معرفت

پرسشپاسخ
برای یافتن دین صحیح چه باید کرد؟تردیدی نیست که راه یافتن دین حقیقی همانا تفکر و تعقل است؛ تفکری که از کشش منفعت طلبی، غرایز، عادتها، تقلید کورکورانه و تلقین ها آزاد باشد؛ که البته حقیقت طلبی عهده دار این آزادی می باشد.
قدم دوم داشتن معیار صحیح برای یافتن دین صحیح است. و آن معیار اینکه دین واقعی آن است که پاسخگوی نیاز انسان و در شأن انسان باشد، از این رو شناخت نیاز انسان که بیش از امنیت و رفاه و حتی تکامل را می طلبد، معیار خوبی است.
انسان دارای روابطی با خویش، با دیگران و با نظام هستی است دینی لازم است که تمامی این روابط را تبیین کند و ضابطه و قانونهای این روابط را به دست دهد.
دین کامل، با آن که دارای قواعد ثابت و لایتغیر هست، اما باید مکاتبی همچون اجتهاد داشته باشد، که توان برخورد با نیازهای متغیر زمان داشته باشد.
این معیارها، جز در اسلام که انسان و نیازهای او را شناخته و پاسخ داده، یافت نمی شود. چنین است که قرآن با قاطعیت اعلام نموده است:«ان الدین عندالله الاسلام»؛(1) همانا دین نزد خداوند، اسلام است».
پس از وفات پیامبر«صلی الله علیه وآله» تبیین مکتب به عهده امامانی«علیهم السلام» قرار گرفت و در طول نزدیک به 300 سال به پختگی کامل رسید و همراه قواعد و قانونمندی در میان عالمان در بستر زمان، به امانت گزارده شد و با اجتهاد و زمان نیز پیوند خورد. از این رو تشیع تبلور و تجسم مکتب اسلام است. به ویژه که آن امامت با اشراف امام مهدی«علیه السلام» ادامه می یابد و سازمان دینی شیعه حیات و نشاط خویش را برای همیشه حفظ می نماید.

« بخش پاسخ به سؤالات »

1) سوره آل عمران، آیه 19.
معیار خوبی و بدی افعال استدلالی است یا نه؟قبح ظلم و حسن عدل، امری فطری و از احکام عقلی است و نیاز به استدلال ندارد. البته این مرحله ای از ادراک است؛ اما چراغ عقل به نیروی ایمان به خدا متکی است؛ چرا که اگر نور خدا را برداریم، خوبی و بدی فرقی نخواهد داشت. «آنجا که بصر نیست چه خوبی و چه زشتی!» در شهر نابینایان چه با لباس باشی چه عریان، آنجا فقط منفعت حکم می کند، بنابراین عنصر ایمان تکمیل کننده ادراک عقل بلکه اساس آن است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا کسی که به خدا ایمان ندارد، می تواند به کمال نهایی برسد؟تنها مؤمن است که به کمال نهایی - که هدف آفرینش است - می تواند برسد؛ زیرا کمال نهایی قرب به خدا است و تقرب به خدا تنها با عبادت و پرستش خداوند به وجود می آید و کسی که ایمان به خدا ندارد، قرب به خدا در او تصور و مفهوم ندارد. البته چه بسا کسی بعضی از خصوصیات خوب اخلاقی را مثل ، شجاعت، خوش برخوردی و ... داشته باشد.
بحث کمال و اخلاق بدون خدا و مذهب در بین متفکران اسلامی و غیر دینی مطرح بوده است. کمال و تعالی با هدف برتر به دست می آید؛ یعنی انسان از آنچه که هست، به سوی آنچه که می تواند باشد، حرکت کند. خود انسانی یک خود سیال و لرزنده است. باید به واقعیتی بیرون از خویش که بزرگ و متعالی است، روی آورد، تا به ثبات و کمال برسد و این واقعیت برتر خداست، که هم در رفعت و ارتقای انگیزه انسان تأثیر می گذارد و هم هدف بربر را تأمین می نماید، چرا که برتر از انسان کسی است که محکوم نبوده حاکم بر جهان هستی و انسان باشد یعنی همان حقیقتی که در نماز بیان شده است. که: «سبحان ربی الاعلی و بحمده»
بنابراین، اخلاق و کمال بدون خدا هیچ پشتوانه ای ندارد. در شهر نابینایان چه عریان باشیم، چه با لباس. در جهانی که نوری نیست رنگها با هم تفاوت ندارد. آنجا که بصر نیست چه خوبی چه زشتی! اصلاً چرا باید به دستور اخلاقی عمل کنیم تا به کمال برسیم. چرا نباید اعمال خلاف انجام بدهیم؟ اگر خدا و معادی نیست، بگذار همه جنایتها و پستی ها را انجام دهیم و به کار خود برسیم! اگر اعتقاد به خدا نباشد، بنیاد این خانه بر موج است.
بنابراین، انسان بی خدا نه هدفی دارد، نه نصرتی در این مسیر همراه اوست و به قول نویسنده ای سرگشته راه است؛ هر چند راه حقی را انتخاب کرده باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
حدود ارزش دنیا، در نگاه دینی چیست؟ارزش دنیا ارزش غیری است، و ارزش استقلالی ندارد. دنیا برای آخرت و برای رشد انسانی و تقرب به خدا دارای ارزش مثبت است؛ بنابراین دنیا برای خود دنیا دارای ارزش نیست. حدیث«الدنیا مزرعة الاخرة؛ دنیا مزرعه آخرت است».کاملاً نشان دهنده وسیله بودن دنیا و نه هدف بودن آن است اسلام استفاده ابزاری از دنیا را تأکید فرموده:«و لاتنس نصیبک من الدنیا؛ بهره خویش را از دنیا فراموش نکن».(2) فرموده علی«علیه السلام» درباره کسی که دنیا را بی قاعده مذموم دانست، جملاتی شگفت و حکیمانه دارد که مؤید همین مفهوم است.(3)

« بخش پاسخ به سؤالات »

2) سوره قصص، آیه 77.
3) نهج البلاغه صبحی صالح، کلمات قصار، شماره 131.
یقین چیست؟یقین، رسوخ و ثبات افکار و عقاید در قلب می باشد؛ ثباتی که تزلزل در آن راه ندارد. امیرالمومنین، علی بن ابی طالب«علیه السلام» در باره یقین فرمودند:«الیقین هو التصدیق، و التصدیق هو الاقرار، و الاقرار هو الاداء و الاداء هو العمل؛(4) یقین، تصدیق و قبول کردن است، و قبول کردن اعتراف کردن است و اعتراف نمودن آماده شدن برای به جا آوردن است و به جا آوردن عمل است».
بر اساس این بیان در واقع میوه یقین همان حقیقت عمل است، که پس از ایمان به اسلام و رسول الله«صلی الله علیه وآله» و امامان«علیهم السلام» حاصل می شود و هر فردی در حد یقین و باور خود تسلیم خدا و رسول بوده، به آنچه فرموده اند، عمل می کند.

