بلاگ

اعتراف بر برتری اهل بیت علیهم السلام نسبت به خلفای سه گانه از منابع اهل سنت

بسم الله الرحمن الرحیم


در آستانه شهادت مظلومانه یگانه یادگار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، صدیقه طاهره حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها باز آتش کینه و عداوت شعله ور شد و وحدت مسلمین را نشانه رفت. فردی در لباس به اصطلاح عالم سنی در جمعی دهان گشوده و بدون علم و ادب و انسانیت و از روی هوای نفس مقدس ترین مقدسات بشریت را زیر سؤال می برد که شاید جایگاهش در این سن آفتاب لب بوم بودن و خشنودی معاندین شیعه و اهل بیت علیهم السلام ترقی پیدا کند در حالی که این وعده خداست که هر که با خدا در افتاد از بین رفتنی است و این سخن قرآن است که به اینگونه کوتاه فکران می فرماید: لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (سوره آل عمران آیه 71).
چرا حق را با باطل (می آمیزید) و مشتبه می کنید (تا دیگران نفهمند و گمراه شوند) و حقیقت را پوشیده می دارید در حالی که می دانید.
فرد مذکور گرگیچ در سایه امنیت و رأفت جمهوری اسلامی و دولت شیعی سوء استفاده نموده و در جایگاه به اصطلاح عالم سنی با بیان شبهه ای به زیاده گویی و غلط گویی پرداخته در حالی که اهل بیت علیهم السلام از ستونهای اسلام و جگرگوشه های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و از برترینهای عالم خلقت هستند و خود خلفای اهل سنت بارها به بزرگی و عظمت ، علم، حقانیت و پاک بودن آنا اعتراف نموده اند که در منابع و کتب بزرگان اهل سنت نقل گردیده و قرآن نیز در سوره احزاب آیه 33 إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا به دوری از هر پلیدی در خاندان نبودت با قاطعیت اشاره نموده لذا در این نوشتار به صورت اختصار به بیان عظمت، بزرگی ، حقانیت و معصومیت اهل بیت علیهم السلام و جایگاه عظیم ایشان به نقل از منابع اهل سنت و اعتراف به این جایگاه این یگانگان عالم از زبان خلفا، علماء و راویان پرداخته و قضاوت را به عهده خوانندگان و حق جویان در سراسر عالم می گذاریم خداوند نیز می فرماید: وَيُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ ؛ خداوند حق را به وعده خویش تحقق می بخشد (سوره یونس آیه 82).


اعتراف بر برتری اهل بیت علیهم السلام نسبت به خلفای ٣ گانه از منابع اهل سنت

معصومیت اهل بیت علیهم السلام در قرآن
إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا(سوره احزاب، آیه ٣٣)
خداوند فقط می‌خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد.

معصومیت اهل بیت علیهم السلام از منابع اهل سنت
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)  فرمود: «اى على! تو وصى من هستى؛ جنگ با تو، جنگ با من و صلح با تو، صلح با من است. وتو امام و پدر يازده امام هستى. همان كسانى كه پاك و معصوم‌اند...». ( ينابيع المودة، ص 85.)
ابن عباس گفت: از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)  شنيدم كه فرمود: «من وعلى، حسن و حسين و نه نفر از فرزندان حسين(علیه السلام) پاك و معصوم هستيم.» ( ينابيع المودة، ص 445.)
از سلمان ـ رضی‌الله‌عنه نقل است كه: پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)  دست مبارك را بر كتف امام حسين(علیه السلام)گذاشتند و فرمودند: «به‌راستی او امام و فرزند امام است، ائمه از صلب او نه نفرند. آنان افرادى نيك، امين و معصوم مى‌باشند و نهمين فرد، قائم ايشان است.» ( اثبات الهداة، ج 2، ص 516، حديث490.)


