راه های شناخت خدا / آفاتی / عقلی

پرسشپاسخ
راه های بشر به سوی خداشناسی کدام است؟به طور کلی راه های بشر به خداشناسی سه نوع است:
الف: راه دل یا راه فطرت.
ب: راه حس و علم یا راه طبیعت.
ج: راه عقل یا راه فلسفه.
هر کدام از راههای مذکور، خود بحث مفصلی می طلبد که در جای خود توضیح داده شده است اما به طور اجمال می توان گفت:
راه فطرت، یعنی انسان به حسب ساختمان خاص روحی خود، متمایل و خواهان خدا آفریده شده است. در انسان خداجویی و خدا خواهی و خداپرستی به صورت یک غریزه نهاده شده است همچنان که غریزه جستجوی مادر در طبیعت کودک نهاده شده است.
راه حس و علم نیز به نوبه خود به راه هایی منشعب می شود که به طور اجمال می توان گفت: مطالعه احوال موجودات نشان می دهد که ساختمان جهان و ساختمان واحدهایی که اجزاء جهان را تشکیل می دهند «حساب شده» است. هر چیزی جایی دارد و منظوری از این قراردادن ها در کار بوده است. قرآن کریم با اصرار بی نظیری افراد بشر را به مطالعه در خلقت و ساختمان موجودات به منظور شناختن خداوند سوق می دهد.
راه سوم: راه عقل است؛ این راه هر چند دشوارترین راه است، اما از یک نظر کامل ترین آن هاست چرا که از طریق تعلیم و تعلم، تمام دریافت های انسان ها به یکدیگر منتقل می گردد که می توان از این راه مانند برهان امکان و وجوب به برهان صدیقین، و حرکت جوهری در این قسمت نام برد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چطور می توان به وجود خداوند متعال یقین کرد؟در این باره یا باید در جهت تزکیه نفس و پاکی باطن کوشش نمود و خود را شناخت که معرفت نفس راهی است برای معرفت پروردگار یا از طریق براهین و استدلالهای عقلی و فلسفی به وجود خداوند یقیین حاصل نمود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
e
یک دلیل عقلی بر اثبات وجود خدا اقامه نمائید.؟هستی بر دو قسم است:
1. هستی مستقل؛
2. هستی مربوط و متکی به غیر.
تردیدی نیست که هستی موجودات جهان هستی مستقل نیست زیرا منظور از هستی مستقل این است که وجود از آن خود آن موجود باشد و در هستی نیاز به دیگری نداشته باشد در صورتی که اگر موجودات در هستی قائم به نفس باشند و ذاتشان عین هستی باشد نباید سابقه نیستی داشته باشند و نیز نباید دستخوش حرکت و تغییر شوند وقتی ثابت شده که موجودات دارای هستی مستقل نیستند و هستی آنان مربوط و متکی به غیر است ناگزیر باید یک هستی مستقل باشد تا آنان هستی خود را از او گرفته باشند و آن وجود و هستی خداوندی است که ذاتش عین هستی و کمالات هستی است و او است که هستی بخش نسبت به تمام موجودات است.
نکته ای که لازم به تذکر است این است که خاصیت موجودی که در هستی استقلال ندارد این است که همواره نیازمند است و همانگونه که در اصل هستی نیاز به خداوند داشته در بقاء هستی نیز دارای نیاز است و اگر لحظه ای فیض هستی از خداوند قطع شود معدوم و نابود خواهد شود و از این برهان عقلی نتیجه می گیریم که ذات مقدس پروردگار آفریدگار ما و همه موجودات و دارای حیات است و زندگی موجودات دیگر دلیل زنده بودن او است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
e
محال بودن اجتماع نقیضین چگونه است؟مسائلی که انسان آنها را از راه عقل درک می کند بر دو گونه است:
1. مسائل بدیهی؛
2. نظری.
مسائل بدیهی چیزهایی است که عقل و خرد بدون تشکیل مقدمات و اندیشه آنها را درک می کند و مسائل نظری چیزهایی است که با اندیشه و مقدماتی می توان به آنها دست یافت.
مسئله محال بودن اجتماع نقیضین از مسائل بدیهی است که نیازی به اندیشه و ترتیب مقدمات ندارد و اگر در این مسئله درک عقل و خرد را در وجود خویش اشتباه بدانیم در این صورت نمی توانیم به هیچ یک از مسائلی که خرد ما را از راهنمایی می کند اعتماد پیدا کنیم.
