ولایت / اقسام ولایت / ولایت ائمه علیهم السلام

پرسشپاسخ
پیامبر در روز غدیر حضرت علی«علیه السلام» را برای چه امری نصب کردند؟آقای سروش به این پرسش این گونه پاسخ می دهند(1): «شیعیان معتقدند پیامبر«صلی الله علیه وآله»، علی«علیه السلام» را به امامت نصب کردند این «نصب» مربوط به مقام و ریاست بر امّت است. «نصب» به ولایت معنوی معنی ندارد. زیرا «ولایت» یک مقام معنوی است، اگر کسی واجد آن است که هست و اگر نیست که نیست.
... مَناسِب سیاسی و اجتماعی اند که محتاج به نصب اند. کسی که می خواهد حاکم یا والی یا نماینده شود احتیاج به انتصاب دارد.
... به هر حال، مطابق اعتقاد شیعیان، پیامبر، امیرالمؤمنین را به مقام امامت یعنی، ریاست امّت نصب کرد، مسلمانان هم موظّف بودند که بپذیرند. بدین ترتیب امیرالمؤمنین«علیه السلام» به منصب ریاست دنیایی پا نهادند، اگر این نصب نبود. «علی» ولی خدا بود امّا امام امّت نبود.
... پیامبر«صلی الله علیه وآله» گفتند: «من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه» مقصودشان این بود که، شما که مرا به ریاست و به زعامت و رهبری سیاسی در زندگی تان قبول کرده اید و پذیرفته اید، به همین معنا علی را هم بپذیرید و چنین بود که علی«علیه السلام» امامت یافت(البته به شرط اینکه کار پیامبر را در روز غدیر، نصب بدانیم نه معرّفی محض. حکم بدانیم نه). گفته اند که پس از پیامبر عدّه ای به این نصب و توصیه پیامبر دقّتی ننهادند و به راه خود رفتند.
... با دید جامعه شناسانه... شیعیان به ادامه رهبری کاریزماتیک پیامبر فتوا دادند و اهل سنّت به شیوه های سنّتی یا عقلائی روی آوردند... .
رهبری سیاسی کاریزماتیک بدین معنی است که شخص به دلیل شخصیّت فرهمند و مقدّس و اسطوره ای اش رهبر می شود. و اصلاً کسی در برابر این امر چون و چرا نمی کند پیامبر اینطور بود. در صفحه 271 می گویند(2):
به اعتقاد شیعیان، گرچه واقعه روز غدیر، نصب علی«علیه السلام» به ولایت معنوی نبود، پیامبر«صلی الله علیه وآله»، بی جهت علی«علیه السلام» را به این مقام منصوب نکرد، بلکه ایشان به خاطر لیاقت های ذاتی و باطنی که داشت به امامت رسید، امّا وقتی مردم با علی بیعت می کردند، سخنی از ولایت معنوی و عصمت امام علی و نظریه انسان کامل و... در میان نبود، سخن بر سر ولایت ظاهری و ریاست دنیوی - دینی بود».
z z z
1. آقای سروش امامت را یک منصب دنیایی می دانند و می گویند پیامبر«صلی الله علیه وآله» حضرت علی«علیه السلام» را در روز غدیر به امامت نصب کردند در حالی که بنابر ادعای شیعیان نه امامت یک منصب دنیایی است و نه اینکه در روز غدیر پیامبر«صلی الله علیه وآله» حضرت علی«علیه السلام» را نصب فرمودند.
به اعتقاد شیعیان پیامبر در روز غدیر حضرت علی«علیه السلام» را معرّفی کردند چنانکه در طول دوران رسالت در مواضع مختلف این کار را انجام دادند قرآن، روایات حضرت رسول«صلی الله علیه وآله» و تاریخ نبوی گواه بر همین مطلب است این منابع دور از دسترس نیستند و بر منصف پوشیده نیست، و به راحتی می توان آنرا اثبات کرد.