مكارم اخلاق و فضایل و برتری علی علیه السلام بر تمام اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بالأخص خلفای اهل سنت از منابع و کتب اهل سنت
فضايل و صفات كماليه در انسان وابسته به كمال و رشد وجودى اوست. هر روحى ظرف صفات و كمال و اخلاق بلند انسانى نيست. تا ظرف وجودى انسان توسعه نيابد و رشد و كمال در حقيقت وجودى او حاصل نشود، فضايل انسانى در روح جايگزين نمى‌شوند. كمالات روحى و صفات الهى در نفس فرد يا افراد، دليل و شاهد بر كمال وجودى و روحى آن‌هاست.
حضرت على(علیه السلام) فرمود: «با رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)  راه می‌رفتیم، به باغى رسيديم؛ و مرا آزاد گذاشت و شروع به گريه كرد. از علت گريه آن حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم)  سؤال كردم و گفتم: يا رسول اللّه! چرا گريه می‌کنید؟ فرمود: «به سبب کینه‌هایی كه در قلب‌های گروهى هست اشك مى‌ريزم؛ آن‌ها اين کینه‌ها را براى تو آشكار نمى‌كنند، مگر بعد از من.» گفتم: آيا ظهور اين کینه‌ها در هنگام سلامتى دين من است؟ (دين من در اين هنگام سالم و محفوظ است؟) فرمود: «آرى. ظهور کینه‌ها در هنگام سلامتى دين توست.» ( ينابيع المودة، ص 134.)