مسئله محال بودن اجتماع نقیضین مسئله یی است که زیر بنای تمام ادله و براهین در مسائل علمی و فلسفی است و اگر آن را نادیده گرفتیم دیگر نه خداشناسی و نه اعتقاد به دیگر مسائل اعتقادی صورت علمی پیدا نخواهد کرد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
در پاسخ ادعای مادّیها در مورد نظمیهای جهان خلقت گفته می شود «کسی می تواند تمام یا قسمتی از حوادث جهان را بی نظم معرفی کند که به تمام اسرار آفرینش واقف باشد در حالی که معلومات و کشفیاتی که نصیب بشر شده در برابر مجهولات بشر حکم صفر را دارد ممکن است طرف مخالف همین جواب را در مورد «اثبات نظام صحیح جهان» که به اتکاء - معلومات کنونی صورت می گیرد، بخود، برگرداند و بگوید: شما هنگامی می توانید نظام جهان را ثابت کنید که به تمام اسرار خلقت آشنا باشید، با این علم محدود چگونه جهان نا محدود را حکیمانه می دانید؟هرگز ما نمی گوئیم که: با پیشرفت قابل توجه علم، همه اسرار این جهان برای بشر معلوم گشته است و تمام معماهای جهان آفرینش حل گردیده است بلکه چنانکه دانشمندان می گویند هر اندازه بر حجم معلومات بشر افزوده می شود بهمان نسبت تعداد مجهولات وی نیز افزایش می باید بلکه ما می خواهیم ثابت کنیم: این جهان (تا آنجا که علم آنرا کشف کرده، و پرده از روی آن برداشته) دارای نظم حکیمانه و حیرت انگیزی است، اما درباره آنچه از نظر علوم مستور مانده نمی خواهیم داوری کنیم، ما می گوئیم همین دایره ای را که علم روشن ساخته سراسر نظم است و حساب، البته این دایره گرچه در برابر مجموع اسرار جهان خلقت حکم «صفر» را دارد ولی نسبت بخود دایره اندازه وسیع و قابل توجهی است همین اندازه برای اثبات وجود خداوند حکیم و دانا کافی است، زیرا نمی توان یک - میلیاردم نظمی را که علم روشن ساخته، معلول تصادف و طبیعت فاقد شعور دانست بلکه می توان آنرا نمونه ای از بقیه سازمان جهان هستی قرار دارد.
بد نیست برای روشن شدن مطلب این مثال را در نظر بگیرید: فرض کنید کتاب فوق العاده - قطور ضخیمی در یکی از سردابه های زیرزمینی مربوط به زمانهای گذشته بدست ما بیفتد و پس از سالها کوشش و تلاش مداوم و استفاده از صدها کتاب دیگر و استاد موفق شویم چند صفحه ای از آنرا بفهمیم و در همین چند صفحه یک دنیا حقایق و اسرار بلکه در هر سطری نکته ای پر مغز و مطلبی عالی و - پر ارزش بیابیم که حاکی از یک مغز بسیار توانا و علم سرشار باشد ما گرچه از مطالب بقیه کتاب و از - صحت و سقم آن بکلی بیخبریم، ولی اجمالا از همین چند صفحه می توانیم پی ببریم که این کتاب اثر یک نابغه جهان علم و یک دانشمند لایق و برجسته بوده است بلکه ممکن است از همین چند صفحه اجمالا بفهمیم که در صفحات ناخوانده هزاران اسرار و نکات پرمغز علمی است که هنوز ما شایستگی درک آنرا پیدا نکرده ایم.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا می توان گفت: وقتی سلول تخم در جنین به وجود آمد خود بخود بزرگ می شود چه خدایی باشد یا نه؟در جواب آنها بطور خیلی ساده باید گفت اگر ما مصالح ساختمانی را از قبیل خاک و آجر گچ آهک آهن و غیره را در یک قسمتی از زمین جمع کنیم آیا عقل هیچ صاحب شعوری باور می کند که در اثر تصادف باد باران و غیره این مصالح ساختمانی با دقت نظم شگرفی با هم ترکیب شود و ساختمانی زیبا و مجلل دارای اطاقهای متعدد چراغهای الوان و گوناگون رنگ آمیزی جالب و... از کار درآید در حالی که هیچ نیروی متفکره یی در آن - دخالت نداشته باشد مسلما نه بلکه اضافه بر مصالح نقشه ی مهندس کاردان سرپرستی معمار بناء آهنگر و صدها عوامل دیگر لازم است تا به صورت یک خانه ی مسکونی درآید.
