خلفاء

پرسشپاسخ
چرا عمر نمی خواست که اوّل خلیفه مسلمانان گردد و بیشتر در پی این بود که ابوبکر را به خلافت نشاند؟بر اساس دلیل هایی که از احادیث و روایات در دست داریم، تمامی اینان هوس خلافت و حکومت داشتند و از پیش، برای دست یافتن به آن نقشه ها طرح می کردند؛ امّا این که در سقیفه خلافت را به یکدیگر پاس می دادند، تظاهر و عوام فریبی بود؛ برای این که هر کدام از آنان که به خلافت می رسید، خلافت را پس از خویش به دیگری تسلیم می کرد؛ چنان که ابوبکر هنگام مرگ تصریح کرد که پس از من، عمر خلیفه مسلمین است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا خلیفه اوّل و دوم و سوم در دین بدعت نهادند؟آری. آنان پاره ای از احکام و قوانین دین را تغییر دادند و بدعت های زیادی در دین گذاردند؛ مانند این که حج تمتع و عقد متعه را تحریم کردند؛ در اذان نماز صبح به جای «حی علی الفلاح» تشریع نمودند که گفته شود «الصلوة خیر من النوم» و در موقع قرائت در نماز، دست به سینه گذاردن را تشریع نمودند و... .