« بخش پاسخ به سؤالات »

4) نهج البلاغه، حکمت 120.
حق چه مفهومی دارد؟حق به معنای ثابت، هدفدار و تغییر ناپذیر است و باطل به مفهوم متزلزل، بی هدف و فساد پذیر است. از همین رو مطلبی که دروغ نیست و ثابت شده است، حق گفته می شود همین طور کاربرد کلمه حق در مفاهیم عدل، یقین، قطعی، نصیب و بهره با توجه به معنای مذکور است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا ظلم امری نسبی است؟یکی از انحرافات فکری معاصر، نسبیت مفاهیم اخلاقی است. چنین برداشتی از اخلاق، تزلزل شدیدی در اخلاقیات ایجاد می کند. به این معنا که دروغ گاهی خوب و گاهی بد است؛ دزدی گاهی خوب و گاهی بد است و...
در بینش دینی در جای خود ثابت شده است که مفاهیم ثابت اخلاقی وجود دارد؛ مفاهیمی که متحول نمی شود. آنچه می توان پذیرفت این است که در شرایط خاصی ممکن است یک حرکت اخلاقی عنوان دیگری پیدا کند؛ برای مثال، زدن یتیم ظلم است؛ اما اگر با هدف تربیتی تنبیه شود، اشکالی در بین نیست چه بسا در این موارد بتوان گفت که ظلمی تحقق نیافته است، به هر صورت احتمال پذیرش نسبیت ظلم به این معنی قابل قبول است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
اصل محاکات چیست؟محاکات در لغت به معنای حکایت و بازگو کردن و مانند چیزی را به وسیله کردار یا گفتار آوردن است. محاکات در اصطلاح یعنی همرنگ شدن با دیگران. اصولاً ترقی فرد و جامعه به واسطه همین اصل است. کودک براساس همین اصل، حرف زدن، راه رفتن و امور دیگر را یاد می گیرد. آموزش نوآموز و یاد گرفتن مطالب از آموزگار به واسطه همین اصل صورت می گیرد.
بنابراین، محاکات همان تقلید از دیگران است. نکته قابل توجّه اینکه تقلید انسان از دیگران چنانچه با فکر و تعقل همراه باشد، بسیار مفید و موجب ترقی فرد و جامعه است. اسلام نیز آن را ستوده و بدان تشویق کرده است.
اما اگر بدون فکر و به اصطلاح طوطی وار تقلید نماید، بسیار بد و مذموم است و موجب بدبختی فرد و جامعه است. بهترین گواه زنده تقلید کورکورانه ای مسلمانان از غرب است، که بدون توجّه و به طور ناخودآگاه در اعتیادهای خطرناک، شهوترانی و غیره از آنها تقلید می کنند.
قرآن مجید می فرماید:«فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه؛ای پیامبر مژده ده بندگان مرا، کسانی که گفتارها را می شنوند، اما خوبهایش را پیروی می کنند».

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا فقط با پیروی از دستورات دینی می توان به سیر معنوی به سوی خدا پرداخت؟سیر معنوی با دین مطرح شد و انبیا هدایت کنندگان این راه می باشند. کسی می تواند این مسیر را به طور صحیح طی کند، که تسلیم آگاهان بدان باشد. قرآن می فرماید:«فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لاتعملون؛ از اهل آگاهی بپرسید، اگر نمی دانید».(5) سپس فرموده است:«لکم فی رسول الله اسوه حسنه؛(6)برای شما در رسول خدا نمونه کامل برای پیروی هست». و بعد از رسول اکرم«صلی الله علیه وآله» اهل بیت«علیهم السلام» ایشان توصیه شده اند. چنانکه در آیه:«وبالنجم هم یهتدون؛(7)با ستارگان هدایت می یابند»
ستارگان به امامان اطهار«علیهم السلام»تفسیر شده است.
در زیارات ائمه«علیهم السلام» و دعای ویژه ماه شعبان(8) می خوانیم: «المتقدم لهم مارق و...؛ پیش افتادن از آنان گمراهی و عقب افتادن از آنان نابودی و ملازمت و همراهی با آنان رسیدن به حقیقت است. همچنین یکی از تفاسیر صراط مستقیم، علی(7) است، بنابراین شاید بتوان از دیگران الهامی گرفت، اما رهسپاری با بیگانه، در نهایت جز به وادی حیرت و ضلالت نخواهد کشید. چنانکه هر روز شاهد نمونه هایی از این امر هستیم.
راه دین از وحی ، یعنی سرچشمه علمی بی پایان نشأت می گیرد، که بی تردید به مقصد می رساند.

« بخش پاسخ به سؤالات »

5) سوره نحل، آیه 43.
معیار شناخت خوبیها و بدیها چیست؟یکی از بهترین موهبت های خداوند به انسان عقل است، که خوبی و بدی را به طور کلی به وسیله آن تشخیص می دهد اموری مانند ظلم بد است و عدالت و محبت خوب؛ لیکن از آنجا که انسان در جهانی زندگی می کند که پر از رابطه هاست، نمی تواند به این مقدار رهنمود عقل کفایت کند، زیرا انسان با خویش، با دیگران و با نظام هستی رابطه دارد و این رابطه دارد و این رابطه ها به ضابطه و قانون نیاز دارد؛ قوانینی که با توجّه به خوبی و بدی و مصالح واقعی انسان تدوین شده باشد. به دلیل عدم دسترسی عقل به کشف تمامی روابط و قوانین حاکم بر آن وحی ضرورت می یابد؛ که وحی به همه این پیوندها و رابطه ها و قوانین آن آگاه است. البته این انتخاب نیز به رهنمود عقل است. چرا که عقل گستره آگاهی وحی را از خویش وسیع تر می بیند و به این هدایت دل می سپارد. در حدیث زیبایی آمده است.«خداوند وقتی آدم را آفرید، حیاء و دین و عقل را برابر انسان نهاد و گفت:انتخاب کن، انسان عقل را برگزید. سپس دین و حیاء به دنبال عقل حرکت کردند سؤال شد: و شما کجا می روید؟ حیاء و دین گفتند:و آنجا که عقل باشد ما نیز هستیم».(9) این پیروی ابتدایی دین و حیا همان رهنمود عقل است که با جزئیات خوبی و بدی دسترسی ندارد و بعد از آن تابعیت عقل از دین شروع می شود، تا به کمال خویش دست یابد.
اگر عقل گرایان افراطی ادعا کنند که عقل همه چیز را تشخیص می دهد، مشکل بزرگی رخ می نماید و آن اینکه به چه دلیل باید خوبی و بدی را دعایت کرد؟ اصلاً چرا ظلم بد است؟ اینجاست که ایمان به خداوند، ضمانت اجرایی و پشتوانه همه خوبی ها و بدیها می شود؛ چرا که به گفته داستایوفسکی:«اگر خدا نباشد همه چیز مجاز است». در آیه ای از قرآن(10) به نحو بسیار زیبایی توصیف شده که خوبیها به چه مبانی ای تکیه دارد که از معنای مخالف آن بدیها هم روشن می شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »

6) سوره احزاب، آیه 21.
7) سوره نحل آیه، 16.
8) مفاتیح الجنان.
9) اصول کافی، باب عقل و جهل.
10) سوره بقره، آیه 177.
آیا از نظر اسلام استفاده از دنیا و امکانات آن ممنوعیتی دارد؟در مورد استفاده از زینتهای دنیوی به شرط اینکه سبب غفلت از خدا و آخرت نشود و مانع رشد و کمال انسانی و تقرب به خدای متعال نباشد، اشکالی ندارد. قرآن مجید می فرماید:«بگو چه کسی زینتهای الهی را که برای بندگان خود آفریده، و روزیهای پاکیزه را حرام کرده است؟ بگو اینها در زندگی دنیا برای کسانی است که ایمان آورده اند( اگر چه دیگران نیز با آنها مشارکت دارند، ولی) در قیامت خالص برای مؤمنان خواهد بود اینگونه آیات(خود) را برای کسانی که آگاهند، شرح می دهیم».(11)
آنچه در اسلام حرام است، اسراف و تبذیر است. اموری که مؤمن مرتکب آنها نمی شود. مؤمن ساده زیستی را برمی گزیند، تا آنچه را که دارد، به نحو بهتری در راه خدا انفاق کند. در دین اسلام تاکید می شود که دنیا برای ماست نه ما برای او. دنیا و امکانات دنیایی با ما نخواهند ماند. پس مؤمن با استفاده از دنیا برای رفع ضروریات معقول و مشروع زندگی، اهداف بلند خویش را می جوید و اسیر دنیا نمی شود، که قناعت به زندگی دنیوی، رکود می آورد و رکود مساوی با خسران است.

« بخش پاسخ به سؤالات »

11) سوره اعراف، آیه 32.
چه کنیم تا در آن جهان حسرتمند نباشیم؟هر چه در این جهان بهتر انجام وظیفه بندگی خدا کنیم، حسرت ما در آن جهان کمتر خواهد بود. وظایف انسان به سه بخش تقسیم می شود:
بخش اوّل: اصول اعتقادات است؛ در این بخش باید به اصول دین یعنی توحید، نبوّت، معاد، عدل و امامت مؤمن و معتقد شد. این معرفت و اعتقاد را باید از طریق آموزش و یا مطالعه تحت نظر اسلام - شناسان به دست آورد.
بخش دوم: تهذیب و تزکیه نفس از رذایل اخلاقی است؛ در این بخش می توان اخلاق و سیره کسانی که این راه پرپیچ و خم را پیموده اند مطالعه کرد.
بخش سوم: عمل به احکام است که در رساله مراجع تقلید آمده است؛ آگاهی هر چه بهتر از این مسائل حسرت انسان را در جهان دیگر کمتر خواهد کرد.
یوم الحسرة یکی از نامهای قیامت است و از آیات قرآن استفاده می شود. کسی برای سفر بلند خویش توشه برنداشته است، دچار عین و حسرت می شود. و قرآن توشه را معرّفی نموده است «ان خیرالراد التقوی؛ همانا بهترین توشه راه تقوی می باشد»(12). آنچه که حاصل تأمّل در سه بخش مذکور می باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »

12) سوره بقره، آیه 197.
آرمانهای انسانی چیست و چگونه می توان به آنها دست یافت؟انسان تاکنون سه آرمان را دنبال نموده و برای تحققت آن کوشش زیادی کرده است: امنیّت، آزادی و رفاه.
البته دانش و فن آوری را نیز می توان به این سه آرمان اضافه کرد؛ ولی دانش و فن آوری(تکنولوژی) در واقع ابزار رسیدن به رفاه و امنیّت است.
انسان معاصر برای تأمین این مقاصد دست به ایجاد تشکیلات و سازمانهای بین المللی زده و مجموعه قوانینی را مانند حقوق بشر تدوین نموده است؛ امّا تمامی این روشها به بن بست رسیده یا کنوانسیونها تنها برای کشورهای ضعیف به کار گرفته می شود.
عطش انسان در گذشته و در عصر حاضر، که با این آرمانها برطرف نشده است، نشان می دهد که انسان، طالب غیب است و با ارتباط با بی نهایت به آرامش می رسد؛ از این رو دین - آن هم تنها در قالب اسلام - آرمان اساسی انسان است، که به نیازهای عظیم بشر پاسخ می دهد. بیش از یک قرن جانشین کردن علم به جای دین و انسان به جای خدا، نشان داد که نهایت این آرمانها پوچ گرایی و ناامیدی انسان است. این احساس بزرگ در انسان به شناخت خود انسان باز می گردد، که غرب و شرق او را نشناختند و بدین نسبت رسیدند. انسان در کمال بی نیازی طغیان و عصیان می کند: «ان الانسان لیطغی ان راه استغنی»(13). مگر آنکه راهی گشوده شود. در ادامه آیه چنین آمده است: «ان الی ربک الرجعی؛ بازگشت به سوی اوست». و این چنین مذهب راه را بر انسان می گشاید و او را از زندان تنگ آرمانهای حقیر نجات می دهد. انسان به هر چه برسد، آرمان و هدفی بالاتر از آن را جستجو می کند؛ از این رو باید هدفی داشته باشد که نهایتی نداشته تا اعتراض و بن بست و پوچی ایجاد کند. این هدف تنها در دین تأمین می شود. بر این اساس این گفته که: مذهب راهی باری رسیدن انسان است؛ غلط است. مذهب تنها راه رسیدن و تنها آرمان حقیقی انسان بوده و خواهد بود.