اگر در مورد یک ساختمان که فقط از اجزایی ترکیب می شود و سازمانی در پیچ او اسرارآمیز ندارد نمی توانیم بپذیریم که در اثر تصادف و خود بخود به وجود آمده باشد پس چطور ممکن است که سازمان مغز، سر، چشم گوش قلب دستگاه گوارش و... که با نهایت نظم و دقت درست شده اند که آثار علم و قدرت و بینش کامل از هر گوشه ی آن پیدا و نمایان است خود بخود رشد و نمو پیدا کنند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
نوشته بودید یک نظام شگفت انگیز ممکن نیست از روی تصادف به وجود آید با اینکه گاهی پزشکان از مریضی قطع امید می کنند ولی ناگهان بطور اعجاز شفا می یابد؟شفا یافتن این مریض معلول علل و عوامل مرموزی است که پزشکان نمی تواند آنها را ارزیابی کنند و در بحث معجزات در علم کلام این مطلب به ثبوت رسیده که معجزات استثنایی در قانون علیت نیست بلکه معجزات نیز از علل و اسرار مرموز برخورد می باشند و ناآگاهی از اسرار و علل غیر مرئی غیر از علت نداشتن است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
یک دلیل برای اثبات خدا بنویسید؟یکی از راههای اثبات وجود خدا مطالعه در کتاب خلقت و نظم آن است یعنی اگر عقل جایز دانست که مثلا علامه ی مجلسی که چند هزار صفحه کتاب نوشته، مردی بی سواد بوده که چشم خود را بسته و قلم روی کاغذ نهاده است پس از سیاه کردن چند هزار صفحه، اتفاقا به صورت چند جلد کتاب علمی، مفید، در آمده باشد اگر عقل چنین چیزی را جایز دانست آنوقت جایز می داند که جهانی بدین منظم به طور اتفاق پدید آمده باشد و اما بیان علمی آن این است که:
اگر فرضا 10 عدد سکه که روی آنها از شماره 1 تا 10 نوشته شده باشد در کیسه ای بریزیم آنگاه چشم خود را بسته و به قصد اینکه می دهیم به ترتیب آن 10 سکه را در آوریم یکی را بیرون بیاوریم درباره آن 10 احتمال می دهیم که یکی این است که همان اولی بوده باشد. این سکه را در کیسه انداخته سکه دیگری بیرون می آوریم درباره آنهم 10 احتمال می دهیم که یکی از آنها این است که این سکه دو می باشد یعنی همان باشد که رویش نوشته شده است(2) ولی احتمال اینکه اولی، اولی و دومی، دومی باشد 1% است که اینک برای روشن مطلب هر 100 احتمال را ذکر می کنیم:
1 و 10 ، 2 و 10 و ... 10 و 10
1 و 9 ، 2 و 9 و ... 10 و 9
1 و 8 ، 2 و 8 و ... 10 و 8
1 و 7 ، 2 و 7 و ... 10 و 7
1 و 6 ، 2 و 6 و ... 10 و 6
1 و 5 ، 2 و 5 و ... 10 و 5
1 و 4 ، 2 و 4 و ... 10 و 4
1 و 3 ، 2 و 3 و ... 10 و 3
1 و 2 ، 2 و 2 و ... 10 و 2
1 و 1 ، 2 و 1 و ... 10 و 1
همه این احتمالات درباره این دو عدد سکه به ذهن می آید که یکی از آنها مورد نظر است و آن این است که اولی اتفاقا همان اولی و دومی همان دومی باشد. حال آن سکه را هم در کیسه ریخته سومی را بیرون می آوریم به همان بیان گذشته احتمال اینکه سومی، همان سومی باشد یک در ده است ولی احتمال اینکه اولی همان اولی و دومی همان دومی و سومی همان سومی باشد یک در هزار است و در چهارمی یک در ده هزار و در پنجمی یک در صد هزار و در ششمی یک در یک میلیون و در هفتمی یک در ده میلیون است و در هشتمی یک در صد میلیون در نهمی یک در هزار میلیون و درد همی کی درده میلیون خواهد بود که هیچ عاقلی آنرا قابل اعتماد نمی داند و نمی گوید که مثلا:(اگر ده هزار میلیون کاسه است که در دهمی یک در ده میلیون خواهد بود که هیچ عاقلی آنرا قابل اعتماد نمی داند و نمی گوید که مثلا:(اگر ده هزار میلیون کاسه است که درد پراکنده است یکی مسموم باشد باید از تمام کاسه ها اجتناب کنیم.)