« بخش پاسخ به سؤالات »
اوّلین خلیفه غاصب خلافت کیست و میزان جرم او چقدر است؟ابوبکر اوّلین خلیفه غاصب خلافت است و به هر نسبت که مقام خلافت و امام علی«علیه السلام» دارای عظمت و اهمیّت است، غصب آن نیز، به همان نسبت گناهی بسیار و جرمی فوق العاده سهمگین و سنگین است.
اضافه بر غصب خلافت وی جنایات دیگری نیز مرتکب گردید که جرم او را سنگین تر می کند، مانند غصب فدک و ستم هایی که به دختر گرامی حضرت پیامبر، فاطمه«علیها السلام» روا داشته است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
با این که این جمله مشهور است که به عمر گفته شد که اگر از اسلام منحرف شدی تو را با شمشیر راست خواهیم کرد، چرا وی را باز نداشتند؟گوینده این جمله به فرض صحت آن، اگر از معدود افرادی است که از همان مراحل نخست، مدافع امیرالمؤمنین«علیه السلام» بوده و در برابر خلیفه دوم این گونه سخن گفته که گفته اش بر اساس صداقت است؛ ولی چنانچه در زمره اکثریّت مسلمانانی است که پس از پیامبر، از صاحب اصلی خلافت دفاع نکرد، اظهار این جمله نوعی نفاق و تظاهر به حقیقت است؛ زیرا باید از همان آغاز، این شمشیرها برای دفاع از مظلوم و جانبداری از حق و روی کار آمدن رهبر واقعی مسلمانان کشیده می شد و انحراف را از بین می برد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
گفتار 219 نهج البلاغه که حضرت علی«علیه السلام» در آن عُمر را ستوده، چگونه با دیگر بیانات معصومان«علیهم السلام» قابل توجیه است؟در گفتار مذکور به نام عمر تصریح نشده است؛ از این رو، شارحان نهج البلاغه در اینکه منظور از فرد مذکور عمر باشد، تردید کرده اند.
«ابن ابی الحدید»، یکی از شارحان نهج البلاغه، از طبری نقل کرده که پس از فوت عمر زنان می گریستند دختر «ابی حثمه» چنین ندبه می کرد: «اقام الاود و ابرء العمد امات الفتن و احیاالسنن خرج نقی الشوب بریئا من العیب.» و این همان الفاظی است که در نهج البلاغه نقل شده است. آنگاه «طبری» از «مغیرة بن شعبه» نقل می کند که پس از دفن عمر، به سراغ علی«علیه السلام» رفتم و خواستم سخنی از او درباره عمر بشنوم؛ علی«علیه السلام» بیرون آمد، در حالی که سر و صورتش را شسته و خود را در جامه ای پیچیده بود، گویا تردیدی نداشت که کار خلافت بعد از عمر بر او مستقر خواهد شد؛ گفت: دختر ابی راست گفت که گفت قوم الاود... .
ولی برخی از متتبعان و محققان از مدرک دیگری غیر از طبری، نقل کرده اند که علی«علیه السلام» جمله مذکور را به صورت پرسش از مغیره ادا کرده است.
در این صورت، جمله مذکور نه سخن علی«علیه السلام» است و نه تأییدی از ایشان؛ بلکه متعلّق به زنی است که گوینده اصلی آن بوده؛ بنابراین، «سیّد رضی» که این جمله ها را ضمن کلمات علی«علیه السلام» در نهج البلاغه آورده، دچار اشتباه شده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
در ماجرای غار، با این که ابوبکر محزون و اندوهناک بود، چرا شیعه بر این عقیده است که سکینه و آرامش بر پیامبر«صلی الله علیه وآله» ناز شده است؟با در نظر گرفتن وضعیّت و دانستن هدف کفّار از تعقیب پیامبر«صلی الله علیه وآله»، درمی یابیم که ناراحتی پیامبر«صلی الله علیه وآله» در آن موقعیّت امری طبیعی است. اضافه بر آن، یکی دیگر از عواملی که به ناراحتی پیامبر«صلی الله علیه وآله» می افزود، ترس و اندوه ابوبکر بود؛ زیرا در چنین موقعیّتهایی، اگر کسی همراه انسان باشد که وی را تسکین دهد، تا اندازه ای از ناراحتی انسان کاسته می شود؛ امّا اگر کسی همراه انسان باشد که خود وی دستخوش اندوه و اضطراب باشد، باعث افزایش نگرانی انسان خواهد بود؛ بر