« بخش پاسخ به سؤالات »

13) سوره علق، آیه 7.
برای تحصیل توفیق چه کنیم؟مفهوم توفیق، سازوار گردانیدن اسباب، از سوی خداوند طبق خواهش بنده است و برای کسب توفیق باید مصمّم به انجام دستورات خداوند شد، هر چه مجاهده و فداکاری ما برای انجام وظایف بندگی بیشتر شود، بیشتر مشمول توفیق خداوند خواهیم بود. اگر چنین تصمیمی بگیریم و تلاش کنیم، به مدارج عالی ایمان نزدیک می شویم.
مردی به امام کاظم«علیه السلام» گفت: ای پسر رسول خدا! مگر من قادر به انجام تکالیف نیستم؟
فرمود: قدرت از نظر تو چیست؟
گفت: توان بر کار.
فرمود: آری توان به تو داده شده اگر کمک نیز به تو بشود.
آن مرد گفت: مرادتان از کمک چیست؟
فرمود: توفیق.
پرسید: توفیق چه اثری دارد؟
فرمود: اگر موفق بودی کار را انجام می دهی؟
چه بسا یک کافر توانش از تو بیشتر باشد ولی چون توفیق ندارد به انجام کار نیک دست نمی یابد... چرا غافلی از سخن شعیب پیامبر که گفت: «و ما توفیقی الا باللَّه؛ توفیق حاصل نمی شود، مگر به یاری خدا»(14).
پس توفیق به یاری خدا(و درخواست از او) و ترک معصیّت حاصل می شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »

14) بحارالانوار، ج 5، ص 42.
آیا این سخن نویسنده کتاب دانش و ارزش که می گوید باید از هست نتیجه نمی شود، درست است؟ و آیا این نتیجه گیری با مسأله فطرت در مبحث اخلاق مخالفت ندارد؟همان طور که در آن مبحث آمده ادعا این است که از هست و نیست، باید و نباید متولد نمی شود. از ادراکات واقعی، ادراکات اعتباری استنتاج نمی شود. از دانش، ارزش بیرون نمی آید. در این دید، ارزش همان باید و نباید است. و این ارزش ها از دانش ها استخراج نمی شوند و از جهان بینی، ایدئولوژی زاده نمی شود. جواب این که لازم است باید و نباید را تحلیل کنیم.
ما عطش را احساس می کنیم. از طرف دیگر با تجربه یافته ایم که آب عطش را برطرف می کند. آگاهی به نیاز(عطش) و آگاهی به آب مورد نیاز، که جوابگوی نیاز ماست؛ در ما آگاهی جدیدی را می زاید به این صورت که «باید آب بخورم»، این«باید» خود بیان یک ادراک و یک آگاهی است. آگاهی به رابطه میان عطش و آب.
حال پرسش این است که ارزش کدامیک از این هاست، عطش و نیاز؟ یا آب و آرمان؟ یا باید و درک رابطه؟ این هر سه می تواند به عنوان ارزش مطرح شود و مقصود ما از ارزش ها همان آرمان ها و هدفی هستند که معیار حاکم در زندگی انسان ها هستند.
اما سخن آخر این که، درست است که از هست و نیست چیزی بیرون نمی آید، ولی از بینش ما نسبت به چگونگی یک هستی و کیفیت یک پدیده، در ما احساس ایجاد می شود؛ مثل آن که وقتی بدانیم در بیرون در کسی هست احساسی بر نمی انگیزد، اما اگر بدانیم دوست است یا دشمن، احساس عشق، احساس عشق یا نفرت ایجاد می شود و حرکت و باید بدست می آید. این همان رابطه شناخت، احساس و عمل است و با این توضیح دیگر بریدگی وجود ندارد.باید و نباید، خود یک آگاهی است که از احساس مایه می گیرد و به عمل منتهی می شود.
انسان از این آگاهی و احساس برخوردار است،«انه علی ذلک لشهید، انه لحب الخیر لشدید؛ شهادت و حب، این هر دو در انسان هست و از ترکیب این دو، باید و نباید متولد می شود و عمل را به وجود می آورد».(15)
پاسخ. پرسش دوّم: می توانیم بگوییم این گرایش ما به خوبی و تنفر از بدی ها و حسن و قبح عقلی، درک عقل از خوبی و بدی، خود فطرت آدمی است و چیزی است که در انسان هست؛ هر چند بدون خداوند و منهای نور خدا اصلاً خوبی و بدی پشتوانه ندارد.
این احساس باید و نباید، دلیل حضور نور خداست. با این توضیح، شاید بتوان گفت براساس دیدگاه نویسنده ارزش، انکار فطرت هم بشود. البته با یک چرخش در مسأله.
اما آنچه روشن است، ایشان اخلاق علمی را محکوم می کند و می گوید نباید اخلاق تابع علم باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »

15) سوره عادیات، آیات 8-7.
اگر انسان با آگاهی مرتکب گناه شود آیا کیفر او دو برابر خواهد بود؟ و به این دلیل می توان از مطالعه خودداری کرد؟این پندار که باید از مطالعه نشریات مذهبی احراز کرد به این دلیل که تکلیف انسان سنگین تر می شود، صحیح نیست؛ زیرا اوّلاً: انسان اجمالاً به گناه بودن عمل توجّه دارد و آگاه نشدن از گناه به این دلیل که کیفر دو برابر نشود، بهانه ای بیش نیست. ثانیاً: کسی که دارای این پندار است می خواهد در گناه کردن آزاد باشد و محتمل است که جرم چنین کسی بیشتر باشد. ثالثاً: در حدیث می خوانیم کسی که می داند و عمل نمی کند تنها برای عمل نکردن مورد مؤاخذه قرار می گیرد؛ ولی کسی که یاد نمی گیرد، دو راه برای مؤاخذه او هست: یکی عمل نکردن و دیگری یاد نگرفتن.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا به این جهان آمده ایم؟1. هدف خلقت انسان.
2. نقش این جهان با ویژگی های خود در سیر تکاملی انسان.
بحث اول، در بخش انسان شناسی پاسخ داده شده است که باید مراجعه شود. در آن جواب می یابیم که با توجّه به استعدادهای آدمی، هدف انسان رشد و تحرک به سوی مقصد برتر که همانا عبودیت خداوند است می باشد.(16)
اما این جهان ظرف است که یک مرحله از حرکت آدمی را تأمین می نماید. انسان از دنیای رحم(مادر) به دنیای کنونی آمده، سپس به برزخ و دنیای آخرت سفر نموده و این سیر به بهشت و بعد از آن نیز ادامه دارد؛ چون بهشت منزل است نه مقصد. در این جهان، انسان با فراز و نشیب ها، مشکلات، خوبی ها و بدی ها، سختی ها و آسانی ها برخورد کرده و استعداهایش شکوفا می شود، و عبرت گرفته، توشه بر می دارد و راه خویش را برای آخرت هموار می نماید. فضای جهان طوری طراحی شده که مدام انسان را به تحرک و جلوگیری از خمودی می کشاند. ناآرامی و تغییر مدام فصول، طراحی زیبای خداوند را نشان می دهد. برای شناخت بیشتر دنیا و جهان، به آیات قرآن در این باره، و روایات به ویژه توصیف های علی«علیه السلام»در نهج البلاغه و شرح آن باید مراجعه کنید.