حال وقتی احتمال تصادف در 10 عدد سکه اینقدر ضعیف و خنده آور است چگونه می توان احتمال داد که میلیاردها موجود مربوط به هم که هر یک از آنها دارای نظامی است و هر یک صدها شرط دارد، اتفاقا و خود به خود به وجود آمده باشند؟
بزرگان دین هم گاهی این برهان را به این صورت بیان نموده اند که آیا ممکن است طوفانی که اتفاقا از جنگلی عبور می کند درختها را خرد کند و اتفاقا به صورت تخته هایی اندازه هم درآورده و اتفاقا آنها را به زمین هایی بیفکند که روی آن زمینها میخهایی باشد که آنها هم اتفاقا در آن جا به طور عمود روی زمین قرار گرفته باشند و اتفاقا میخها در همان جای تخته فرو رود که باید برود و اتفاقا در اثر طوفانی شدن سیلها این تخته های میخکوب شده به هم متصل و درست به صورت کشتی بسیار منظم درآید دارای هم رقم اطاق و همه چیز دیگر پس وقتی یک کشتی ممکن نیست بدون کشتی ساز و به طور اتفاق موجود شود آنگاه چگونه ممکن است جهانی به این وسعت با این همه نظام خود به خود و اتفاقا به وجود آمده باشد.
برای اطلاع بیشتر می توانید به کتاب آفریدگار جهان مراجعه کنید.
آیا اینکه در قطب شمال و جنوب شش ماه شب و شش ماه روز است بی نظمی نیست؟نظامی که اکنون بر کرات حاکم است از نظر حرکت - زمین به دور خورشید که حرکت انتقالی است و حرکت زمین به دور خود که حرکت وضعی است با دیگر خصوصیات و ویژگیهای آنها بهترین نظام است که اگر غیر از این بود اصلا زندگی برای - بشر در زمین امکان پذیر نبود. بنابراین، بودن شش ماه شب و شش ماه روز در قطب شمال و جنوب نمی تواند یک بی نظمی تلقی شود بلکه اگر غیر از این می بود بی نظمی بود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
معنی برهان نظم و برهان علیت چیست؟برهان به معنی دلیل است و برهان نظم یکی از دلیل هایی است که در خداشناسی بیان شده است و آن دلیل این است که نظم موجود در عالم به وجود ناظم آن استدلال شود مثلا شما وقتی وارد یک ساختمان بسیار مجلل و باشکوه که دارای طبقات متعدد هست می شوید نظم موجود در این ساختمان و اینکه هر چیزی در ساختمان در جای خود کار گذشته شده در نظر شما دلیل است بر اینکه شخصی عاقل و ماهر نقشه منظم این ساختمان را کشیده است و بنا یا بناهایی وجود داشته اند که براساس تجربه ساختمانی به این زیبایی را به وجود آورده اند.
خلقت و آفرینش این جهان هم با این نظم حیرت انگیز می تواند دلیل بر وجود آفریدگار دانا و توانایی باشد که این نظم بدیع را در این جهان به وجود آورده است و برهان علیت هم یعنی اینکه ما از وجود هر چیزی می توانیم استدلال کنیم به اینکه علتی لازم دارد هرچیزی که هستی او مال خودش نیست ناگزیر وجود و هستی را از دیگری گرفته است و موجودات جهان چون هستی آنرا از خودشان نیست زیرا قبلا نبوده اند و بعد پیدا شده اند و همواره در حال تغییر هم می باشد پس وجود آنها مال خودشان نیست ناگزیر باید کسی این وجود و هستی را به آنان موهبت کرده باشد که خالق و آفریدگار آنها است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
اگر چه ما اشعه ی ماوراء بنفش را نمی توانیم ببینیم اما آنرا به وسیله ی دستگاه های علمی می بینیم ولیکن خدا را با دستگاههای علمی هم نمی توان دید پس از کجا بفهمیم که وجود دارد؟برای پی بردن به وجود هر چیز از دو راه استفاده می شود.
الف: درک خود آن چیز از راه حواس عادی یا حواس مسلح.
ب: پی بردن به آثاری وجودی آن گرچه خود آن با حواس عادی یا مسلح قابل درک - نباشد مثلا شما یک ماشین را با چشم عادی می بینید وجود آن را تصدیق می نمایید و همینطور میکربهای ذره بینی را که با چشم عادی دیده نمی شود با چشم مسلح می بینید و وجود آنرا تصدیق می نماید همچنین از دیدن آثار وجودی قوه الکتریسیته که با چشم عادی و مسلح - قابل دیدن نیست پی به وجود الکتریسیته می برید.