روز غدیر یکی از وظایف پیامبر اسلام بود در ردیف سایر وظایف ایشان در ابلاغ رسالت که اگر آن را انجام ندهد رسالت را انجام نداده اند: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک فان لم تفعل فما بلّغت رسالته»(3). ولی البته یکی از مهم ترین آن وظائف، چنانکه در آیات و روایات آمده و چنانکه روایات «بنی الاسلام علی خمس... و لم یناد بشیی ءٍ کما نودی بالولایة»(4). به ما می گویند که آنچه در مورد ولایت گفته شده در مورد هیچ کدام از احکام دیگر گفته نشده و آیه: «الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم واخشون الیو اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا»(5). می گوید که یأس کفّار و اکمال دین و اتمام نعمت و رضایت خداوند و دین بودن دین به ولایت است. چه بنابر روایات این آخرین آیه ای است که بر پیامبر«صلی الله علیه وآله» نازل شد و آن هم بعد از نصب حضرت علی«علیه السلام» به ولایت بود در غدیر خم(6).
ولی این واقعه فقط در آن روز نبود که اتّفاق افتاد حضرت در طول دوران رسالت خود از ابتدای نزول آیه «فانذر عشیرتک الاقربین». تا زمان رحلت خود که قلم و کاغذ خواستند در صدد ابلاغ معرّفی و تثبیت ولایت حضرت علی«علیه السلام» و سایر ائمه«علیهم السلام» بودند.
2. انتخاب حضرت علی«علیه السلام» توسط رسول اللَّه«صلی الله علیه وآله» صورت نگرفت که این انتخابی بود از جانب خداوند و به جهت خصوصیّاتی که این بزرگواران داشتند.
در روایتی از حضرت امام صادق«علیه السلام» آمده است که چرا انتخاب ولیّ به عهده رسول اللَّه نیست حضرت می گویند کسی باید ولیّ را انتخاب کند که «علیم بذات الصدور» باشد. در آن روایت داستان حضرت موسی و انتخاب نقباء بنی اسرائیل را می آورد که نفاق در سینه های آنها پنهان بود و حضرت این را نمی دانستند.
انتخاب حضرت علی«علیه السلام» و سایر ائمه«علیهم السلام» بدست حضرت رسول«صلی الله علیه وآله» نبود بلکه انتخابی بود از ناحیه خداوند و به همین جهت تا این انتخاب ابلاغ نشود کار رسالت به اتمام نرسیده و وظیفه رسول انجام نشده.
ادلّه زیادی حکایت از انتخاب خداوند می کند، روایات زیادی هست که فریقین(شیعه و سنی) در کتب روایی معتبر خود آورده اند که حضرت رسول در جایگاه های مختلف تعداد ائمه را مشخص نموده. در بعضی تعبیر به «تعداد نقبای بنی اسرائیل»(7) آمده و در بعضی تعبیر عدد ماههای سال(8) و در بعضی دوازده خلیفه تا جایی که در بعضی از روایات حتّی نام حضرات معصومین آمده است(9) و... روایاتی که در آن هر معصومی، معصوم بعد از خود را معرّفی می نماید با اینکه برای آنها چند فرزند هست و در بین آنها صاحب درجات و کمالاتی هستند، امّا چون شخص امام از جانب خداوند معیّن و مشخص شده و مؤیّد به تأیید الهی و منتخب به انتخاب اوست. معصومین فقط وظیفه معرّفی را می یابند و در انتخاب او هیچ دخلی ندارند. انتخاب امام، رابطه خونی داشتن با پیامبر«صلی الله علیه وآله» نیست، ائمه ما فرزندان دیگر هم داشتند امّا همه امام نشدند ملاک انتخاب نزد خداست، به همین جهت فقط اوست که معرّفی می کند. این دسته از روایات زیادند که همگی بیانگر این مطلب اند که در انتخاب اوصیاء الیه پیامبر اسلام«صلی الله علیه وآله» هیچ دخالتی نداشته اند مگر ابلاغ آنچه بدان مأمور بوده اند و معرّفی کنند آنکه را خداوند تعریف نموده اند. پس در روز غدیر و قبل از آن، از ابتدای رسالت تا زمان رحلت حضرت رسول«صلی الله علیه وآله» پیامبر اکرم فقط مأمور به ابلاغ وحی بودند و از جمله آن چه به ایشان وحی شده و بلکه تأکید بر ابلاغ آن شده ولایت و وصایت حضرات معصومین«علیهم السلام» بوده. پیامبر حج، صلوة، زکوة و... را یکبار بیشتر معرّفی نکردند ولی در مورد ولایت از ابتدای رسالت تا حین وفات خود سعی و اهتمام در معرّفی آن داشتند. در هیچ حکمی از احکام اسلام تعبیراتی به شدّت در مورد ولایت آمده، نداریم و همگی حکایت از این اهتمام رسول«صلی الله علیه وآله» دارد.
