فلسفه، شناخت، عرفان، سیر و سلوک

پرسشپاسخ
مناط حرکت جوهری چیست؟مناط حرکت جوهری تدرج و داشتن امتداد زمانی است و موجودات مجرد خارج از ظرف زمان و غیرقابل انطباق بر امتداد زمانی می باشند زیرا آنها فعلیّت محض هستند حرکت به معنی خروج از قوه به فعل است و خروج از قوه به فعل در موجودی مطرح است که دارای فعلیتی و قوه ای است و تنها موجودات مادی هستند که واجد فعلیت و قوه هستند و از قوه به فعلیت تبدیل می شوند ولی مجردات فعلیت محض هستند و قوه، و تدرج در آنها وجود ندارد و این منافات ندارد که این فعلیت از خود آنها نباشد و به افاضه ی خداوند صورت گیرد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
برهان بر چند قسم است؟برهان بر دو قسم است: برهان لمّی و آن برهانی است که در آن از علّت پی به معلول برده می شود و برهان انّی، به برهانی گفته می شود که از معلول پی به علت برده شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا ماده فلسفی با ماده علمی تفاوت دارد؟ماده به اصطلاح فلسفی آن با ماده به اصطلاح علمی فرق دارد و در اصطلاح فلسفی ماده عبارت است از جوهری که محل صورتهای جوهری و موضوع پدیده های عرضی گوناگون واقع می شود، در حالی که ماده در اصطلاح علمی عبارت است از موجود مفروضی که با صفاتی از قبیل حرم داشتن جذب و دفع پذیری و مانند آنها مشخص می شود که این تعریف در اصطلاح فلسفی تقریباً با مفهوم جسم(جوهر دارای ابعاد سه گانه) مرادف می باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
نظریه ماده با وابسته بودن ماده به علت، آیا تنافی دارد؟نظریه بقاء ماده و جرم با وابسته بودن ماده در اصل وجود و تحول آن به علت هیچگونه تنافی و تضادی ندارد چرا که اگر فرضاً ثابت شود که ماده ای که موجود شد برای همیشه در آینده وجود خواهد داشت خواهیم گفت چون ماده در اصل پیدایش نیازمند به علت است در بقاء و ادامه هستی نیز نیازمند به علت خواهد بود نظیر این که می گوئیم لامپ در روشنایی مثلا وابسته به دستگاه مولد برق است حال اگر روشنایی لامپ بخواهد ادامه یابد باز در بقاء و ادامه روشنایی لحظه به لحظه نیازمند به دستگاه مولد برق خواهد بود به طوری که اگر یک لحظه، رابطه قطع شود لامپ روشنایی خود را از دست خواهد داد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
هیوم این اشکال را بر برهان نظم وارد ساخته است مبنی بر این که فرضاً جهان ماده کامل ترین جهان ممکن باشد، از کجا صانع جهان آن را از جای دیگر کپیه نکرده باشد و یا خود به تدریج و ممارست صنعت خود را تکمیل نکرده باشد؟این اشکال هیوم بر برهان نظم ناشی از آنست که هیوم از حدود کاربرد برهان نظم غافل است او پنداشته که همه مسائل الهیات را می توان از برهان نظم استنتاج کرد، در حالی که برهان نظم تنها ثابت می کند، که طبیعت و نظام موجود در آن بخود وا گذاشته نیست و قوای طبیعت قوای تسخیر شده است و دارای مدبری است، اما این که آن مدبر و خالق خود چگونه است آیا محدود است یا نامحدود، ناقص است یا کامل مطلق، آیا کمالش ذاتی است یا کسبی اینها سلسله مسائلی است که با براهین عقلی دیگر قابل تحقیق است، و عقل به خوبی درک می کند که علت العلل و علت اولی باید نیازمند و محدود و ناقص نباشد و در غیر این صورت خود نیز معلول و وابسته خواهد بود و هنگامیکه علت العلل( خداوند بزرگ) استقلال وجود، دارد(و واجب الوجود است دیگر معقول نیست که او را نیازمند و محدود بدانیم).

« بخش پاسخ به سؤالات »
برای توحید دلیلی را بیان فرمائید.اگر سخن از دو یا چند چیز به میان آوریم لازم است آن چند چیز در یک جهت با هم اشتراک و در یک جهت با هم مغایرت و اختلاف داشته باشند مثلاً وقتی درباره دو کتاب سخن بگوییم لازم است این دو کتاب اولاً در کتاب بودن با هم اشتراک داشته باشند و ثانیاً دست کم از یک جهت نیز با هم متفاوت باشند و در غیر این صورت اگر از لحاظ رنگ، شکل، وزن، حجم و وجود و هستی و مکان و زمان و تمام خصوصیات یکی باشند دیگر نمی توان آنها را دو کتاب دانست بلکه یکی خواهند بود پس هر گونه تعدد مستلزم اشتراک در یک جهت و افتراق و جدایی در جهت دیگر است حال اگر فرض شود که در جهان دو یا چند خدا وجود داشته باشند ، باید دست کم یک وجه اشتراک و یک یا چند جهت افتراق باهم داشته باشند در نتیجه لازم می آید که وجود هر کدام مرکب از دو جنبه یا دو حیثیت باشند، و هر مرکبی نیاز به اجزاء خویش دارد و تا اجزاء ترکیب دهنده اش پدید نیاید موجود نخواهد شد و مرکب بودن یعنی نیازمند بودن یا واجب الوجود بودن یعنی بی نیاز بودن سازگار نیست و فرض است که تناقض را در بر دارد البته برای اثبات توحید و یکتایی دلائل دیگری هم وجود دارد به کتابهای اعتقادی مراجعه شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
قانون لاوازیه چیست؟قانون لاوازیه یا قانون بقاء جرم، قانونی بدین مضمون است که جرم یک دستگاه، هر نوع تبدیل فیزیکی یا شیمیایی در آن صورت گیرد ثابت بوده و تغییر نمی کند این اصل را لاوازیه در 1772 بدین عبارت بیان کرده بود«وزن یک جسم مرکب مساوی مجموع اوزان مواد سازنده است»
ترمو دینامیک نیز قسمتی از علم فیزیک است که از رابطه انرژیهای حرارتی و مکانیکی و تبدیل یکی به دیگری بحث می کند ترمو دینامیک مبتنی بر دو اصل است که یکی بستگی حرارت و کاری را که در ضمن تغییرات یک دستگاه در کار می آید تعیین می کند و دیگری شرائط امکان این تغییرات را معین می نماید و این قانون مبتنی بر دو اصل است که از توضیح بیشتری خودداری می شود، به طور کلی این دو قانون بر فرض اثبات آن نه تنها با اصل علیت و تدبیر خداوند منافات ندارد بلکه تایید کننده نیز می باشد زیرا همانطور که در شماره(4) بیان کردیم هر ماده در وجود و بقاء نیازمند به علت و صانع است نظیر روشن شدن لامپ و ادامه روشنایی آن که پدیده روشنایی لحظه به لحظه وابسته به دستگاه انرژی زا است و از خود هیچ گونه استقلالی نه در وجود و نه در ادامه آن ندارد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا قدیم ذاتی یا واجب الوجود تفاوت دارد؟قدیم ذاتی با مفهوم واجب الوجود دو مفهوم است ولی مصداق هر دو یکی بیش نیست زیرا قدیم ذاتی یعنی چیزی که ذاتاً از اول وجود داشته باشد و واجب الوجود یعنی چیزی که وجود برای او ثابت و ضروری است و قدیم حادث کلمه بی معنایی است زیرا قدیم و حادث ضد یکدیگر می باشند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
اوج کمالات روحی و معنوی چه زمانی در انسان حاصل می گردد؟در مورد مسائل عرفانی یادآور می شویم که رسیدن انسان به اوج کمالات روحی و معنوی و دست یافتن به مراحل عالی معرفت به خدا از طریق عمل کردن به دستورات خداوند به طور کامل میسور می باشد به هر نسبت که تلاش و فداکاری انسان در این راه بیشتر و بهتر باشد خداوند معرفت و ایمان انسان را افزون تر ساخته، توفیق پیشرفت بیشتری نصیب انسان می فرماید.

« بخش پاسخ به سؤالات »
تاثیر محدود علت و معلول به چه معنی است؟منظور از جمله مورد سوال این است که علت که در ایجاد معلول تاثیر می کند تاثیر آن محدود است مثلاً حرکت دست شما که علت برای باز شدن در است و باز شدن در معلول است این حرکت تنها اثرش این باز شدن در بوده و این علت خاص تنها در این معلول خاص تاثیر کرده است، چنانکه باز شدن در یعنی این معلول خاص تنها از این علت خاص که حرکت دست شما باشد به وجود آمده نه از علت دیگر، پس هر علتی بطور خاص در معلول خاص خود اثر می کند در غیر این صورت لازم می آید که همه چیز بتواند در همه چیز اثر کند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
حرکت در بینش مارکسیستی و فلسفه اسلامی چه تفاوتی دارد؟حرکت در بینش مارکسیستی با حرکت در فلسفه الهی در یک نقطه اصولی تفاوت دارند و آن نقطه این است که در مارکسیسم تضاد درونی منشاء حرکت است و حرکت جز عامل درونی به چیزی خارج از خود نیازمند نیست ولی در بینش عقلی و فلسفی هیچ چیز از خداوند که هستی بخش همه موجودات است بی نیاز نیست او است که به هر موجودی فیض هستی می بخشد و جز به مشیت او هیچ موجودی دارای حرکت نمی باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
منظور از تصور و تصدیق بدیهی چیست؟منظور از تصور بدیهی این است که در شناخت آن نیاز به تصور مفهوم دیگری نیست و منظور از تصدیق بدیهی این است که در تصدیق به آن نیاز به تصدیق بدیهی دیگری نیست و تصدیقاتی که یادآور شدید مانند خورشید تابان است یا برف سفید است و مانند آن تصدیقات بدیهی می باشند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
سرمشق ما در عرفان چه کسانی اند؟خداوند متعال رسولان و اوصیاء«علیهم السلام» را راهنمای ما در بعد علم و عمل قرار داده است و اینان منبع مطمئن در سیر الی الله هستند. سبک رفتار نحوه رابطه آنان با خدا عالی ترین روش در طریق عرفان است. در مسأله سیر الی الله باید یک مطلب اساسی را همیشه به یاد داشته باشید و تلقین کنید و آن این که وابستگی خالص وجودی به خداوند متعال دارید و در مقام اراده و خواسته های خویش در ابعاد مختلف باید وابستگی خالص به الله داشته باشید. و این که جز عبد چیز دیگری نیستید و باید در مقام عبودیت و بندگی باشید از خواندن مناجاتها خمس عشر رسیده از امام سجاد«علیه السلام» در مفاتیح الجنان فراموش نکنید. و در هنگام خواندن حتماً محتوای آن دعاها توجه لازم را بفرمایید در پایان شما را به مطالعه کتاب(سیر و سلوک) علامه حسین تهرانی سفارش می کنیم.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا درست است که هر کس از دیدگاه خاص خود نظر می دهد؟شناخت مراتب مختلفی دارد که کسانی در مراتب نازل شناخت هستند، آنانی که در مرتبه عالی باشند درک نمی کنند به همین جهت که رسول خدا«صلی الله علیه وآله» فرمودند:آنچه سلمان می داند اگر به ابوذر القاء شود، کافر می گردد.آنانی که از دید شهودی سخن می گویند مطالبشان مورد درک عقلیون نیست، و آنانی که از روی تعقل سخن می گویند مطالبشان مورد درک حسیون نخواهد بود به همین جهت است که حسیون و مادی گرایان، عقلیون را به خرافه پرستی متهم می کنند و صاحبان معقول، عرفاء را احیاناً خیالباف می خوانند. در این میان برای نجات از قیل و قال این و آن باید به قرآن و عترت که دو منبع مطمئن علمی هستن و مکمل یکدیگر در هدایت می باشند، تمسک جست. اما نظر دادن درباره اشخاص به جهت ابعاد مختلف آنهاست. گاهی فردی را تأیید می کنند به این که دانشمند است و از جهتی از او تمجید می کنند اما این دانشمند ممکن است دارای اشتباهاتی باشد و اشخاصی او را از آن بعد اشتباهات ببیند و سرزنش کند.
بنابراین تمجید و سرزنش یک فرد از سوی دو گروه باهم تنافی ندارد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چند کتاب مقدماتی عرفانی را مطرح فرمایید؟در مورد عرفان، کتاب مصباح الشریعه(ترجمه آقای مصطفوی) و سیروسلوک(آیت الله حسینی تهرانی) و عرفان و حماسه آیت الله جوادی آملی را ملاحظه فرمائید.

