راه عدالت گام بر نمی دارند، بر عهده خود آنان است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
از برخی آیات قرآن بر می آید که خداوند به بعضی بندگان امتیازی داده و آنان را خوشبخت آفریده است؟از قرآن و روایات استفاده می شود که خداوند عنایتی بیشتر به پیامبران«علیهم السلام» حتی از دوران کودکی اشان دارد، چنان که این حقیقت درباره عیسی«علیه السلام» کاملاً روشن است. قرآن از قول او می فرماید: «وجعلنا مبارکاً اینما کنت؛ یعنی(عیسی گفت) خداوند مرا خجسته ساخته است هر جا که باشم.» ولی این به هیچ روی ستم نیست؛ زیرا خداوند به همه احسان می کند و به کسانی از روی مصالحی که خود می داند، بیشتر احسان می کند و استعداد و خرد و توفیق و برکتی بیشتر می بخشد و البته در برابر، کوشش بیشتر می خواهد و مسئولیّت هایی سنگین تر بر دوششان می نهد و در کارشان سختگیری و دقّتی بیشتر می کند.
این بدان معنا نیست که خداوند دیگران را بدبخت آفریده است. خداوند توان راه یافتن به سعادت را در همه برنهاده و بدانان آزادی و اختیار بخشیده و راه نیک را از بد با راهنمایی عقل و شرع باز شناسانیده است. اگر کسی بخواهد با اختیار خود، راه نیکبختی را برگزیند، توان آن را دارد و هیچ مانعی در پیش او نیست. از این رو، خداوند در قرآن مجید در سوره دهر می فرماید: «انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفورا؛ ما راه را بدو نمایاندیم،(اینک) یا شکر می گذارد(و به آن راه در می آید) و یا کفران می کند(و به بیراهه می رود).»

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا ما که در جامعه دینی به دنیا آمده ایم و کسانی که در جوامع غیر دینی به دنیا آمده اند در آخرت یکسان خواهیم بود؟بی گمان خداوند به هیچ وجه ظلم نمی کند و براساس ادّله و براهین قطعی ذات مقدّس او کامل است و هیچ گونه کاستی و محدودیّت و ناتوانی و صفاتی چون جاه طلبی و انتقام جویی بدو راه ندارد و از دانشی بی کران برخوردار است. از این رو، کسانی که جاهل قاصرند؛ یعنی از اسلام ناآگاهند و تقصیری هم ندارند، کیفر نمی بینند. و کسانی که احتمال می دهند اسلام بر حق است و به گونه ای از توانایی برای تحقیق درباره آیین حق برخوردارند، ولی در پی آن نمی روند، عقلاً مقصّرند و مستحق کیفر. خداوند به اندازه استحقاق آنان آگاه است و آنان را بیش از آن کیفر نمی کند.
این که ما در اثر زندگی در جامعه مذهبی و اسلامی به راحتی به اسلام گرویده ایم، لطف و تفضلی از ناحیه خداوند است که ما را به حق و آیین خویش هدایت کرده است؛ گرچه هر اندازه انسان در یافتن آیین حق بکوشد، اجری بیشتر خواهد داشت، چنان که اگر کسی به راحتی بتواند به دین خدا راه یابد، ولی چنین نکند، شایسته کیفر خواهد بود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
در قرآن آمده است که خدا به هر کس بخواهد، رزق وسیع می دهد و به هر کس بخواهد، نمی دهد. آیا این بدان معنا نیست که خداوند می خواهد مردم بر دو گروه باشند؛ طبقه ای ستمگر و مرفه و طبقه ای ستمدیده و فقیر؟این که اسلام با ستم و تجاوز و حق کشی مخالف است، از حقایق روشن و بدیهی است. در قرآن مجید ده ها آیه در این باره نازل شده است. پس، نمی توان گفت که خداوند می خواهد ستمگران بر ستمدیدگان مسلط باشند. امّا این که در قرآن آمده است که: «خداوند روزی را برای هر کس که بخواهد گسترش می دهد. و برای هر کس که بخواهد تنگ می گیرد» شاید بدین معنا باشد که استعداد و نیروی کار در افراد مختلف است و با توجّه به این موضوع، افراد در به دست آوردن روزی دگرگونند و برخی در اثر تلاش و استعدادی بیشتر روزی بیشتر به دست می آورند و برخی در اثر تلاش و استعدادی کمتر، روزی کمتر. ولی هیچ یک از این دو، از مشیّت و خواست الهی بیرون نیست و گاهی رسیدن به مواهب مادّی و روزی گسترده در اثر برخی عوامل غیر اختیاری صورت می گیرد و اشخاص از این راه به مال و ثروت و روزی می رسند. این بدان سبب است که خداوند می خواهد چنین کسانی را بیازماید و از این رهگذر به تکامل معنوی برساند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چه اشکالی دارد که خداوند بزرگ برای صلاح و خوشبختی فردی به او ستم کند؟ستم کردن به حکم عقل، زشت است و هر چه ستم محسوب شود، عقل آن را زشت می شمارد و هر گونه زشتی از ساحت مقدس ربوبی به دور است. لیکن کاری که خداوند برای صلاح کسی می کند - گرچه به ظاهر به زیان او است - ستم نام نمی گیرد؛ مانند حوادث زندگی از قبیل: بیماری، زلزله، سیل، و طوفان و... که هر چند به ظاهر، ناخوشایند است؛ لیکن به دلیل آموزندگی که دارد، ستم نامیده نمی شود و چه بسا لطف خفّی و پنهان الهی باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا قدرت نامحدود موجب ظلم و ستم نمی شود؟کسانی که در خود نقصی می بینند و قدرت انجام کاری را ندارند به ظلم و ستم تمسّک می جویند.
امّا کسی که قدرت او بی پایان است، هیچ گاه احتیاج به ظلم و ستم پیدا نمی کند، بلکه با قدرت نامحدود خود هر کاری را که بخواهد با مراعات عدالت انجام می دهد.