اعتراف خلفای اهل سنت (ابوبکر، عمر، عثمان) به برتری و عظمت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و برتری ایشان نسبت به خود خلفاء از کتب و منابع اهل سنت
انس بن مالك گفت: فردى يهودى در زمان خلافت ابوبكر وارد مدينه شد و سراغ خليفه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)  را گرفت. او را به نزد ابوبكر آوردند. يهودى گفت: تو خليفه رسول خدايى؟ ابوبكر گفت: بلى؛ آيا نمى‌بينى كه در مقام و محراب او هستم؟ يهودى گفت: اگر چنين است به سؤالات من پاسخ بده. ابوبكر گفت: از آنچه براى تو ظاهرشده سؤال كن. گفت: مرا از چيزى كه براى خدا نيست و از چيزى كه نزد خدا نيست و از چيزى كه خدا نمی‌داند خبر ده. ابوبكر گفت: «اين سؤال‌هایی است كه زنادقه می‌کنند.» در اين هنگام، عده‌ای از مسلمانان تصميم به قتل يهودى گرفتند و از آن‌کسانی كه در آنجا حضور داشتند، ابن عباس‌ـ رضی‌الله‌عنه بود كه به آن گروه نهيب زد و گفت: اى ابابكر! نسبت به اين مرد باانصاف باشيد. ابوبكر گفت: شنيدى كه چه گفت؟ ابن عباس گفت: اگر قادرى پاسخ او را بده و الاّ رهايش كن هر جا كه بخواهد برود. ابوبكر دستور داد مردى يهودى را خارج كردند، درحالی‌که می‌گفت: خدا لعنت كند گروهى را كه در غير جايگاهشان نشسته‌اند؛ اراده كشتن نفسى را بدون علم می‌کنند؛ قتل نفسى كه خدا به غير علم حرام كرده است؛ و نيز می‌گفت: اى مردم! اسلام رفت تا آنجا كه قادر به پاسخگويى يك مسئله نيستيد. رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)  كجاست؟ خليفه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)  كجاست؟ ابن عباس به دنبالش رفت و به او گفت: واى بر تو، به منزل اميرالمؤمنين ـ رضی‌الله‌عنه كه محل نزول علم نبوت است برو. در اين هنگام، ابوبكر و مسلمانان در طلب آن يهودى خارج شدند و او را در ميانه راه يافتند و به محضر اميرالمؤمنين‌ـ رضی‌الله‌عنه ـ آوردند و اجازه گرفته و بر آن حضرت وارد شدند. گروهى از مردم هم ازدحام كرده بودند كه برخى می‌خندیدند و برخى هم می‌گریستند. ابوبكر گفت: اى اباالحسن. اين يهودى پيرامون مسائل زنادقه و بی‌دین‌ها از من سؤال كرد. امام‌ ـ رضی‌الله‌عنه ـ فرمود: اى يهودى! چه مى‌گويى؟ يهودى گفت: آيا سؤال كنم از شما آنچه را كه اين قوم نسبت به من اراده داشتند؟ فرمود: نسبت به تو چه اراده‌ای داشتند؟ گفت: خواستند خون مرا بريزند. حضرت فرمود: اين را واگذار و از آنچه مى‌خواهى سؤال كن. پس گفت: سؤال مرا جز پيامبر يا وصى پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)  نمى‌داند. حضرت فرمود: از آنچه می‌خواهی سؤال كن. يهودى گفت: آيا به من خبر می‌دهی از آنچه براى خدا نيست و نزد خدا نيست و ازآنچه خدا نمى‌داند؟ على(علیه السلام) به او فرمود: اى برادر يهودى! با شرط پاسخ تو را می‌دهم. عرض كرد: آن شرط چيست؟ فرمود: با من گفتارى عادلانه بگويى آن هم با اخلاص كه: لا إله إلاّ الله، محمّد رسول اللّه. حضرت در پاسخ فرمود: امّا آنچه گفتى نزد خدا نيست، ظلم است. يهودى گفت: راست گفتى مولاى من‌ـ اما آنچه براى خدا نيست، همسر و فرزند و شريك است. يهودى گفت: راست گفتى مولاى من‌ـ امّا آنچه گفتى خدا نمی‌داند؛ خدا براى خودش همسر، فرزند، شريك و وزيرى نمى‌داند. او خود قادر است بر هر چيزى كه مى‌خواهد و اراده مى‌كند. در اين وقت، يهودى گفت: دست مباركت را بده. پس گفت: «اشهد أن لا إله إلا اللّه و أنَّ محمداً(صلی الله علیه و آله و سلم)  عبده و رسوله» و این‌که تو خليفه برحق او هستى و وصى و وارث علم آن رسولى، خداوند به تو جزاى خير از اسلام بدهد.
انس بن مالك گفت: مردم فرياد (شادى) كشيدند. ابوبكر گفت: اى على، تو برطرف‌کننده اندوها و زداينده غم و اندوه هستى. ابوبكر از نزد حضرت خارج شد و بالاى منبر رفت و گفت: مرا واگذاريد، من بهترين شما نيستم و حال‌آنکه على(علیه السلام) در ميان شماست. ( ترجمة الامامة على ابن ابيطالب(علیه السلام)ج 1، صص332-331.)