« بخش پاسخ به سؤالات »
عرفان اسلامی به چه معنی است؟عرفان اسلامی به معنای حقیقی همان است که از طریق پیامبر و امامان«علیهم السلام» به ما رسیده است و آنچه از ناحیه افرادی که با مکتب اهل بیت پیامبر«علیهم السلام» سروکاری نداشته اند مطرح است باید آن را عرفان التقاطی نامید.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چگونه حالت عرفان حقیقی در انسان حاصل می گردد؟پیدا شدن حالت عرفانی حقیقی در انسان در اثر پیمودن کامل مراحل علم و عمل به وجود می آید بهر نسبت که انسان در راه شناخت خداوند اصول و اعتقادات دینی و تزکیه نفس و عمل به وظائف دینی فداکاری و تلاش بیشتری انجام دهد خداوند به او عنایت بیشتر خواهد کرد و قلب وی به نور معرفت و ایمان روشن تر خواهد شد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
این که گفته شده هر چیزی که قابل اندازه گیری با مقیاسهای زمانی باشد نحوه وجودش تدریجی و ذاتاً دارای حرکت است به چه معنی است؟موجودات زمانی یعنی موجوداتی که در ظرف زمان حادث می شوند. قابل اندازه گیری با مقیاس زمان می باشند مقیاسهای زمانی قطعاتی از زمان می باشند که به وسیله آنها موجودات زمانی اندازه گیری می شوند مثلاً سال، ماه، هفته، روز، ساعت و غیر اینها مقیاسهای زمانی که موجودات مادی واقع در زمان با آنها اندازه گیری می شوند و براساس برهانی که ذکر شده موجوداتی که چنین باشند نحوه و جودشان تدریجی و حرکت آنها ذاتی است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
اصالت وجود به چه معنی است؟هر ممکنی مرکب است از وجود و ماهیت وجود جنبه هستی و ماهیت جنبه چیستی است ولی آنچه در خارج اصالت و عینیت دارد برهاناً یکی از این دو جنبه است یا وجود و یا ماهیت و هر دو جنبه نمی تواند دارای اصالت و عینیت باشد وجود دارای اصالت و عینیت است و ماهیت امری است انتزاعی و اعتباری که از حد وجود انتزاع می شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
قدیم و حادث به چه معنی است؟قدیم در برابر حادث است و قدیم و حادث دو اطلاق دارد یکی قدیم و حادث زمانی و یکی قدیم و حادث ذاتی و حادث زمانی این است که یک موجود در گذشته زمان همواره بوده و حادث زمانی یعنی موجودی که در زمانی نبوده و بعد به وجود آمده است و قدیم و حادث ذاتی یعنی موجودی که ذاتاً نبوده و بعد به وجود آمده است و قدیم و حادث ذاتی یعنی موجودی که ذاتاً قدیم بوده . یا ذاتاً حادث باشد و موجودی ذاتاً قدیم است که اقتضای هستی در ذات او باشد یعنی واجب الوجود باشد و موجودی ذاتاً حادث است که در ذاتش اقتضای هستی نیست این چنین موجودی می تواند قدیم از ناحیه ی علت همواره از ازل علت وجود داشته باشد و این که جهان قدیم گفته شده منظور قدیم زمانی و حادث ذاتی است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا بی نهایت قابل شمارش است؟بی نهایت عدد قابل شمارش و تقسیم نیست، زیرا در شمارش به هر عددی که توقف کنید، عدد را محدود کرده اید(به مبدأ و منتهی) معنای بی نهایت این است که حد ندارد، و وقتی می گوئید قابل شمارش است، آن را محدود کرده اید.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا ریاضت هایی که در برخی ادیان است مورد تأیید اسلام است؟در اسلام ریاضتهایی که در برخی از ادیان است نداریم ریاضت حقیقی این است که حرام خدا ترک کنیم و به واجبات عمل نماییم و از مکروهات بپرهیزیم و مستحبات را در صورتی که سبب ترک واجب نشود، و مقدّمه حرامی قرار نگیرد انجام دهیم.

« بخش پاسخ به سؤالات »
مناط نیاز معلول به علت چیست؟یکی از مسائلی که در فلسفه به ثبوت رسیده این است که مناط نیاز معلول به علت، امکان است نه حدوث، توضیح این که وقتی ما می بینیم موجودی نبوده بعد پیدا شده(که از این مطلب که حدوث تعبیر می شود) میدانیم که این هستی بر اساس علتی بوده است حال این نیاز معلول به علت به خاطر این است که معلول قبلاً نبوده بعد پیدا شده(به خاطر این است که معلول حادث است) یا به خاطر این است که معلول ممکن است و چیزی که ممکن است و در ذاتش هستی نیست برای پذیرش هستی نیاز به علت دارد.
(چون معلول ممکن است علت می خواهد) آنچه از نظر محققین ثابت شده همین نظر دوم است و این که نیاز به علت در، اثر امکان است و میدانیم که فرضاً موجودات حدوث زمانی هم نداشته باشند امکان در آنها هست و همین امکان دلیل بر نیاز به خالق و هستی بخش است چون موجود ممکن که در ذاتش اقتضای هستی نیست خود به خود موجود نمی شود و نیاز به موجودی دارد که او را ایجاد نماید.

« بخش پاسخ به سؤالات »
مقدّمه واجب چیست؟مقدمه واجب یعنی کاری که انجام واجب بر آن توقف دارد که تا انسان آنرا انجام ندهد نمی تواند واجب را انجام دهد و مقدمه واجب دارای اقسام بلکه تقسیماتی است که به تفصیل از کتابهایی که در علم اصول نوشته شده بیان شده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
تفاوت ترکیب اتحادی و ترکیب انضمامی چیست؟ترکیب اتحادی این است که دو ماهیت که در خارج موجود به یک وجود هستند با هم ترکیب شوند مانند ترکیب جنس و فصل و ترکیب انضمامی ترکیب دو ماهیتی است که دارای دو وجود در خارج هستند مانند ترکیب انسان با بیاض که در خارج دارای دو وجود هستند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
جوهر و عرض چیست؟در مورد جوهر و عرض یادآور می شویم که جوهر ماهیتی است که در خارج بدون موضوع وجود پیدا می کند مانند دیوار ولی عرض ماهیتی است که بدون موضوع نمی تواند وجود پیدا کند و نیاز به موضوع دارد مانند سفیدی دیوار که نیاز به دیوار دارد تا در آن وجود پیدا کند. و خود مستقلاً نمی تواند موجود، شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
دلیل بر حدوث عالم چیست؟حدوث در لغت به معنای پدید آمدن و واقع شدن امر تازه، و در اصطلاح وجود بعد از عدم است، جهان متشکل از موجوداتی است که هر کدام محدودیت وجودی دارند و محدویت نشانه داشتن ماهیت و فقر ذاتی است، بنابراین هر موجودی محدودی حادث است، پس جهان نیز حادث است و آنکه دارای ذاتی قدیم و ازلی است، خدای متعال است و حدوث جهان - خواه مجرد و یا مادّی - ما را به ازلیّت و قدیم بودن خدای متعال راهنمایی می کند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
حکمت نظری و عملی و اخلاق نظری و عملی به چه معنی است؟اصولاً حکمت و یا اخلاق که به نظری و عملی تقسیم می شود بدان معنی است که یک قسم شناختهایی است که در مورد حقایق جهان پرده از واقعیات بر می دارد و واقع را برای ما کشف می کند این را مثلاً حکمت نظری می نامند و گاهی خوبی و بدی و حسن و قبح را مشخص می کند آن را حکمت عملی نامند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
اگر باید موجودی قائم به ذات باشد چرا این موجود طبیعت نباشد؟زیرا طبیعت دارای اجزاء است و هر مرکبی اجزایش نیازمند است و موجودی که نیازمند باشد نمی تواند قائم به ذات باشد.
به علاوه طبیعت سابقه نیستی دارد و موجودی که سابقه نیستی دارد نمی تواند قائم به ذات باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
تقدم شی بر نفس یعنی چه و چرا محال است؟تقدم شی بر نفس یعنی این که چیزی قبل از این که خودش به وجود آید وجود پیدا کند و تعبیر دیگر توقف شی بر نفس است یعنی چیزی متوقف بر خودش باشد و این همان دور است که محال می باشد مثلاً وجود پسر توقف دارد بر وجود پدر اگر وجود پدر هم توقف بر پسر داشته باشد این دور و توقف شی بر نفس و محال می باشد زیرا مستلزم اجتماع دو نقیض با هم می باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
عالم ناسوت یعنی چه؟عالم طبیعت و مادیت را عالم ناسوت می گویند. ناسوت در مصطلح عارفان به معنای طبیعت و جهان مادی است در مقابل لاهوت، به معنای عالم امر و جهان غیب. و آنچه مطابق با آراء صوفیان است، این است که عالم ناسوت عالم تعلقات سالک است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
عرفان چیست؟مسائل عرفانی مسائلی است که عشق بخدا و طریق وصول به او را از نظر عملی در انسان زنده می کند و انسان را به خدا نزدیک می سازد عرفان کامل جز از طریق اسلام و عمل کردن به تعالیم آن و پیروی از رهنمودهای پیشوایان دینی و امامان معصومین«علیهم السلام» میسر نیست.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا بین حق و باطل حد وسطی وجود دارد؟واسطه بین حق و باطل باین معنی که چیزی نه حق باشد و نه باطل(به طور کلّی سهمی از حق و یا باطل در آن نباشد) وجود ندارد و چیزی را هم نمی توان یافت که هم از هر جهت حق و هم از هر جهت باطل باشد زیرا این مستلزم اجتماع نقیضین است. آری ممکن است چیزی از جهتی حق و از جهتی باطل باشد یعنی آمیزه ای از حق و باطل باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
ممکن الوجود را که واجب الوجود ایجاد کرده آیا از عدم به وجود آورده یا از غیر عدم؟ممکن الوجود از عدم بوجود آمده ولی نه به این معنی که عدم ماده و عنصر برای وجود وی بوده است بلکه به این معنی که پس از نیستی به هستی گرائیده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
حرکت از نظر فلسفی چیست؟ و حرکت جوهری کدام است؟حرکت از نظر محققین فلاسفه دگرگونی تدریجی است و حرکت دارای اقسامی است روشن ترین گونه و حرکت که همه با آن آشنایی دارند حرکت مکانی است که شی تدریج؛ جای خود را تغییر می دهد و از مکانی به مکان دیگر منتقل می شود و شبیه آن حرکت وضعی است که جسم به عنوان یک کل جای خود را عوض نمی کند بلکه با گردش به دور خود نسبت مکانی اجزاء آن تغییر می یابد و حرکت کیفی و کمی مانند تغییراتی که در رنگ و حجم سیب حاصل می شود این اقسام که گفته شد حرکت عرضی است که تغییر در اوصاف و حالات شی ء است و قسم دیگر هم که برخی فلاسفه مانند صدر المتالهین به آن افزوده اند حرکت جوهری است و حرکت جوهری این است که هر پدیده ای که دارای بعد زمانی باشد و بتواند آنرا با معیارهای زمانی سنجید وجود دارد.
و با توجه به آنچه گفته شد روشن می شود که حرکت در پدیده های مادی است و نتایج حاصل از برهان حرکت تنها در این گونه پدیده ها صادق خواهد بود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
کلمه ی واجب الوجود و ممکن الوجود و ممتنع الوجود چه معنی دارد؟مفهوم(هر چیزی که در ذهن انسان تصور می شود) اگر در جهان هستی وجود و هستی برای آن ضرورت و حتمیت داشته باشد واجب الوجود به آن گفته می شود مانند وجود خدا و اگر نیستی برای آن ضرورت داشته باشد و قابل پذیرش هستی نباشد ممتنع الوجود گفته می شود مانند مفهوم شریک الباری و اگر قابل پذیرش وجود و عدم هر دو باشد ممکن الوجود به آن گفته می شود مانند مفهوم انسان و حیوان و جماد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
علت اعدادی و ایحادی را توضیح دهید؟علّت بر دو قسم است علت اعدادی و علت ایحادی.
علت اعدادی به چیزی گفته می شود که زمینه را برای پذیرش اثر از فاعل فراهم می کند مانند خشک بودن محل برای تأثیر آتش در سوختن و علت ایجادی به خود فاعل که تاثیر از اوست گفته می شود و بسیاری از علتها که علت نامیده می شوند علت اعدادی هستند مانند پدر که علت پدید آمدن فرزند نامیده می شود در حالی که فاعل اصلی که خالق است خداوند است و پدر علت اعدادی می باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا کشف علل و پدیده های طبیعی تاثیری در موضوع فلسفه ی الهی ندارد؟فلسفه و علم دارای دو موضوع و دو متد مشخص می باشند یعنی فلسفه درباره ی مسائل کلی هستی که عموماً انتزاعی و به اصطلاح از معقولات ثانیه فلسفی هستند بحث می کنند و متد آن تعقلی است و لی علوم درباره ی خواص موضوعات خاص مفروض الوجودی بحث می کند و روش آن، تجربی است.
بنابراین، کشف علل پدیده های طبیعی نمی تواند تاثیری در موضوع فلسفه الهی داشته باشد چون موضوع فلسفه ی الهی مسائلی است که از قلمرو تجربه بیرون است و تجربه و علم نمی تواند آنها را اثبات یا نفی کند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
فرق علت و معلول چیست؟علت به چیزی گفته می شود که باعث پدید آمدن چیز دیگر می شود به آن چیز دیگر که «علت» باعث پدید آمدن آن شده معلول می گویند. مثلاً باز شدن «قفل» پدیده ای است که در اثر حرکت به وجود می آید حرکت دست را که باعث باز شدن قفل می شود «علت» و باز شدن قفل را «معلول» می نامند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
ماده از نظر فلسفه یعنی چه؟واژه ی ماده در منطق و فلسفه و علوم طبیعی اصطلاحات مختلفی دارد که بررسی همه آنها و معادلهایش در زبانهای اروپایی و مناسبت این اصطلاحات با ریشه ها لغوی آنها به درازا می کشد و ما تنها به توضیح دو اصطلاح بسنده می کنیم:
1. ماده در اصطلاح علمی عبارت است از موجود مفروضی که با صفاتی از قبیل جرم داشتن، جذب و دفع پذیری و مانند آنها مشخص می شود و ماده به آن معنی که در فیزیک و شیمی اطلاق می شود تقریباً مرادف با مفهوم فلسفی جسم(جوهر دارای ابعاد سه گانه) می باشد.
2. ماده در اصطلاح فلسفی عبارت است از جوهری که محل صورتهای جوهری واقع می شود و به آن هیولا هم گفته می شود.
باید توجه داشت که فلاسفه با توجه به تبدیل و تبدیلاتی که در پدیده های محسوس روی می دهد و همواره موجود نوی جانشین موجود کهنه می شود بدون این که موجود قبلی به کلّی از میان برود معتقدند که میان همه موجودات قابل تبدیل و تبدل به یکدیگر موجود مشترکی وجود دارد که با پیدایش صورتهای مختلف به شکلهای گوناگون ظاهر می شود و آن را ماده ی نخستین یا هیولای اولی می نامند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
جهان بینی چیست و رابطه آن با زندگی انسان چیست؟سیستم فکری که شالوده نظری رفتار انسان را تشکیل می دهد جهان بینی نامیده می شود و با توجه به جهان بینی است که تلاشها و حرکتها و فعالیتهای انسان انسانی خواهد بود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چند نوع کلی داریم؟کلی دارای اقسام مختلفی است در یک تقسیم کلی پنج قسم است نوع و جنس و فصل و عرض عام و عرض خاص که به کلیات خمس معروف می باشند و در یک تقسیم کلی منقسم می شود به کلی عقلی و منطقی و طبیعی که در سوال دیگر آن را مطرح ساختید.
کلی منطقی عبارت است از همان وصف کلیت و حیثیت اشتراک بین کثیرین و کلی طبیعی عبارت است از چیزی که دارای این وصف است مانند انسان و کلی عقلی مجموع صفت و موصوف مثل انسان کلی.
و مفهومی که قابل صدق بر کثیرین است افراد آن گاهی جدا مورد لحاظ می باشند این را کلی و عام استغراقی می گویند و گاهی مجموع افراد را باهم یک واحد لحاظ می کنند و حکم را روی آن می برند این را عام مجموعی می گویند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
حمل اولی با حمل شایع صناعی چه فرقی دارد؟حمل اولی حمل چیزی است بر چیز دیگر که از نظر مفهوم با یکدیگر متحد باشند مانند «الانسان حیوان - ناطق» و حمل شایع صناعی حمل چیزی است بر دیگری که مفهوماً مختلف ولی وجوداً با یکدیگر متحد باشند مثل الانسان ضاحک.