بنابراین، قدرت نامحدود را باید موجب عدالت دانست نه موجب ظلم.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا خداوند برخی موجودات را آفریده است که نه تنها سودی ندارند، بلکه موجب زیان نیز هستند؟«خوب مطلق»(مانند عقل) در جهان وجود دارد؛ ولی «شرّ مطلق» وجود ندارد؛ زیرا شرّ مطلق به این معناست که موجودی در جهان باشد که دارای هیچ سودی نباشد. ولی باید توجّه داشت که هر چه در جهان هست و به نظر شرّ می رسد، خیرش بیش از شرّ است؛ مانند بلاها و بیماری ها و نگرانی ها. از این رو، باید شرّ را نسبی دانست؛ مثلاً این که ما گزندگان را بد می دانیم، از این روست که زندگی شخصی خود را در نظر می گیریم، ولی اگر جایگاه آنها را در جهان هستی بنگریم، در خواهیم یافت که سودشان بیش از زیان است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا کسی که در خانواده و کشوری کافر به دنیا می آید هر چند نتوانسته از دین اسلام آگاهی یابد، سرانجام به جهنم می رود؛ ولی مسلمانی که در کشور اسلامی و خانواده مسلمان به دنیا می آید، به بهشت می رود؟بنابر حکم عقل، اگر کسی در انتخاب عقیده اش کوتاهی نکند و احتمال ندهد که عقیده اش باطل است، خداوند او را کیفر نمی کند، ولی همین که احتمال دهد راهش باطل است، چنانچه امکان تحقیق داشته باشد، باید تحقیق کند و اگر نکند، مستحق کیفر است. خداوند متعال - که دارای توانایی و دانشی بی کران است - به کسی ستم نمی کند و اندازه استحقاق هر کس را می داند و بر آن اساس کیفر و پاداش می دهد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
دلایل عدالت خداوند چیست؟ما معتقدیم که خداوند عادل است و به کسی ستم نمی کند. این عقیده یکی از ارکان پنجگانه مذهب ماست. عدل خداوند، افزون بر آیات فراوان بر دلیل عقل نیز متکی است، عقل پس از وارسی و دقت، منشاء ستم را سه چیز می بیند: نادانی، نیاز و تسکین خاطر: هیچ کدام از اینها در خداوند نیست؛ یعنی کسی که ستم می کند از زشتی نا آگاه است، یا برای رفع نیاز خود ستم می کند و یا برای تسکین خاطر حاصل از پیروزی بر دیگران. هیچ یک از این صفات در خدای نیست. هر گاه منشاء و سبب چیزی موجود نباشد، آن چیز نیز وجود نخواهد یافت. در نتیجه، تمام کارها و اوامر خدا بر پایه عدل استوار است.
در این باره آیات و روایاتی بسیار داریم که برای نمونه یک آیه و یک روایت ذکر می شود. «ان الله لایظلم الناس شیئاً و لکنّ الناس انفسهم یظلمون؛ خداوند به هیچ روی، بر مردم ستم نمی کند، ولی مردم خود بر خویش ستم می کنند.» امّا روایت: شخصی از امام صادق«علیه السلام» در این باره پرسش کرد، حضرت فرمود: «ان اساس الدین التوحید و العدل... اما التوحید فان لاتجوز علی ربّک ما جاز علیک و امّا العدل فان لاتنسب الی خالفک ما لامک علیه؛ یعنی اساس دین بر یگانه پرستی و عدل است.... یگانه پرستی بدین معنا است که آنچه را برای خود زشت می دانی، برای خدا روا ندانی، معنای عدل این است که آنچه به خاطرش سرزنش می شوی، به آفریدگارت نسبت ندهی».

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا این با عدل خداوند سازگار است که غرایز جنسی و حیوانی انسان، بیشتر از تمایلات انسانی و ملکوتی اویند؟خداوند غرایز را در وجود انسان آفریده و انسان را برای به کار گرفتن درست آنها نیرومند ساخته است. او به انسان اختیار و اراده داده و نیروی خرد، که راهنمای غرایز است. همچنین، پیامبران«علیهم السلام» را برانگیخته است تا در آنچه عقل بدان نمی رسد، آنان را به سوی مصالح و موجبات سعادت و رستگاری راه نمایند.
پس، تمام انسانها از توانایی لازم برای استفاده از غرایز به گونه شایسته برخوردارند و کمبودی در میان نیست و حتی اگر انسانی(مانند دیوانگان) به دلیل بی بهره بودن از عقل، نتواند راه سعادت خود را باز شناسد کیفر نخواهد دید.

« بخش پاسخ به سؤالات »
درست است که مردم حقی بر خداوند ندارند، ولی عدالت آن است که همه در پیشگاهش یکسان باشند؟دوست گرامی، یا خواندن در چهارم و دقت در آن اشکال شما کاملاً برطرف خواهد شد. شما همان مثال سفینه فضایی را در آن درس در نظر نگیرید و در اختلاف اجزای آن بیندیشید و ببینید اگر غیر از این باشد آپولوئی به وجود نمی آید و می تواند بشر تا سطح ماه به پیش رود و پا بر تارک ماه نهد؟
ساده تر، یک ماشین یا یک موتور سیکلت را در نظر بگیرید اگر همه اجزایش یکسان بودند مثلاً همه ترمز بودند و یا همه سیلندر بودند و یا همه پیچ و مهره بودند ماشینی به وجود می آمد؟ هرگز.
اگر یک مهندس ماشین بخار بجای موتور و دنده و چرخ و پدال گاز و لنت ترمز یک خروار پیچ و مهره مثل هم بر سر هم بریزد عقلای جهان نه تنها او را عادل نمی دانند بلکه او را دیوانه و سفیه می خوانند.
در روایتی از طریق حضرت عبدالعظیم حسنی(که مدفون در شهرری است) وارد شده از جدش علی«علیه السلام» که فرمود اگر همه مردم از هر جهت مساوی و همانند بودند هلاک می شدند و از بین می رفتند یعنی وجودشان مساوی با نابودیشان بود.
و به راستی اگر همه مردم در یک درجه از استعداد و ذوق و ابتکار و هوش و خواست و میل و سلیقه بودند و مثلاً همه می خواستند دکتر باشند و ذوق طب داشتند و همه استعداد پزشک شدن داشتند آیا با این وضع چرخ زندگی می گشت و می توانست بشر در روی زمین به زندگی خود ادامه دهد؟ هرگز هرگز.
پس اساس تفاوت و گوناگون بودن اندیشه ها و ذوقها و شرایط و امکانات لازمه ی حیات و مقتضای حکمت پروردگار است اما از آنجا که خداوند مهربان فوق العاده کریم و حکیم است اگر برای گردش زندگی به یکی مثلاً استعداد دکتر و به دیگری استعداد بیشتر داد این کار را از راه دیگر جبران می کند یعنی آنکه استعدادش کمتر است مسؤولیتش سنگین تر می سازد.