3. امّا اینکه آیا این معرّفی یا به قول آقای سروش نصب(البته نصب الهی) مربوط به مقام و ریاست بر امّت است(ریاست دنیایی) یا ولایت معنوی است و یا هر دو، محتاج به کمی توضیح است.
پیامبر«صلی الله علیه وآله» در روز غدیر جمله ای فرمودند که شیعه و سنّی با مختصری اختلاف در تعبیر در نقل آن جمله متفق اند و هیچ اختلافی ندارند. آن جمله این بود که حضرت در هنگام معرّفی حضرت علی«علیه السلام» می فرمایند:
«الستم تعلمون انی اولی بالمومنین من انفسهم قالوا بلی قال الستم تعلمون انی اولی بکل مومن من نفسه قالوا بلی فأخذ بید علی«علیه السلام» فقال من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه».
راوی می گوید: «فلقیه عمر بعد ذلک فقال هنیئاً یا ابن ابیطالب اصبحت و امسیت مولی کل مؤمن و مؤمنه»(10).
بحث این است که اگر پیامبر فقط و فقط همین مقدار از نقل را فرموده باشند مضمون و محتوای این گفته چیست؟ و ولایت و اولویت پیامبر در چیست؟ و این ولایت و اولویت بر چه مبنایی استوار است؟
آقای سروش این روایات را با اغماض بیان می کنند و با اغماض هم معنا می فرمایند ایشان می گویند:
پیامبر گفتند «من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه» و مقصودشان این بود که، شما که مرا به ریاست و زعامت و رهبری سیاسی در زندگی تان قبول کرده اید و پذیرفته اید، به همین معنا علی را هم بپذیرید(11).
سؤال این است که آیا پذیرش مسلمانان بی مبنا بوده یا پیامبر«صلی الله علیه وآله» بدون مبنا پیامبری خود را اعلام کرده اند؟!! مردم زمان رسول اللَّه«صلی الله علیه وآله» را چگونه فرض کرده اید؟
فرض کرده اید که شخصی از کوه پائین می آید و می گوید من پیامبرم و یک عدّه به او روی می آورند و یک عدّه پشت می کنند و جنگ و درگیری می شود و او پیروز می شود و کار تمام می شود؟ یا اینکه این مردم عاقل بوده اند و بر اساسی دین و رسول را پذیرفته اند؟
عبارت قبل از این قسمت از روایت که شما نقل کرده اید، این را می رساند که آن مردم عاقل بوده اند. چون پیامبر«صلی الله علیه وآله» قبل از اینکه عبارت «من کنت مولاه» را بیان کنند، از مردم سؤالی می کنند که تمامی کتب روایی اهل سنت و شیعه این سؤال را مطرح کرده اند. حضرت رسول«صلی الله علیه وآله» می فرمایند:
«ألستم تعلمون انّی اولی بالمؤمنین من انفسهم» مردم این عبارت را می شنوند و معنای اولویت را می دانند و معنای «انّی أَولی بالمؤمنین من انفسهم» را می فهمند و بعد می گویند «بلی» و بعد مجدداً سؤال می کنند که: «الستم تعلمون انّی أولی بکل مؤمن من نفسه» و مردم می گویند: «بلی».
سؤال دوم تأکید سؤال اوّل نیست، چون در سؤال اوّل لفظ مؤمنین آمده ممکن است گفته شود که ریاست بر جامعه است و در جامعه رئیس اولویت دارد امّا در عبارت دوّم لفظ «مؤمن» دارد یعنی اولویت و تقدم پیامبر بر هر شخص از خودش.