عبدالله بن عباس گفت: گروهى نزد عمر نشسته بودند و درباره آنان كه به اسلام آوردن سبقت‌گرفته‌اند، گفتگو مى‌كردند. شنيدم عمربن خطاب مى‌گفت: اما در مورد على(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)  شنيدم كه فرمود: در او سه ويژگى وجود دارد؛ اگر يكى از آن سه خصلت در من بود، دوست دارتر بود نزد من از آنچه خورشيد بر آن می‌درخشید. من، ابو عبيده، ابوبكر و گروهى از صحابه در محضر پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)  بوديم، حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم)  با دست بر شانه على(علیه السلام) زد و درباره او فرمود: «اى على! تو اولين مؤمن از حيث ايمان هستى و اولين مسلمان در گرويدن به اسلام می‌باشی و تو نسبت به من، به‌منزله هارون نسبت به موسى(علیه السلام) هستى.» بين عمر و شخصى، راجع به مسئله‌اى منازعه واقع شد. عمر گفت: اين فرد نشسته بين من و تو حكم كننده باشد و اشاره به على بن ابی‌طالب(علیه السلام) كرد. آن مرد گفت: اين مرد بزرگ شكم. عمر از جا برخاست و گريبان او را گرفت تا او را از زمين بلند كرد، سپس گفت: «آيا می‌دانی چه كسى را كوچك شمردى؟ (كسى كه) مولاى من و مولاى هر مسلمان است.»( فضائل الخمسه من الصحاح الستة، ج 2، ص288.)
ابوهریره به نقل از عمربن خطاب گفت: رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)  فرمود: «كسى كه من مولاى او هستم على مولاى اوست.» ( ترجمة الإمام على بن ابى طالب(علیه السلام)، ج 2، ص79.)
سعيد بن مسيب گفت: عمربن خطاب گفت: «از هر مشكلى كه در آن دسترسى به ابوالحسن على بن ابی‌طالب(علیه السلام) نداشته باشم به خدا پناه می‌برم.» و نيز گفت: «به خدا پناه می‌برم از این‌که در ميان قومى زندگى كنم و تو اى ابوالحسن در آن قوم نباشى». ( فضائل الخمسه من الصحاح السته، ج 2، صص 276 و 290.)
عمر گفت: «بارخدايا! سختى و مشكلى را بر من فرود نياور مگر این‌که ابوالحسن(علیه السلام) در كنار من باشد.» ( ترجمة الامام على بن ابى طالب، ج 3، ص 43.)
عمر بن خطاب به نقل از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)  گفت: «اگر دريا مداد شود و درخت‌ها قلم شوند و تمام انسان‌ها نويسنده باشند و جن حسابگر باشد، نخواهند توانست فضائل تو را اى ابا الحسن على(علیه السلام) بشمارند.» ( ينابيع المودة، صص 250-249)
دو نفر بيـابـانى براى حل خصومت نـزد عمـر آمدند. پس به علـى(علیه السلام) گفت: بين اين دو قضاوت فرما. اميرالمؤمنين على بن ابی‌طالب(علیه السلام) بين آن دو مرد حكم كرد. يكى از آن دو (با لحنى تحقیرآمیز) گفت: اين بين ما قضاوت مى‌كند. عمر به‌طرف او رفت و گريبانش را گرفت و گفت: «واى بر تو، چه می‌دانی اين شخص كيست؟ اين مولاى من و مولاى هر مؤمنى استوکسی كه او را به ولايت قبول نكند مؤمن نيست.» ( فضائل الخمسه من الصحاح ،ج1، صص 386-385.)
عميربن بشر النخعى به نقل از عمر گفت: «على داناترين مردم است به آنچه خداوند متعال بر محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)  نازل فرموده است». ( شواهد التنزيل (للحافظ الحسكانى) ج 1، ص 30.)
پس عمر گفت: «اگر على(علیه السلام) نباشد، هرآینه عمر هلاك مى‌شود.» ( احقاق الحق، ج 8، ص 184 بنقل از كنز العمّال.)
ابن عباس گفت: عمر بر فراز منبر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)  براى ما خطبه‌اى ايراد كرد و گفت: على(علیه السلام) با قضاوت‌ترین فرد در ميان ماست. (ترجمة الامام على بن ابى طالب، ج 3، ص 28).
براءبن عاذب گفت: با رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)  در سفر بوديم. در غدير خم ما را فرود آورد و به نماز جماعت فراخواند.
 رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) زير دو درخت را تميز كرد و نماز ظهر را خواند و دست على‌ـ رضی‌الله‌عنه‌ـ را گرفته، فرمود: آيا می‌دانید كه من اولى و سزاوارتر به مؤمنين از خودشان هستم؟ گفتند: بلى (می‌دانیم). فرمود: آيا می‌دانید من اولى و سزاوارتر به هر مؤمنى از نفسش هستم؟ گفتند: چنين است. (حال كه اقرار بر ولايت من بر خودتان و هر مؤمنى می‌کنید) پس «كسى كه من مولاى او و ولى او هستم، على (نيز) مولاى اوست. بارخدايا! دوست بدار هر آن كس را كه على(علیه السلام) را دوست بدارد؛ و دشمن بدار كسى را كه او را دشمن بدارد.» براء بن عاذب گفت: عمر بعدازاین قضيه با على(علیه السلام) ملاقات كرد و گفت: «اى پسر ابی‌طالب! گوارا باد بر تو (اين ولايت)؛ صبح كردى و شب كردى درحالی‌که مولاى هر مؤمن و مؤمنه‌ای هستى.» (  ينابيع المودة، ص 249؛ مسند الامام احمد بن حنبل، ج 4، ص 281.)
ابن عباس گفت: عثمان به‌جانب على علیه السلام برگشت و از مقصد آن حضرت سؤال كرد؛ و خود نيز به راه افتاد و با تأمل به اميرالمؤمنين علیه السلام نظر می‌کرد. على علیه السلام سؤال كرد: اى عثمان! چه شده كه با اين تأمل و دقت به من نگاه می‌کنی؟ گفت: از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنيدم كه فرمود: «نظر به على علیه السلام عبادت است.» (ترجمة الامام على بن ابى طالب علیه السلام ج 2، ص 393.)