بنابراین لازم نیست برای پی بردن به وجود هر چیز حتما انسان آنرا با چشم عادی یا مسلح ببیند بلکه همین قدر که آثار وجودی آن را ببیند برای تصدیق وجود آن کافی است. شما که در سراسر جهان آثار نظم و حکمت و قدرت و علم می بیند، شما که کرات آسمانی را با نظم شگفت انگیز آن می بینید شما که در وجود خودتان یک دنیا اسرار علم و دانش - می بینید، اینها هم آثار وجودی خدای متعال است و با دیدن آثار وجود خدا پی به وجود خدا خواهید برد.
این ندای فطرت و عقل انسان است که این جهان یا عظمت مبدئی دانا و توانا می خواهد و چون با برهان عقلی ثابت شده است که مبدأ دانا و توانای جهان را نمی توان با چشم عادی یا مسلح دیده باید از راه آثار به وجود او پی ببریم در حقیقت با چشم قلب و شهادت دل وجود او را ببینیم.
آفرینش همه تسبیح خداوند دل است
دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار -

« بخش پاسخ به سؤالات »
نظم شعور را آفریده و یا شعور نظم را؟پدید آمدن نظم نیاز به شعور و ادراک و دانایی دارد و محال است نظم بدون شعور و دانایی به وجود آید، بنابراین شعور است که می تواند نظم را به وجود آورد، حال اگر منظور از نظم، نظمی باشد که انسان آنرا به وجود آورده این نظم نیاز به ادراک و شعور دارد و ادراک کار روح است و مغز ابزاری است که روح برای ادراک به آن نیازمند است و این غلط است که بگوئیم ادراک زائیده مغز است ادراک کار روح است و مغز نقش وسیله و ابزار را دارد.
و اگر منظور از نظم، نظم جهان باشد از آنجا که نظم بدون دانایی امکان پذیر نیست دلالت می کند که یک دانای قادر و نیرومندی این نظم را به وجود آورده است و همان خداست و وقتی گفته می شود خدا مقصود ذاتی است که تمام کمالات یعنی علم و قدرت و حیات را ذاتا داراست ذاتش عین وجود و علم و قدرت و حیا است و چون عین هستی است نمی شود گفت خودش به وجود آمده زیرا او همواره بوده است نه اینکه قبلا نبوده و بعد خودش به وجود آمده است و موجودات دیگر که در هستی نیاز به او دارند برای این است که در ذاتشان هستی نیست اگر بخواهند هستی پیدا کنند باید خدا به آنها هستی بدهد ولی خدا ذاتش عین هستی و علم است و چیزی که ذاتش عین هستی و علم است معنی ندارد هستی و علم را از موجود دیگر گرفته باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا ممکن نیست نظم را بطور کلی جزء خصوصیات مواد بشمار بیاوریم بدون اینکه بخواهیم برایش ناظم و سازنده ای در نظر بگیریم؟همانگونه که در درس ثابت گردید نظم و ترتیب همواره اثر شعور و دانایی است و هر جا نظمی مشاهده کنیم پیش از هرچیزی پی می بریم که یک شعور و دانایی منشأ پدید آمدن این - نظرم شده است با توجه به این موضوع نمی توان نظم را از خصوصیات ماده بدانگونه که ذکر شد بدانیم یا باید بگوییم نظم در ذات ماده و جزئی از ماهیت آن است این صحیح نیست زیرا در این صورت نباید هیچ ماده ای بدون نظم باشد در حالی که می توان نظم ماده را در هم ریخت و یا باید بگوییم نظم از خارج به ماده داده شده است چیزی که از خارج نظم را به ماده داده است اگر خود ماده باشد معقول نیست زیرا ماده خودش در ذاتش فاقد نظم است چگونه می تواند به خودش نظم - بدهد ناگزیر باید گفت این نظم از خارج به ماده داده شده است و این ناظم جز خدا کسی نیست.