« بخش پاسخ به سؤالات »

16) سوره ذاریات، آیه 56.
آیا این که در کتاب شهید مطهری«رحمه الله»آمده است پیشرفت علم و تکنولوژی، باعث می شود انسان تحت تأثیر جاذبه های آن قرار گرفته و از معنویات فاصله بگیرد، سخن سستی است؟قاعده معروفی است که می گوید؛ بهترین دلیل وجود یک شی، وقوع آن است. این جریان به طور آشکار در جامعه غربی دیده می شود. خودکشی در سوئد که از مرفه ترین کشورهای اروپایی است بی داد می کند! منتقدان تمدن غربی اکنون در این باره مطالب زیادی نوشته اند.
استبعاد پرسش کننده، شاید به خاطر منافع تکنولوژی باشد. این منافع را نه شهید مطهری«رحمه الله» و نه هیچ عاقلی انکار نمی کند. همراه توسعه علم و تکنولوژی، باید انسان نیز توسعه یابد. این توسعه باطنی، جز با التزام به آموزه های دینی ممکن نیست. و توسعه فن آوری چنان انسان را مسحور خویش می نماید که غافل از خویش می شود. تلویزیون گر چه خوب است اما به گفته خود غربیان، اکنون به عاملی برای حذف تفکر و مطالعه تبدیل شده است. شاید اگر این ابزار در دست انسان های تربیت شده و توسعه یافته می بود، چنین آثاری نداشت. اما سوگمندانه اکنون چنین است. کتاب ها و گزارش های جالبی در این باره هست که باید مراجعه کرد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چگونه باید به وجود خدا یقین یافت با توجّه به این که استدلال گرچه راه سخن را می بندد، امّا همیشه یقین آور نیست؟شناختن خداوند بر دو گونه است: یکی «حصولی» که همان شناخت عقلانی و استدلالی است. شناختهای عقلانی همواره شناختی کلّی است. نتیجه چنین شناختی این می شود که: یکی هست که جهان را آفریده، امّا غایب است و انسان در دل با او آشنا نیست و او را نمی یابد و او موجودی است که این جهان را آفریده است و آن را تدبیر می کند. البته، شناخت عقلانی یقین آور است. امّا اگر انسان به تدریج تعلّقات خود را از غیر خدا قطع کند و به غیر خدا دلبستگی نداشته باشد، میان جامعه باشد، ولی فقط با خدا باشد، به جایی می رسد که حضرت علی«علیه السلام» می فرماید: «ماکنت اعبد ربّاً لم اره(17)؛ پروردگاری را که نبینم، نمی پرستم.» چنین کسی، هنگام پرستش رابطه قلبی خود با خدا را باز می یابد. برای او وجود خدا، مسئله نیست و دلیلی برای وجود خدا نمی طلبد. آیا هیچ کس برای وجود خود در پی دلیل می گردد؟! هرگز. او خود را با علم حضوری می یابد. کسی نیز که خدا را بیابد، رابطه خود را با خدا از گذر علم حضوری درک می کند.
این جاست که چنین کسی می گوید: «بِکَ عَرفتُکَ؛ تو را با خودت شناختم.» در دعای ابوحمزه می خوانیم که حضرت سجاد«علیه السلام» در پیشگاه خداوند عرض می کند: «...بک عرفتُکَ وَاَنْتَ دَلَلْتَنی علیک؛ خدایا! تو را با خودت شناختم.» و این گونه شناخت، «شناخت حضوری» است و بسیار ارزشمندتر از شناخت حصولی.

« بخش پاسخ به سؤالات »

17) اصول کافی، ج 1، ص 98.
بعضی می گویند اگر انسانها خوب باشند و یک نظام اخلاقی در جامعه حاکم باشد همان نتایج را منتج می شود که از نتیجه دستورات انبیاء حاصل می گردد؟انسان به موجب غریزه خود خواهی، همیشه طالب نفع خویش است این است که می بینیم قدرتمندان و صاحبان زور و قوه همواره بر ضعیفان ستم نموده و حقوق آنها را پایمال می کنند و از هیچ جنایتی خودداری نمی نمایند، بنابراین تنها یک نظام اخلاقی نمی تواند جامعه را به عدالت در تمام شؤون زندگی سوق دهد، زیرا برای جلوگیری از سرکشیها قانون لازم است و قانونگزار باید به صلاح و فساد جامعه کاملاً آگاه باشد و دارای دیدی وسیع و همه جانبه باشد قانون را فقط برای اصلاح جامعه وضع می کنند حدود معلومات و دید آنها کاملاً محدود است و گسترش ندارد این است که می بینیم نخست قانونی وضع می کنند و بعد به اشکالی برخورد می کنند و تبصره ها به آن می زنند و سرانجام آن را لغو و قانون دیگری به جای آن وضع می کنند، اما قانون انبیاء این طور نیست زیرا قوانین و دستورات پیامبران الهی همه از طرف خداوند متعال وضع شده است خدایی که دانشش همه ی عالم را فراگرفته و هیچ ذره یی از علم غیر محدود وی پوشیده نیست خداوندی که گذشته و حال و آینده برای او مطرح نیست و به آینده هایی بسیار دور همانگونه آگاهی کامل دارد که از حال با خبر است او بی نیاز مطلق است و احتیاج از هیچ رو در ذات مقدسش راه ندارد و چون انسانها را او بوجود آورده و آفریده است به احتیاجات و مصالح و مفاسد آنها کاملاً آگاه است چنین خدایی می بایست قانون جامعه ها را وضع کند و توسط رسولانش به آنان ابلاغ کند. وگرنه انسانها هرگز نمی توانند قانونی جامع و کامل که جوابگوی خواسته های جوامع باشد وضع و تدوین نمایند.
به طور خلاصه، غیر از جامعیّت حکم وحی که مشکلات محدودیت بشری را ندارد جامعه انسانی نیازمند پشتوانه برای اجرای قانون است. در صورت واگذاری به انسان، تجاوز طبیعی است و در صورت روی آوردن به زور ارزش و کرامت انسانی نادیده گرفته شده. پس قانون و نظام اخلاقی بدون ایمان مثل اسکناس بی پشتوانه است. بهترین راه قانون الی است که انبیاء«علیهم السلام» آورده اند که هم جامع است و هم از پشتوانه اجرایی یعنی ایمان و حکومت برخوردار است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا در زندگی انسان این همه حوادث و وقایع ناگوار پیش می آید؟اوّلاً ما محتاج یک شناخت از جهانی که در آن زندگی می کنیم هستیم و آن تحت عنوان یک اصل کلّی است که دنیا جای پرورش و آزمایش است. اینجا گاهواره نیست که پیوسته پستانکی در دهان انسان باشد و او را ناز و نوازش کنند! پس همانطور که فرزند خویش با تشویق و گاه با کاری سخت تمرین می دهیم و روحیه اش را تربیت می کنیم خودمان هم در قانون مستثنی نیستیم و بر همین اساس قرآن می فرماید: «نبلوکم بالشرّ و الخیر فتنةً؛(18) شما را با بدی و خوبی می ازمائیم.» و روشن است که اوج گرفتن و رشد و بهشت در ارضای تمایلات ما نیست بلکه سختی و تحمل می طلبد. پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله» می فرماید: «الجنة محفوفة بالمکاره؛(19) بهشت در لابلای ناگواریها پیچیده شده.» بنابراین جای شکوه نیست. وظیفه انسان انجام تکالیف الهی که متضمن سعادت اوست می باشد. پس با تلاش در او زندگی و توکل بر خدا، امور به آسانی خواهد رسید که «انّ مع العسر یسرا؛ با هر سختی آسانی هست.»(20)
2. زندگی رویگردهای شیرین هم دارد. اما انسان با ناسپاسی فقط از کمبودهایش دم می زند.
3. بسیاری از حوادث آثار بی نظمی های خود انسان است چنانکه فرمود: «ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم؛(21) آنچه از مصیبتها به شما می رسد به خاک عملکردهای دستهای خودتان است.»
4. این حوادث در بسیاری موارد غفلت را می زداید - نقاط ضعف و وابستگی را نشان می دهد - راه تضرع و اتصال به خداوند را باز می کند و از توسل به اولیاء دین«علیهم السلام» را میسر می کند.