این اساس، روشن می شود که حزن و اندوه ابوبکر دلیل نزول سکینه و آرامش بر او نیست؛ دلیل این مطلب این است که اوّلاً: آیه شریفه در مقام بیان الطاف و عنایات خاصّه الهی نسبت به پیامبر و در جواب تخلفّ مسلمانان از جهاد است؛ زیرا در اوّل آیه می فرماید اگر شما پیامبر«صلی الله علیه وآله» را یاری نمی کنید، خداوند همواره وی را مشمول عنایات خاصّه خویش قرار داده است؛ از جمله این که وی را یاری کرده، در آن هنگام که کفّار قریش او را از مکّه بیرون کردند و با صاحب خویش در غار بود و پیامبر«صلی الله علیه وآله» به او می فرمود: «محزون مباش که خدا با ما است؛ در این زمان، خدا سکینه و آرامش را بر وی نازل کرد و او را با سپاهیان غیر مرئی تایید نمود.»
با توجّه به سیاق آیه، روشن می شود که نزول آرامش، تفسیر و بیان یاری خدا نسبت به پیامبر«صلی الله علیه وآله» است و ربطی به ابوبکر ندارد. ثانیاً: ضمیرهایی که قبل و بعد از کلمه «علیه» آمده، همه به پیامبر«صلی الله علیه وآله» برمی گردد؛ «الّا تنصروه فقد نصره اللَّه اذ اخرجه الذین کفروا ثانی اثنین اذ هما فی الغار اذ یقول لصاحبه لاتحزن ان اللَّه معنا فانزل اللَّه سکینة علیه و ایده بجنود لم تروها...».
تمامی ظمایر در «الا تنصروه، نصره، اذا خرجه، یقول، لصاحبه، وایده» به پیامبر«صلی الله علیه وآله» برمی گردد و اگر تنها ضمیر «علیه» که در میان اینها قرار گرفته، به ابوبکر برگردد، برخلاف محاورات عقلایی است و از روش سخن گفتن - آن هم از قرآن مجید که در حدّ اعلای فصاحت و بلاغت است - به دور می باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا خلیفه دوم، آزاری نسبت به حضرت زهرا«علیها السلام» روا داشته است؟این مطلب از نظر شیعه مسلّم است و در کتاب های معتبر اهل سنّت هم آمده است که عمر برای گرفتن بیعت از علی«علیه السلام» به در خانه آن حضرت آمد و گفت: «از خانه بیرون آیید وگرنه خانه را با اهلش آتش می زنم»؛ گفته شد: «حضرت فاطمه«علیها السلام» در خانه است.» گفت: «باشد.»
به هر حال، موضوع آزردن و اذیّت آن بانوی گرامی اسلام یک واقعیّت مسلّم از نظر شیعه و سنّی است؛ که شایسته است، برای بیشتر روشن شدن مطلب نمونه هایی از تصریح علمای اهل سنّت را در این باره یادآور شویم:
در کتاب «صحیح بخاری» - که از معتبرترین کتب اهل سنّت است - از پیامبر روایت شده است که فرمود: «فاطمه بضعة منی، فمن اغضبها اغضبنی؛ فاطمه پاره تن من است، پس هر که فاطمه را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.» و در «صحیح مسلم» - که آن هم از معتبرترین کتب اهل سنّت است - از پیامبر روایت شده که فرمود: «انما فاطمه بضعة منی یؤذینی ما اذاها؛ فاطمه پاره تن من است آنچه او را آزار دهد مرا آزار داده است.» و نیز، در تاب بخاری آمده است: «فوجدت فاطمه علی ابی بکر فی ذلک فهجره فلم تکلمه حتّی توفیت فلما توفیت دفنها زوجها علی لیلاً و لم یوذن بها ابابکر و صلی علیها؛ پس از این که ابوبکر فدک را تصرّف کرد و فاطمه«علیها السلام» برای طلب کردن آن آمد و ابوبکر، خواسته وی را اجابت نکرد، فاطمه«علیها السلام» بر ابوبکر خشمگین شد و با او قهر کرد و با همان حال از دنیا رفت؛ پس از مرگ وی، همسرش علی«علیه السلام» شبانه او را دفن کرد و خود بر او نماز خواند و ابابکر را مطلع نساخت.»
براساس این احادیث پیامبر از ابوبکر به خاطر خشم فاطمه«علیها السلام» خشمگین و آزرده خاطر شده است. و در قرآن کریم آمده است: «ان الذین یؤذون اللَّه و رسوله لعنهم اللَّه فی الدنیا و الاخره و اعدّلهم عذابا؛(1) آنان که خدا و رسولش را می آزارند، خدا آنان را در دنیا و آخرت از رحمت خویش دور ساخته و برای آنان عذابی خوار کننده مهیّا ساخته است.» کسی که مصداق این آیه قرآن باشد، نمی تواند خلافتش مشروعیّت داشته باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