و مثلاً اگر کسی در این جهان از نظر ثروت و مال وضعش ضعیف تر از دیگری بود گذشته از اینکه بسیاری از مسئولیتهای سنگین ندارد در آن جهان نیز که دنباله ی همین زندگی و در حقیقت زندگی واقعی و جاوید است خداوند با موهبتهای فراوان تر محرومیتش را جبران می کند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا مستقل نبودن انسان در هستی خویش، به معنای آزاد نبودنش نیست؟بی گمان، انسان در هستی خویش و همچنین در بقای آن به خداوند نیازمند است، ولی این حقیقت بدان معنا نیست که در کارهای خویش از خود هیچ اختیاری ندارد و تمام اعمالش بی اختیار و جبری انجام می گیرد، بلکه این حقیقت کاملاً آشکار و محسوس است که انسان در انجام کارهایش آزاد است و اگر بخواهد کاری را انجام دهد کسی او را باز نمی دارد. این اختیار و اراده آزاد را خداوند متعال به او داده است، یعنی خداوند متعال بنابر حکمت و مصالح انسان، او را با اراده ای آزاد آفریده و خواسته است که انسان چنین باشد پس مستقل نبودن انسان در وجود و هستی به معنای آزاد نبودن در اراده و خواست نیست.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا نقص عضو اطفال به سبب گناه پدران با عدل پروردگار سازگار است؟پس از آن که با دلیل و برهان عقلی ایمان می آوریم که خدا عادل است و ستم به هیچ رو در او راه ندارد، در موضوعاتی که حکمت و اسرارشان بر ما پوشیده است، باید تسلیم محض باشیم آگاهی و معلومات ما به چنان که درباره موضوعات طبیعی و مادی بسیار اندک است، در معنوی بسی ناچیزتر است. به هر حال، در باره اطفالی که به سبب گناهان پدران دچار نقص عضو می شوند باید گفت که بسیاری از آن گونه نقص عضوها، اثر طبیعی و وضعی گناهان پدران است مثلاً پدری که در اثر گناه، به مرض سفلیس دچار می شود، ممکن است فرزندی کور از او به دنیا آید. این کوری، مستقیماً معلول مرض و اثر طبیعی گناه است و پدر از کوری فرزند رنج می برد و این خود کیفری است برای او اما از طرفی به دیگر فرزند نیز ظلم نشده است، زیرا این نقص عضو، بی حساب و اجر نیست و خداوند تعالی به او لطف و مرحمتی بیشتر می کند و از جایی دیگر آن را جبران می نماید.
وانگهی ظلم در صورتی پدید می آید که خداوند متعال از او و دیگران تکلیفی یکسان بخواهد، در صورتی که چنین نیست، بلکه هر کس را به قدر توانایی اش مکلف می سازد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
درست است که چون هیچ کس از خود چیزی نداشته و هر کس، هر چه دارد، خدا به او داده است و بنابراین تفاوت افراد با یکدیگر بی عدالتی نیست، ولی اصلاً چرا انسانها باید وجود آیند تا میانشان فرق گذاشته شود؟این پرسش که چرا باید انسانها به وجود آیند، شبیه به این است که شخصی به چند نفر، که هیچ حقی بر او ندارند، از روی مصلحت یک ملیون تومان ببخشد تا با اختلاف میان خود تقسیم کنند. آنگاه به آنها اعتراض کنند: چرا اصلاً به ما پول دادی؟ آیا این اعتراض درست است؟ مسلّم است که اصل کار را که احسان حساب می شود، همه خوب می دانند و آن شخص نیکوکار طمعی نداشته و اعتراضی بر کارش نمی توان گرفت، کار خدا نیز چنین است، یعنی اصل وجود، نعمتی بزرگ است که به بندگان عطا کرده است و اعتراضی بر آن وارد نیست.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا کودک حرامزاده در دنیا از نظر حقوقی و در آخرت از نظر پاداش با کودک پاکزاد نابرابر است؟کسانی که از طریق نامشروع متولد می شوند، با دیگران از نظر وظایف و تکالیف مذهبی یکسانند و همانطور که دیگران موظفند تمام تکالیف دینی خود را انجام دهند، اینان نیز باید تکالیف و وظایف دینی خویش را انجام دهند و همانطور که اگر دیگران وظایف خود را به خوبی انجام دهند، خداوند بدانان پاداش نیکو می دهد و اگر سرکشی کنند مستحق عذاب خواهند شد، اینان پاداش اعمال نیک خود را خواهند دید و سزای کردار ناپسند خود را خواهند چشید. پس این که می گویند از نظر حقوق اسلامی میان چنین افرادی و دیگر افراد تفاوتی هست، کاملاً نادرست است. تنها تفاوت این است که زمینه انحراف و گناه در حرامزادگان بیشتر است و اگر در حفظ خویش نکوشند، آسان تر به گناه آلوده می شوند. از نظر روانی و روحی مانند فرزندی هستند که از پدر و مادری مسلول متولد می شود. این فرزند در اثر وراثت، کاملاً برای بیماری سل آماده است. اما مراقبت درست و پیشگیری دقیق می تواند برای همیشه او را سالم نگه دارد و بلکه زمینه سل را یکسره نابود سازد.
مراد از آنچه درباره چنین کسانی در اسلام بیان شده است ناپاکی و گناه است و در حقیقت هشداری است بر این که به پیشگیری و خویشتن داری بپردازند و این هشدار، درست مانند هشدار پزشکی دلسوز به فردی است که از پدر و مادر مسلول متولد شده است حرامزادگان به دلیل انحراف که در آنان است، برای امتثال اوامر الهی دچار زحمتی بیشتر می شوند و این زحمت بیشتر، بی اجر و مزد نخواهد بود، بلکه پاداش بیشتر نصیبشان می گردد. البته، این را نمی توان فرو گذاشت که برخی منصب ها را از نظر حقوق اسلامی به چنین کسانی نمی توان داد، ولی این تاثیری در پاداش و ارزش اعمال نیک آنان ندارد و موجب نمی شود که بدون انجام گناه فاسق شمرده شوند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا خداوند، کسانی مانند مارکس و لنین را کیفر خواهد داد؟کیفر شدن هر کس براساس اتمام حجّت است. کسانی که منکر خداوندند، اگر حجّت و دلیلی از سوی خداوند بر وجود و یگانگی اش بر آنان عرضه نشده باشد، خداوند آنان را کیفر نمی دهد، ولی می دانیم که خداوند دلایل و نشانه هایی بسیار بر وجود و صفات کمال خویش اقامه کرده است و با وجود آنها هیچ کس معذور نیست، به ویژه کسانی مانند مارکس که اهل اندیشه و تفکر نیز بوده اند به گونه ای که توانسته اند مکتب و فلسفه ای نوین بنیان نهند.