« بخش پاسخ به سؤالات »

18) سوره انبیاء آیه 35.
19) نهج الفصاحه.
20) سوره الم نشرح، آیات 6 - 5.
21) سوره شوری، آیه 30.
چه باید کرد که انسان یک بعدی نباشد؟بهترین انگیزه برای کسب یک عامل رشد، هما علاقه است ولی کافی نیست. برای آنکه آن کمال را پیدا کنیم باید سود و زیان یک بُعدی بودن را دریابیم. در بینش مترقی دینی به ویژه تشیع که تبلور حقیقی اسلام است به فوائد جامع نگری اشارات ارزشمندی شده که محرّک خوبی است. البته چند بُعدی بودن، اگر در عمل و رفتار منظور باشد که انسان هم در دانش هم در بینش و هم در عمل جامع ویژگیهای مثبت باشد باز نیازمند یک مرحله فکری است که به تعدیل در رفتار و در ابعاد مختلف انسانی می انجامد پس وقوف و آگاهی به آثار مثبت اوّلین قدم است در این باره آیه ای مشهور است که می فرماید: «فبشر عبادی الذین یستعون العول فیتبعون أحسنه؛(22) بشارت بده بندگانم را ، آنان که حرفها را شنیده و سپس نیکوترین را انتخاب می کنند.» پس این آیه می فرماید کسی که گوش خویش را آماده شنیدن گوناگونی گفتارها می کند، توفیق انتخاب بهترین را دارد. البته باید انسان میزانهای کلی مکتب را در دست داشته باشد مثلاً در آیه دیگری همین قول احسن و نیکوترین گفتار را که در آیه گذشت معنی نموده است که باید دارای سه عنصر باشد:
الف) دعوت به خدا باشد و نه خویش(توجّه به محتوای پیام)؛
ب) خود شخص دعوت کننده ایمان و باور داشته باشد(بررسی شخصیّت گوینده)؛
پ) عمل صالح و نیک در پی داشته باشد(تعهد پذیری دعوت کننده)؛
ت) تسلیم در برابر حق(23).
2. از علی«علیه السلام» حدیث جالبی است که می فرماید: «مَنْ استقبل وجوه الْاراءِ عرف مواضع الخط؛(24) هر کس از آراءِ مختلف استقبال کرد مواضع خطا را می شناسد.» این حدیث نشان از برخورد باز مؤمن می دهد.
3. باز از معصوم«علیه السلام» داریم که دانشمندترین شما کسی است که علم دیگران را به دانش خویش می افزاید(25). این حدیث نیز نشان می دهد که مؤمن خود را حصار دانش خود قرار نمی دهد و از دیگران متواضعانه استفاده می کند.
4. حدیثی که می فرماید حکمت را بگیر! ولو از دهان اهلش نباشد(26).
علامت شکستن انحصار در محل اخذ دانش است و اصولاً مؤمن مثل زنبور عسل است که از هر گلی استفاده می کند پس از ذکر فواید تنوع در یادگیری دانش و بررسی اختلاف نظرها به ضررهای محدود کردن خویش و یک بعدی نظر کردن پی می بریم. پس از این مرحله، نوبت به سازندگی خویش می رسد که فقط به یک بُعد وجود خویش نپردازیم و اصولاً مفهوم توحیدی بودن همین است که مؤمن وحدت شخصیّت پیدا می کند. برای این منظور نیاز به یک برنامه تربیتی است که با مطالعه کتب مفید علمای حوزه(27) و مشورت با یک مربی صالح حاصل می شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »

22) سوره زمر، آیه 18.
23) سوره فصلت، مفاد آیه 33. «و مَنْ أَحسن قولاً ممن دعا الی اللَّه و عمل صالحاً و قال إِننّی من المسلمین».
24) نهج البلاغه، کلمات قصار.
25) و 4 - اصول کافی باب علم.
26)
27) کتبی با عنوان اخلاق در قرآن از استاد مکارم شیرازی و استاد مصباح و... بسیار مفید است.
2 انسان فرض می شود که هر 2 کار خوب انجام می دهند یکی مؤمن و دیگری بت پرست چه فرقی میان آنها می باشد؟عملی را آنگاه که تحلیل کنیم 2 گونه متصوّر است: عملی که با گذر از این 2 مرحله:
1. شناخت
2. احساس و انگیزه
سپس عمل سرچشمه گرفته باشد و آنکه چنین نباشد.
آن عملی که با آن مقدّمات انجام شود دارای ارزش است ولی عملی که بدون این مقدّمات باشد فاقد ارزش. اگر من دستی بر سر یتیم کشیدم که با پشتوانه ارزشی همراه بود و انگیزه ای خدائی داشت با دستی که چنین پشتوانه نباشد هر چند در نتیجه یکی است و هر 2 دست کشیدن است امّا او برای خداست و انتظاری ندارد و شکل و اثر عملی با آنکه نظر به مال او دارد بسیار متفاوت است.
اگر بنا باشد اعمال با چنان پشتوانه ای نباشد و با انگیزه خدائی نباشد چه ضامن اجرائی خواهد داشت. اگر بنا باشد خوب بودن ضامن اجرا باشد برای چه باید خوب بود؟ آنجا که بَصر نیست چه خوبی و چه زشتی.
پس ملاک عمل نیست ملاک انگیزه و پشتوانه عمل است. و آن انگیزه الهی و خدائی است که ضامن اجرائی فرد و جامعه است. گیریم که تعداد معدودی آنقدر خوب باشند که هیچ خطائی انجام ندهند امّا این چه تأثیری بر جامعه ای می تواند داشته باشد که آن همه در جزئیات تشنه هوس ها و آلودگی ها هستند تا جائی که هیچ مرزی برای انحطاط قائل نیستند. چه زیبا کلامی است از مولا امیر مؤمنان: «دینکم دینکم فانّ الحسنات فی غیره الایقبل و انّ السیئات فیه یغفر؛ در راه دین بدی ها بخشیده می شود که در غیر دین خوبی ها هم بی ارزش است».