جمعی از طلاب و دانش پژوهان مؤسسه در راه حق

پاسخ به اهانت به اهل بیت علیهم السلام توسط یکی از ائمه جمعه اهل سنت در قالب استدلال بر مشروعیت خلیفه دوم

بسمه الله الرحمن الرحیم

شبهه يكي از ائمه جمعه اهل سنت بر حقانيت خلافت عمر بن الخطاب و رد آن:

 در روزهاي اخير يكي از ائمه جمعه اهل تسنن استدلالي براي اثبات حقانيت خلافت عمر بن الخطاب از راه برهان خلف مطرح نموده است. به اين بيان كه :

اگر حقانيت خلافت عمر را نپذيريم، جنگ هايی که در زمان خلافت او و بالتبع غنائم و اسيراني كه در اين جنگها أخذ كرده است همگی باطل و فاسد خواهد بود. و از آنجا که در جنگ او با ایرانیان یکی از اسرا بی­بي شهريانو دختر یزدجرد پادشاه ایران و والده ماجده امام سجاد علیه السلام بوده است در نتیجه اسارت ایشان بر طبق موازین شرعي نبوده است و طبيعتا ازدواجش هم با امام حسين عليه السلام باطل مي شود.  این استدلال را می توان بصورت یک گزاره شرطی بیان نمود که:

اگر خلافت عمر به ناحق و باطل باشد (مقدم) لازمه اش بطلان ازدواج امام حسين عليه السلام با همسرشان (بي بي شهريانو) است (تالي) و چون فساد تالي از مسلمات عقايد شيعه است زيرا در غير اين صورت نتيجه اين مي شود كه نسل همه امامان بعد از ايشان بر اساس اين ازدواج باطل به وجود آمده باشد در حالي كه طهارت مولد و معصوميت امامان شيعه از معتقدات و مسلمات شيعه اثنى عشري است ؛[1] قهرا بطلان علقه زوجيت امام حسين عليه السلام و بي بي شهريانو پذيرفتني نيست، و چون در يك قضيه شرطي بين مقدم و تالي ملازمه هست بنابراین هرگاه تالي باطل شود مقدم آن هم يعني بطلان خلافت عمر پذيرفته نخواهد بود و باطل است در نتيجه خلف آن كه مطلوب ما است يعني حقانيت خلافت عمر به اثبات مي رسد زيرا جمع بين نقيضين محال است ( خلافت عمر يا حق است يا نا به حق ؛ وقتي بطلان نا به حق بودنش ثابت شد قهرا حقانيتش ثابت مي شود)  بر این اساس شيعه چاره اي ندارند جز اينكه خلافت عمر را بپذيرند زيرا درغير اينصورت  تالي فاسد بزرگي خواهد داشت و هيچ شيعه اي نمي تواند به اين تالي فاسد ملزم باشد.

اين تمام استدلال البته با توضيحاتي كه ما بدان اضافه نموديم.

 پاسخ

پاسخ اجمالی : استدلال در صورتی صحیح  و برای مخاطب الزام آور است که ادله ی آن بر طبق مبنای طرفین یا حداقل بر طبق مبنای طرف مقابل استوار باشد [2] اما اگر مستدل دلیلش بر مبنای خودش فقط بنا شده باشد نه بر مبنای طرف مقابل طبیعتا این استدلال ناتمام خواهد بود و نمی توان مخاطب را بدان ملزم نمود. بر همین اساس در ادامه خواهد آمد که استدلال فوق از نظر مبانی مذهب شیعه هم از نظر تاریخی و هم از نظر فقهی و هم از نظر کلامی مردود است  و قابل استناد نیست. بنابراین نمی تواند برای شیعه الزام آور باشد و از درجه اعتبار ساقط است.

 پاسخ تفصیلی:

رد شبهه از نظر تاریخی

در خصوص زمان و چگونگی ورود شهربانو به کشور اسلامی گزارشات مختلفی وجود دارد  که عبارتند از :

الف) به اسارت افتادن ایشان در دوره خلافت عمر بن خطاب
ب) فرستادن او و خواهرش به نزد عثمان از سوی والی خراسان
ج) فرستادن دختران یزدگرد به حضور امام علی علیه السلام توسط کارگزار حضرت