آن گاه که پیر زنی به این حقیقت ایمان دارد که اگر دست خویش را از چرخ بردارد، چرخ می ایستد و از این رو، به وجود خداوند پی می برد، چگونه دانشمندی که نظریه های مختلف و مکتبهای گوناگون را بررسی کرده، به این حقیقت دست نیافته است؟! کسانی چون مارکس و لنین از پیشوایان کفر و الحاد محسوبند و به دلیل گمراه کردن دیگران نیز مستحق کیفری افزونند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
با توجّه به اینکه مادّه گرایی در اثر علل و عواملی ویژه است و چون این عوامل پدید آیند انسان ناگزیر بدان راه می رود، آیا در این جا کیفر دادن با عدالت سازگار است؟پدید آمدن روحیه مادّه گرایی در اثر علل و عوامل، لازمه اش این نیست که انسان مقهور آن عوامل شود و اختیارش از دست رود. انسان دارای اختیار و آزادی است. البته، علل و عوامل در انتخاب انسان اثر می گذارند، ولی اختیار همچنان در انسان برجاست و براساس همین اختیار و آزادی است که انسان مسئول است و در اثر گرایش به مادّه و سرباز زدن از انجام وظایف سزاوار کیفر می شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا خداوند ستمگران را آفریده است؟نظر به این که تکامل و پیشرفت معنوی انسان در پرتو اختیار و آزادی صورت می گیرد، هر انسانی باید آزاد باشد تا با آزادی راه خویش را برگزیند و لازمه این کار آن است که هم بتواند کار نیک انجام دهد و هم ظلم و ستم و کار زشت.
از این رو، هم ستمگران وجود می یابند و هم نیکوکاران؛ ستمگران از آزادی خویش در راه ستمگری سود می جویند و اختیار خویش را در زشتکاری به کار می اندازند و نیکوکاران از فرصت استفاده می کنند و کار نیک انجام می دهند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
می دانیم که خداوند متعال عادل است، پس چرا دو نفر که گناهی انجام داده اند، یکی ده سال بیش از دیگری از دنیا می رود و هر دو یکسان عذاب می شوند؟اولاً، وقتی عدالت خداوند براساس دلیلهای عقلی برای ما ثابت شود، خواهیم دانست که خداوند بیش از استحقاق، کسی را کیفر نمی دهد. بنابراین، کیفرهایی که برای کافران و فاسقان از طریق دلیلهای معتبر برای ما ثابت شده است، برخلاف عدالت نیست.
ثانیاً، آن دو نفر که گناهشان چون یکدیگر است، اگر کافر باشند، گناه آنان چنان سنگین است که سزاوار کیفر جاودانه اند و اگر به خدا و آنچه ایمان بدان لازم است ایمان داشته باشند، ولی گناهی مرتکب شده اند، خداوند هر یک را به اندازه استحقاقش کیفر می دهد و هیچ یک از آنان بیش از دیگری - در فرضی که گناهشان کاملاً یکسان باشد- کیفر نخواهد دید.

« بخش پاسخ به سؤالات »
تفاوت عدل با حکمت چیست؟عدل عبارت است از رسانیدن حقّ هر صاحب حقّی به اوست؛ لیکن حکمت عبارت است از آن که کاری که انجام می شود، بیهوده و عبث نباشد. بنابراین، انسان عادل کسی است که به کسی ظلم نکند و حقوق خود و خداوند و جامعه را ارج نهد. حکیم نیز کسی را گویند که هر چیزی را در جای خود قرار دهد و کار بیهوده انجام ندهد. از این رو، به خداوند که به هیچ وجه ظلم نمی کند، عادل می گویند، و چون تمام کارهایش از روی حکمت و خرد است و بیهوده کاری انجام نمی دهد به او حکیم می گویند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا خداوند داد ستمدیدگان را از ستمگران نمی گیرد؟خداوند، داد ستمدیدگان را از ستمگران می گیرد، ولی لازم نیست که این کار در همین جهان انجام پذیرد و جهان دیگر برای رسیدگی کامل به حساب بندگان و انتقام از بیدادگران و ستمگران است. بنابراین، اگر ستمدیده ای در این جهان دادش به جایی نرسد، در جهان دیگر و روز پاداش داد خواهی می کند و این حقیقتی است که هم خرد بر آن گواه است و هم آیاتی بسیاری از قرآن مجید.

« بخش پاسخ به سؤالات »
با این که می دانیم فرزندان نامشروع به هیچ وجه دخالتی در عمل پدر و مادر خویش نداشته و گناهی نکرده اند، می بینیم که روایات اسلامی آنان را به گونه هایی بسیار نکوهش می کنند و افزون بر این به آنان اجازه نمی دهند که پاره ای از مشاغل و مناسب مهم اجتماعی مانند قضاوت، امامت جماعت، و فتوا را بر عهده گیرند، حتی برخی می گویند اینان هرگز به بهشت نمی روند و روی سعادت نمی بینند، آیا این درست است، با اینکه می دانیم خداوند حکیم، گناه کسی را به حساب دیگری نخواهد نوشت «ولاتزر وازرة اخری» و آیا این با عدالت اسلامی سازگار است؟پیش از آنکه به اصل پاسخ بپردازیم ذکر چند نکته ضروری است:
1. از آنجا که تولد نامشروع، ارتباط حقوقی و مالی پدر و فرزند را از میان می برد، ریشه نسبتها و عواطف خانوادگی را که بنای زیرین جامعه است قطع می کند، زن زناکار نمی داند که از نطفه کدام مرد، باردار شده است و فرزند نامشروع، پدر و بستگانش را نمی شناسد. ده ها مفاسد دیگر اخلاقی و روانی و اجتماعی و تربیتی و خانوادگی و مالی، که از زنا سرچشمه می گیرد، موجب شده است که پیامبران«علیهم السلام» و قانونگذاران الهی و هم چنین قانونگذاران بشری اعمال منافی عفت را تحریم کنند و روابط نامشروع جنسی را ممنوع و غیر قانونی بدانند.
2. از آن جا که در هر جامعه و ملتی مقرراتی برای زناشوئی مقدر است، روابط نامشروع گونه ای عمل«خلاف قانون و تجاوز کارانه» است. از این رو آنان که بدین گناه آلوده اند، در خود احساس گناه و آشفتگی می کنند. هرگاه بر اثر تکرار یا عواملی دیگر، این حالت نگرانی آرام گیرد و احساس نگرانی شخص زناکار، به ظاهر از میان رود، در نهانش چیزی شوم تر پدید می آید و آن جسارت به سرکشی و قانون شکنی و نافرمانی است.