« بخش پاسخ به سؤالات »
فلسفه اسلامی براساس چه اعتقادی از هستی به حقیقت غیر متغیر و ثابت در جهان معتقد است؟در فلسفه اسلامی یکی از دلائل اعتقاد به وجود غیر متغیر و ثابت این است که حرکت پدیده ای است نیازمند به علت پس هیچ حرکتی خود بخود و بدون علت پدید آورنده(خارج از خود) به وجود نمی آید و اگر علت آن نیز متحرک باشد نیازمند به محرک دیگری خواهد بود تا منتهی به علت غیر مادی گردد که از حرکت و دگرگونی مصون باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چگونه می توان وجود خدا را بوسیله ی - اجسام ثابت کرد؟وجود موجودات عالم از جنبه های مختلف می توانند دلیل برای وجود خدا باشند یکی از آن جنبه ها وجود نظم در - موجودات است راه دیگر اصل حرکت در موجودات است هر جسمی دارای حرکت است و این حرکت ناگزیر محرکی دارد و این محرک نمی تواند خود این موجودات باشد ناگزیر خارج از این موجودات خواهد بود که همان خداوند متعال است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
نظم چیست؟ و پدید آورنده اش کیست؟برای پاسخ، ناگزیر از ذکر دو نکته ایم:
1. در وجود ما و هر موجود زنده و در هر جزئی از اجزای جهان نظمی دقیق برقرار است. ما بسیاری از نمودهای این نظم را بی هیچ رنجی می توانیم دریابیم و بسیاری از آن را نیز با کمک دانش می توانیم دریافت. مثلا اگر در وجود خود بیندیشیم، می بینیم که همه اعضا آفریده شده اند و هر چیز به جای خود است و همه اعضا با هم تناسب دارند. نظم شگفت گردش خون، کار منظم معده، ریه و کبد؛ همه بر این حقیقت گواهند. از خود بگذریم و به سراغ حشرهایی چون پشه، مورچه، عنکبوت و زنبور برویم. می بینیم که هر یک نظمی خیره کننده و برای تغذیه، خانه سازی و دفاع از خود، سامان و نظم و قاعده ای استوار دارند که از آن سرپیچی نمی کنند.
اگر به جهان بالا نظری اندازیم، می بینیم که همه ستارگان در مسیری معین با نظمی خاص حرکت می کنند و در آن جا نیز بی نظمی راه ندارد؛ چنان که هزاران سال می گذرد و یک ستاره از مسیر خود منحرف نمی گردد و به دیگر ستارگان برنمی خورد.
از این روست که خداوند بزرگ، آفریننده موجودات و نظم آنها، در قرآن از نظم بسیار سخن گفته و آن را دلیلی بر وجود خود دانسته است و می فرماید: «وفی الارض آیات للموقنین وفی انفسکم افلا تبصرون(1)؛در زمین برای صاحبان یقین نشانه هایی است و همچنین در شما آدمیان، آیا بصیرت نمی یابید؟!» در سوره یس، آیه 41، می فرماید: «لا الشمس ینبغی لها ان تدرک القمر ولا اللیل سابق النهار وکل فی فلک یسبحون؛ نه خورشید می تواند ماه را دریابد و نه شب می تواند از روز پیشی گیرد و هر یک از سیارات در فلک شناورند.» و در سوره ملک، آیات 4 و 5، می فرماید: «ماتری فی خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصرهل تری من فطور ثم ارجع البصرکرتین ینقلب الیک البصر خاسئا وهو حسیر؛ در آفرینش آن [خدای ] بخشایشگر هیچ گونه اختلاف [و تفاوتی ] نمی بینی. باز بنگر، آیا خلل [و نقصانی ]می بینی؟ باز دوباره بنگر تا نگاهت زبون و درمانده به سویت باز گردد.»