علامه محقق شیخ محمد تقی شوشتری قدس سره در کتاب رسالة فی تواریخ النبی و الآل ج١ ص٥٥ همچنین در قاموس الرجال  ج ١٢ ص٥٥ گفته است : در تاریخ اسارت ایشان هم اختلاف است که آیا در زمان عمر بوده کما اینکه در گزارش البصائر : ٣٣٥ و الکافی 1: ٤٦٧ و الطبری در دلایل الامامه :81  و المسعودی در اثبات الوصیه : 145 آمده است یا اینکه در زمان عثمان بوده است کما اینکه در عیون اخبار الرضا عليه السلام 2: 127 وارد شده  يا اينكه در زمان امیرالمومنین علیه السلام واقع شده است کما اینکه شیخ مفید در الارشاد :253 روایت نموده است.
و مانند این اختلاف در کتاب عمدة المطالب فی انساب آل ابی طالب ج 1 ص 192 نقل شده است.

گزارش اول

وقتى دختر يزدجرد را پيش عمر آوردند دختران مدينه از بامها به تماشاى او آمدند و مسجد از پرتو جمالش نورانى شد. وارد مسجد كه شد و چشم او به عمر افتاد صورت خود را پوشانيده گفت روزگار هرمز سياه باد.

عمر خشمگين شده گفت مرا دشنام ميدهد خواست باو حمله كند امير المؤمنين علیه السلام مانع او شده فرمود ترا نميرسد كه چنين كنى او را اجازه بده يكى از مسلمانان را براى خود انتخاب نمايد سپس قيمتش را در سهم آن مرد حساب كن عمر باو اجازه انتخاب داد، پيش آمد و دست بر سر حسين ابن على علیه السلام نهاد، امير المؤمنين فرمود نام تو چيست؟ عرضكرد جهانشاه، فرمود نه شهربانو سپس نگاهى بحسين نموده فرمود فرزندى از اين زن براى تو متولد مى‏‌شود كه بهترين فرد روى زمين است. (زندگانى حضرت سجاد و امام محمد باقر عليهما السلام  ترجمه جلد 46 بحار الأنوار ص8)

علامه مجلسى به این خبر دو اشکال وارد کرده اول اینکه اسارت اولاد يزدجرد پس از كشته شدن و بيچارگى او بوده و اين جريان در زمان عثمان بود. گرچه ممكن است پس از فتح قادسيه يا نهاوند بعضى از فرزندانش اسير شده باشند که اين هم بعيد است.

و دوم اینکه شكى نيست كه تولد حضرت على بن الحسين در زمان خلافت امير المؤمنين عليه السلام بوده و جز او فرزندى نزائيد، اگر ازدواج در زمان عمر باشد و تا بيست سال فرزندى نياورد بسيار بعيد است.( همان ص9)

البته علامه مجلسی این احتمال را هم مطرح کرده که ممكن است در اين روايت بجاى عثمان عمر را اشتباه آورده باشد.

 گزارش دوم

در کتاب عیون اخبار الرضا 2: 127 آمده است که سهل بن قاسم نوشجانی می گوید:

امام رضا علیه السلام به من فرمود: بین ما و شما نسب و رابطه خویشاوندی وجود دارد. پرسیدم: چگونه؟! فرمود:

« هنگامی که عبدالله بن عامر بن کریز خراسان را فتح کرد، دو نفر از دختران یزدجرد بن شهریار را به دست آورد; آنها را به مدینه و نزد عثمان فرستاد. خلیفه، یکی را به حسن علیه السلام و دیگری را به حسین علیه السلام بخشید و هر دو، در حال نفاس از دنیا رفته اند. و آن دختری که به حسین علیه السلام بخشید، مادر علی بن الحسین علیه السلام بود.»

اما آقای دکتر شهیدی این روایت را نیز مردود شمرده است.

روایت سوم

شیخ مفید، فتال نیشابوری و فضل بن حسن طبرسی این گونه روایت کرده اند:

وقتی امیرمؤمنان علیه السلام به خلافت و حکومت رسید، حریث بن جابر حنفی را به عنوان کارگزار خود به مشرق زمین اعزام کرد . وی پس از مدتی، دو نفر از دختران یزدگرد را به دست آورد؛ لذا آنان را نزد امیرمؤمنان علیه السلام فرستاد. آن حضرت، شهربانو (شاه زنان) را به حسین علیه السلام بخشید - که زین العابدین علیه السلام از او متولد شد - و دیگری را به محمد بن ابی بکر بخشید - که از وی قاسم به دنیا آمد - لذا این دو مولود، پسرخاله یکدیگر هستند.