در اینجا دیگر چنین حرفی را نمی شود گفت با این حال مردم در هر دو گفتند «بلی».
حال این سؤال مطرح می شود که مردمی که عربی را می فهمند و معنای این عبارت را درک کرده اند ریاست و رهبری سیاسی را از آن فهمیدند؟!!
یا چیزی بیش از این را؟
ریاست ظاهری که نیاز به این همه مقدّمه و مؤخره نداشت به نظر ما مردم آن زمان عاقل بوده اند و معنای این عبارت را دانستند و گفتند و پذیرش آن ها هم فقط پذیرش ریاست ظاهری و رهبری سیاسی نبود.
وقتی کسی زمام امر جامعه و خود را به دیگری می سپارد او را آگاه تر از خود یافته و این آگاهی را به حدّی دانسته که نه تنها رهبری جامعه که حتّی وجود خود را به او سپرده. چون او را امین و آگاه دیده، اختیار خود را به او سپرده.
مردم یافتند که پیامبر بر آنها و بر هستی و قانونمندیهای آن آگاهی و احاطه دارد پس سزاوارتر از آنها بر خود آنهاست، مردم یافتند که محبّت و رأفت پیامبر از آنها بر خودشان بیشتر است پس سزاوارتر از آنها بر خودشان است. مردم دیدند که پیامبر مبدء را و مقصد را و راه را و چگونگی سلوک را و انسان را و هستی را و قانون را بهتر از آنها می داند.
لذا او را سزاوارتر از خود بر خود دانستند - مردم او را حریص بر هدایت و نشان دادن راه و انسان و قدر و اندازه و ارزش و برنامه او یافتند، لذا او را سزاوارتر از خود بر خود دانستند. آنها فهمیدند که هستی قانونمند است و در هستی قانونمند بدون قانون شناس نمی توان گام زد و او همان قانون شناس بود، لذا او را سزاوارتر از خود یافتند.
آنها غریزه، و علمِ حال و آینده خود را کافی نمی دیدند. و آن را ناقص و خاطی یافتند لذا دست به دامن کسی زدند که اگر چیزی می گوید براساس آگاهی و احاطه به مجموعه هستی و قانونمندیهای آن می گوید. آگاهی به انسان به جهان و رابطه او با جهان دارد. او چیزی را تعلیم می دهد که ما نه اینکه الان نمی دانیم بلکه تا قیامت هم نمی توانیم بدانیم. آنها این همه را از این آیات به دست آوردند که پیامبر می آموزد «ما لاتعلمون»(12) را «علّم الانسان ما لم یعلم»(13) را و «یعلّمکم ما لم تکونوا تعلمون» را، به شما یاد می دهد، چیزی را که نمی توانستید بدانید.
بر این اساس بود که آنها پیامبر را سزاوارتر از خود بر خود یافتند، اگر ترنم «قالوا بلی» را داشتند با این علم و آگاهی بود که او آگاه است و آنچه را که می گوید وحی است و در آن هوی و خطا نیست و از جانب خداست نه رابطه خونی و خواسته دل.
آقای سروش اگر می خواهید، با دید جامعه شناسانه هم به غدیر نگاه کنید ناچارید که این گفته پیامبر«صلی الله علیه وآله» و جواب مردم را تحلیل کنید.
پیامبر براساس یک چنین بینشی بود که نه تنها رهبری جامعه که حتّی اولویت بر نفوس را یافتند و مردم هم همه نه کاریزماتیک و به دلیل شخصیّت فرهمند و اسطوره ای پیامبر که بر اساس یک چنین بینشی او را بر خود مقدّم داشتند.
حال بر این اساس از شما سؤال می کنیم جایی که انسان بر اساس علم و عقل ناقص و خاطی خود، به دین و پیامبر رو آورده و خود را محتاج به آن دیده، چگونه می تواند به شیوه سنّتی و عقلائی رو آورد؟ و اگر آورد این حکایت از دسیسه و توطئه ای پنهان نمی کند؟ کمی به تاریخ مراجعه کنید اگر انصافتان هست پیامبر«صلی الله علیه وآله» در غدیر همان را که مردم در مورد خود او پذیرفته اند. بر علی«علیه السلام» ثابت می کند و علی«علیه السلام» را همانگونه معرّفی می کند که مردم خودِ او را شناخته اند.