2. نظم نمی تواند مولود تصادف باشد و طبیعت کور و بی خرد آن را پدید آورد. «تصادف»، در برابر «نظم» است. کسانی که منکر وجود ناظمی خردمند در جهان طبیعتند، معمولا به تصادف اعتقاد دارند، اما از آن جا که این کلمه در دو معنای کاملا متفاوت به کار می رود، در این جا توضیحی لازم است تا اشتباه پیش نیاید. گاهی تصادف به معنای انکار «علت فاعلی» است که در این صورت مرادف با انکار قانون علیت است و جز برای «منکران علیت» پذیرفتنی نیست؛ زیرا حتی مادیین نیز که منکر خدایند، منکر قانون علیت نیستند و تصادف به معنای انکار علت فاعلی را قبول ندارند. معنای دیگر تصادف که معنایی رایج است، انکار «علت غایی» و به تعبیر دیگر انکار «هدف» و برنامه است. در بحث برهان نظم، «تصادف» تنها به معنای دوم به کار می رود. بنابر این کسانی که به تصادف معتقدند، هر گونه هدف و برنامه و دخالت عقل و اندیشه را در پیدایش جهان انکار می کنند که ادعای آنان، چنان که بیان کردیم، بسیار نادرست و غیر منطقی است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا زمان، آغازی داشته و حادث است، یا آن را آغازی نیست و قدیم است؟ اگر زمان قدیم باشد، آیا موجب نفی خدا نمی شود؟برای یافتن مقداری معین از پاسخ، توجه به حقیقت زمان ضروری است. زمان، همچنان که در فلسفه تحقیق شده است، عبارت از حرکت است، و حرکت لازمه ماده و موجودات مادی است؛ یعنی مسافتی را که ماده از مبدأ حرکت تا مقصد حرکت می پیماید، زمان آن حرکت گویند. به همین لحاظ، زمان موجودی «منصرم الوجود» است؛ یعنی کیفیت وجودش به گونه ای است که ذاتش با حدوث و فنا همراه است؛ مانند فاصله زمانی میان ماده اولیه یک سیب تا هنگامی که به شکل سیبی کامل درآید. مسافت در این جا لزوما به معنای مسافت مکانی نیست، بلکه فاصله میان ابتدا و انتهای حرکت در یک مقوله از مقولات نه گانه فلسفی است.
بر این اساس، اولا، روشن است که فرض قدیم بودن زمان، فرضی اشتباه است؛ زیرا حدوث(=ایجاد) و انصرام(=از میان رفتن) در حقیقت زمان نهفته است. ثانیا، به شمار انواع و افراد حرکت در عالم ماده، زمان وجود دارد. ولی برای نظم یافتن امور انسانها، مدت زمان حرکت زمین به دور خود، و مدت زمان حرکت زمین به دور خورشید در تقویم شمسی، و مدت زمان حرکت ماه به دور خورشید در تقویم قمری، مبنای محاسبه زمان قرار گرفته است.
ثالثا، اگر ثابت شود که موجودات مادی در هستی خویش به خداوند نیازمندند، این نیز ناگزیر ثابت می شود که زمان در وجودش به خداوند نیازمند است؛ زیرا زمان نیز یکی از پدیده های هستی و مادی است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
E
چگونه با برهان امکان و وجوب وجود خدا را اثبات می کنیم؟یکی از موضوعات مهمی که در تمام مکتبهای فلسفی مورد بحث واقع شده و پیرامون آن بررسی فراوان به عمل آمده اصل علیت است:
اصل علیت را می توان از تحلیل زیر به دست آورد.
اگر پیدایش یک پدیده را در نظر بگیریم از یکی از دو فرض زیر بیرون نیست.
الف) از روی صدفه و اتفاق به وجود آمده است.
ب) اثری است از موجود دیگری که این پدیده بدان وابسته است.
پذیرفتن فرض اول مستلزم این است که:
اولا میان اشیاء و اشخاص با آثار آنها هیچ گونه همبستگی و ارتباطی قابل اثبات نباشد.
ثانیا هیچ قانون علمی در عالم هستی قابل قبول نباشد زیرا هر قانون علمی مبتنی بر اصل علیت است، و تصادف نفی علیت و رابطه است.
ثالثا هیچ حادثه ای قابل پیش بینی نباشد و در هر لحظه احتمال وقوع حوادث بی شمار وجود داشته باشد چون هیچ چیز شرط چیز دیگر نخواهد بود.
پر واضح است که همه لوازم سه گانه مذکور براساس عقل و تجربه باطل است بنابراین باید فرض دوم را بپذیریم و پذیرفتن آن به معنای پذیرفتن رابطه علیت میان موجودات است.
اینک به تبیین این برهان می پردازیم:
هرگاه ماهیت چیزی را در نظر بگیریم عقل نسبت آن را به وجود و عدم یکسان می بیند حال این ماهیت اگر در خارج موجود شود ناگزیر باید، علتی آن را به وجود آورده باشد، چون مطابق اصل علیت، هیچ حادثه ای بدون علت دارای وجود نمی شود، موجودی که چنین باشد ممکن الوجود گویند.
از سوی دیگر وقتی موجودی را در نظر بگیریم که عقل نمی تواند آن را وابسته و قائم به غیر بداند بلکه او را مستقل و قائم به ذات می داند، موجودی که چنین باشد واجب الوجود گویند.