3.حالات روانی پدر و مادر، همانند حالات بدنی و جسمانی، بنابر قانون وراثت، به فرزندان منتقل می گردد، یعنی همانطور که ویژگیهای جسمانی پدر و مادر از گذر وراثت به فرزندان می رسد، ویژگیهای روانی و اخلاقی شان نیز از گذر وراثت کم و بیش به فرزندان می رسد.
در حقیقت، وراثت است که زیر بنای آینده افراد و بخش مهم از شخصیت آنان را می سازد و زمینه را برای سعادت یا شقاوت آماده می کند.
نیتجه ای که از نکته های فوق می توان گرفت این است که بیشتر، فرزندان نامشروع روح سرکشی و تجاوز و قانون شکنی و گناهکاری را از پدران و مادران خود به ارث می برند و زمینه ارتکاب جرم و جنایت در آنان فراهم تر است و بسی زودتر به گناه و بدکاری می لغزند. از این رو، بد آموزیهای فردی و اجتماعی، ویژگیهایی ناپسند به ارث رسیده آنان را به راحتی می پروراند و مانند تو رفتگی لازم است آتش زیر خاکستر آشکار می سازد و خرمن سعادت و خوشبختی شان را می سوزاند. اما درباره محرومیت آنان از برخی مناصب اجتماعی باید دانست که این قانون؛ گونه ای اختیار منطقی برای حفظ مصالح مردم به شمار می رود. اسلام کسانی را که دارای نقطه های ضعف خانوادگی و پیشینه ناخوشایندند از بر عهده گرفتن این گونه منصبها، که نیازمند به پاکی و سلامت کامل روحند، محروم ساخته است.
با این همه، چنین نیست که حرامزادگان از نعمت اراده و اختیار بی بهره باشند و از پذیرش تعلیم و تربیت اسلامی ناتوان. اینان نیز مانند دیگران در انتخاب راه سعادت یا شقاوت آزادند و می توانند با اراده و اختیار راه تقوا و فضیلت را برگزینند و جزو رستگاران و بهشتیان شوند. چنین نیست که آنان، شرور و جانی مادرزاد باشند و به هیچ وجه نتوانند خود را از ناپاکی و گناه برهانند چنان که حضرت صادق«علیه السلام» فرموده اند: «ان ولد الزنا یستعمل ای عمل خیراً جزی به و ان عمل شراً جزی به؛ فرزند نامشروع را می باید با تربیت درست به کار واداشت. اگر اعمالش نیک باشد پاداش نیک می گیرد» گرچه ویژگیهایی ارثی، کار فرزندان نامشروع را در پیکار با گناهکاری دشوارتر می سازد اما در صورتی که برخلاف میل باطنی خود از فرمان خدا پیروی کنند، به حکم «افضل الاعمال احمضها؛ یعنی بهترین کارها سخت ترین آنهاست» بنابراین، اسلام درباره فرزندان نامشروع بیان کرده است، برای این که به آنان هشدار دهد که در خطرند و باید بسیار مراقب خود باشند و در انجام وظایف و دوری از گناه بیشتر بکوشند، نه آن که تعلیم و تربیت، در آنان موثر نیست و ناگزیر فرزندان نامشروع مانند کودکانی هستند که از پدر و مادر مسلول متولد می شوند چنین کودکی آمادگی بیشتری برای بیماری سل دارد و اگر پیشگیری نکند، بزودی ممکن است بدان دچار شود.
اما این که برخی پنداشته اند فرزندان نامشروع هیچ گاه روی سعادت و نجات نخواهند دید، کاملاً نادرست است، بلکه آنان مانند دیگران می توانند افرادی خوشبخت و سعادتمند شوند، ولی چنان که گفتیم، به مراقبت و تربیتی دقیق تر و بیشتر نیازمندند. جالب این که اگر چنین کسانی در برابر گناه پایداری کنند، مقامی ارجمندتر و بالاتر از دیگران خواهند یافت، چرا که کوششی بیشتر کرده اند.(10)

« بخش پاسخ به سؤالات »
10) مأخذ: کتاب پرسشها و پاسخهای مذهبی، 3،ص 100.
آیا وجود آفات طبیعی و سرزدن گناه از انسان در جامعه، با عدل خداوند ناسازگار نیست؟برای پاسخ به این پرسش، باید به دو پرسش دیگر، مستقلانه پاسخ داد:
1. آیا وجود آفات با عدل خدا ناسازگار است؟
2. آیا سرزدن گناه - از جمله ستم انسان در حق دیگران - با عدل خداوند ناسازگار است؟
پاسخ اوّل: آفات طبیعی از آن جهت که هستی اند خیرند، ولی از آن رو که با نیستی همراهند یا منشاء نیستی می گردند، شرّ محسوب می شوند. به عنوان مثال، وجود ملخ به خودی خود خیر است و از این رو آفریدنش ترجیح دارد و با عدل منافات ندارد، ولی از این جهت که به محصولات کشاورزی آسیب می رساند و موجب فقر، که امری عدمی است، می گردد بنابراین، شرّ محسوب می شود. آفات طبیعی برای ما انسانها شرّ محسوب می شوند، ولی برای نظام هستی خیر و مفیدند.
افزون بر این، آفات می توانند انسان را به سختی اندازند، یا اصل زندگی او را تهدید کنند که این دو هیچ کدام به خودی خود، امری شرّ و بد نیستند؛ زیرا در دیدگاه الهی، دنیا محل گذر است و بلا و ابتلا وسیله رشد و تعالی و آمادگی برای زندگی در دنیای ابدی آخرت. بنابراین، اگر آفات مال یا جان نزدیکان انسان را تهدید کنند، ابتلا و وسیله ای برای تعالی اند و اگر جان او را تهدید کنند وسیله ای برای انتقال از دنیای گذرا به سرای ابدی همراه با خوشبختی، آفات برای کافر، گونه ای کیفر است و بد بودن آن به خود او مستند است که در اثر انتخاب بد چنین محصولی برداشت می کند. پس، برای این که بدانیم آیا آفات به تمامی، شرّ و بد هستند یا خیر، باید ببینیم که به دنیا و زندگی دنیایی از چه گذری می نگریم. آری، اگر دنیا جای ماندن باشد و همه چیز با مرگ پایان یابد، شاید جایی برای اشکال بماند. و البته این اشکال نیز با پاسخ پیش بر طرف می شود.