و در مورد علی«علیه السلام» همان اولویتی را بیان می دارد که مردم در خود او دیده اند. آیا «من کنت مولاه فعلی مولاه» معنایی غیر از این دارد؟
و آیا معنای این غیر از عصمت است؟ و آیا عصمت غیر از آگاهی و مصونیّت از هوی و خطا و... است؟ و آیا به غیر از یک چنین وجودی در امر دین و دنیا و آخرت و سلوک و عرفان می توان روی آورد؟ ولایت معنوی او را پذیرفت؟
با این دید چگونه می توان گفت(که گفتید) وقتی مردم با علی بیعت می کردند، سخنی از ولایت معنوی و عصمت امام علی«علیه السلام» نبود؟!! مگر اولویت پیامبر معنایی جز آگاهی و احاطه و مصونیّت از هوی و خطا و... رأفت و رحمت داشت و مگر پیامبر بر علی«علیه السلام» غیر از اینها را معرّفی کرد و مگر مردم جز این را پذیرفتند ولایت علی«علیه السلام» براساس این لیاقت ها بود و پذیرش مردم هم براساس آنچه که در او دیده بودند.
چشم از بدیهی ترین نقل ها بستن و تحلیل نکردن آن مقدار بدست آمده و از خود گفتن و از جیب خرج کردن شایسته داعیان تحقیق و روشنفکری نیست.
ولایت معنوی و عرفانی بسی بی مبناتر و بی بنیادتر و بی آبروتر از آن است که با چشم پوشی از حقایق بتوان آن را اثبات کرد.
این دید از ولایت هیچ جایگاهی برای غیر معصوم نمی گذارد تا بتوان به دامن ایشان چنگ زد و کمر به خدمت ایشان بست.

« بخش پاسخ به سؤالات »
1) کتاب بسط تجربه نبوی، از ص 269 به بعد.
2) کتاب بسط تجربه نبوی.
3) سوره مائده، آیه 67.
4) در اصول کافی، ج 2، باب دعائم الاسلام، روایات زیادی آمده که مضمون همه آنها عبارت فوق است.
5) سوره مائده، آیه 3.
6) تفسیر صافی، ج 2، صص 10 - 9.
7) منتخب الاثر، آیةاللَّه صافی.
8) کفایةالاثر.
9) منتخب الاثر، تألیف آیةاللَّه لطف اللَّه صافی، الباب الثامن فیما یدل علی الائمه الاثنی عشر، باسمائهم که در آن پنجاه روایت از منابع مختلف شیعه و سنی آمده، حاکی از اینکه حتّی تعداد حضرات معصومین«علیهم السلام» از قبل مشخص بوده و همچنین مراجعه کنید به کتاب کفایةالاثر.
10) مسند احمد، ج 4، صص 281 و 368 و 370 و 372.
مسند احمد، ج 5، صص 348 و 371 و 420 و... .
سنن ابن ماجد، ج 1، ص 45، که در آن قضیه خیبر و حدیث منزلت نیز آمده.
سنن ترمذی، ج 5، ص 297.
مستدرک الحاکم، ج 3، صص 109 و 110 و 134 و 371 و 533 و... .
مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج 7، ص 17 که این مطلب ذیل آیه «انما ولیکم اللَّه و رسوله و الذین امنوا» آمده.
کنزل العمال، ج 1، صص 187 - 189؛ ج 5، ص 290؛ ج 11، صص 332 و 604 و 610 و 608 و... .
الدرالمنثور، ج 2، ص 259؛ ج 5، ص 182 و... آمده.
11) کتاب بسط تجربه نبوی، ص 270.
12) سوره علق، آیه 5.
13) سوره بقره، آیه 151.

logo new موسسه در راه حق، نشر و ترویج معارف اسلامی