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا ملاک حقیقت بودن یک چیز، تجربه موارد صدق آن نیست؟گرچه این تجربه یک نشانه از حقانیّت موضوع است امّا این امر کلیّت عقلی ندارد. چون ما آن مورد را در تمامی شرایط و زمان ها تجربه نکرده ایم. و خود تجربه نشان داده است که میدان جامعی را حاصل ننموده است. عوارض جانبی در غالب داروها نشانگر این معضل است. و در یک طرح فکری صحیح و به خصوص دینی باید چهار ویژگی داشته باشد:
1. استناد(یعنی برای ادعا خودش سند و دلیل بیاورد).
2. جامعیّت(نقص نداشته باشد).
3. هماهنگی(بخشی، بخشی دیگر را نقض و نفی نکند).
4. موفقیّت در عمل(یعنی طرحی خیالی نبوده و در صحنه عمل نیز توفیق داشته)

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا شک و تردید در مبانی دینی مذموم واقع می شود. مگر نباید دین را با استدلال پذیرفت؟قطعاً پذیرش دین با سنجش باید همراه باشد امّا شک چند جور است.
گاهی آدمی در شک خویش بازی می کند و آنرا زمینه برای بازیگری خویش قرار می دهد(28).
بعضی مواقع نیز در این تردید فقط به رفت و آمد می پردازد و در بیراهه ها وقت تلف می کند(29)، که اینها نشانه ادبار دل و انحراف است.
و گاه همین تردید را زمینه ای برای تحقیق قرار می دهد و با آنان که لیاقت مشورت و پرسش دارند مرتبط می شود مثل آنکه وقتی می بینم ماشین حرکت نمی کند و گمان می کنم که خراب باشد بیهوده به کارهای فرعی نمی پردازم و به جستجوی اشکال پرداخته، یا به کارشناس مراجعه می کنیم. این نوع سوّم خوب و مطلوب است و به نتیجه می رسد و در فکر دینی ما از آن استقبال هم شده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »

28) سوره دخان، آیه 9.
29) سوره توبه، آیه 45.
ایمانی که به دنبال تفکّر منطقی باشد چه خاصیّتی دارد؟اگر منظور پرسش کننده این باشد که انسان در کسب ایمان، می تواند به استدلالات صرفاً عقلی و قیاس های منطقی اکتفا کند، جواب منفی است. زیرا در دین کامل ما انسان از عقل و قلب و جوارح برخوردار است که هر کدام باید تغذیه شوند. از آنجا که دین باید با براهین و بیّنات پایه ریزی شود عقل با این تمهیدات سرشار می شود و سپس قلب که کانون احساس و ایمان است «لمایدخلی الایمان فی قلوبکم»(30)با موعظه ها و عبرت ها در ستبر خوف و رجاء سیراب از ایمان می شود و اعضاء و جوارح با عمل و اقدام(اطاعت) به ثبات ایمانی کمک می کنند. بر همین اساس است که اصطلاحات دینی هم معرّف درجات است. اسلام، ایمان تقوی که مسلم و مؤمن و متّقی را می سازد در غیر این صورت ایمان به تعبیر روایت، ایمانی عاریتی خواهد بود که با اوّلین نسیم ها، نه طوفان ها متزلزل می شود و به ما توصیه شده است که در دعا بگوییم «لا تَجْعَلنی مِن المُعارین؛ خدایا مرا از مُعارین قرار نده»!
از امام صادق«علیه السلام» پرسش می شود معارین چه کسانی هستند؟
می فرماید: آنان که ایمان در نزد آنها عاریه است(31).

« بخش پاسخ به سؤالات »

30) سوره حجرات.
31) اصول کافی، باب دعا.
رابطه ایمان با آگاهی چیست؟آگاهی و معرفت و شناخت اساس ایمان و گرایش است و انسان نخست باید از یک جهان بینی اصیل، آگاهی پیدا کند آنگاه به حقیقتی که آگاه شده یعنی وجود خدا و یگانگی او و حقّانیّت پیامبران عقیده و ایمان پیدا کند.
واضح است که ایمان، احساسی است که ویژه قلب است و قلب از آنچه خبر ندارد پس عشق و نفرتی هم پا نمی گیرد. شناخت و تلاش ذهنی، قلب را که کانون ایمان و احساس است به رشد و ترقّی می رساند که در دعا نیز تقاضای آگاهی و شناخت شده است مثل این دعا «أّللهمَّ عَرِّفْنی نَفْسَکَ؛ این معرفت زمینه ساز ایمانی عمیق تر است».

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا باید از خدا بترسیم؟باید توجه داشت که ترش از خدا و عذاب خدا در واقع به ترس از اعمال ناشایسته ای که خود انسان انجام می دهد برمی گردد. خداوند رحیم و مهربان است و تمام رحمت ها و مهرهایی که افراد با یکدیگر دارند، خداوند به آنان داده است. رحمت و مهر پدران مادران نسبت به فرزندان از خداست. بنابراین خداوند هیچ گاه بی جهت کسی از عذاب نمی کند، و این که خداوند در آخرت جهنم را آفریده برای کافران و عاصیان و متخلفان از دستورات اوست و در احادیث(32)آمده است که در هر قلب هر انسان مؤمنی دو نور است: نور خوف (ترس) و نور رجاء (امید) از سوئی باید از عذاب خدا بترسد و از سوی دیگر باید به رحمت خداوند امیدوار باشد.
نکته دیگر اینکه تا وقتی انسان بالغ نشود، قلم مواخذه برای وی مقرر نمی گردد، و خداوند او را عقوبت نمی کند.
با این وصف روشن که ترس از عذاب خدا مطلوب و سازنده است، به گونه ای که انسان را به یاد آخرت و عذاب آن می اندازد. ولی این ترس به گونه ای نیست که انسان را گرفتار وحشت کند؛ مانند ترس های که برای افراد در این جهان پیدا می شود.
و کسی که از خدا می ترسد و به رحمت او امیدوار است، باید به وظایف دینی خویش توجه کند و در مرحله نخست اعتقادات را (توحید و نبوت و معاد و عدل و امامت) را براساس دلیل و برهان بیاموزد و سعی کند نفس خویش را به ارزش های اخلاقی متّصف ساخته از رذائل پاک کند و به وظایف عملی که در رساله مرجع تقلید وی آمده است، دقیقاً عمل نماید.