« بخش پاسخ به سؤالات »
فصل حقیقی و منطقی چیست؟فصل منطقی کلی ای است که نوع را از سایر امور مشترکه او در جنس ممتاز و جدا می سازد مانند ناطق که انسان را از تمام انواع مشترک با انسان در حیوانیّت جدا می سازد. بنابراین مفهوم ناطق فصل منطقی است ولی مبدئی که این مفهوم از آن گرفته شده که در مثال مذکور عبارت از نفس ناطقه انسان است فصل حقیقی می باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
فرق ترجیح بلامرحج و ترجح بالامرحج چیست؟ترجیح بلامرجح این است که انسان چیزی را بدون مرجح بر چیز دیگر ترجیح دهد و ترجح بلامرجح این است که یکی از دو چیز بخودی خود(بدون این که کسی او را ترجیح دهد) بر دیگری رجحان یابد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
فرق علت مادی و ماده و علت صوری و صورت چیست؟علت مادّی و ماده فرقی ندارد و ماده عبارت است از قوه و استعداد که بآن هیولی نیز گفته می شود و هر جسمی دارای چهار علت است علت مادی که همان ماده و استعداد پذیرش صورت است و علت صوری که همان صورت نوعیه هر ماهیتی است و علت فاعلی او است و علت غایی که غایت و انگیزه ی وجودی او است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
ماهیت به شرط لا و به شرط شئی چیست؟ماهیت را وقتی با چیز دیگر می سنجند دارای اعتبار است گاهی ماهیت نسبت به آن شئی، به شرط شئی است یعنی وجود آن شئی با ماهیت اعتبار می شود.
مانند انسان که نسبت به نطق بشرط شئی است و گاهی ماهیت نسبت بآن شئی ملحوظ به شرط لا است یعنی عدم آن با ماهیت اعتبار می شود مانند ماهیت انسان که نسبت به ناهق بودن به شرط لا است و گاهی ماهیت نسبت به آن شئی لا به شرط است مانند ماهیت انسان نسبت به کتابت که لا به شرط است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
فرق ثبوت و اثبات چیست؟بحث ثبوتی بحثی است که واقع را ارزیابی می کنند و امکان و عدم امکان آن را تحلیل نمایند و بحث اثباتی این است که درباره دلیل بر وجود آن بحث کنند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
ماهیت و وجود به چه معنی است؟هر موجود خارجی را که ما با آن روبرو می شویم دو مفهوم از آن می توانیم انتزاع کنیم یکی مفهوم هستی در برابر نیستی و این مفهوم بسیار روشن است و مفهوم دیگر ماهیت آن موجود است که وقتی سؤال شود که فلان چیز چیست در پاسخ همان ماهیت را پاسخ می گوییم فی المثل وقتی به یک انسان در خارج می نگریم که موجود است این کلمه حاکی از همان هستی است و مفهوم دیگر این است که می گوییم انسان است و این مفهوم اشاره به ماهیت او است که وقتی پریش می شود این موجود چیست؟ در پاسخ آنرا یادآور می شویم.

« بخش پاسخ به سؤالات »
معلول چیست؟معلول چیزی است که از خود استقلالی ندارد و وجودش وابسته به علت است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا هر موجودی از آن جهت که ممکن است محتاج به علت است؟هر موجودی از آن جهت که ممکن است محتاج به علت است و مناط احتیاج عبارت است از امکان نه اصل وجود زیرا خداوند که وجودش عین ذات او است و ممکن الوجود نمی باشد نیاز به علت ندارد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا مجرد، مکان مجرد نمی خواهد؟مکان ویژگیهای ماده است. و مکان آن فضایی است که یک جسم اشغال می کند. یک حقیقت مجرد دارای ابعاد نیست تا نیاز به اشغال فضایی داشته باشد. بنابراین سخن از مکان مجرد امر صحیحی نیست.

« بخش پاسخ به سؤالات »
اختلاف فلسفی فیلسوفان از کدام سرچشمه آب می خورد؟اختلاف در اثر توجه نداشتن به شرایط مقدمات قیاس است وقتی در مورد مقدمات دقت لازم اعمال نشد طبعاً عقیم می شود و توجه کردن و دقت در ترتیب مقدمات می تواند جلو خطا را بگیرد و حداقل، خطا را کاهش دهد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
رابطه بین جهانبینی و ایدئولوژی چیست؟در این مسئله چند نظر مختلف وجود دارد یکی این که جهان بینی خود بخود ایدئولوژی خاصی را به وجود می آورد، و اختلاف ایدئولوژی ها تنها از اختلاف در جهان بینی ناشی می شود و در مقابل آن نظر دیگری است که ایدئولوژی ابداً ارتباطی با جهان بینی ندارد و با داشتن هر گونه جهان بینی می توان ایدئولوژی های مختلفی را پذیرفت چنانکه اختلاف سلیقه های مردم در انتخاب رنگ لباس، ربطی به جهان بینی ایشان ندارد. به نظر ما هیچ کدام از این دو نظر صحیح نیست و میان ایدئولوژی و جهان بینی رابطه ای وجود دارد ولی آن نه گونه رابطه ای که میان علت تامه با معلول و میان شرط کافی با مشروط وجود دارد بلکه از قبیل رابطه علت ناقصه با معلول و رابطه ی شرط لازم با مشروط است. یعنی ایدئولوژی نیازمند به جهان بینی هست ولی جهان بینی به تنهایی کافی نیست که خود بخود ایدئولوژی را مشخص سازد بلکه باید مقدمات دیگری به آن، ضمیمه شود تا ایدئولوژی مشخصی بدست آید مثلاً از این قضیه« خدا موجود است» به تنهایی نمی توان نتیجه گرفت که خدا را باید پرستش کرد ولی بدون داشتن قضیه اول هم نمی توان قضیه دوم را اثبات کرد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
ایدئولوژی به چه معنی است؟ایدئولوژی از نظر ساخت لغوی واژه ای است مرکب از دو جزء «ایده» و «لوژی» که ایده به معنی اندیشه، تصور، عقیده، نظر، آگاهی و... آمده است و لوژی که به صورت پسوند امروزه معمولاً به معنی دانش و شناسائی بکار می رود و معروف علم است مانند سوسیولوژی (جامعه شناسی) پسیکولوژی (روانشناسی) و... بنابراین ایدئولوژی نیز از نظر ساختمان لغوی مرادف با دانش و شناخت عقیده یا بطور خلاصه (عقیده شناسی) است اما امروزه ایدئولوژی معمولاً کاربردهای دیگری دارد که در معنی زیر بیشتر بکار می روند.
الف - ایدئولوژی به معنی عام که مرادف مکتب است و مجموعه ای از رهنمودهای مکتب را چه در بعد اندیشه و چه در بخش عمل در بر می گیرد.
ب - ایدئولوژی به معنی خاص که تنها از بخشی مکتب را که به رفتار انسان و دستورالعملها(بایدها و نبایدها) مربوط می شود در بر می گیرد که در این صورت در برابر بخش دیگر یعنی جهان بینی (اندیشه های بنیادی) مکتب بکار خواهد رفت.
با این توضیح روشن شد که ایدئولوژی اسلامی مجموعه ای رهنمودهای اسلام یا دستورالعملهای آن می باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا ماهیت در خارج از ذهن تحقق دارد؟ماهیت در خارج از ذهن محقق است و این که در تعریف انسان می گوییم حیوان ناطق این شکافتن مفهوم و ماهیت انسان است که مفهوم اجمالی انسان را به مفهومی مفصل تبدیل کرده ایم، و اگر بخواهیم وجود را هم در تعریف انسان اخذ کنیم باید، انسان را به افرادش تعریف کنیم بگوئیم مثلاً انسان زید، عمر، بکر، خالد است زیرا فرد همان ماهیتی است که در خارج تحقق یافته است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
منطق صوری به چه جهت باین نام موسوم گشته است؟نظر به این که در منطق از صورت و شکل قضایا بحث می کند و کیفیت آنها را به گونه ای که به استنتاج صحیح منجر شود بیان می کند آن را منطق صوری نامیدند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
کلمه ماهوی به چه معنی است؟ماهوی یعنی چیزی که منسوب است به ماهیت مثلاً گفته می شود زوجیت از عوارض ماهوی است یعنی از عوارضی است که بر ماهیت اربعه عارض می شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
تفاوت متدولوژی و منطق صوری در چیست؟در مورد اختلاف متدولوژی و منطق صوری برخی نظر داده اند که منطق صوری در باره صورت و شکل قضایا بحث می کند و متدولوژی روش شخات درباره مواد قضایا و روش شناخت در هر علمی به گونه ای است به حسب اختلاف مورد فکر که ایا از مقوله است یا اجسام طبیعی و یا امور نفسانی و یا امور اجتماعی.