1) سوره احزاب، آیه 57.
آیا خوبی های خلیفه دوم، عمر بواقع بیش از بدی های او بود؟روشن است که هر جا جامعه ای که بخواهد در راه سعادت و ترقّی و تکامل گام بردارد، نیازمند رهبری است که از اموری که در سعادت و تکامل آن جامعه مؤثّرند، آگاهی داشته باشد. و در ضمن، از هر گونه انحراف و لغزشی در اجرای قوانین به دور باشد.
بعد از رحلت پیامبر«صلی الله علیه وآله»، جامعه نو پای مسلمانان که هنوز تفکرات بیشتر افراد آن دارای رگه هایی از افکار و عادات و تعصبات جاهلی بود، به سرپرستی نیاز داشت که همانند پیامبر از تمام قوانین الهی آگاهی کامل داشته و از لغزش و انحراف نیز، مصون باشد؛ تنها فردی که در آن زمان، دارای چنین خصوصیّاتی بود، امیرمؤمنان، علی«علیه السلام» بود. آن حضرت بود که از تمام حقایق قرآن و اسلام آگاهی کامل داشت. آن حضرت بود که ایمان و اخصلاصش نسبت به خداوند و پیامبر«صلی الله علیه وآله» حد و مرز نداشت و هم او بود که از کودکی در دامان پیامبر«صلی الله علیه وآله» تربیت یافته بود و پیامبر«صلی الله علیه وآله» به دستور خداوند او را برای چنین منصب خطیری برگزیده بود. در شرایط دشواری که بعد از رحلت پیامبر«صلی الله علیه وآله» به وجود آمده بود، کسی جز او صلاحیّت آن را نداشت که زمام امور مسلمانان را به دست گیرد؛ تنها علی«علیه السلام» بود که می توانست در آن اوضاع زمام امور را به دست گرفته و کشتی طوفان زده اسلام را به ساحل نجات رهبری کند؛ امّا دریغا که در این بین، عدّه ای به این فکر افتادند که بر مسند خلافت تکیه زنند و بر مردم حکومت کنند.
آنها در این راه کوشش ها کردند و توطئه ها چیدند، تا اینکه سرانجام این منصب خطیر را که هیچ گونه صلاحیّتی برای آن نداشتند، اشغال نمودند و امّت اسلام را از رهبری شخصی چون علی«علیه السلام» محروم ساختند.
خلافت آنها بود که راه را برای خلافت عثمان، معاویه، یزید، هارون الرشید، متوکّل و در نهایت شاهان عثمانی باز نمود و در نتیجه، مسلمانان را در چنگال نیروهای استعماری گرفتار ساخت و وضع امّت اسلام را به جایی رساند که امروزه شاهد آن هستیم؛ آیا همین انحراف و جنایت که همه به آن اعتراف دارند، برای عُمر کافی نیست؟
آیا شخص منصف و بی تعصّبی در کنار این انحرافات و جنایات عمر، می تواند خوبی هایی نیز برای او ببیند؟ این کار به این شبیه نیست که ما مثلاً برای چنگیزخان و هلاکوخان خوبی هایی جستجو کنیم؟ و اینک ما به برخی دیگر از نقاط منفی عُمر که در کتابهای تاریخی اهل سنّت نقل شده است، اشاره می کنیم:
1. اعتراض او به پیامبر«صلی الله علیه وآله» در مورد صلح حدیبیه(2).
2. نسبت دادن هذیان گویی به پیامبر«صلی الله علیه وآله» در روزهای آخر عمر آن حضرت(3).
3. اعتراض او به پیامبر«صلی الله علیه وآله» در مورد نماز خواندن بر ابن ابی منافق(4).
4. منع کردن او از متعه حج که در قرآن، حکم آن ذکر شده و پیامبر«صلی الله علیه وآله» نیز، آن را انجام داد؛ ولی عمر تنها از آن منع نمود، بلکه مرتکبین آن را تهدید به مجازات هم کرد(5).
5. تغییر دادن اذان نماز و زیاد نمودن بعضی از فصول آن(6).
6. شرکت ننمودن در لشگر اسامه، با آن که پیامبر«صلی الله علیه وآله» درباره شرکت در آن تأکید فرمود و کسانی را که در آن شرکت نکنند، لعنت فرمود(7).