« بخش پاسخ به سؤالات »

32) قال الصادق«علیه السلام» کان الی علیه السلام یقول : اندلیس من عبد مؤمن اِلاّ و فی قلبه نوران : نور خیفة و نور رجاء لو وزن هذا لم یزد علی هذا و لو وزن هذا لم یزد علی هذا؛ هیچ بنده مؤمنی نیست مگر اینکه در قلب او دو نور است: نور خوف و نور امید. اگر این سنجیده شود از آن دیگری افزون نیست و اگر آن اندازه گیری شود بر این اضافه نیست.(کافی ج 2، ص 67).
معیار شناخت خوبیها و بدیها چیست؟یکی از بهترین موهبت های خداوند به انسان عقل است که خوبی و بدی را به طور کلی تشخیص می دهد. مثلاً اینکه ظلم بد است و عدالت و محبت، خوب اما از آنجا که انسان در جهانی زندگی می کند که پر از رابطه هاست نمی تواند به این مقدار رهنمود عقل کفایت کند چون انسان با خویش، یا دیگران با نظام هستی رابطه دارد و این رابطه ها ضابطه و قانون می خواهد که با توجّه به خوبی و بدی و مصالح واقعی انسان تشکیل و تدوین شده باشد. و به خاطر عدم دسترسی عقل، پای وحی به میان می آید که به همه این پیوندها و رابطه ها و رابطه ها آگاه است البته این انتخاب نیز به رهنمود عقل است چون عقل گستره آگاهی وحی را از خویش وسیع تر می بیند و به این هدایت دل می سپارد در حدیث زیبای آمده است خداوند وقتی آدم را آفرید حیاء و دین و عقل را برابر انسان نهاد و گفت انتخاب کن انسان عقل را برگزید. پس دین و حیاء به دنبال عقل رفتند. سؤال شد شما کجا می روید؟ حیاء و دین گفتند ما آنجا که عقل باشد هستیم.(33)
این پیروی ابتدایی دین و حیاء همان رهنمود عقل است که به جزئیات خوبی و بدی دسترسی ندارد و بعد از آن تابعیت عقل از دین شروع می شود تا به کمال خویش دست یابد. و تازه اگر عقل گرایان افراطی ادعا کنند نه عقل همه چیز را تشخیص می دهد. مشکل بزرگی رخ می نماید و آن اینکه به چه دلیل باید خوبی و بدی را رعایت کرد؟ اصلاً ظلم چرا بد است؟ اینجاست که ایمان به خداوند ضمانت اجرایی و پشتوانه همه خوبی ها و بدیها می شود. چرا که به قول داستایوفسکی اگر خدا نباشد همه چیز مجاز است. در آیه ای از قرآن(34) خوبیها بسیار زیبا توصیف شده که به چه مبانی تکیه دارد و از معنا مخالف آن بدیها هم روشن می شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »

33) اصول کافی باب عقل و جهل
34) سوره بقره آیه 177.
بهترین معرفی از قرآن و عظمت آن چیست؟بهترین معرفی از قرآن در ترکیب دو آیه و سپس توضیح آن نهفته است.
1. آیه اول «ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم؛این قرآن به بهترین و محکم ترین راه هدایت می کند.»(35)
2. چرا چنین ادعایی در قرآن شده مگر چه می آموزد؟
آیه دوم می فرماید «علمکم ملاتکونوا تعلمون؛ به شما چیزی را می آموزد که نمی توانستید بدانید.»(36)
نه آنکه نمی دانستید، نه! در حیطه قدرت شما نبود که به این دانش راه یابید.
مگر چه دانشی را می آموزد که از حوزه آگاهی بشر خارج است؟
3. توضیح اینکه ما انسان ها چهار رابطه داریم.
1. با خود، با جهان، با دیگران و با خدای هستی
این رابطه ها نیازمند ضابطه و قانونمندی است چه چیزی می توانست عده دار شود که این ضابطه های حاکم بر انسان، هستی و ... را پیدا کنیم. نه غریزه ما و نه علم انسان که در محدوده تجربه هاست و نه وجدان بشری و نه عقل محدود و حتی عرفان نمی توانست این نیاز ما را بر آورده کند قرآن که همانا وحی و ارتباط با علم بی نهایت خداوند است این ضوابط حاکم بر روابط را برای انسان تبیین نمود و نور را به زوایای تاریک زندگی بشر تاباند.
مهم ترین موضوع عالم یعنی انسان را توضیح داد و اندازه و هدف و مقصد و راه و وسایل او را به زیبائی روشن نمود. موضوعی که برای همه دانشمندان فلاسفه، عرفا مجهول است. و سپس انسان را به دست معلمین سپرد که امین راهند و راه شناس ( اهل الذکر که به ائمه اطهار«علیهم السلام» تفسیر شده) آیا عظمتی بالاتر از این می توان سراغ کرد؟ شما اگر بخواهید یک ماشین برقی را که نو خریده اید به برق بزنید به کتاب راهنما مراجعه می کنید که دستگاه نسوزد. قرآن کتاب راهنمای انسان است که او را نه تنها از صدمات محفوظ می دارد بلکه به رشد حقیقی خود می رساند.

« بخش پاسخ به سؤالات »

35) سوره اسراء، آیه، 9.
36) سوره بقره، آیه، 239.
احادیثی که یک ساعت فکر را بهتر از هفتاد سال عبادت می داند، یا در قرآن دستور آن رسیده، آیا شامل تفکر در هر موضوعی می شود؟تفکری که در احادیث اسلامی برای آن فضیلت بسیار وارد شده تفکری است که در مسیر تکامل معنوی انسانی باشد و تفکری که انسان درباره ی مسائل مادی بدون هیچ گونه ارتباطی با مسائل معنوی داشته باشد از آن خاصیت برخوردار نیست مثلاً انسان بیندیشد که هدف از، آفرینش وی چیست؟ و این که خلقت او بیهوده نمی باشد و ارزش او به چیست؟ این تفکر که انسان را به هدف خلقت، که همان رشد آدمی و در بستر عبادت خدا است ، متوجه می سازد و عبادت ارزشمند انسان در طول عمر می تواند معلول چنین تفکری باشد.
در قرآن به زیباترین شکل جریان فکری مطلوب اشاره شده است، همانا در آفرینش آسمانها و زمین و اختلاف شب و روز، نشانه هایی برای صاحبان عقل است، کسانی که خدا را یاد می کنند، ایستاده، نشسته، و بر پهلو آرامیده ... و یتفکرون فی خلق السموات والارض ربنا ما خلقت هذا باطلاً... و همچنین در آفرینش زمین و آسمان اندیشه می کنند( و نتیجه می گیرند) که ای خدا! تو اینها را بیهوده نیافریدی(37)
پس می گویند خدایا تو پاکی! و ما را از عذاب آتش حفظ نما چنین است که تفکر به ارتباط و عبودیت خداوند منتهی می شود. اما به هر حال مطلوبیت تفکر همچنان باقی است.

« بخش پاسخ به سؤالات »

37) سوره آل عمران آیات، 181 تا 192.

logo new موسسه در راه حق، نشر و ترویج معارف اسلامی