« بخش پاسخ به سؤالات »
جهان بینی توحیدی چیست؟یک مسلک و یک فلسفه زندگی خواه ناخواه بر نوعی اعتقاد و بینش و ارزیابی درباره هستی و بر یک نوع تغییر و تحلیل از جهان مبتنی است.
نوع برداشت و طرز تفکری که یک مکتب درباره جهان و هستی عرضه می دارد زیر ساز و تکیه گاه فکری آن مکتب به شمار می رود و این زیر ساز و تکیه گاه اصطلاحاً جهان بینی نامیده می شود.
جهان بینی توحیدی درک این حقیقت است که جهان هستی از یک مشیت حکیمانه پدید آمده است. جهان بینی توحیدی عمیق ترین بینش و طرز تفکری است که انسان می تواند درباره جهان در رابطه با سعادت و سیر تکاملی خویش داشته باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
رابطه مغز و فکر چگونه است؟اندیشه ها و ادراکات انسان آفریده مغز نیست و مغز افکار را به وجود نمی آورد و بلکه فکر کار روح انسان است و مغز ابزار و آلت تفکر است دلیل این مطلب این است که ادراک و علم، مادی نیست و مجرد از ماده است در حالی که مغز عضو مادی است و چیزی که ماده است نمی تواند غیر مادی را ایجاد کند. بنابراین ادراکات محصول مغز نمی باشد و این روح انسان است که آنها را ایجاد می کند و مغز تنها نقش آلت و ابزار را دارد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
درباره ماهیت و وجود توضیحی اجمالی بیان نمائید؟هر موجود خارجی را که ما با آن روبروی می شویم دو مفهوم از آن می توانیم انتزاع کنیم یکی مفهوم هستی در برابر نیستی و این مفهوم بسیار روشن است و مفهوم دیگر ماهیت آن موجود است که وقتی سؤال شود که فلان چیز چیست در پاسخ همان ماهیت را پاسخ می گوییم فی المثل وقتی به یک انسان در خارج می نگریم یک مفهوم از آن انتزاع می کنیم و می گوییم که «موجود» است این کلمه حاکی از همان هستی است و مفهوم دیگر این است که می گوییم«انسان» است و این مفهوم اشاره به ماهیت او است که وقتی پرسش می شود این موجود چیست؟ در پاسخ آنرا یادآور می شویم.

« بخش پاسخ به سؤالات »
مکاشفه چیست؟عالم ملکوت که فوق نظام طبیعت است، و جایگاه وجود عرش، لوح، فرشتگان، عقل و... است. برای ما عالم غیب است. آنگاه که اشخاص در اثر زهد، اخلاص، عبادت ایمان خالص به خدا، عمل صالح مراتب قرب الهی را طی می کنند چشم دل آنها بینا شده و آن عالم را می توانند مشاهده کنند. و ندیم و همدم ملکوتیان شوند. این را مکاشفه می گویند. جایگاه عالم کشف و شهود، مباحث عرفانی است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
وحدت وجود به چه معنی است؟اعتقاد به وحدت وجود به این معنا که خداوند وجود دارد در عالی ترین مرتبه هستی و مخلوقات معلول و شعاع و جلوه از وجود او هستند و معنای وجود در مورد خداوند و در مورد موجودات یکی است خداوند ظهور و واقعیت دارد، جهان و انسان هم واقعیت و ظهور دارند. اما ظهور جهان و انسان ظهور عرضی است و ظهور الله ذاتی است و خالق و رب است و اینها مخلوق و مربوب و مملوک هستند.
البته برخی از صوفیه به اشتباه رفته اند که آنها از صف فلاسفه و عرفای واقعی خدایند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا همگان می توانند از فلسفه و مسائل آن بهره برند؟کسانی که قدرت تحلیل مسائل فلسفی را ندارند و در صورت مواجه شدن با شبهه قادر به حل آن نیستند، و دچار شک می شوند باید از مطالعه فلسفه خودداری کنند. و یا با نظارت یک استاد ماهر به مطالعه بپردازند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا فلسفه در اصطلاح قدیم و جدید با هم تفاوت دارد؟باید توجه داشته باشید که (فلسفه) نیز دو اصطلاح دارد، در اصطلاح قدیم آن فلسفه عبارت بود از مجموعه معارف انسانی که شامل فلسفه اولی و طبعیات و ریاضیات هستند و طبق این اصطلاح است که گفته می شود علوم تجربی از فلسفه جدا شده است ولی اصطلاح جدید آن مساوی با فلسفه اولی است که هیچوقت با علم مخلوط نبوده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
فرق شریعت و طریقیت چیست؟فرق بین شریعت و طریقیت این است که شریعت در لغت مشرعةالماء را می گویند، یعنی محلی که آب می آشامند. و در اصطلاح عبارتست از امور دینی(اقوال و دستورات به اعمال، احکام) که خداوند متعال جهت بندگان تعیین فرموده و متابعت از آن امور سبب انتظام امور زندگی دنیوی و اخروی می شود و موجب رسیدن به کمال انسانی می گردد و تمام مردم از عوام و خواص در آن یکسانند زیرا شریعت مظهر فیض رحمانی است که رحمت عام می باشد.
و اما طریقیت عبارت از سیر خاص است که در عرفان آن را مخصوص سالکان راه حق می دانند مانند ترک دنیا و دوام بر ذکر و توجه به مبداء و دوام طهارت، صدق، و اخلاص و...
بعضی می گویند: شریعت سلوک الی الله است و حقیقت دوام نظر به اوست و اما طریقت سلوک طریق شریعت است یعنی عمل به مقتضای شریعت.

« بخش پاسخ به سؤالات »
برهان تضایف که ملاصدرا اتحاد عاقل و معقول را به آن اثبات می کند چگونه است؟بطور خلاصه اصل برهان تضایف این است که: المتضایفان متکافئان قوةً و فعلاً دو چیزی که با یکدیگر نسبت تضایف (نسبت متکرره بین دو شئی ) دارند مانند اب و ابن با یکدیگر از نظر قوه و فعل برابرند یعنی هر کدام فعلاً وجود پیدا کند دیگری هم فعلاً وجود خواهد یافت و هر کدام بالقوه وجود پیدا کند دیگری نیز بالقوه وجود خواهد داشت.
در مورد صورتهای معقول انسان، ملاصدرا می گوید که این صورتها با مدرک آنها که نفس انسان است متحد می باشند وی برای این مدّعا به برهان تضایف استدلال می کند صورت استدلال این است که چیزی معقول است معقول بودن ذاتی آن است و به مقتضای برهان تضایف هر معقولی عاقلی لازم دارد و اگر عاقل خود معقول است مدعا که اتحاد عاقل و معقول است ثابت است و اگر عاقل چیز دیگری غیر خود معقول است لازمه اش این است که معقول در ذاتش احتیاج به چیز دیگری غیر خودش داشته باشد در صورتی که گفته شد هر معقولی ذاتش عین معقولیت است و اگر اصلاً نیاز به عاقل نداشته باشد مخالف برهان تضایف خواهد بود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
تفاوت امکان ذاتی با امکان استعدادی چیست؟باید توجّه داشت که فلاسفه اسلامی چون صدرالمتالهین آنگاه که از آفرینش سخن می گویند به قرآن و آنچه را از ائمه«علیهم السلام» رسیده است تمسک می جویند. به عنوان نمونه صدرالمتالهین شیرازی«رحمه الله» در کتاب اسرارالایات حقیقت خلقت و آفرینش را از دیدگاه آیات قرآن بررسی می کند.
آفرینش از دیدگاه اینها ایجاد موجودات از کتم عدم است. خداوند متعال که وجود مطلق است و دارای جمیع صفات کمالیه می باشد با فیاضیت و بخشندگی که دارد موجودات امکانی را می آفریند و از نیستی به هستی می آورد، امکان به این معنی که اگر فیض خداوند به آنها برسد موجود می شود در گرفتن وجود امتناع ذاتی ندارد این طور نیست که پدید آمدنش محال باشد، موجودات قبل از پدید آمدن در حدّ امکان بودند فقر ذاتی داشتند از خود هیچ نداشتند در گرفتن وجود نیازمند به خداوند متعال بودند، خداوند با فیاضیتی که داشت به آنها وجود بخشید - چنانکه امام زین العابدین علی بن - الحسین«علیه السلام» در دعای اول صحیفه سجادیه می فرمایند: «ابتدع به قدرته الخلق ابتداعا و اخترعهم علی مشیته اختراعا؛ (خداوند) به قدرت خود آفریدگان را از نیستی به هستی آورد و به خواست خویش آنها را از عدم ایجاد فرمود». موجودات که قبل از پدید آمدن در حدّ امکان بودند دو قسم بودند: یک قسم دارای حالت منتظره نبودند تنها امکان ذاتی برای قبول وجود از خداوند متعال کافی بود چون وجود عقل که در گرفتن وجود از فیاض مطلق(خداوند) حالت منتظره نداشته است.
امّا قسم دیگر از موجودات هستند که علاوه بر امکان و فقر ذاتی حالت منتظره دارند چون موجودات مادّی که نیازمند به زمان و مکان هستند زیرا ماده برای قبول صورت محتاج به حرکت است و باید شرائط در او جمع شود تا فیض حق شامل او شود. نطفه باید حرت کند تا در طیّ شرایط خاص خداوند وجود علقه را به او ببخشد. هسته هلو باید حرکت کند تا پس از جمع شرائط خداوند به او وجود جوانه، شاخ و برگ و... را بدهد. این حالت منتظره همان امکان استعدادی است که فلاسفه اسلامی می گویند اینگونه موجودات علاوه بر امکان ذاتی باید امکان استعدادی داشته باشند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
مکتب اصالت چه می گوید؟ و روش آنها در تحلیل مسائل فلسفی چیست؟مکتب اصالت العمل روش دانشمندانی است که توجّه خود را فقط به مسائل حسی و عملی معطوف داشته و از بحث در پیرامون مسائل عقلی و فکری محض، خودداری می نمایند برای اینکه روش و در ضمن خطای آنان روشن شود نظر آنها را بیان می کنیم:
اصولاً مسائل فلسفی(مسائل فلسفی، یک سلسله مسائل کلی و عمومی است که هرگز اختصاص به موضوع معینی ندارد؛ مثلاً بحث در پیرامون علّت و معلول، بحث فلسفی است زیرا این گونه مسائل در رشته مخصوصی بحث نمی کند. ولی بحث از آثار ظاهری اجسام(فیزیک) و یا باطنی آنها(شیمی) بحث علمی است نه فلسفی بر دو قسم است:
1. مسائلی که از قلمرو حس بیرون است و با ابزار علمی مادی قابل آزمایش نیست و در «لابراتوار» و با ادوات مادی نمی توان آنها را اندازه گیری نمود مانند تمام مسائل ماوراء الطبیعه که فقط جنبه تعقلی دارد و باید در عالم وسیع عقل برسی شود.
2. آن سلسلیه بحثهای کلی، که از روی مسائل قطعی علوم طبیعی و ریاضی که متکی به تجربه و آزمایش است می توان بر آنها استدلال نمود، و درباره آن نظر داد. مکتب اصالت العمل معتقد است که آن رشته از مسائل کلّی که متکی به علوم حسی نیست و از طریق آزمایش و دستگاههای سنجش علمی قابل اندازه گیری نمی باشد. اظهار نظر درباره آنها مشکوک خواهد بود.
آنها می گویند: فلاسفه تعقل هزارها سال است که پیرامون مسائل فلسفی، بحثها نموده اند و هنوز که هنوز است اختلاف آنها بر این مسائل یک سره نشده و گاهی دامنه اختلاف وسیع تر می گردد و این اختلاف گواه بر این است که این مسائل، پیچیده اند و قابل حل نیستند.
این بود خلاصه نظریه پیروان این مکتب که در قرن هفدهم پایه گذاری گردیده و تاکنون طرفدارانی دارد.
دانشمندان الهی، کسانی که دایره وجود را منحصر به ماده و انرژی نکرده و با نظر واقع بینی وسیع، دیده به صفحه هستی می گشایند، نسبت به این طرز تفکر اشکالات زیادی دارند و با اصول علمی این نظریه را رد کرده اند و در اینجا به قسمت مختصری از آن اشاره می شود.
اینکه گفته می شود فقط به امور حسی باید اعتماد کرد سخنی است که حتی پیروان این مکتب(عملاً) با آن مخالفند زیرا آنان در علوم قضایا را به طور کلّی تلقی می کنند مثلاً می گویند سرعت نور در ثانیه سیصد هزار کیلومتر است، در صورتی که این قضیه به صورت کلّی آزمایش نشده است و آنچه مورد آزمایش واقع شده، یک سلسله موارد مخصوص بوده آنهم در شرایط معین، سپس آن را با یک نوع استدلال عقلی تعمیم داده اند و آن اینکه:
سرعت مزبور مربوط به حقیقت نور است و شرائط هرگز در آن دخالت ندارد، پس نور در هر کجا باشد این سرعت را خواهد داشت.
روشن تر بگوئیم: دانشمندان آزمایشهای خود را درباره سرعت نور در شرائط مختلفی انجام داده اند و چون سرعت نور را در تمام این شرائط ثابت دیده اند از این آزمایشها، پی به یک قانون کلّی عقلی برده و ادعا کرده اند که هر نوری در هر نقطه و در هر زمان که باشد سرعت ثابتی خواهد داشت، ما از این آقایان می پرسیم، آیا این قانون به صورت کلّی محسوس شما است، یا اینکه از چند محسوس پی به غیر محسوس برده اند به طور مسلّم پاسخ همان دومی است.
وانگهی دانشمندان طبیعی در بسیاری از تئوریها و فرضیه ها به یک سلسله مسائل عقلی حدسی تکیه کرده و نتائجی گرفته و می گویند مثلاً دانشمندان زمین شناس در پیدایش زمین و طبقات مختلف آن نظریاتی دارند که هرگز برای احدی محسوس نبوده و آنچه محسوس است همان آثاریست که نشانه یک سلسله عللی است که از طریق حدس و تفکر به دست می آید.
اینکه می گویند: «دانشمندان تعقلی، همواره بر سر این مسائل اختلاف دارند پس این مسائل قابل حل نیست دور از حقیقت است زیرا همواره چهره حقیقت با پرده هایی پوشیده شده است که به وسیله بحث و گفتگو تدریجاً از میان می رود، و در واقع هر یک از این اختلافها قدمی است به سوی واقع، و وجود اختلاف هرگز دلیل بر آن نیست که این دانشمندان بر واقع نرسیده اند بلکه از آنجا که موضوع وسیع و پراهمیّت است، هر یک از این دانشمندان قسمتی از واقع را درک کرده اند و هر روز حقائق تازه ای روشن می گردد. امروزه بسیاری از مسائل فلسفی تعقلی به همین صورت در آمده است و پس از طی مراحلی روی اصول مخصوص به خود، قطعی گردیده و به اصطلاح از مسائل مسلّم فن فلسفه تعقلی شمرده شده است، و وجود مسائل مورد اختلاف دیگر دلیل بر عدم پیشرفت گفتگوهای فلسفی در همه زمینه ها نیست(1).