با در نظر گرفتن این دو تعریف می توان گفت:
جای تردید نیست که در عالم هستی پاره ای از موجودات بعد از آن که وجود نداشته اند به وجود می آیند و حادث می شود، ما با چشم می بینیم که درخت و گل و گیاه بعد از برگریزی و گلریزی بار دیگر سرسبز می شوند و شکوفه می آورند، می بینیم شب می رود و روز می آید و....
همه این موجودات ممکن الوجود می باشند و محتاج به علت، حال علت از دو احتمال خارج نیست یا خود پدیده یعنی ممکن الوجود است یا واجب الوجود.
اگر این علت واجب الوجود باشد مدعا ثابت می شود و اگر ممکن الوجود باشد دو فرض باطل در مورد آن مطرح می گردد؛ 1. دور 2. تسلسل در جای خود ثابت شده است که دور (یعنی موجود شدن چیزی توقف داشته باشد بر موجود بودن خودش) «دور» و تسلسل(ترتب و ادامه سلسله علت و معلول تا بی نهایت) هر دو باطل می باشند.
پس ضرورتا سلسله ممکنات باید سرانجام به وجودی مستقل و قائم به ذات یعنی واجب الوجود منتهی شود و محال است سلسله ای از پدیده ها یا ممکنات داشته باشیم که سرانجام به واجب الوجود منتهی نگردد.
«و این واجب الوجود همان خداست».
چگونه باید به وجود خدا یقین پیدا کرد زیرا استدلال گرچه راه سخن را می بندد امّا همیشه یقین آور نیست؟!ما دو گونه شناخت نسبت به خدا داریم. یکی حصولی که همان شناخت عقلی و استدلالی است. شناخت های عقلانی همیشه شناختی کلی است نتیجه این شناخت این می شود که: یکی هست که جهان را آفریده اما غایب است و دل انسان با او آشنا نیست او را نمی یابد یک موجودی هست که این جهان را آفریده و آن را تدبیر می کند. - البته شناخت عقلی یقینی است. اما اگر انسان تدریجا تعلقات خودش را از غیر خدا قطع بکند و دلبستگی به غیر خدا نداشته باشد. در میان جامعه باشد و در میان مردم امارش فقط با خدا باشد به جایی می رسد که حضرت امیرالمؤمنین علی«علیه السلام» می فرماید: «ماکنت اعبد ربا لم اره(2)؛ پروردگاری را که نبینم نمی پرستم».
هنگام پرستش رابطه قلبی خود با خدا را می یابد برای چنین شخصی وجود خدا مسئله نیست. دلیلی برای وجود خدا نمی طلبد آیا هیچ کس برای وجود خود دنبال دلیلی می گردد؟ هرگز. زیرا خود را با علم حضوری می یابد کسی هم که خدا را بیابد رابطه وجودی خود را با خدا با علم حضوری درک می کند.
اینجاست که چنین کسی می گوید: «بک عرفتک؛ ترا با خودت شناختم». در دعای ابوحمزه می خوانیم که حضرت سجاد«علیه السلام» در پیشگاه خداوند عرض می کند: «...بک عرفتک و انْت رللْتنی علیک؛ خدایا من ترا با خودت شناختم». و این گونه شناخت و موفت شناخت حضوری است که بسیار ارزشمندتر از شناخت حصولی است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
2) اصول کافی، ج 1، ص 98.
ما از وجود نظم به ناظم پس می بریم، و آفریننده نظم باید خود از نظم بالاتری برخوردار باشد و او نیز محتاج ناظم بالاتری است و همین طور تا بی نهایت ادامه پیدا می کند؟نظم مفهومی است که آن را از انسجام و رابطه خاص بین چند موجود و پدیده انتزاع می کنیم و به همین جهت وجودی که بسیط و مطلق است باشد، نظم نمی تواند مطرح باشد خداوند متعال حقیقتی مطلق و بسیط است. مرکب و تشکیل یافته از چند اجزاء نیست.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا با دلیل عقلی می توان ثابت کرد که امامان دوازده نفرند که بین امام علی و امام زمان ده نفر وجود دارد؟عقل در اثبات مسایل کلی موفق است. اما دلیلی بر اثبات مسایل جریی ندارد. عقل اصل لزوم امامت را اثبات می کند اما امامت افرادی خاص فقط به وسیله تصریح رسول خدا«صلی الله علیه وآله»به اسم آنان است و عقل از اثبات آن عاجز است.

« بخش پاسخ به سؤالات »

logo new موسسه در راه حق، نشر و ترویج معارف اسلامی