آقای مقرم می گوید:

« بر هیچ اندیشمندی پوشیده نیست که روایت شیخ مفید، فتال و طبرسی ... به حقیقت نزدیک تر است، زیرا امام سجاد علیه السلام بدون اختلاف، در زمان خلافت جدش امیرمؤمنان علیه السلام متولد شد و سه سال با آن حضرت بود. »

نویسنده سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین علیه السلام می گوید:

« این احتمال به ذهن می رسد که حریث بن جابر همراه با خلید بن قره یربوعی به خراسان رفته است و به این خاطر، عده ای از راویان تاریخ، وی را و عده ای دیگر، خلید را به عنوان والی خراسان ذکر کرده اند.»( سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (ع)، علی اکبر ذاکری، ج 1، ص 428، دفتر تبلیغات اسلامی، دوم، 1373ش)

همانگونه که خواننده ملاحظه نمود تاریخ دقیق اسارت این بانوی گرامی مشخص نیست بنابراین نمی توان به یکی از این احتمالات جزم پیدا نمود به همین دلیل و به قول اهل علم (اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال ) یعنی استدلالی منتج است که بر مبنایی یقینی استوار باشد.

رد شبهه از نظر فقهی

مرحوم سید محمد کاظم یزدی قدس سره در کتاب عروه می فرماید:
إذا كان الغزو بغير إذن الإمام (عليه السّلام) فإن كان في زمان الحضور و إمكان الاستيذان منه فالغنيمة للإمام.
(يزدى، سيد محمد كاظم طباطبايى، العروة الوثقى (المحشّٰى)، 5 جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، قم)

اگر در زمان حضور إمام جنگی اتفاق بفتد بدون این که إمام إجازه ای برای این جنگ صادر کرده باشد( مشهور بلکه به اجماع) تمام غنیمت از آنِ إمام معصوم می باشد. مثل جنگهایی که در زمان خلفا صورت میگرفت و أصحاب امیر المؤمنین علیه السلام هم در آن شرکت می کردند از جمله جنگ اعراب با ایرانیان؛ با مبنای فوق اگر أصحاب با إجازه حضرتش در جنگ حاضر شده باشند خمس آن را باید بپردازند و اگر سر خود به جنگ رفته باشند در حالی که امکان إجازه گرفتن هم داشته اند باید همه غنیمت را به إمام بدهند.

بنابراین اموال و غنایم ملک امیرالمومنین علیه السلام بوده است و ربطی به عمر بن الخطاب نداشته تا شبهه فوق قابل طرح باشد.

 رد شبهه از نظر کلامی

  • مقام جانشینی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و اله در نزد شیعه مقامی است که از جانب خدای متعال تعیین می شود و منصبی الهی است و در جای خود براهین آن آمده است و هیچگونه مناقشه ای در آن نیست بنابراین حتی اگر دهها دلیل مانند دلیل فوق الذکر اقامه شود ارزشش همانند قرار دادن چندین صفر در کنار هم است که همچنان بی ارزش باقی خواهد ماند. زیرا روشن است که خلافت عمر بر اساس تعییین ابوبکر آنهم در حال شدت ییماری و چه بسا هذیان گویی او در واپسین لحظات زندگانی اش بوده است و هیچگونه ارتباطی هرچند اندک با مفاهیم الهی و وحیانی ندارد از این رو اساس و اصل نحوه گزینش خلفا در نزد شیعه باطل و مردود است. و با ادله ایی واهی مانند دلیل فوق الذکر مشکل اصلی لاینحل باقی خواهد ماند.
  • شیعه معتقد است که جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله باید از مقام عصمت برخوردار باشد چه در زمان خلافت چه قبل از آن ؛ در حالی که این خصیصه در شخصیت عمر چه قبل از خلافت و چه بعد از آن مفقود است.

 بنابراین عمر بن خطاب نه منصوب از جانب پروردگار و حتی رسول گرامی اسلام است و نه دارای عصمت است به همین جهت اساسا از دیدگاه شیعه لیاقت و شایستگی خلافت را به هیچ عنوان ندارد و با هزاران استدلال های این چنینی نمی توان خلافت او را شرعا به اثبات رساند.