« بخش پاسخ به سؤالات »
1) مأخذ: کتاب پرسشها و پاسخهای مذهبی، ج 2، ص 56، انتشارات نسل جوان.
اهل عرفان و حکماء در مورد وحدت وجود بیانات مختلفی دارند که یکی از آنها همین بیانی است که مورد نظر اشکال کننده قرار گرفته است و آن این است که گفته اند مراد از وحدت وجود وحدت شخصیه است به این معنی که خداوند متعال شخصی واحد و منحصر به فرد در وجود است و برای وجود و مفهوم هستی مصداق دیگری نیست و تمام موجودات امکان(آسمان، زمین، کوهها، عقل، نباتات، حیوانات و...) همه خیالات همان واجب الوجود(خدای متعال) می باشند و در واقع چیز دیگر جز ذات وجود خدای سبحان نیست، مانند آب دریا که به صورت موجهای گوناگون(بزرگ، کوچک، بلند و پست) درمی آید و در حقیقت شخص آب دریا و موجهای آن یک حقیقت و یک فرد آب بیش نیست. بلی کثرت موجها باعث گمراهی انسان شده و خیال می کند موج غیر از آب است.؟حکیم متاله آیة اللَّه رفیعی«قدس سره» در جواب این سخن و عقیده می گویند: این تفسیر غلط محض و بیهوده است زیرا که علاوه بر اینکه این معنی منافی صریح شرع و دین انور است و کفر می باشد و مرجع آن به انکار واجب بالذات و نفی مقام شامخ احدیت است. مخالف قواعد عقلیه است و باعث بر هم ریختگی مسائل مسلمه در علم حکمت می شود(چون علیّت خداوند متعال و معلولیّت ممکنات «جهان هستی» و فقر ذاتی و حاجت ممکن به واجب تعالی...) و این عقیده اساس خداپرستی و بندگی را منهدم می نماید ثانیاً مخالف با حس است زیرا که به طور محسوس می دانیم و می بینیم که برای هر نوعی خواص و آثاری است که در نوع دیگر نیست، مثلاً در گیاهان اثر یک گیاه که سم است هلاک نمودن است و اثر گیاه دیگر تریاکی و معالجه سم می باشد همین طور در معادن(که هر هدفی دارای یک نوع خاصیّت است) زغال سنگ، طلا، نفت، نقره و...) و انواع مختلف حیوانات با احوال مختلفه ای که دارند، پس چطور شخص عاقل با توجّه به این محسوسات می تواند انکار کثرت موجودات را در واقع نماید و همه را یک شخص بداند.
بنابراین مراد از وحدت وجود یا وحدت سنخیه است به این معنی که تمام مراتب موجودات از خدای متعال گرفته تا ضعیف ترین وجود مانند جسم و ماده در سنخ اصل حقیقت وجود متحد هستند و تفاوت در مراتب و درجات وجود است.
وجود خداوند وجود بی نیاز نامحدود و فعلیّت محض است و مبرا و منزه از هر نقص و عیبی می باشد او مستجمع جمیع صفات کمالیه است به نحو نامحدود اما ممکنات وجودات محدود هستند و محدود خود نقصی است و دارای کثرات می باشند در صورتی که وجود خداوند قابل تعدد و کثرت نیست زیرا که وجود و واجب الوجود غیرمعقول است. و اگر مراد از وحدت، وحدت شخصیّت باشد می توان حمل کرد بر این که وجود واحد را شخصی بدانیم و در عین حال کثرت و تعدد و اختلاف انواع و آثار آنان را محفوظ بدانیم - وجود واحد شخصی باشد امّا دارای مراتب مختلف از مرتبه اعلی که وجود خداوند است گرفته تا مرتبه ادنی که وجود ماده باشد این معنی را حکیم عزیز الهی صدرالمتالهین شیرازی اختیار کرده است و می توان گفت وجود محض و صرف است، حقیقت وجود است قابل تعدد و تکثر نیست و هر چه غیر او از موجودات فرض شود ظهور و تجلی آن حقیقت است و یا مظهری از مظاهر اسماء و صفات او محسوب می شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا جهان بینی دینی با جهان بینی عرفانی تفاوت دارد؟اینکه برای جهان بینی عرفانی شاخه مخصوصی قرار داده شده است احتمالاً به خاطر این باشد که عرفان ثمره مذهب است.
عرفان ثمره عالی و نهایی دین راستین است بنابراین دلیل اختصاص آن همین است که عرفان محصول پیمودن راه دین و نتیجه عالی عمل کردن به دستورات دین است و چون عرفان نوع خاصّی از بینش است جداگانه قرار داده شده است توضیح اینکه جهان بینی دینی نگرشی است که انسان از دیدگاه مذهب و دین دارد و جهان بینی عرفانی یک بینش خاصّی است که در اثر عمل کردن بدین به افاضه خداوند در انسان به وجود می آید با این توضیح طرح جهان بینی دینی ما را از جهان بینی عرفانی بی نیاز نمی کند.
آری، این نکته لازم به تذکّر است که عرفان صحیح همان است که بر پیمودن راه دین مترتب می شود و هر گونه برنامه دیگری که در مسیر عرفان طی شود که از دین، جدا و بیگانه باشد محکوم و مردود است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
مرکب ناقص تقییدی و غیرتقییدی چیست؟مرکب لفظ ذالّی است که دارای جز باشد و جز آن بر جز صغی مقصود هم دلالت کند. و آن دلالت هم مقصود باشد این مرکب اگر سلوک بر آن صحیح باشد تام خواهد بود و اگر سکوت بر آن صحیح نباشد ناقص می باشد و مرکب ناقص بر دو قسم است تقییدی و غیرتقییدی.
تقییدی؛ آن است که جز دوم قید برای جزء اول باشد مانند «غلام زید» و «جل عالم» و غیرتقییدی آن است که جزء دوم قید برای اول نباشد مثل «فی الدار و خمسه عشر» و مرکب تام اگر فی نفسه احتمال صدق و کذب در آن راه داشته باشد آن را خبر و قضیه خوانند مانند «العالم متغیر» و اگر احتمال صدق و کذب در آن راه نداشته باشد آن را انشاء خوانند مانند «امر و نهی» و تصدیق نام ادراکی است که مرکب تام خبری از آن حکایت می کند و قضیه نام لفظ مرکب تام خبریست. جنس قریب عبارت است از تمام مشترک میان یک ماهیت با ماهیتهای دیگر که اگر آن چند ماهیت را با هم در سؤال جمع کنند جنس قریب گفته می شود. مانند اینکه گفته شود «الانسان و القمر و البقر و الغنم ماهی؟»
گفته می شود حیوان و فصل عبارت است از کلّی که تمیز می کند ماهیت را از غیر آن به تمیز جوهری نه عرضی و در صورتی که این کلّی با غیر آن هیچ اشتراکی نداشته باشد آن را فصل قریب خوانند مانند ناطق که با هیچ ماهیت دیگری شریک نیست و کاملاً ماهیّت را از غیرش تمیز می دهد و اگر ماهیّت را ممتاز کند ولی نه به طور کامل آن را فصل بعید خوانند. مانند «حساس»

« بخش پاسخ به سؤالات »
منفصله حقیقی و تناقض چه فرقی دارند؟منفصله نام قضیه است مانند «العدد» امّا زوج و امام فرد که این قضیه را شرطیه منفصله می خوانند ولی تناقض یکی از اقسام تقابل بین دو چیز است. مثلاً زوجیّت عدد با فرد بودن، آن با یکدیگر تقابل دارند و تقابلشان تقابل تناقض است یعنی نه قابل اجتماعند و نه قابل ارتفاع.

« بخش پاسخ به سؤالات »
منطق تجربی و منطق عقلی چیست؟کسانی که منطق تجربی را مطرح می کنند معمولاً مادی هستند و تنها تجربه را مقیاس برای درک و فهم می دانند و این غلط و بی اساس است.
آری، تجربه همراه با تعقل صحیح است و تجربه هیچگاه نمی تواند بدون عقل مفید و سودمند باشد.
درباره اینکه هدف وسیله را توجیه می کند یا خیر به ورقه ضمیمه توجّه فرمائید.

« بخش پاسخ به سؤالات »
استقراء ناقص چیست؟استقراء ناقص همانی است که در منطق آمده و در برابر استقراء تام است و استقراء ناقص این است که از چند مورد جزئی که مشاهده کردیم پی به یک کلّی ببریم.