پاسخ دوم: گناه و جرم و جنایت و ظلم و ستم انسان را آزاد و مختار آفریده و راه رشد و تعالی را با رسولان و اولیای خود نمایانده است. انسان است که گناه، نخست به خود و سپس به جامعه آسیب می رساند. وانگهی جامعه انسانی می تواند در برابر ظلم و ستم و جنایت، واکنش نشان دهد و برای رفع آن بکوشد.
در واقع، کسانی که گناه و ظلم و جنایت انسان را به خداوند نسبت می دهند، انتخاب آزاد انسان را بر عهده خدا می گذارند، حال آن که خوبی بی گمان و خیر از گذر انتخاب آزاد ارزشمند از خوبی جبری است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا خداوند، که بر همه چیز تواناست، ستمگران را در جهان کیفر نمی دهد تا دیگران عبرت گیرند؟درست است که خداوند بر همه چیز تواناست، ولی خود چنین خواسته است که هر کسی در این جهان به اختیار خویش کار کند و راه سعادت خویشتن را برگزیند. چنان که در قرآن نیز آمده است، اگر خداوند می خواست، به اجبار، تمام مردم را خداپرست و فرمانبردار خویش می ساخت، ولی این با تکلیف ناسازگار است. خداوند راه را از چاه به وسیله خرد و پیغمبران روشن ساخته و آدمی را برای انتخاب آزاد گذاشته است. بنابراین، دنیا، سرای عمل است و پاداش و کیفر مربوط به سرای دیگر است، ولی با این همه، گاهی خداوند برخی را در همین جهان کیفر می دهد تا مایه عبرت دیگران شود.
به هر حال، اولاً خداوند به اندازه ای که مردم پند گیرند آنان را مدد رسانیده و با نیروی خرد و تعالیم پیامبران«علیهم السلام» حجت را تمام کرده است و ثانیاً بسیاری از ستمگران را در همین جهان کیفر داده است. در قرآن مجید این حقیقت در آیاتی به چشم می خورد و در آن جا بیان شده است که علت هلاکت بسیاری از امتهای گذشته، ظلم و ستم آنان بوده است و برای بیداری و هوشیاری مردم همین بس است(11).

« بخش پاسخ به سؤالات »
11) سوره انعام، آیه 149.
آیا کسانی که از شرایط گوناگون خانوادگی برخوردارند، از نظر تکلیف یکسانند؟خداوند بدون وجود شرایط لازم تکلیف، کسی را مکلّف نمی داند. یکی از شرایط تکلیف، قدرت و اختیار است. تکالیف انسانها، بسته به شرایط آنان اختلاف می یابد و این اختلاف، در کیفر و پاداش موثر است. خداوند عادل و حکیم و رحیم است و انسانها را براساس تلاش و فداکاری و سختیهایشان در انجام تکالیف پاداش می دهد و چنین نیست که کیفر همه گناهکاران و همچنین پاداش نیکوکاران با یکدیگر همسان باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا گاهی پیرزنی که از زندگی خسته و سیر شده، عمری طولانی می کند یا این که از خدا مرگ طلبد، ولی نوزادی که یک ماه یا بیشتر از عمرش نگذشته، از دنیا می رود؟ علت به دنیا آمدن این کودک چیست؟دو نکته را یاد آوری می کنیم: نکته اول - انسان دارای دو گونه تکامل است: یکی تکامل معنوی که اختیاری است. با پیروی از دستورهای دینی و تعالیم آسمانی روح انسان به تدریج کامل می شود و مراد از این که می گویند هدف از خلقت انسان تکامل در پرتو عبادت و بندگی خداست، همین تکامل اختیاری است. گونه ای تکامل دیگر نیز هست که این تکامل در اختیار انسان نیست، بلکه تکاملی است که سنّت هستی است و همه موجودات از آن پیروی می کنند. این تکامل برای انسان هست چه بخواهد و چه نخواهد، چه کوچک باشد و چه بزرگ و چه به تکلیف برسد و چه پیش از آن از جهان رخت بربندد بر این اساس، کودکی نیز که از جهان رفته، مراحلی از کمال را پیموده است.
نکته دوم: اختلاف اجل افراد و فرا رسیدن زمان مرگ آنان براساس حکمت خداوند است و ما نمی توانیم اسرار و رموز آن را در یابیم، ولی ما به طور اجمال می دانیم که خداوند حکیم است و این کودکی به زودی از دنیا رفته و پیرزنی با آن ناتوانی هنوز زنده است، براساس حکمت است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا میان کودک حلال زاده و حرام زاده فرق می گذاریم و چگونه خواندن یک جمله(صیغه عقد) می تواند در آینده کودک اثر بگذارد؟براساس آنچه از نظر علمی ثابت شده است، حالات روانی و ویژگیهای روحی زن و مرد در حال آمیزش، در فرزندانشان اثر می گذرد. از این رو، می توان گفت که کودک حلال زاده یعنی انسانی که از راه مشروع و قانونی نطفه اش بسته می شود با کودک حرامزاده و غیرقانونی بسیار تفاوت دارد، زیرا مرد و زنی که از راه شرعی و قانونی با یکدیگر می آمیزند، از آرامش و سکونی بسیار برخوردارند، برخلاف مرد و زنی که به گونه غیرقانونی و نامشروع با یکدیگر می آمیزند، روحیّه این زن و مرد آشفته و مضطرب است و این اضطراب و آشفتگی فکری در فرزندانشان اثر خواهد گذاشت.
دیگر این که مرد و زنی که از راه شرعی و قانونی همبستر می شوند، خویشتن را مطیع شرع و قانون می دانند، ولی اگر آمیزش آنان از راه نامشروع و غیر قانونی صورت گیرد خویشتن را گناهکار می دانند و این در فرزند آنان اثری ناشایست خواهد گذارد.