7. شراب خوردن، حتّی بعد از نزول آیات تحریم(8). و موارد بسیار دیگر که در کتاب هایی چون «دلایل الصدق»، «احقاق الحق»، «النص و الاجتهاد» و «الشافی» نقل و مدارک آن نیز ذکر شده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
2) ر.ک به: السیره الحلبیه، ج 3، ص 22.
3) ر.ک به: صحیح بخاری، ج 4.
4) ر.ک به: صحیح بخاری، ج 4، ص 18.
5) این مطلب در تفسیر فخر رازی که از تفاسیر اهل سنّت است، نقل شده است.
6) ر.ک به: موطاء، امام مالک.
7) ر.ک به: کتاب السقیفه، جوهری.
8) ر.ک به: المستطرف، شهاب الدین ابشیهی.
چرا شیعیان لعن بر عمر را جایز می دانند؟«لعن» در لغت به معنی نفرین و دوری از رحمت خداست و در قرآن مجید وارد شده است: «ان الذین یؤذون اللَّه و رسوله لعنهم اللَّه فی الدنیا و الاخره و اعدلهم عذاباً مهینا؛(9) آنان که خدا و رسولش را آزار می دهند، در دنیا و آخرت از رحمت حق تعالی برکنارند و برای آنان عذاب خوارکننده ای آماده ساخته است.»
از این آیه، به خوبی استفاده می شود که لعن آنان که موجبات آزار خداوند و پیامبرش را فراهم می کنند، جایز است.
همان طور که اطّلاع دارید، مسأله خلافت بلافصل علی«علیه السلام»، از مسایلی است که جزو اصول مذهب شیعه به شمار می آید و این مسأله، با ادله عقلی فراوان و آیات قرآن و روایات قطعی(که بسیاری از آن ها مورد پذیرش دانشمندان اهل سنّت است و در کتاب های آنان نقل شده) اثبات شده است؛ مثلاً؛ یکی از مسایلی که سند قطعی از قرآن و حدیث دارد، مسأله انتخاب علی«علیه السلام» به مقام خلافت و جانشینی پیامبر اسلام«صلی الله علیه وآله» در مکان «غدیر خم»، پس از مراجعت پیامبر«صلی الله علیه وآله» از «حجةالوداع» است که پیامبر«صلی الله علیه وآله» در آن جا به فرمان خداوند در برابر گروه بی شماری(70000 نفر یا بیشتر) این مسئله مهم را آشکار ساخت که به اعتراف خود اهل سنّت، عُمر یکی از کسانی بود که به علی«علیه السلام» برای این منصب افتخارآمیز تبریک گفت.
با در گذشت پیامبر اسلام«صلی الله علیه وآله» همین عمر صحنه را عوض کرد و مسیر خلافت را از محور اصلی آن منحرف ساخت.
با کمترین اندیشه، این حقیقت روشن می گردد که اگر از ابتدا خلافت در اختیار علی«علیه السلام» با آن شخصیّت ممتاز از نظر علم و دادگری و سایر فضایل عالی اخلاقی، قرار می گرفت و امکانات و شرایط در سایه قدرت، فرصت مناسبی برای آن حضرت به وجود می آورد، چقدر مسلمین در سایه این قدرت می توانستند پیشروی کنند و از اقیانوس بیکران دانش حضرت علی«علیه السلام» استفاده های شایان بنمایند؛ آیا در چنین عصر درخشانی دنیا مدینه فاضله نمی شد؟
آیا این کار خلفا که موجب شد بشریّت از پیشرفت های علمی و مزایای عالی انسانی محروم بماند، جنایت نبوده است؟ و آیا به کسانی که این چنین با حیثیّت دین و فضایل باارزش انسانی بازی می کنند، نباید بدبین باشیم؟ گذشته از جنایات و ضربه هایی که در زمان خلافت آن ها بر پیکر اسلام و مسلمین وارد شد که نقل آن ها با نوشتن نامه سازگار نیست.
یکی دیگر از نمونه های جنایت خلیفه دوّم، غایله بیعت گرفتن از حضرت علی«علیه السلام» پس از رحلت رسول اکرم«صلی الله علیه وآله» و آمدن به در خانه فاطمه زهرا«علیها السلام» و آزردن آن یگانه بانوی اسلام است که در برخی از کتابهای معتبر اهل سنّت مانند کتاب «الامامه و السیاسه» صفحه 12 نقل شده است؛ با این که روایات فراوانی از خود اهل سنّت وارد شده که پیامبر اسلام«صلی الله علیه وآله» درباره فاطمه زهرا«علیها السلام» می فرمود که هر کس فاطمه را بیازارد، مرا آزرده است؛ آیا کسی که به اعتراف خود اهل سنّت، در آن صفحه جانگداز فاطمه«علیها السلام» را آزرد - که این خود آزردن پیامبر محسوب می گردد - مستحق لعن چیست؟