« بخش پاسخ به سؤالات »
منظور از اتحاد عاقل و معقول چیست؟منظور این است که نفس که عاقل و درک کننده است با آن صورتهای ادراکی ذهنی اتحاد پیدا کند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا امکان بالغیر وجود ندارد؟این که امکان بالغیر وجود ندارد به خاطر این است که امکان بالغیر فرع بر وجوب بالذات است یعنی باید پیزی را فرض کنیم که ذاتاً واجب الوجود باشد یعنی وجود و هستی برایش ضرورت داشته باشد اما به خاطر علت خارجی امکان برای او پدید آمده و ممکن شده باشد و این محال است زیرا واجب هیچ گاه به ممکن انقلاب پیدا نمی کند برخلاف ممکن که به خاطر تحقق علتش علتش واجب بالغیر می شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
ضرورت علّی و معلولی به چه معنی است؟ضرورت علّی و معلولی یعنی ضروری بودن ترتب معلول بر علت باین معنی که وقتی علت تامه برای چیزی تحقق یافت تحقق معلول به دنبال آن ضروری است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
دور و تسلسل به چه معنی است؟دور این است که چیزی وجودش توقف داشته باشد بر چیزی که خود آن توقف بر همان چیز اول دارد مثلاً بگوییم وجود «الف» توقف دارد بر وجود «ب» و وجود «ب» توقف دارد بر وجود «الف» و دور به این معنی محال است زیرا لازمه اش تقدم شئی بر نفس است یعنی لازم می آید که چیزی قبل از این که وجود پیدا کند موجود باشد.
و تسلسل این است که چیزی توقف بر دیگری داشته باشد و آن دیگری متوقف باشد بر وجود دیگر و همین توقف تا بی نهایت پیش برود این نیز محال است زیرا تمام این موجودات تا بی نهایت یکی بر دیگری توقف دارد همه ممکن می باشند یعنی در ذات خویش اقتضای وجود ندارند بنابراین اگر فرض شود که یک موجودی که ذاتش عین وجود است باینها افاضه کرده است که سلسله مذکور قطع می شود و اگر چنین فرضی تحقق نیابد معقول نیست که این بی نهایت موجودات ممکن: بدون مدد گرفتن از یک موجود واجب الوجود تحقق پیدا کند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
درباره حرکت جوهری که نظریه ی ملاصدرا است توضیح دهید.اکثر حکمای اسلامی حرکت را مخصوص عرض دانسته اند ولی از متأخرین حکمای اسلامی ملاصدرا قائل به حرکت جوهری است و عقیده دارد که غیر از عرض های چهارگانه(کم و کیف و این و وضع) جوهر اجسام و ذات و طبیعت آنها نیز دارای حرکت است ولی به خاطر این که حرکت اتصال و دوام دارد تفاوت این صورتها محسوس نیست.

« بخش پاسخ به سؤالات »
تفاوت جهان بینی و ایدئولوژی چیست؟جهان بینی عبارت است از بررسی کلی در زمینه هستی و به طور کلی هستی شناسی جهان بینی گویند و مسائل عمده جهان بینی عبارتست از هستی شناسی، خداشناسی، انسان شناسی، راه شناسی و ... پس در جهان بینی همواره به بررسی و شناخت هستی، می پردازیم، یا هستی مطلق(خدا) و یا هستی محدود(انسان و...) ولی ایدئولوژی عبارتست از بایدها و نبایدها، این که انسان چه کند و چه نکند و به طور کلی خطوط اساسی زندگی انسان، روشها، خوبها، بدها، هدفها و وسیله ها نیازها و دردها و درمانها مسئولیتها و تکلیفها و... و همه همه ایدئولوژی را تشکیل می دهند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
جهان بینی به چه معنی است؟جهان بینی عبارت است از نگرش کلی نسبت به جهان و بینشی که انسان درباره خود و جهان دارد اگر این نگرش براساس مکتبهای مادی باشد جهان بینی مادّی بوده و اگر از، مکتبهای الهی الهام بگیرد جهان بینی الهی خواهد بود.
و جهان بینی که به انسان تعهد و مسئولیّت می دهد جهان بینی الهی است ایمان به خدا و روز قیامت است که انسان را متعهد و مسئول می سازد و عالی ترین نقش را در زندگی انسان دارد.
در جهان بینی الهی انسان با خدا مربوط است و زندگی انسان در رابطه با خدا معنی پیدا می کند و رشد و کمال انسان در پرتو عبودیت و بندگی خدا تحقق می یابد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
کم به چه معنی است و چند قسم است؟کم عرضی است که قابل قسمت باشد و کم بر دو گونه است متصل و منفصل کم متصل آن است که میان هر دو قسمتی که در آن فرض شود حد مشترکی باشد که بتوان آن را نهایت یک قسمت و آغاز قسمت دیگر دانست و کم منفصل آن است که چنین نیست مانند عدد. بنابراین کم عبارت شد از مقدار پس اگر مقدار مجموع طول و عرض و عمق جسم را با هم ملاحظه کنند مجموع را جسم تعلیمی می گویند و اگر مجموع دو بعد جسم را بدون بعد سوم(عمق) ملاحظه کنند مثلاً طول و عرض را بدون عمق منظور دارند آنرا سطح خوانند و اگر یک بعد را تنها ملاحظه کنند آنرا خط خوانند پس خط طرف و کنار و منتهای سطح است و سطح طرف و کنار و منتهای جسم تعلیمی است و جسم تعلیمی مجموع مقدار جسم طبیعی است و نقطه عبارت است از طرف و انتهای خط.

« بخش پاسخ به سؤالات »
اگر دو امر متضاد قابل اجتماع نیستند چطور شب و روز در هم فرو می روند؟تضاد نوعی از تقابل است و دو چیزی که با هم ضدند دو امر وجودی هستند که قابل اجتماع با یکدیگر نمی باشند مانند سیاهی و سفیدی که در یک مورد با یکدیگر قابل اجتماع نیستند و مانند شب و روز که با یکدیگر جمع نمی شوند و آیه ای که از قرآن مجید مطرح شد که «یولج اللیل فی النهار و یولج النهار فی اللیل؛ شب را در روز و روز را در شب داخل می کند.» به این معنی نیست که شب در روز داخل شده و ساعاتی از روز با این که جزء روز است جزء شب نیز باشد. بلکه باین معنی است که گاهی ساعاتی که قبلاً جزء شب بوده بتدریج جزء روز می شود و روزها بلند می شود و شبها بلند شده روزها کوتاه تر می گردد.
و تضاد در همه جا باین معنی است و تضادی که در اصول دیالکتیک مارکسیسم مطرح است که عامل حرکت پدیده ها معرفی شد نیز باین معنی است ولی از این مطلب غفلت شده که دو موجود متضاد با یکدیگر قابل اجتماع نیستند وقتی قابل اجتماع نبودند چگونه می توانند عامل برای حرکت پدیده ها باشند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
مسائل بنیادی جهان بینی چیست؟مسایل بنیادی جهان بینی عبارتند از هستی شناسی انسان شناسی، راه شناسی، که به صورت اصول دین(توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد) مطرح می شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چگونه در انسان حالت عرفان حقیقی به وجود می آید؟پیدا شدن حالت عرفان حقیقی در انسان در اثر پیمودن کامل مراحل علم و عمل به وجود می آید بهر نسبت که انسان در راه شناخت خداوند تحصیل اصول و اعتقادات دینی و تزکیه ی نفس و عمل به وظایف دینی، فداکاری و تلاش بیشتری انجام دهد خداوند به او عنایت بیشتر خواهد کرد و قلب وی به نور معرفت و ایمان روشن تر خواهد شد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
عرفان به چه معنی است؟عرفان به معنی شناخت است و اصطلاحاً به شناختی که از طریق الهام و اشراق صورت گیرد گفته می شود و عرفان صحیح جز از طریق خاندان پیامبر«علیهم السلام» و رهبران معصومین«علیهم السلام» و پیروی از آنان میسر نیست و افرادی که از این رهگذر وارد نشده و از راههای دیگر خواسته اند به عرفان برسند به لغزش افتاده و به مقصود دست نیافتند. گرچه در پندار خویش خود را از عرفان برخوردار بدانند.
بنابراین رابطه ی محکم با خداوند و مناجات و نیایش با او و حضور قلب در نماز و توسل به رهبران معصومین«علیهم السلام» و عمل کردن به دستورات خداوند و ترک محرمات و گناهان که براساس عقائد صحیح و تلاش در راه تهذیب و تزکیه نفس صورت گرفته باشد می تواند انسان را به عرفان حقیقی برساند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
حرکت جوهری چیست و آیا حرکت جوهری ازلی است؟به طور کلّی حرکت عبارتست از دگرگونی تدریجی و این دگرگونی تنها در حرکات مکانی، کمی، کیفی و وضعی(حرکات عرضی) خلاصه نمی شود بلکه با دقت بیشتری می توان بدست آورد که هر پدیده مادی (از جمله آنها جمادات) در ذات و جوهر خود دگرگون شونده است و وجود آن رد هر لحظه مفروض غیر از وجود آن در لحظه دیگر است همان طور که می گوییم هر جزء مفروض یک خط غیر از جزء دیگر آن خط است بنابراین وجود هر موجودی در این لحظه غیر از وجود همان موجود است در لحظه دیگر، و بدین جهت از امتداد و ادامه وجود و حرکت هر موجود زمان نیز از آن انتزاع می شود(دقت شود) نتیجه این که جمادات نیز( مانند سایر پدیده ها) چون وجودشان از خودشان نیست لذا لحظه به لحظه در وجود و هستی نیازمند به خالق است و هنگامیکه خالق لحظه به لحظه در وجود و هستی او را ادامه داد می گوییم جوهر و وجود این شئی همچون خود شئی نمی تواند ازلی باشد چون حرکت یک امر عرضی است که وابسته به وجود خود شئی است و چون وجود شئی وابسته به خالق است پس حرکت آن هم وابسته به خالق می باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
جهان بینی چیست؟جهان بینی عبارت است از هستی شناسی و بطور کلّی نوع برداشت و طرز تفکری که یک فرد یا یک مکتب درباره جهان و هستی عرضه می دارد و تکیه گاه را اصطلاحاً جهان بینی می گویند.
و از آنجا که ما رئالیست و واقع گرا هستیم و هستی خودمان و جهان را یک هستی حقیقی می دانیم نه پنداری بدین جهت در مرحله نخست شناخت خودمان و جهان برای ما روشن است چه این که اگر خودمان و جهان را نشناسیم هرگز نمی توانیم حرکتی و فعّالیّتی داشته باشیم و هرگز نمی توانیم به دنبال هدف مشخص حرکت کنیم، بدین جهت جهان بینی، هستی شناسی ضرورت خاصی پیدا می کند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
قاعده امکان اشرف چیست؟در مورد قاعده امکان اشرف می گوییم هرگاه دو موجودی باشند یکی اشرف و دیگری اخس(یعنی رتبه وجودی او پایین تر از اشرف باشد) طبعاً وقتی ما به وجود اخس برخورد کردیم پی به وجود اشرف نیز خواهیم برد چرا که تا موجود اشرف نباشد اخس پدید نمی آید و برای اثبات این قاعده برهان هایی ذکر شده است البته از این قاعده نتائج فلسفی بسیاری گرفته می شود از جمله این که می توان از این قاعده در اثبات باری تعالی نیز کمک گرفت باین بیان که هر معلولی اخس از علت و علت اشرف از معلول است و مجموع این نظام هستی(که به صورت سلسله علتها و معلولها پیش می روند) که همه معلولند براساس این قاعده متوقف است بر وجود(اشرف) که همان علّت العلل و واجب الوجود است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
فلسفه چیست؟لفظ فلسفه ریشه ی یونانی دارد و در اصل تقریباً مرادف با علم بکار می رفت ولی در دوران های بعد از نظر اصطلاح از علم جدا شد و هر یک معنی خاص پیدا نمود، فلسفه در اصطلاح به یک سلسله مباحث و مسایلی گفته می شود که از راههای برهان و روشهای عقلی درباره ی مطلق هستی و بود و نبود اشیاء بحث می کند ولی علم به مسایلی گفته می شود که درباره موضوع معین و خواص آثار آن تحقیق می کند و در آن از روشهای تجربی و آزمایشی استفاده می شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
حقیقت عرفان چیست؟در مسأله عرفان این نکته را مورد توجه داشته باشید. که شخص عارف هر اندازه که به خدا نزدیک می شود از تحیر و سرگردانی او کاسته شده و دچار وسواس نمی شود و در زندگی آسوده و راحت است.
حقیقت عرفان این است که به ظواهر شرع مقدس عمل کنیم و قلبی پاک و خالص دور از تعلقات دنیوی برای خدا داشته باشیم.