موضوعی دیگر، که از آن دو اهمیتی بیشتر دارد، موضوع اصالت خانوادگی و انتساب است. نقش ازدواج در این جا، یگانه است. از رهگذر ازدواج است که انتساب افراد و اصالت خانوادگی حفظ می شود و این که فرزندی که به دنیا می آید، از کدام خانواده است و به چه کسی تعلق دارد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا این که در قرآن آمده است«عزّت از آن خداست و به هر که خواهد می دهد» با عدل خداوند سازگار است؟عزّت و ذلّت هر کس از سوی خداست و او به هر کس بخواهد می دهد، ولی توجّه به این نکته لازم است که خداوند هیچ کس را بیهوده خوار نمی کند. خواری هرکس نتیجه یا کیفر عملی است که خود انجام داده است یا نوعی امتحان و آزمایش است و خداوند در برابر آن در صورتی که شخص به وظایف خویش عمل کند پاداش نیکو می دهد. همچنین است عزّت که آن نیز با پاداش است، یا آزمایش به هر حال، این موضوع با عدالت خداوند متعال منافات ندارد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا خداوند در دنیا به ستمگران و کافران مهلت می دهد و به سرعت آن را کیفر نمی دهد؟گرچه قدرت خداوند بی کران است، ولی این جهان را جهان تکلیف دانسته و افراد را آزاد و مختار آفریده است تا آنچه می خواهند انجام دهند و تا استعدادهایشان شکوفا شود و شایستگی هر کس برای پاداش و کیفر آشکار گردد.
از این رو خداوند به دشمنان دین مهلت می دهد و آنان را بی درنگ کیفر نمی کند. این دلیل امتحان و آزمایش است، ولی چنین نیست که آنان از سلطه، الهی خارج شوند، بلکه هر گاه خداوند صلاح بداند، آنان را نابود می سازد. بنابراین، مهلت خداوند براساس مشیّت و خواست و مصلحت اوست و ستمگران و بدکاران را در جهان دیگر و گاه در همین جهان کیفر می دهد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
تفاوت میان عدالت و ظلم چیست؟عدالت به معنای این است که حقّ هر کس را ارج نهند و با او به اندازه جایگاه و شایستگی اش رفتار کنند و ظلم در برابر آن عبارت است از ارج ننهادن به حقوق دیگران و در نظر گرفتن حدود اشخاص. بنابراین، ظلم دارای مفهومی گسترده است و شامل انواع تجاوز افراد به حقوق یکدیگر و نافرمانی انسان از خدا و بلکه شامل رفتار ناشایست و زیان رسانیدن انسان به خویش نیز می شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
در صورتی که سود انجام واجبات دینی، به خود انسان می رسد و انجام ندادن آنها زیانی به خداوند نمی رساند پس اگر انسان نافرمانی کند، به خویش زیان وارد کرده است و خدا نباید او را کیفر دهد؟نافرمانی، نخست به خود شخص زیان می رساند و سپس به جامعه، چرا که انسان با جامعه خود در ارتباط است و خوبی یا بدی او در جامعه و محیط به صورت مستقیم یا نامستقیم تاثیر خواهد گذاشت. بنابراین، اعمال انسان تنها به خود او زیان نمی رساند، بلکه موجب زیان دیگران نیز می شود، همچنان که در قرآن کریم آمده است «ظهر الفساد فی البّر و البحر بما کسبت ایدی الناس؛ در خشکی و دریا به سبب آنچه مردم کرده اند تباهی پدیدار شد.»
این زیان و به تعبیر قرآنی، خسارت، در مرحله نخست در این دنیا پدید می آید و فرد و جامعه را از زندگی سعادتمند دور می کند و این در واقع، کیفر دنیایی است. در مرحله بعد، این زیان و خسارت در حیات اخروی و در عالم آخرت آشکار می شود که همان عقوبت اخروی است. در واقع جنبه های اعمال و رفتار زیانبار انسان در عالم آخرت به آشکارا می رسد و عقوبت الهی در واقع باز تاب عمل و بلکه خود عمل است که تجسم می یابد. از این رو قرآن از روز قیامت با تعابیری یاد کرده است چون«روز تغابن» یعنی روزی که انسان احساس زیان می کند. روز حسرت.
بنابراین، آنچه انسان در آخرت مشاهده می کند، چه کیفر باشد و چه پاداش نتیجه و بازتاب اعمال خود اوست و کیفر یا پاداش الهی جز این نیست، بلکه به تعبیر برخی بزرگان - مانند امام خمینی«رحمه الله» - خود عمل است نه نتیجه عمل که به صورت پاداش یا کیفر تجسّم می یابد، چنان که قرآن می فرماید: «فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرة شراً یره؛ هرکس ذره ای کار خیر انجام دهد، آن را می بیند و هر کس ذره ای کار بد انجام دهد، آن را می بیند» به تعبیری دیگر، فاعل قریب کیفر، خود انسان است و فاعل بعید آن، خداوند که نظام هستی را بر این اساس قرار داده است که اعمال انسان دارای بازتاب برای خود او و هستی باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
از آن جا که اجزای جهان در یکدیگر اثر می گذارند، امکان تاثیر اجزای مادّی بر موجود مجرّد مردود نیست و رابطه ستمگران نیز نوعی تاثیر گذاری است. اینک آیا می توان گفت که خداوند از ستم ستمگران متاثر می شود؟باید توجّه داشت که اولاً، خداوند را نمی توان از اجزای جهان دانست. جهان مجموعه ای است از آفریدگان و خداوند ماورای جهان است.
ثانیاً، تاثیر بدان گونه که علّت به معلول دارد، بر خداوند محال است و هیچ چیز نمی تواند در خداوند اثری بگذارد، البته، گاهی آفریدگان تاثیر اعدادی دارند، به این معنا که آماده پذیرش فیض اویند توضیح این که مثلاً چون خداوند می فرماید: «ادعونی استجب لکم؛ مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم» دعای ما در خداوند تاثیر نمی گذارد، بلکه دعا حالتی اعدادی در ما پدید می آورد که بدین سان خداوند ما را مشمول لطف خویش می کند.