« بخش پاسخ به سؤالات »
9) سوره احزاب، آیه 57.
نام خلفای بنی امیّه و بنی عبّاس را ذکر نمائید؟شجره نسب بنی امیّه




عبد الشمس
















امیه


























حرب

ابوالعاص

















ابوسفیان

حکم

عفان













معاویه(41 تا 60)

مروان(64 تا 65)

عثمان(23 تا 35)













یزید(60 تا 64)































معاویه(64)

محمد

عبدالعزیز
عبدالملک(65 تا 86)














مروان حماد
(126 تا 127)

عمر(99 تا 101)










ولید(اول)(96 تا 86)

سلیمان(96 - 99)
یزید(دوم)(101 تا105)
هشام(105 تا 135)














ولید(دوم)(126 تا 125)


ابراهیم(126)
یزید(سوم)(126)






خلفای بنی امیّه عبارتند از:
1. معاویه
2. یزید
3. معاویه صغیر
4. مروان حکم
5. عبدالملک مروان
6.ولید بن عبدالملک
7. سلیمان بن عبدالملک
8. عمر بن عبدالعزیز
9.یزید بن عبدالملک
10.هشام بن عبدالملک
11. ولید بن یزید بن عبدالملک
12.یزید بن ولید بن عبدالملک
13. ابراهیم بن ولید بن عبدالملک
14.مروان بن محمد بن مروان(حماد)
خلفای بنی عبّاس عبارتند از:

1.سفاح
13. معتز باللَّه
25. القادر باللَّه
2. منصور
14. مهتدی باللَّه
26. القائم بامراللَّه
3. مهدی محمد بن منصور
15. معتمد علی اللَّه
27. المقتدی بامراللَّه
4. موسی هادی
16. معتضد باللَّه
28. المستظهر باللَّه
5. هارون الرشید
17. مکتفی باللَّه
29. المستظهر باللَّه
6. محمّد امین
18. المقتدر باللَّه
30. الراشد باللَّه
7. مأمون
19. القاهر باللَّه
31. المقتضی لأمر اللَّه
8. معتصم
20. راضی باللَّه
32. المستنجد باللَّه
9. هارون واثق
21. راضی باللَّه
33. المستنجد باللَّه
10. متوکّل
22. مستکفی باللَّه
34. الناصر لدین اللَّه
11. منتصر باللَّه
23. مطیع للَّه
35. المستنصر باللَّه
12. مستعین باللَّه
24. طایع للَّه
36. عبداللَّه مستعصم

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا پیامبر به خلفای غاصب شخصیت و قدرت داد؟این که نوشته اند که پیامبر به خلیفه های غاصب شخصیّت و قدرت داده بود چنین نیست پیامبر به آنان شخصیّت نداد و آنان جایگاهی نزد پیامبر«صلی الله علیه وآله» نداشتند و ازدواج پیامبر با دخترهای آنان دلیل داشتن مقام نمی شود ازدواج های پیامبر«صلی الله علیه وآله» به طوری که نقل شده انگیزه های سیاسی داشت آنان در ظاهر ایمان آورده و در اصحاب پیامبر نفوذ کردند و پیامبر اسلام«صلی الله علیه وآله» که از دنیا رفتند بدون هیچگونه لیاقت و شایستگی جای حضرت علی«علیه السلام» را که خداوند تعیین فرموده بود غصب کردند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا همه خلفاء راشدین معصوم بودند؟در میان خلفاء راشدین فقط امیرالمومنین علی بن ابی طالب«علیه السلام» مصداق حدیث ثقلین هستند و مطابق با حدیث باب العلم، تنها او مصداق باب علم و حکمت پیامبر است، و لذا پیامبر به طور مستقیم تمسک به ایشان را نجات از گمراهی دانسته که گویای عصمت آن حضرت«علیه السلام» هست ولی بقیه خلفاء از عصمت برخوردار نیستند، چنانکه اهل سنت معتقد به عدم عصمت آنها هستند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
کدام یک از خلفاء داماد پیامبر اسلام«صلی الله علیه وآله» بوده است؟در میان خلفاء فقط عثمان، داماد پیامبر اسلام«صلی الله علیه وآله» بوده است ولی پیامبر«صلی الله علیه وآله» با دختر ابوبکر(عایشه) و دختر عمر(حفصه) ازدواج کرده اند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا عمر درخور توهین است؟عمر بالاترین جنایتها را در اسلام مرتکب شده است غصب خلافت امیرالمومنین«علیه السلام» که عمده عامل آن عمر بود از مهم ترین آن جنایات است و جسارت نسبت به حضرت فاطمه زهرا«علیها السلام» و تهدید به سوزاندن خانه آن حضرت از مسائلی است که در منابع اهل سنت هم نقل شده است چه برسد که شیعه آنرا نقل کرده باشد و بدعتهایی که عمر گذاشت بسیار است که در کتب به تفصیل نقل شده است که یکی از آنها برداشتن «حی علی خیرالعمل» و گذاشتن «الصلاة خیر من النوم» در اذان نماز صبح است.

« بخش پاسخ به سؤالات »

چاپ

logo new موسسه در راه حق، نشر و ترویج معارف اسلامی