« بخش پاسخ به سؤالات »
از کجا برای انسان یقین حاصل شود که شرائط تشکیل یک قیاس به طور کامل فراهم است با توجه به این که یقین برای همه حاصل می شود؟آنچه مهم است این است که در مقدّمات باید تلاش و دقّت لازم به عمل آید و وقتی دقت به اندازه کافی صورت گرفت طبعاً یقین حاصل می شود و حرکت بر طبق یقین هم فکری است و این مطلب در جریان روزمره زندگی بسیار برای خود شما اتّفاق می افتد وقتی مثلاً جایی می خواهید بروید آدرس را دقیقاً می پرسید و به آن یقین می کنید و بر طبق آن به حرکت ادامه می دهید و اصلاً در ذهنتان این مطلب خطور نمی کند که چگونه یقین حاصل می شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
منظور از مکان در فلسفه و اصطلاح عقل چیست؟نظریات حکما در مورد مکان مختلف است، برخی منکر وجود مکان هستند. و گروهی معتقد به وجود مکان هستند و آن را امری بدیهی و روشن می دانند که نیازی به برهان ندارد. و این گروه در این که مکان چیست، اختلاف دارند. و در این مورد شش قول وجود دارد.
1. مکان همان هیولی است.
2. مکان صورت است.
3. مکان بعد موهوم است.
4. مکان سطح باطن جسم حاوی است که مماس با ظاهر جسم محوی است.
5. مکان بعد مرد است.
6. مکان جسمی است که جسم دیگر بر آن قرار گیرد.
به هر حال حکماء چهار خاصیت و علامت برای مکان ذکر کرده اند:
1. مکان چیزی است که جسمی را به او به فی نسبت دهیم، آب در ظرف است.
2. مکان چیزی است که جسم از او به او منتقل می شود. حسن از خانه به مدرسه رفت.
3. مکان چیزی است که دو جسم در آن واحد در یک مکان نمی تواند باشد.
4. مکان چیزی است که می توان به آن اشاره کرد.
اگر معتقد به مکان شویم و آن را از ویژگیهای ذاتی ماده بدانیم، شکی نیست که خلق ماده همراه با مکان بوده ، و لازمه ذاتی آن است.
و لازم است بدانیم که قوانین حاکم بر جسم و بدن در عالم قیامت غیر از قوانین حاکم بر ماده در دنیا است. عالم قیامت از تمام جهات عالم حیات است، در صورتی که در عالم دنیا این گونه نیست و... .

« بخش پاسخ به سؤالات »
اختلاف ادله دانشمندان ناشی از چیست؟نکته اول این است که ما یک سلسله قضایایی داریم که نیاز به تعقل و تفکر نیست بلکه آنها از بدیهیات در نظر عقل می باشد، کافی است که تذکر و توجه نسبت به آنها بشود تا محتوای آنها مورد تصدیق قرار گیرد، مانند محال بودن اجتماع نقیضین یا این که هر کل بزرگتر از جزء خودش می باشد و چون انسان دارای قدرت تفکر است می تواند از طریق قضایای بدیهی مذکور مجهولات خویش را کشف کند. بنابراین در هر برهانی که برای رسیدن به یک قضیه مجهول تشکیل می شود باید مقدمات قیاس ما یا بدیهی باشد یا از بدیهی استخراج شده باشد و بهر حال نسبت بآن یقین حاصل شده باشد.
نکته دیگر این است که ترتیب دادن مقدمات قیاس و تشکیل برهان دارای شرائطی است که با توجه به آن شرایط نتیجه مطلوب حاصل می گردد و اگر آن شرائط مراعات نشود به نتیجه نخواهد رسید حال اگر انسان شرائط را نادیده گرفت و به نتیجه نرسید نباید اصل حجیت عقل و برهان عقلی را انکار کرد باید تلاش کرد که برهان را با شرائط اقامه کرد تا نتیجه مطلوب را دست بدهد.
با این توضیح روشن شد که اختلافاتی که به چشم می خورد در مسائل مختلف علوم که دانشمندی مطلبی را مورد استدلال قرار می دهد و دانشمند دیگر آنرا رد می کند این اختلافات معمولاً در اثر غفلت از مراعات دقیق شرائط تشکیل قیاس و ترتیب مقدمات برهان است.
اضافه بر این که مسئله خداشناسی و وجود خدا از مسائل بدیهی فطری است که نیاز به اثبات ندارد و با تذکر و توجه مطلب روشن می باشد.
گواه این است که شما خودتان در حالی که این اشکال را مطرح می کنید خودتان ترتیب مقدمات داده و در صدد نتیجه گرفتن می باشید.

« بخش پاسخ به سؤالات »
حال در لسان بعضی متکلمین به چه معنی است؟برخی از معتزله معتقدند که میان وجود و عدم مرز و حد وسطی وجود دارد یعنی چیزهایی داریم که نمی توان صفت وجود را به آن داد و نه صفت عدم در واقع این دسته از متکلمین نظریه حکماء را که گفته اند «ما لیس به موجود فهو معدوم مطلق(یعنی هر آنچه موجود نیست پس آن نیست محض است» نفی کرده و می گویند برخی از اشیاء هستند که نه موجودند و نه معدوم البته این سخن را به صورت کلی مطرح نمی کنند بلکه در بعضی از صفات انتزاعی موجودات به این نتیجه رسیده اند که این صفات نه موجودند و نه معدوم و این واسطه ها را اصطلاحاً(حال) نامیده اند.
این گروه از متکلمین برای تایید نظریه خود مثالهایی را مطرح کرده اند که ما به طرح و نقد یکی از این مثالها می پردازیم آنها می گویند نفس و خود(وجود) موجود است یا معدوم، اگر گفته شود که وجود موجود است پس وجود دارای وجود خواهد بود و آن وجود دوم باید وجود داشته باشد و منجر به تسلسل می شود و از طرف دیگر نمی توان گفت وجود معدوم است پس باید بگوئیم وجود نه موجود است و نه معدوم در پاسخ این شبهه می گوئیم که(وجود) موجود است و مستلزم تسلسل هم نیست زیرا وجود و موجود یک چیزند این که می گوئیم آن شئی موجود است یعنی وجود دارد پس وجود و موجود دو چیز نیستند تا سؤال شود که آیا وجود موجود است یا معدوم؟

« بخش پاسخ به سؤالات »
وجود تناقض در دو مطلب بود که یکی در نوشته ی مرحوم استاد مطهری است و آن این که چهره جهان از یک دیدگاه علمی روز بروز تغییر می کند زیرا علم بر فرضیه و آزمون مبتنی است نه بر اصول بدیهی اولی عقلی، فرضیه و آزمون ارزش موقت دارد و دیگری در جزء جهان بینی ما و آن این که همه علوم تجربی نیازمند به اصول متافیزیکی می باشند(یعنی بر پایه اصول و بدیهیات عقلی)؟روشن است که منظور مرحوم استاد شهید مطهری این است که دیدها و بینشها درباره جهان نظر به این که براساس فرضیه و آزمون است دستخوش تغییر قرار می گیرد و فرضیه و تئوری مسائلی است که قطعی نشده است و وقتی آزمایشهای مکرر قطعیّت آنرا ثابت کرد علم می شود و از فرضیه بودن خارج می گردد، و تجربه ها و آزمایشهای مکرر باعث می شود که اصول متافیزیکی عقلی بر آن منطبق گردد. مثلاً وقتی یک تجربه و آزمایش نشان داد که آب وقتی صد درجه حرارت پیدا کرد به جوش می آید اگر تنها یک نوبت آزمایش باشد نمی توان این را به صورت یک قانون علمی پذیرفت و دلیل نمی شود که هر آبی با داشتن صد درجه حرارت بجوش می آید ولی با تجربه های مکرر ثابت می شود که خصوصیّتی در آبی که مورد آزمایش قرار گرفته نمی باشد و این یک قانون کلّی است بنابراین یک اصل بدیهی عقلی که(حم امثال واحد است) و هر چیزی که مانند چیز دیگر باشد حکم آنرا خواهد داشت در این جا تطبیق می کند و نتیجه آزمایش را که در مورد یک آب صورت گرفته باشد به تمام آبها سریان می دهد.
با این توضیح جمله ای که در کتاب مرحوم استاد شهید آمده با آنچه در جزوه جهان بینی خواندید منافاتی نخواهد داشت.

« بخش پاسخ به سؤالات »
وحدت اتصالی حرکت جوهری به چه معنی است؟در توضیح وحدت اتصالی حرکت جوهری باید بگوئیم که پس از درک حرکت جوهری که هر موجودی هر چند به ظاهر ممکن است سکون و آرامشی داشته باشد ولی در وجود و هستی و ذات او حرکت نهفته است چرا که هر معلولی باید لحظه به لحظه از علت او هستی و وجود دریافت کند تا به هستی خود ادامه دهد و اگر لحظه ای قطع شود دیگر هستی نخواهد داشت، نظیر روشنایی لامپ که لحظه به لحظه باید از دستگاه مولد برق نیرو و کمک برسد تا لامپ به روشنایی خود ادامه دهد. حال با توجه به حرکت جوهری می گوییم حرکت جوهری و ادامه هستی هر موجودی بهم پیوسته است و چنین نیست که در لحظه ای وجود و هستی آن کاملاً از بین رود و در لحظه بعد جای او را وجود و هستی دیگری پر کند بلکه هستی او ادامه دار و امتداد دار است و به تعبیر دیگر وجود او کشدار است و لذا می گوئیم این جوان بیست ساله همان کودک پنج ساله پیش است و یا این درخت همان نهال ده سال قبل است و چنین نیست که آن نهال رفته رفته و بتدریج به صورت درختی تنومند درآمده است و درخت در سیر حرکتی خود اتصال و تدریج را داشته است نظیر همین سخن را در مورد حرکت جوهری اشیاء می گوییم.

« بخش پاسخ به سؤالات »
این که ظرف عنیت خارج از وجود فرا گرفته به چه معنی است؟این مسئله مبتنی بر چند اصل فلسفی از قبیل مسئله اصالت وجود، تشکیک در وجود اشتراک در وجود و ... است که با توجه و دقت در این مسائل طبعاً این مسئله هم روشن می شود چرا که آنچه که در جهان حقیقت دارد همان وجود و هستی است و غیر از وجود و هستی چیزی نیست. و آنچه که ذات اقدس الهی صادر می شود یک حقیقت بیش نیست و آن حقیقت همان وجود و هستی است و در واقع براساس اصالت وجود و تشکیک در وجود همه موجودات در اصل وجود و هستی اشتراک دارند و اختلاف موجودات هم بر می گردد به حد و مرز وجود که یکی از درجه وجودی بیشتری برخوردار است و دیگری کمتر، نظیر نور که همه نورها یک حقیقت بیش نیست و اختلافها بر می گردد به شدت و ضعف و قوت و ضعف نور، خداوند هم آنچه که افاضه می کند وجود و هستی است و غیر از وجود و هستی چیزی نیست تا از خداوند صدور یابد در نتیجه در عالم کثراتی مشاهده نمی شود و آنچه که در بیان مطلب فوق کمک می کند توجه به این نکته است که افاضه فیض از ناحیه خداوند بی واسطه نیست بلکه به صورت طولی از ذات اقدس صدور می یابد تا به پائین ترین درجه موجودات می رسد، و وجود و هستی از مجاری فیض و کانالهای خاص افاضه می شود و هر موجودی به قدر ظرفیت وجودیش از آن برداشت می کند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
معنای این شعر چیست؟
این جهان یک فکرتست از عقل کل
عقل چون شاهست و صورتها رسل
چنانکه گفته اند در این شعر مراد از فکرت ، اندیشه و فکر منطقی نیست بلکه به معنی ایده است. این جهان یک ایده از عقل کل است، عقل کل، خدانود نیست مقصود اول موجودی است که آفریده شده است و گفته اند که مولانا از عقل اعلا به عقل کل و عقل کلی تعبیر می نماید. و قلمرو آنرا مسائل عالی هستی معرفی می کند در واقع مقصود مولانا از این شعر بیان غرض از خلقت و آفرینش است که جهان به خاطر عقل کل، عقل اول آفریده شده است و او واسطه فیض در به وجود آمدن صورتها نوعیه است.
و این صورتها رسل اویند، عقل کل همان چیزی است که فلاسفه از آن تعبیر به وجود منبسط می کنند.
ولکن این مطلب که خداوند متعال در همه جا حضور دارد یک حقیقت است زیرا که جهان پرتوی از شعاع وجود او است پدیده های هستی عین ربط به او هستند او بر همه اشیاء احاطه دارد چون همه اشیاء از تجلی او ظاهر شده است و احاطه او بر جهان احاطه قیومی است و دیگر اینکه هر معلولی در اصل متصل به اصل وجود است که وجود خدای تبارک و تعالی باشد او در موطن ذات خود مشتمل بر همه حقایق است و با ادراک ذات جمیع حقایق را مشاهده می کند و احاطه تامه و حضور او نسبت به جمیع حقایق ناشی از اشتمال او بر جمیع حقایق در ذات است، و روی این لحاظ تحقق خارجی اشیاء چیزی بر شهود و حضور او نمی افزاید. امام سجاد«علیه السلام» می فرماید: «انت الذی وسعت کل شئی رحمه و علما؛(2) توئی که علم و رحمت تو همه چیز را فرا گرفته.»
لذا عارف به الله که به آیات آفاقی و انفسی او می نگرد جز ذات پاک و منزه و عاری او نقص و فعل او نمی بیند چنانکه علی«علیه السلام» فرمودند: «ما رایت شیئاً الا و رایت الله قبله و بعده وفیه و معه .