 

 والسلام علی من اتبع الهدی              
جمعی از طلاب و محققین بخش پاسخ به سؤالات مؤسسه در راه حق

 ***

[1] (بر خلاف اهل سنت كه منعي بر خلافت و امامت حتى زنازاده گان بر خود ندارند و به اعتراف خودشان بيشتر خلفاي آنان زنا زاده و از چندين پدر، و مادراني فاحشه متولد شده اند. مراجعه شود به کتاب المحلی تالیف ابن حزم ج ۴ ص 93) 

[2] (مانند استدلال شیعه بر خلافت بلافصل امیرالمومنین علیه السلام که بر اساس صحیح ترین کتب و روایات  و مبانی اهل سنت است)

پیام مؤسسه فرهنگی در راه حق در محکومیت اهانت به قرآن کریم

پیام مؤسسه فرهنگی در راه حق در محکومیت اهانت به قرآن کریم:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ( سوره حجر آیه ٩).

اهانت بي شرمانه  و نفرت انگیز به قرآن مجید در کشور مدعي تمدن سوئد که در سایه امنیت پلیسی آن کشور اتفاق افتاد حادثه ای بسیار تلخ و دور از معيارهاي انساني است که نمی‌توان آن را تنها در حد یک حرکت ابلهانه از سوی چند عنصر بی‌ارزش و مزدور به حساب آورد بلکه ادامه سیاست اسلام ستیزی و اسلام هراسی استکبار جهانی است تا به خیال خام خود از گسترش اسلام ناب محمدی جلوگیری کنند  اما به فضل الهی این مکر و حلیه آنها به خودشان بازمی گردد. اين مؤسسه همصدا با امت جهانی اسلام این اقدام زشت و كينه توزانه  را محکوم مي نمايد و از دولتهای اسلامی انتظار دارد تا در کنار ملتهای خود برخورد قاطع و مناسب را انجام دهند.

موسسه فرهنگی در راه  حق

 ــــــــــــــ *** ــــــــــــــ

 

پیام مؤسسه فرهنگی در راه حق در محکومیت حادثه تروریستی کرمان

بسم‌الله الرحمن الرحیم

شهادت مظلومانه جمعی از هموطنان‌مان  را در  کرمان  در حال برگزاری مراسم گرامیداشت  چهارمین سالگرد شهادت سردار  عزیز حاج قاسم سلیمانی، که حادثه ای  تلخ و جانگداز را برای همه ایرانیان رقم زد. تسلیت عرض مینمایم.

اسرائیل جنایتکار و ایادی مزدورش بار دیگر  نشان دادند همانگونه که از شهید سلیمانی واهمه داشتند از راه و مکتب و حتی زائران مظلوم و بی دفاع آن شهید گرانقدر نیز واهمه دارند و برای اهداف شوم خود از هیچ جنایتی اجتناب نمی کنند.

این مصیبت بزرگ را به مقام معظم رهبری مدظله العالی خانواده‌های محترم شهدا، ملت عظیم الشأن ایران و همه آزادگان جهان تسلیت می‌گوییم و  آرزوی صبر و آرامش برای بازماندگان و شفای عاجل برای مجروحان داریم.

موسسه فرهنگی در راه حق

 ــــــــــــــ *** ــــــــــــــ

 

پیام تسلیت درگذشت مرحوم حاج احمدشهامت پور از اعضای هیأت مدیره مؤسسه در راه حق

پیام تسلیت مؤسسه فرهنگی در راه حق در پی درگذشت مرحوم حاج احمدشهامت پور از اعضای هیأت مدیره مؤسسه در راه حق:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

با نهایت تأسف و تأثر درگذشت مرحوم حاج احمدشهامت پور از اعضای هیأت مدیره مؤسسه در راه حق که عمر با برکت خود را در راه ترویج مکتب اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) و خدمت به جامعه اسلامی سپری کرد را خدمت خانواده محترم ایشان تسلیت عرض می نماییم.
از خداوند منّان برای آن مرحوم بهترین پاداش صالحان و صبر و شکیبائی و طول عمر برای بازماندگان را آرزومندم. .

مدیریت موسسه در راه  حق

 ــــــــــــــ *** ــــــــــــــ

 

logo new موسسه در راه حق، نشر و ترویج معارف اسلامی