ظلم بر دو قسم است:
گاهی ظلم از تاثیر تکوینی منتزع می شود؛ مانند این که کسی انسانی را بناحق بکشد. ظلم به این معنا بر خدا محال است، قسم دیگر این است که در مظلوم هیچ اثر تکوینی پدید نمی آید، مانند اهانت به مولی، یا نافرمانی از او که در این موارد، تنها حقی که مولی داشته نادیده گرفته شده است. گرچه ظلم کردن به خداوند در این صورت صادق است، ولی از آن جا که او نیازی به فرمانبرداری ما ندارد و انجام یا انجام نپذیرفتن فعل از سوی انسان برایش یکسان است، هیچ گونه رابطه تاثیر و تاثری در این جا برقرار نیست. در واقع باید گفت در چنین فرضی، شخص به خود ستم می کند و با فراهم نکردن زمینه ها یا(علت های اعدادی) خود را از عنایت و رحمت خداوند رحمان بی نیاز، محروم می سازد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
اگر هیچ کاری بدون اذن الهی انجام نمی پذیرد، چگونه ممکن است خداوند به انجام گناهان اذن دهد؟اذن بر دو گونه است: اذن تشریعی و اذن تکوینی. اذن تشریعی به معنای ترخیص است؛ مانند این که خداوند از نظر حکم شرعی در آب خوردن اذن داده است، یعنی آب خوردن حلال و مورد ترخیص شارع مقّدس است. اذن تکوینی برای یک موجود این است که خداوند پدید آمدنش را اذن دهد. این که می گویند: پدید آمدن هر موجودی به اذن خداست. به این معناست که تحقق هر چیزی به مشیت الهی است و اگر بخواهد از پدید آمدن هر چیزی جلوگیری می کند. بنابراین هر چیزی که پدید می آید، به اذن خداست، یعنی خداوند برای تحقق آن مانعی قرار نداده است. اذن خداوند به گناهان از این قبیل است، یعنی با این که خداوند به انجام گناهان اذن تشریعی نداده و انجام آنها حرام است مصالحی که برای تکامل اختیاری انسان لازم است، او را از انجام گناهان باز نمی دارد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا قضا و قدر و اختیار با توحید افعالی سازگاری دارد؟نخست باید توجّه داشت که توحید افعالی به این معناست که هیچ موثر مستقلی در جهان جز خداوند متعال وجود ندارد و هر چیز که در جهان تاثیری دارد، تاثیرش به مشیّت و اراده خداست. با این وصف، قانون علّیت و تاثیر علل و اسباب به اذن و مشیّت الهی است و هر حادثه ای که در جهان پدید می آید، به حکم و تقدیر الهی است. افعال اختیاری انسان نیز گرچه مستند به انسانند، ولی مشیّت الهی بر این تعلق گرفته است که انسان افعالش را بر اساس اختیار و اراده انجام دهد. پس، اختیاری بودن افعال با توحید افعالی منافات ندارد، زیرا مشیّت و خواست انسان در طول مشیّت و اراده الهی است، نه این که در عرض آن دارای تاثیری باشد، چنان که محتمل است آیه کریمه: «وما تشاؤن الا ان یشاء الله؛ شما نمی خواهید جز این که خداوند می خواهد»(12) اشارت بر همین معنا بوده باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
12) سوره الانسان، آیه 30.
خدا بدون این که ما بخواهیم ما را بدنیا آورده است بنابراین چرا باید در برابر کار بد مقصر و مستحق عذاب باشیم؟اینکه خداوند ما را بدنیا آورده و موجبات پیمودن مراحل کمال را برای ما آماده و مهیا ساخته است جز تفضّل و احسان و لطف چیزی نیست و این باعث نمی شود که اگر ما از این همه الطاف خداوند سوء استفاده کردیم و آنها را در مسیر شقاوت و بدبختی خویش به کار بردیم مقصر و شایسته ی کیفر نباشیم آری اگر خداوند وسائل کافی و لازم را در اختیار ما نگذاشته و ما را مکلّف ساخته باشد ممکن است بگوییم ما مقصر نیستیم ولی خداوند تمام آنچه در این مسیر لازم بوده برای ما قرار داده است در این صورت اگر ما در برابر فرمان خدا سرکشی کردیم بحکم عقل شایسته ی کیفر بوده و مستحق عقوبت می باشیم و در استحقاق کیفر شرط نیست که به اختیار خودمان به این جهان آمده باشیم.

« بخش پاسخ به سؤالات »
این که هیچ کاری جز به اذن خدا صورت نمی گیرد، یعنی چه؟اگر آن گاه که می گوییم هیچ کاری انجام نمی پذیرد مگر به اذن خدا منظور «اذن تشریعی» باشد، جمله مذکور این معنا را خواهد یافت که هیچ کار اختیاری انجام نمی پذیرد مگر این که خداوند اذن می دهد. بدیهی است که این جمله نادرست و غلط است. زیرا خداوند به کفر و ظلم و کارهای زشت راضی نیست ولی اگر منظور «اذن تکوینی» باشد، معنایش چنین می شود که خداوند، انسان را از کار اختیاریش باز نمی دارد و این معنا درست است، زیرا می دانیم که مشیّت خداوند بر این تعلق گرفته است که انسانها در این جهان مختار باشند و براساس اختیار و آزادی عمل کنند و اگر بخواهد به زور و جبر آنان را از کارهای زشت باز دارد، برخلافش سنّت الهی است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
در قرآن آمده است که خدا را شکر گذارید. مگر خدا بی نیاز نیست، او چه نیازی به شکر گذاری دارد، مگر خدا از تملق و چاپلوسی آدمیان لذّت می برد؟شکر گزاری انسان نه از روی نیاز خداوند به شکر گزاری اوست، بلکه به دلیل نیاز خود انسان است. این حقیقت با اندیشیدن در مفهوم شکرگزاری در فرهنگ دینی آشکار می شود. شکر، یعنی به کار گرفتن نعمتها در راه خدا و برای خدا و رضای او.
انسان باید نعمتها را در راه خدا به کار گیرد که در غیر این صورت، با ضرر و زیان در نعمتها روبروست. خدایان دروغین که گاه نعمتها برای آنها صرف می شود، نه تنها نعمتها را افزون نمی کنند، بلکه از آن می کاهند، همان که در تعابیر قرآنی با عنوان خسارت آمده است.
این حقیقت را می توان با مثالی روشن نمود:
فرض کنید انسان سرمایه ای دارد. این سرمایه را در کدام بازار به کار اندازد تا سود ببرد و زیان نکند؟ تعابیر قرآنی و روایی تنها بازار خداست که سودآور است: «لئن شکرتم لازیدنکم؛ اگر شکر بگذارید بی گمان شما را زیادتی می دهیم». بنابراین این آیه شکرگزاری را موجب رفعت و کمال انسان می داند؛ چرا که در آیه آمده است؛ «لازیدنکم» این به معنای آن است که بنده با شکرگزاری خداوند متعال به کمال می رسد و عنایت ویژه را به سوی خویش می خواند. بنابراین، شکرگزاری تنها برای تامین مصالح و منفع حقیقی انسان است و از این رهگذر هیچ سود و زیانی به خداوند بی نیاز نمی رسد و با کفران نعمتها غباری بر دامن کبریایی اش نمی نشیند.

« بخش پاسخ به سؤالات »

logo new موسسه در راه حق، نشر و ترویج معارف اسلامی