« بخش پاسخ به سؤالات »
2) صحیفه سجادیه، دعای 16.
تضاد در دیالکتیک به چه معنی است؟براساس فلسفه اسلامی دو چیزی که ضد یکدیگر باشند، در یک زمان و یک مکان و در یک جهت و در یک حالت ، و با یک شرط،... قابل جمع نیست مثلاً سیاهی و سفیدی امکان دارد در یک زمان و در یک مکان، و در یک جهت و با یک شرط و ... جمع شود و این مطلب با کمی دقت روشن است، اما آنچه که دیالکتیک می گویند کاملاً اشتباه است و مثالهایی که می آورند هیچکدام درست نیست مثلاً می گویند در تخم مرغ دو ضد جمع شده است تخم مرغ و جوجه بودن در حالی که این سخن غلط است زیرا در تخم مرغ جوجه دیگر بالفعل نیست بلکه امکان جوجه شدن در آنست تخم مرغ در صورت فراهم شدن مقدمات آمادگی دارد که جوجه شود نه آنکه الان بالفعل جوجه باشد و همچنین مثال می زنند بر این که انسان جمع بین حیات و مرگ است و همواره هم می میرد و هم زنده است در حالی که اگر دقت شود خواهیم دید پیکر انسان به میلیاردها سلول زنده تقسیم می شود، آن سلولهایی که الان در این زمان زنده هستند دیگر مرده نیستند و آن سلولهایی که الان مرده اند دیگر در همین زمان زنده نخواهند بود البته هر سلولی زندگی و مرگ دارد منتها در دو زمان نه در یک زمان و همچنین مثالهای دیگر که اگر دقت شود با شرائطی که فلاسفه می گویند هرگز امکان ندارد که دو ضد در یکجا جمع شوند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
جنس و فصل چیست؟نوع کلی است که تمام المشترک میان افراد متفق الحقیقه می باشد که وقتی از آن افراد بماهو سؤال شود نوع در جواب گفته می شود مثلاً وقتی گفته شود زید و عمر و بکر ماهو؟(ترجمه زید و عمر و بکر چیستند؟) در جواب گفته می شود انسان بنابراین انسان نوع خواهد بود. و جنس کلی است که تمام المشترک میان افراد مختلفه الحقیقه است به گونه ای که وقتی از آن حقائق مختلفه الحقیقه سؤال شود و گفته شود مثلاً انسان و بقر و غنم ماهو؟(انسان و گاو و گوسفند چیستند) گفته می شود حیوان و فصل کلی است که در جواب از سؤال از ممیز یک ماهیت از سایر انواع مشترک واقع می شود مثلاً انسان و بقر و غنم در حیوانات با یکدیگر مشترکند ولی هر کدام یک ویژگی ذاتی مخصوص بخود دارند آن ویژگی ذاتی که در سؤال واقع می شود و این ماهیت را از سایر انواع ممتاز می سازد فصل است مانند ناطق که انسان را از دیگر حیوانات امتیاز می دهد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
کراماتی که از برخی(مانند قورت دادن سنگهای بزرگ و خوردن تیغ و سم و غیره) سر می زند چگونه توجیه می شود، آیا اینها الهام گرفته از عرفان اسلامی است؟عرفان از ماده عرف به معنای شناختن است و در اصطلاح آن مقام بزرگ معنوی است که شخص عارف در سیر و سلوک خویش بدان نایل شود. عرفان شهود است نگاه دقیق است، ابتداء حق را می بیند و آنگاه سایه حق را. همچون شخصی که ابتداء نور را می بیند و بعد در پرتو نور اشیاء را. «ما رایت شیئاً الا ورایت الله قبله و بعده و معه و فیه»(3) عرفان سبب می گردد که شخصی عبد شود و هر چه درجه عبودیت بالا رود، درجه عرفان بیشتر می شود و چون کمال وجودی شخص در عبودیت و عرفان اوست، ارتقای درجه عرفان و عبودیت سبب انبساط وجودی شخص می گردد و شخص را قابل تعویض مقاماتی از جانب خدای متعال می گرداند تا از اولیاء الله شود و چون از اولیاء الله شد ممکن است کراماتی از او ظاهر شود که از دیگران مقدور نباشد و سیره و سبک رفتار حضرت محمد«صلی الله علیه وآله» و بعد از آن سبک رفتار امامان معصوم«علیهم السلام» که همان سنت رسول خدا«صلی الله علیه وآله» است در بردارنده عرفان کامل اسلام است و رسیدن به عرفان کامل منحصر به همان سیره است.«لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر و ذکر الله کثیرا؛ رسول خدا«صلی الله علیه وآله» برای کسانی که به جهت ایمان و اعمال صالحشان به خدا و روز قیامت امیدوار هستند اسوه و الگوی نیکویی است».
خروج از این سیره، ورود در طریق شیطان است و به هر سبکی که باشد. پیامبر«صلی الله علیه وآله» واسطه فیض در عرفان خلق به خداست که با اطاعت او خدا، اطاعت می شود کسی او را اطاعت نکند، خدا را اطاعت نکرده است.
بادقت در سیر و سلوک بعضی صوفیان خواه اهل سنت و تشیع که کارهای خارق العاده از آنان مشاهده می شود روشن می گردد که آنان از سیره و سبک رفتار رسول الله«صلی الله علیه وآله» خارج شده اند و روشهایی را اختراع کرده اند که در اسلام بدعت است. و اینان به واسطه برخی از اعمال مشمول الهامات شیطانی هستند.
چنانکه قرآن مجید می فرماید: «و ان الشیطان لیوحون الی اولیائهم؛(4) و به راستی که شیطان به دوستان و پیروان خود الهام می کند.»
«و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطاناً فهو له قرین؛(5) هر که از یاد خدا اعراض کند شیطان را بر انگیزیم تا بار و همنشین دائم وی باشد و آن شیطان همیشه آن مردم از خدا غافل را از راه خدا باز دارند و به ضلالت و گمراهی افکنند و نیندازند که هدایت یافته اند.»
و کارهای عجیب و غریب آنها معلول الهامات شیطانی و قرین شدن با شیطان است.
برای شناخت تفصیلی مطلب به کتاب حقیقه العرفان صفحات 247تا 261 مراجعه فرمائید.
به هر حال ریاضتهای نامشروع و عمل به روشهای اهل بدعت انسانی را مقرب شیطان کرده تا جایی که ملهم به الهامات شیطان شده و شیطان قرین و همدم او می گردد و به او یاری می رساند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
3) حضرت علی«علیه السلام».
4) سوره انعام، آیه 121.
5) سوره زخرف ، آیه 35،
فلسفه چیست و نحوه پیدایش و تدوین آن چگونه بوده است؟در یونان و روم فیلسوف به کسی اطلاق می شد که حکیم و خردمند و یا دوست دار حکمت و خرد باشد حکمت یکی از خصائص گرانبهای عقل و عبارتست از فهمیدن حیات و امتیاز ممکن از محال و پذیرفت امور غیر قابل احتراز و نمو دادن نیرو و عواطف پسندیده انسانی و تأمین سعادت بشری.
در قدیم چنین تصوری کردند که برای وصول به حکمت انسان باید در خود بیندیشد و درباره جهان تفکر کند و ذهن او به تمام حقایق کشف شده آشنا باشد.
بدین وجه لفظ فلسفه بر مجموعه معرفتهای نظری و عملی که انسان حاصل کرده اطلاق می شد اعم از افکار علمی راجع به طبیعت و انسان و نظریات فلسفه اولی درباره کنه واقعیات و اندیشه های هنری و اخلاقی که فعالیت انسانی را به طرف زیبایی و خیر سوق می دهد با در نظر گرفتن همین معنای کامل و مفصل فیثاغورث با یکی از پیروان او خود را فیلسوف می خوانده است و بعدها افلاطون و ارسطو ریاضیات را (که در آن وقت هم علمی جداگانه محسوب می شد) به فلسفه ملحق کردند و فیلسوف را جامع جمیع علوم دانستند و با افکار عمیق خود فلسفه را غنی ساختند.
تا آنجا که فلسفه مدون در دست است اولین کسی که فلسفه را تدوین کرده طالس ملطی از حکمای یونان بوده که در قرن ششم قبل از میلاد می زیسته است و از آن پس حکمای یونان از قبیل افلاطون و ارسطو به تدوین فلسفه پرداخته اند تا بتدریج که فلاسفه اسلامی کتابها در فلسفه نوشته و تحقیقاتی در آن انجام داده اند فلسفه ای که به زبان فارسی نوشته شده روش رئالیسم است که به قلم آقای علّامه طباطبائی است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
مراتب سیر و سلوک کدام است؟مراتب سیر و سلوک را نقل از کتاب سیر و سلوک منسوب بحرالعلوم بیان می داریم.
1. ترک عادات و رسوم و تعارفات و آنچه که مانع سفر و راه به سوی خدا هستند.(توبه)
2. عزم تصمیم قطعی به نحوی که هیچ حادثه ای سبب بازگشت او از این سفر نشود.
3. رفق و مدارا، ظرفیت و تحمّل نفس را در عبادات و طی سفر را ملاحظه کند و با آن رفق و مدارا داشته باشد و عبادات را بر خود تحمیل کند.
4. وفا.
5. ثبات و دوام بر عزم و وفا.
6. محاسبه.
7.مراقبت.
8. مأخذه، چنانچه خیانت و کوتاهی در ایمان و عمل را در نفس خود مشاهده کرد، درصدد تأدیب برآید.
9. مسارعت، سرعت گرفتن به خوبیها.
10. ارادت، باطن خود را به صاحب شریعت خالص گرداند.
11. ادب نگه داشتن در مقابل خدای بزرگ و رسول و خلفای بر حق او.
12. نیّت، خالی ساختن باطن از اغراض دنیوی.
13. صحت، باز داشتن زبان از سخنان زاید، لغو و پوچ.
14. جوع و کم خوری البته به نحوی که باعث ضعف نشود.
15. خلوت و کناره گیری از اهل معصیت.
16. سحرخیزی(سهر).
17. دوام بر طهارت.
18. مبالغه در تضرع و ذلّت در درگاه خداوند متعال.
19. احتراز مشتهیات(خواسته های نفسانی و لذات مادی) به قدر استطاعت.
20. کتمان سر(پنهان، حالات، اعمال، اوراد و...).
21. برگزیدن استاد.
22. وِرد، اذکار مأثوره و وارد شده از ائمه اطهار«علیهم السلام».
23. نفی اوهام، ظنون و ظواهر.
24. تفکر.
25. ذکر.
و فرق بین ذکرُوِرد این است که ذکر عبارت از توجّه به معنا با مرور به قلب یا بدون آن است. و امّا وِرد عبارت از ذکر لفظی است که بر زبان جاری می شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »

چاپ

logo new موسسه در راه حق، نشر و ترویج معارف اسلامی